سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: التهاب در روابط رژیمصهیونیستی و اروپا طی یک سال گذشته وارد چرخه جدیدی شده و هر بار اوجی تازه میگیرد. در تازهترین تحولات و در سیری زنجیرهوار، پس از نافرمانی رژیمصهیونیستی از دستورکارهای فرانسه، «امانوئل مکرون» رئیسجمهور در دیدار با «جوزف عون» رئیسجمهور لبنان از تجاوزهای تلآویو به شهر بیروت انتقاد کرد تا سربازان صهیونیست به سمت نیروهای فرانسوی پاسدار صلح در جنوب لبنان آتش بگشایند. مکرون در قالب این تحولات از احتمال بهرسمیتشناختن فلسطین توسط پاریس خبر داد و سپس به مصر سفر کرد تا در دیدار با مقامات این کشور و گفتوگو با زخمیهای جنگ غزه پیام قدرتمندی به تلآویو صادر کرده باشد.
بااینحال صهیونیستها از جمله «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر و اعضای خانوادهاش به فرانسه و مکرون تاخته و خواهان استقلال مستعمرات باقیمانده پاریس شدند.
در ادامه تنشآفرینیها، تلآویو روادید 27 نماینده چپگرای پارلمان فرانسه برای دیدار از سرزمینهای اشغالی را لغو کرده است.
این التهاب هرچند کمتر اما در روابط رژیمصهیونیستی با انگلیس نیز وجود دارد. صهیونیستها اخیراً ورود دو نماینده پارلمان انگلیس را به سرزمینهای اشغالی لغو کرده و در جریان سفر چند نماینده دیگر اختلال ایجاد کردند؛ اتفاقاتی که خشم دولت انگلیس را برانگیخت.
التهاب در روابط طرفین باعث شد تا گیدعون صعر، وزیر خارجه رژیمصهیونیستی برای مدیریت اوضاع در سکوت خبری و تحت حمایت دولت انگلیس به لندن سفر کند. دلیل این سکوت و حمایت دولتی، احتمال واکنش نهادهای قضائی انگلیس و بازداشت وزیر خارجه رژیم بود. بااینحال آنچه صعر در جریان این سفر گفت و به تهدید فرانسه پرداخت نشان میدهد در بر همان پاشنه میچرخد.
عرصه دیگر از اوجگیری التهاب روابط تلآویو و اروپا فوت «پاپ فرانسیس» است. رژیمصهیونیستی قصد دارد فوت او را به دلیل دفاعش از مردم مظلوم فلسطین در جریان جنگ اخیر بهنوعی بایکوت کند. همزمان نیز صهیونیستها به همراه بازوهای رسانهای خود فرانسیس را به «یهودیستیزی» متهم کردهاند.
اروپا و صهیونیسم
درباره روابط و نسبت اروپا با صهیونیسم و رژیمصهیونیستی نکاتی وجود دارد:
1. اروپا مهد صهیونیسم است و ملیگرایی افراطی ظهور کرده در این قاره، یکی از دلایل شکلگیری صهیونیسم بود. همزمان با اوجگیری دولت-ملتها و ظهور اشکال رادیکال ملیگرایی در اروپا که همه اقوام این قاره را تحت تاثیر قرار داد، یهودیان نیز تحت تاثیر قرار گرفتند تا صهیونیسم ظهور کرده و زمینهسازی برای ایجاد اسرائیل آغاز شود.
حتی اکنون نیز ملیگرایی صهیونیسم، بیشتر از هرچیز تحت تاثیر راستگرایی افراطی است که حتی در آمریکا دارای ریشههای اروپائی است. گرچه نقش فضای اروپا در شکلگیری صهیونیسم قابلانکار نیست؛ اما امروزه تعیین سهم این قاره در تحولات درونی جریان صهیونیسم و رژیمصهیونیستی کار دشواری است.
صهیونیسم اولیه تقریبا به طور کامل در اروپا زاییده شد، اما درحال حاضر نقطه ثقل جریان جهانی صهیونیسم در آمریکا ریشه دارد. آمریکا پس از رژیمصهیونیستی دومین مرکز بزرگ تجمع یهودیان است و گمان میرود تعداد یهودیان آن از تعداد ساکنان یهودی فلسطین اشغالی نیز بیشتر باشد.
