ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: پُرمخاطب شدن سریال «پایتخت» در ایام نوروز و پس از آن اتفاق عجیب و غریبی نبود که کسی انتظار آن را نداشته باشد، اما شاید کمتر شخصی از میان هواداران این مجموعه فکرش را میکرد که فصل هفتم «پایتخت» رکورد تماشای این اثر در تلویزیون و سرویس پخش استریم آن، یعنی تلوبیون را با ۱.۸۵ میلیارد دقیقه تماشا بشکند. ولی این اتفاق افتاد و خانواده «نقی معمولی» در یک بازی بُرد-بُرد میان خود و رسانه ملی نظر مخاطبانشان را جلب کردند. این متن ناظر بر «رفتارشناسی» بینندگان رسانه پُرتماشاگری همچون تلویزیون است و نگارنده بدون اشاره به نقاط ضعف و قوت سریال قصد دارد «فرمول» موفقیت «پایتخت» را با ذکر دلایل و همچنین بیان مصداق برای هرکدام از آنها برای خواننده تا حد امکان روشن کند.
انتظارات مخاطب باید برآورده شود: محسن تنابنده که اکنون با درگذشت خشایار الوند به ایدهپرداز اصلی و محوری «پایتخت» تبدیل شده، بهخوبی رگ خواب مخاطب را میشناسد و میداند که چطور از آن برای دیده شدن کار خود و گروه بهره ببرد. فصل اول سریال پایتخت قرار بود پسزمینه اجتماعی و انتقادی پُررنگی داشته باشد و با اشاره به مسئله مهاجرت گروههای کوچک خانوادگی به شهرهای بزرگ، مردم را هم بخنداند که در عمل موفق نیز شد، اما «مهاجرت» در مقام «دال مرکزی» این سریال با ادامهدار شدنش کمکم به حاشیه رفته و بهقول سینماییها «فِید» شد تا «شوخیهای کلامی»، «موقعیتمحوری» و... بهعنوان راهکارهایی برای ادامهدار شدن و به فصل هفتم رسیدن «پایتخت» جای ایده کلی و ثابت این مجموعه را بگیرد. در سوی دیگر ماجرا اما «مخاطب» قرار دارد که هدفش از تماشای تلویزیون و برنامههای آن بدون آن که تمایلی به کسب معرفت و دانش داشته باشد، «سرگرمی» است و به «پایتخت» و آثاری از این دست بهعنوان بهانهای برای خندیدن نگاه میکند. یک اصل در سینمای روایی و داستانی وجود دارد که در مورد صنعت سریالسازی هم کاربرد پیدا میکند و آن هم چیزی جز برآورده کردن نیازهای مخاطب نیست. طیف قابل توجهی از مردم ایران به این خاطر پایتخت را دوست دارند که این مجموعه بیش و پیش از هرچیز به مصداقی برای خنداندن و سرگرم کردن تماشاگران هدف خود بدل شده است و کاری که باید را درنهایت انجام میدهد. «نقی»، «ارسطو»، «رحمت»، «بهتاش» و... تیپهای ثابت و گاه تَکبُعدیاند که بدون «فیل هوا کردن» و انجام عملیاتهای محیرالعقول، جذابیتشان را حفظ کردهاند و بهراحتی میتوانند بهواسطه شوخیهای کلامی نگاه بیننده را از توجه به دیگر مسائل دزدیده و به خویش جلب کنند؛ کاری که روی کاغذ چندان آسان نیست، ولی ترکیب هوش هیجانی بالای «محسن تنابنده» با تجربه و تبحر «سیروس مقدم» در اجرا باعث شده تا برند «پایتخت» کماکان طرفداران زیادی داشته باشد و انتظارات آنها را در حد مقبولی برآورده کند.
دست به موقعیتهای آشنا نزن:نسبت پایتخت با وقایع اجتماعی و سیاسی در بیشتر فصلهای آن باعث شد تا مخاطبان از محسن تنابنده و گروه انتظاری جز روایت بُرشهایی از زندگی و نحوه زیست خود در قاب تلویزیون نداشته باشند؛ به عبارت دیگر، هر ایرانی میتوانست با اندکی تسامح خود را در آینه پایتخت ببیند و بهقول اهل فن با تیپهای موجود در سریال در بزنگاههایی همذاتپنداری کند. خوشنشینی نقی معمولی و آوارگی خانوادهاش میان این خانه و آن منزل در تمام این هفت فصل و شکستها و موفقیتهای گذریاش چیزی بود که او را در نسبت مشخص با قاطبه ایرانیان قرار میداد و باعث میشد تا پیگیری ماجراهای موجود در قصه به امری عادی و رایج تبدیل شود؛ درواقع، یکی از دلایل موفقیت پایتخت و برند شدنش در گرو ارتباطی بود که مخاطبان میلیونی تلویزیون با اَکتها و کُنشهای تیپهای پایتخت برقرار میکردند. بهعنوان نمونه به سکانس دعوای «بهتاش» با «نقی» در کمپر «ارسطو» در قسمت نوزدهم از فصل هفتم این مجموعه دقت کنید. فیلمنامهنویس ضمن اشاره به این اصل قابل قبول میان مردم که «سهم مشخصی از حق نزد هریک از افراد محفوظ است»، اقدام به نگارش متن کرده و توانسته با استفاده از دیالوگهای رایج میان خانوادههای طبقه متوسط و فرودست به بازآفرینی موقعیتهای آشنا دست بزند و یکی از برگهای برنده این سریال در قسمتهای پایانیاش را رو کند. افراد وقتی مشاهده میکنند که یک اثر نمایشی بهشکلی عینی و انضمامی با موقعیت اقتصادی و اجتماعی آنها همراستاست، به آن واکنش مثبت نشان میدهند و کاری هم به موارد مورد اشاره منتقدان و کارشناسان امر ندارند. ارتباط «نقی» با داماد سربهزیر و گاه دستوپا چلفتیاش هم با گرتهبرداری از روابط خانوادگی موجود در خانواده ایرانی به مرحله اجرا رسیده و از این بابت مماس با واقعیت است. یکی از وجوه متمایز آثار تلویزیونی شاخص ما در دهههای 70 و 80 شمسی با دیگر کارها این بود که تولیدکنندگانشان در راستای شناساندن تیپهای خود به مخاطب برای آنها «تکیه کلام» مشخص میکردند و با تکرار، آنها را برسر زبانها میانداختند؛ این رویه در سریال «پایتخت» و در تمام هفت فصل آن ادامه پیدا کرد و به ادبیات عامه مردم کوچه و بازار تبدیل شد. عباراتی نظیر «بُریم مشهد»، «زنته»، «حساس نشو»، «خوش گلدین»، «مریخیآدم، مجلسیآدم»، «من گنگستر بیمه»، «من باختم، بدم باختم» و... بیش از آن که ارتباطی با منطق درونی قصه داشته باشند، به بحث امتحان پسداده جذب بیننده و فراهم کردن زمینه بهمنظور تماشای هرچه بیشتر پایتخت براساس فرمولهای از پیش تثبیتشده موجود مرتبط هستند؛ بهطوریکه مردم همانگونه که «شبهای برره»، «پاورچین» و «خانهبهدوش» و... را با کمک تکیهکلامها به یاد میآورند، پایتخت را نیز در آینده با استفاده از این فاکتور به خاطر خواهند سپرد.
شماره ۴۳۹۰ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
کامبک پیروزمندانۀ نقی معمولی و تلویزیون در مشهد














