حسین سیستانی، معلم: چرا چالشهای مدارس سمپاد حل نمیشوند؟ خیلی وقتها برای توضیح یک ماجرا نیاز به طراحیهای پیچیده نیست. بلکه با توضیحات ابتدایی هم قابلتبیین است. تداوم بحرانها و تنوع و حتی تضادها پیرامون مدارس سمپاد را میتوان با دوگانه ساده مشکل - مسئله تبیین کرد. به تعبیر شفاف و صادقانهتر اینکه ما هنوز نتوانستهایم مشکلات پیرامون این مدارس را به مسئله تبدیل کنیم تا امکان مشارکت برای حل آن فراهم شود. در فقدان طرح مسئله سمپاد، اساساً امکانی برای گفتوگوی اقناعی برای حصول به «خیر عمومی» نیست. به همین سبب هرکسی از ظن خود در این حوزه مشغول یکجانبهگویی (مونولوگ) است. اما چگونه میتوان مشکل سمپاد را به مسئله تبدیل کرد؟
مسئله را به زبان ساده میتوان «تدوین وضعیت مطلوب» و «تدقیق وضعیت موجود» و «ترسیم فاصله بین این دو» تعریف کرد. پس از این سهگام تازه در آستانه «حل مسئله» قرار خواهیم گرفت.
متأسفانه هنوز نمیدانیم که دقیقاً چه میخواهیم؟
در فاز «تدوین وضعیت مطلوب» متأسفانه تصویر واضح و مشخصی از بایستههای کلان نظام آموزشی موجود نیست. ریشههای این امر را میتوان در ضعف مبانی نظری موجود علوم تربیتی و روانشناسی و حتی جامعهشناسی و سیاست جستوجو کرد. به تعبیری پس از یک قرن از استقرار نهاد مدرسه مدرن، هنوز تعریف مشخص و مورد وفاقی از کارویژه «مدرسه ایرانی» در دسترس نیست. وقتی در لایه عام کارویژه مدارس چالشها و تردیدهای جدی وجود دارد، بهطور اخص درباره طبقهبندی مأموریتی مدارس ویژه نمیتوان بهسادگی تعیین و تکلیف انجام داد. به همین سبب است که ما امروز درباره کارکرد مدارس سمپاد با دو سر طیفی مواجهیم که عدهای جداسازی آموزشی را یک خطای مهم در جامعهپردازی و مقدمه طبقهسازی اجتماعی و بازتولید چرخه فقر معرفی میکنند و گروه دیگر نیز یکسانسازی باوجود تفاوت در استعدادها را مخالف اصل عدالت تلقی میکنند. یا در دوگانگی دیگر، عدهای به طور مطلق با هر نوع تنوع مدارس مخالفند و عدهای دیگر به طور مطلقاً از تداوم وضعیت فعلی حمایت میکنند.
هنوز نمیدانیم چرا در این وضعیت گرفتار آمدهایم؟
در فاز بعدی یعنی «تدقیق وضعیت موجود» موضوع بهمراتب چالشبرانگیز است. عدم دسترسی به اطلاعات شفاف و گزارشها سبب شده است که مجموعههای پرقدرتتر دولتی و حکمرانی هرکدام بخشی از اطلاعات را که مؤید نظرات آن مجموعه است، منتشر میکنند. از سویی دیگر پژوهشهای علمی دقیقی در نهادهای دانشگاهی برای کشف واقعیات میدان و ارائه صورتبندی از دلایل و ریشههای منجر به استقرار وضعیت موجود انجام نشده است. این عدم شفافیت و پاسخگویی آمار و اطلاعات در نهادهای دولتی و حکمرانی در کنار بیمسئلگی و کمکاری نهادهای علمی و پژوهشی سبب شده است تا امکان ردیابی برای شناخت دقیق ریشهها و عوامل برای کارشناسان، خبرگان و تصمیمسازان بهمراتب ناشدنی باشد. برای مثال عدهای کارکرد این مدارس را «ارائه آموزشهای ویژه برای بالفعل کردن استعدادهای بالقوه در مسیر توسعه کشور» و عدهای دیگر خروجی این مدارس را «آمادهسازی دانشآموزان خوب برای مهاجرت به کشورهای دیگر» معرفی میکنند. هر دو گروه این دوگانه نیز شواهد و استدلالهای قابل تأملی برای ارائه دارند که بهسادگی نمیتوان آنها را نفی کرد.