با قدرتگیری آمریکا و شکلگیری رژیم صهیونیستی، اروپا شاهد کاهش نسبت جمعیتی یهودیان شد اما حضور و نفوذ یهودیان در اروپا و تاثیرپذیریشان در این قاره از چند سو ادامه یافته است؛ نخست آنکه همچنان جوامع یهودی پرجمعیت و قدرتمندی در اروپا حاضرند، دوم آنکه رژیمصهیونیستی در قالب فعالیتهای دیپلماتیک و ارتباط با دیاسپورای یهودی در قاره سبز فعالیت میکند و سوم آنکه یهودیان در قالب سیاستهای آمریکا میکوشند در اروپا اثرگذاری داشته باشند.
این تحول نشان میدهد ارتباط اروپا با رژیم و صهیونیسم شکل متفاوتی به خود گرفته است، اما این قضیه در داخل سرزمینهای اشغالی اینگونه نیست یهودیان اشکنازی حاضر در سرزمینهای اشغالی از اروپا و سرزمینهای شوروی سابق مهاجرت کردهاند نه اروپا. یهودیان از اروپا به دو منطقه عمده شامل آمریکا و سرزمینهای اشغالی رفتند. در نتیجه یهودیان سرزمینهای اشغالی تحت تاثیر اروپا هستند و با توجه به مجاورت جغرافیایی، در قالب سفر، تحصیل و تجارت روابط خود با قاره سبز را حفظ کردهاند؛ در نتیجه این ارتباط و سفرها، اثرگذاری محیط اروپا و همچنین تحولات فکری و اجتماعی آن بر رژیمصهیونیستی ادامه یافته است. بااینحال جریان صهیونیسم، فارغ از خود رژیمصهیونیستی بیشتر از آمریکا اثرپذیری دارد.
2. رژیمصهیونیستی بیشتر از آمریکا در دکترین اروپایی برای حفاظت از جغرافیای قاره سبز دربرابر قدرت مسلمانان اهمیت دارد و این نقش همچنان باقی است. از این رو تنشهای تلآویو با اروپا نهایتاً کنترل خواهد شد مگر آنکه رژیمصهیونیستی دست به اقدامات عیانی در تضعیف محیط پیرامونی قاره سبز بزند که کارکردش را دچار تغییر ماهیت کند.
3. صهیونیستها در ابتدای کار خود مورد حمایت انگلیس و فرانسه قرار داشتند و به تدریج آمریکا با این دو کشور جایگزین شد. آنها سابقه چندین دور تعویض ابرقدرت حامی را دارند. قبل از جنگ جهانی اول امپراتوری آلمان و بعد انگلیس، فرانسه و سپس آمریکا ابرقدرتهای اول حامی تلآویو بودهاند. آنها درحالیکه تا پیش از جنگ جهانی اول خواهان جلب حمایت آلمان بودند، طی مدت کوتاهی و در زمان جنگ جهانی اول به دشمن این کشور تبدیل شدند. رژیمصهیونیستی سپس به زیان اروپا، وارد ارتباط با آمریکا شد.
4. در اروپا با توجه به هویت خونی-دینی جوامع، یهودی مذهبان سامی نژاد مجزا از جوامع بومی دیده میشوند. از سوی دیگر در سطح دولتی نیز صهیونیستها نفوذی غیرقابل کنترل ندارند. این درحالی است که یهودیان در آمریکا به این میزان مجزا از بدنه اصلی مهاجران به این کشور دیده نمیشوند درنتیجه همیشه زمینههای التهاب در روابط یهودیان و صهیونیستها با اروپا قوی است.
5. گفته میشود آمریکا مذهبیتر از اروپاست اما نمیتوان منکر قدمت و تاریخ دین در قاره سبز شد. در میان شاخههای مسیحیت پروتستانها دیدگاهها و تعالیم مشابه بیشتری با یهودیان صهیونیست دارند، درحالیکه کاتولیکها و ارتدکسها متفاوت ترند. درحالیکه پروتستانها در آمریکا قدرت را در دست دارند، در اروپا کاتولیکها پرجمعیتتر بوده و ارتدکسها نیز در حاشیه شرقی و جنوب شرقی جمعیت انبوهی دارند. این درحالی است که جمعیت کاتولیکها به نسبت قابلتوجهی از پروتستانها در آمریکا کمتر است و ارتدکسها نیز اعتباری ندارند.
6. رژیمصهیونیستی با اتکا به قدرت خود در منطقه میکوشد با ضربه به منافع اروپا این قاره را تحت فشار قرار داده و سپس با اتکا به نفوذ خود در آمریکا، از طریق واشنگتن قاره سبز را کنترل کند.
