محمدخالوندی، خبرنگار: سریال «جوانی» ادعای پرداختن به یک درام اجتماعی را دارد، اما در عمل نه درام است و نه اجتماعی. این اثر تلاش میکند با استفاده از تکنیک برداشت بلند/ سکانس-پلان و تقسیم روایت به ۴ اپیزود، محتوای خود را ارائه دهد. برخلاف سریالهای جنایی رایج که با ایجاد تعلیق و طرح معما، مخاطب را درگیر میکنند، این سریال تمرکز چندانی بر پرونده جناییِ محوری خود ندارد. در همان اپیزود اول و در دفتر پلیس، فاش میشود که «جیمی» همکلاسی خود را به قتل رسانده است. این افشاسازی نه از طریق کنکاش در لایههای روایی، بلکه صرفاً با نمایش تصاویر دوربین مداربسته، شواهد فیزیکی و بازسازی صحنه جرم انجام میشود. پس از این نقطه عطف، کارگردان در اپیزودهای بعدی قصد دارد با رویکردی اجتماعی، ریشههای این جنایت را واکاوی کند؛ اما مشکل دقیقاً از همین جا آغاز میشود. سریال در بازنمایی نهادهای اجتماعی مانند پلیس، مدرسه، کانون اصلاح و تربیت و خانواده کاملاً ناکارآمد عمل میکند. اگرچه اثر میکوشد این ایده را القا کند که جامعه تا حدی در شکلگیری شخصیت جیمی به عنوان قاتل مقصر است و به نوعی بگوید این جامعه است که قاتل است، نه جیمی، اما در عمل، هیچ نقد ساختاری روشنی از این نهادها ارائه نمیدهد. برای مثال، در اپیزود دوم، دوربین با استفاده از برداشتهای بلند و بیهدف، صرفاً در فضای مدرسه سرگردان است و بدون ارائه تصویری گویا، تنها از طریق دیالوگهای پراکنده (مثل اظهارات طعنهآمیز پلیس مبنی بر اینکه «مدرسه بوی تعفن میدهد» یا «دانشآموزان اینجا آموزش نمیبینند، فقط وقت میگذرانند و فیلم تماشا میکنند» و «یا خشونتهای کلامی معلمان و دانشآموزان») به نقدی سطحی از فضای آموزشی بسنده میکند. این رویکرد نهتنها ساختار مدرسه را به عنوان نهادی مسئلهدار آشکار نمیسازد، بلکه مخاطب را به شکلی ناملموس و سطحی به این نتیجه میرساند که مدرسه محیطی نامناسب برای دانشآموزان است.
اپیزود سوم به نظرم اپیزودی خصیصهنماست، چراکه دوپاره شدن فیلم به عنوان نه دارم- نه اجتماعی بودن را به خوبی نشان میدهد؛ در این اپیزود ما از طریق شخصیت مشاور تا اندازهای به فرم درام نزدیک شده و از طریق نوعی روانشناسیگرایی و نه آسیبشناسی اجتماعی/ درام اجتماعی به خوبی به جهان جیمی و ادراکات و انگیزههای او برای قتل پی میبریم اما در نهایت، مخاطب، از کانون اصلاح و تربیت به عنوان نهادی اجتماعی دریافتی تصویری ندارد. این فضا تا اندازه زیادی توسط دیالوگهای جیمی ساخته میشود.
اپیزود پایانی نیز که به نقش خانواده میپردازد، با ضعف مشابهی روبهروست. در این بخش، خشونت پدر جیمی به عنوان محور اصلی برجسته میشود، اما هیچ تصویر جامعی از خانواده ارائه نمیگردد. هرچند جیمی در اپیزود سوم در گفتوگو با مشاور به خشونت پدرش اشاره کرده بود و مخاطب از قبل نسبت به آن آگاه بود، نمایش این رابطه در صحنههای بعدی (مثلاً حضور والدین بر روی تختخواب) به جای بهرهگیری از نشانههای تصویری، با دیالوگهایی کلیشهای و فاقد ظرافت، مسئله را به شیوهای ناشیانه به مخاطب تحمیل میکند.
در مجموع، «جوانی» با وجود ادعای بلندپروازانه در تحلیل آسیبهای اجتماعی، به دلیل فقدان عمق روایی، ناتوانی در بازنمایی انتقادی نهادها و تکیه افراطی بر دیالوگهای توضیحی به جای نمایش تصویری، از هدف خود باز میماند و اساساً دست به نوعی حذف ساختاری میزند.
شماره ۴۳۸۰ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
حذف ساختاری