شکست تمام خطمشیها با تداوم وضعیت فعلی
در فصل پنجم کتاب ریاضی سوم ابتدایی پارهخط را حاصل اتصال دونقطه تعریف میکنند. بدون وجود یک یا دونقطه ما با بینهایت مواجه خواهیم بود. این موضوع ساده اما هنوز برای بسیاری از مدیران و تصمیمگیران فهم نشده است. بدون تدقیق مختصات دونقطه «وضعیت موجود» و «وضعیت مطلوب» اساساً امکان خطمشیگذاری وجود ندارد. اگر اجباراً در این حوزه نیز مداخله سختی صورت گیرد، بیسرانجام خواهد ماند. تصمیمگیریهایی که با تغییر دولت و حتی بعضاً با تغییر وزیر درون یک دولت، تغییر میکند نتیجه بیتوجهی به همین اصل ساده است. شاهد مثالهای فراوانی برای این مدعی وجود دارد اما بهطور خاص در ماجرای مدارس سمپاد به چند نمونه آن اشاره میکنیم. تجربه مصوبه «حذف تنوع مدارس» مجلس شورای اسلامی مورخ 21/7/1398 و بلافاصله اظهارنظر کارشناسی مرکز پژوهشهای مجلس در رد این مصوبه را یا تصویب اساسنامه مدارس سمپاد در شورایعالی آموزشوپرورش در سال 1396 نمونههایی از این شکست خطمشی یا اصطلاحاً «policy failure» است. برای حل این چالشها در میان مواضع رادیکال موافق و مخالف تام ذینفعان و صاحبنظران، باید به دنبال راهحلهای میانهای بود که بتواند ضمن مقبول بودن برای اکثریت مزیت اثربخشی ملموس را نیز به دنبال داشته باشد. برای مثال رایگان شدن تحصیل دانشآموزان چهار دهک اول در سمپاد یکی از معدود نمونههای موفق در این مسیر است. روشی که شاید روش مطلوب و پاسخ قطعی برای حل این بحران نیست اما در وضعیت موجود، مورد پذیرش و تأیید همگانی و همچنین بسیار زودبازده بود که تغییرات ملموسی را به دنبال داشت. اتخاذ اینگونه سیاستها و تدوین چنین خطمشیهایی میتواند گرههای بسیاری از هزاران مشکل نظام آموزشی را برطرف کند.
اما چه باید کرد؟
این سؤال آسان و محافظهکارانه برآمده از ذهنیتهای سادهانگارانهای است که برای حل پدیدههای درهمتنیده چندبعدی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و... به دنبال پاسخهای تکخطی و قطعی هستند. خوب یا بد ما امروز در یک جهان بهغایت پیچیده زیست میکنیم و توقف در این مواضع انفعالی و سادهانگارانه نهتنها کمکی به کشف پاسخ و حل مسئله نمیکند که هرگونه تلاش برای حرکت بهسوی کشف پاسخ را مسدود میکند.
دانش حکمرانی برای حل مسائل پیچیده از همین دست در دنیا متولد شده و البته صورتبندیهای متفاوتی دارد. اما در یک بیان ساده حکمرانی درصدد جمع نظرات شفاف همه ذینفعان برای یافتن بهینهترین پاسخ موجود از مسیر مفاهمه و سپس تلاش همنوردانه برای اجرای آن پاسخ در مسیر تحقق «خیر عمومی» است. لکن تصمیمسازان و تصمیمگیران ما بهجای استفاده از چنین مکانیزم معقول، پایدار و مورد وفاق همگانی، همچنان ترجیح میدهند از مسیر تصمیمگیری در دالانهای تاریک و لابیهای قدرت و زورآزمایی مشکلات را حل کنند. سرنوشت اصرار بر چنین سازوکاری هم مختوم به انباشت ناکارآمدی و «خسران عمومی» است. هرچه زودتر باید طرحی نو درانداخت.