7. یهودیان در اروپا بازیگران فعالیاند و نباید با وجود مهاجرت بخشی از آنها به سرزمینهای اشغالی این مسئله را نادیده گرفت. یهودیان اشکنازی درحالحاضر اساس قدرت سیاسی و نظامی یهودیان بوده و دو تن از آنها در اروپا صاحب قدرتند. ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین و میخائیل میشوستین، نخستوزیر روسیه این دو نفرند. همچنین چند تن از نخستوزیران اخیر فرانسه یهودی بودهاند. دو تن از 6 نخستوزیر دوران ریاستجمهوری امانوئل مکرون، ازجمله الیزابت بورن و گابریل اتل یهودی بودند.
8. با واگرایی میان آمریکا و اروپا، یارگیری میان این دو شروع شده است. صهیونیستها بهتبع حضور نتانیاهو در رأس حکومت به آمریکای ترامپ گرایش دارند. بهنظر میرسد ضرباتی که نتانیاهو درحالحاضر از اروپا میخورد بر اثر فشارهای ساختاری شدید است.
نسبت مسیحیت، کاتولیکها و پاپ با یهودیان صهیونیسم و رژیمصهیونیستی
هر آنچه به یهودیان مربوط میشود، پیچیده در تاریخ است. روابط آنها و نوع رفتارشان و علائقی که دنبال میکنند، همه بهشکل عمیقی با تاریخ مربوطند. در این بخش به تاریخ روابط مسیحیان با یهودیت و صهیونیسم پرداخته شده است.
1. با تسلط فاشیستها به رهبری «بنیتو موسولینی» بر ایتالیا، دو نهاد مستقر در این کشور بر اثر این اتفاق با سکوت همراه فاشیستها شدند و درنتیجه با شکست متحدان شامل آلمان و ایتالیا آنها نیز زیان دیدند. پادشاهی ایتالیا با رفراندوم تبدیل به جمهوری ایتالیا شد و سلطنت برافتاد. کلیسای واتیکان نیز ضربه خورد و به اتهام سکوت در برابر هولوکاست و یهودیستیزی تحتفشار قرار گرفت.
جرم کاتولیکها از نظر صهیونیسم اما بیشتر از اقدامات واتیکان و پاپ وقت است. آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی و بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا هر دو کاتولیک بودند. گرچه در دهه ۱۹۳۰ تنها یکسوم آلمانیها کاتولیک بودند اما هیتلر بر تمام کشور حکم میراند. هیتلر شاید انطباق کاملی با کلیسا نداشت و حتی ضدکلیسا شناخته میشد، اما نمیتوان انکار کرد ریشههای نفرت نازیسم از یهودیان ریشه در آموزههای کلیسای کاتولیک داشت.
2. کشورهای کاتولیک در جهان غرب دربرابر رژیمصهیونیستی قرار گرفتهاند. اسپانیا و ایرلند دو کشور پیشتاز در مخالفت با جنایتهای رژیمصهیونیستی در اروپا طی جنگ اخیر غزه، کاتولیکند. فرانسه و اسلوونی نیز که برای پذیرش استقلال فلسطین اعلام آمادگی هردو کاتولیکند. آمریکای لاتین در امتداد تمدنی اروپا و کاتولیسیسم، محوری در تقابل با جنایتهای رژیم در جغرافیای غرب است.
3. کلیسای کاتولیک صاحب بیشترین نفوذ در میان مسیحیان شرق است. این گروه به عنوان قدیمیترین مسیحیان در غرب آسیا حضور دارند.
مسیحیان شرق ازجمله کاتولیکها همانند دیگر ساکنان بومی غرب آسیا از صهیونیسم آسیبدیدهاند و در اتصال به جهان کاتولیکی این دردها را منتقل کردهاند. بیشتر مسیحیان غرب آسیا در ناحیه شام و عرق حضور داشته و دارند که طی دستکم دو تا سهدهه اخیر ضربات سختی از سیاستهای صهیونیسم خوردهاند. به نسبت جمعیت، چگالی جمعیتی مسیحیان در فلسطین اشغالی، لبنان، سوریه، اردن و عراق بیشتر از دیگر کشورهای غرب آسیاست. در شام آنها توسط همکیشان خود در پای صهیونیستها ذبح شدهاند.
در فلسطین اشغالی سایه حکومت جبارانه صهیونیستها را تحمل میکنند. در سوریه بهدلیل سیاست غرب برای تأمین امنیت رژیم، کشورشان ویران شده و نظام سیاسی حامیشان فروپاشیده و با حکومتی تکفیری و رادیکال جایگزین شده است. در لبنان کار مسیحیان به جایی کشید که توسط غرب به گماشتگی صهیونیسم نزول کردند. در دهه 70 میلادی رؤسایجمهور مسیحی در راستای منافع رژیم گام برداشته و نیروهای شبهنظامی مسیحی موسوم به ارتش جنوب، وظیفه ایجاد منطقه حائل در شمال فلسطین اشغالی را برعهده داشتند، بهدلیل ایفای چنین نقشهایی، تسلط مسیحیان بهدلیل واکنش نظامی ساکنان مسلمان بهویژه شیعیان فروریخت زیرا گریزی از آن وجود نداشت.
در عراق اما غرب نه به دست صهیونیسم، بلکه خود مانند سوریه بهطور مستقیم مسیحیان را درهمکوبید، بنابراین اشغال عراق و ویرانی این کشور هزاران مسیحی کشته شده و صدهاهزار تن مهاجرت کردند، درنتیجه جمعیت فراتر از یکمیلیوننفری مسیحیان در سه دهه قبل به ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر در حال حاضر رسیده است.
آخرین نقشه برای درهمکوبیدن مسیحیان، ظهور داعش بود که به کمک دولتهای غربی صورت گرفت. ضربات مداوم و پیوسته غرب، صهیونیستها و تکفیریها به مسیحیان باعث شد آنها از لبنان تا سوریه و عراق با شیعیان و محور مقاومت همگرا شوند. مهم آنکه آنها با محور مقاومت و شیعیان همگرا شدند نه آنکه در آنها حل شوند. شاخههای مسیحیت شرقی نه بر اثر فعالیت شیعیان، بلکه براساس تحولات فکری خود، همانند شیعیان به این برداشت رسیدند که رژیمصهیونیستی و صهیونیسم جهانی دشمن آنهاست.
4. در میان سه شاخه مسیحی، کاتولیکها و ارتدکسها دارای دشمنی ریشهداری با یهودیان هستند درحالیکه پروتستانها که جدیدترین شاخه عمدهاند، از نظر تاریخی فاقد تاریخ ملتهب با یهودیانند.
مسیحیت گسترشیافته از غرب آسیا به امپراتوری روم بهدلیل درگیری با یهودیان و نقش یهودیان در توطئه علیه حضرت عیسی مسیح(ع) این مسئله را به غرب تزریق کردند، درنتیجه با مسیحی شدن امپراتوری روم دلیل دشمنی آنها با یهودیان دارای دولبه شد.
امپراتوری روم با جمعیت استقلالطلب یهودی در فلسطین بر سر تسلط بر آن درگیر بود و پس از گرویدن به مسیحیت، این دشمنی سیاسی دلایل مذهبی نیز پیدا کرد.
مسیحیان ارتدکس هم در این تاریخ مسیر مشابهی با کاتولیکها دارند. پس از تقسیم امپراتوری روم به دو حکومت روم شرقی و روم غربی، دولت شرقی برای آنکه خود را از سلطه و تاثیر مذهبی و سیاسی دولت غربی که میزبان پاپ بود رها کند، مذهب مسیحیت ارتدکس را پایهگذاری کرد. از این رو تجربه تاریخی ارتدکسها در درگیری با یهودیان جدای از کاتولیکها نیست؛ چه اینکه طولانیتر است.
روم غربی و کاتولیکها دستشان از فلسطین کوتاه شد اما روم شرقی و ارتدکسها تقابلشان با یهودیان ادامه یافت.
با افول و سپس فروپاشی روم شرقی میراث آن به روسها منتقل شد. آنها نیز بر همین اساس و البته به دلایل سیاسی دورهای از درگیری با یهودیان را تجربه کردند.
5. یهودیان پس از برتری آمریکا طی جنگ جهانی دوم در قالب توافقات پس از جنگ ضرباتی به اروپا زده و امتیازاتی اجباری از این کشورها از جمله آلمان اخذ کردند. با افول نظام دوقطبی و تک قطبی برآمده از جنگ جهانی دوم و شروع دوره گذار از شدت اجرای توافقات پس از جنگ جهانی دوم نیز کاسته خواهد شد. نتیجه این اتفاق و همچنین افول قدرت نسبی آمریکا میتواند تحت فشار قرار گرفتن رژیم یا دستکم بروز تحولات شدید در داخل آن باشد.
شماره ۴۳۹۴ |
صفحه ۱۵ |
قاب
دانلود این صفحه
التهاب در روابط تلآویو با دولتهای قدرتمند اروپایی همچنان باقی است و با فوت پاپ، صهیونیستها درصدد طعنه به واتیکان هم درآمدهاند
نو شدن دشمنی میان اروپای مسیحی و یهودیان صهیونیست











