زهرا رمضانی – ابوالفضل مظاهری، گروه دانشگاه: فراگیر شدن استفاده از هوش مصنوعی و تلاش کشورها برای دستیابی به نسخههای کارآمدتر از این تکنولوژی نوظهور باعث شده تا جنگ قدرت به رسیدن عرصههای جدیدی از فناوری متمرکز شود. قدرتهایی که میدانند هر چه دست برتری در حوزه تکنولوژی داشته باشند، میتوانند آینده خود را در عرصههای مختلف از اقتصاد گرفته تا سیاسی و نظامی تضمین کنند. البته در طرف دیگر ماجرا، عقب ماندن از قطار تحولات فناورانه موجب قرار گرفتن در جمع کشورهایی است که در شکل و شمایلی جدید مستعمره قدرتهای برتر خواهند شد. همین مسئله هم باعث شده تا کشورهایی که الزامات اولیه مانند نیروی انسانی متخصص و دانش آکادمیک دارند تلاش کنند تا با تخصیص منابع مالی، قطار علم و فناوری خود را روی ریل تحولات دنیا قرار دهند. حوزه هوش مصنوعی که عرصه یکهتازی آمریکاییها بود، با رونمایی از «دیپسیک» چینی، دستخوش تغییر شد. هوش مصنوعی که نهتنها با هزینه کمتر بلکه با کیفیتی همپای Chat GPT آمریکایی میتواند به نیاز کاربران پاسخ دهد. بررسی مسیر حرکت چین در حوزههای نوظهور علم و فناوری و دوقطبی شدن دنیا در حوزه هوش مصنوعی باعث شد تا به سراغ هادی نیلفروشان، عضو هیئتعلمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی رفتیم. فردی که دکترای سیاستگذاری علم و فناوری دارد و مطالعات زیادی را نسبت به کشور چین انجام داده است. او معتقد است، چینیها معادلات سرمایهگذاری در علم و فناوری را تغییر دادند و در آینده میتوانند فناوری جدیدی را به دنیا معرفی کنند. نیلفروشان الگوی پیشرفت علمی چین را برای ایران پیشنهاد میدهد و نقدهای جدی نسبت به عملکرد معاونت علمی در حوزه هوش مصنوعی دارد که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
ماههای اخیر، شاهد اتفاق اعجابانگیزی از سوی چینیها و رونمایی از هوش مصنوعی دیپسیک بودیم؛ برخی منابع خبری از این اتفاق با تعبیر «لحظه اسپوتنیک» یاد کردند. شما پیشتر کتابی را با عنوان «آن سوی اسپوتنیک» ترجمه کردید و مطالعات ویژهای هم در حوزه مسائل چین دارید. شما این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟ چینیها ثابت کردند که با هزینه کم هم میتوان در حوزه هوش مصنوعی تأثیرات قابلتوجهی داشت. در این گفتوگو میخواهیم ضمن بررسی اقدامات اخیر این کشور قدری بیشتر از منظر سیاستگذاری و برنامهریزی عملکرد آنها را تحلیل کنیم.
ابتدا لازم است نکتهای درباره فرض اولیه شما مطرح کنم. هر فردی که در حوزه فناوری فعالیت دارد و روند سرمایهگذاریهای چین و اقدامات این کشور را دنبال کرده باشد، احتمالاً چندان از این تحول غافلگیر نشده است. یکی از مباحثی که مطرح شد و به نکتهای که شما اشاره کردید نیز مرتبط است، این پرسش بود که آیا «دیپسیک» را میتوان یک «اسپوتنیک» جدید دانست یا خیر. یکی از نقدهایی که در این زمینه مطرح شد، این بود که برخی معتقد بودند «دیپسیک» صرفاً بازطراحی موتورهای غربی بوده و نوآوری خاصی در آن وجود ندارد اما به نظر من، این رویداد یک «اسپوتنیک» به معنای دقیق کلمه محسوب نمیشود.
علت این مسئله آن است که «اسپوتنیک» در تاریخ، جنبهای بسیار جدی از ترسافکنی و غافلگیری برای غرب، بهویژه ایالاتمتحده داشت، اما در حوزه هوش مصنوعی و تحولات جدیدی که در حوزه هایتک در چین در حال وقوع است، غربیها دیگر آنچنان دچار شگفتی نمیشوند؛ چراکه به چشم خود حجم عظیم سرمایهگذاریهای چین در حوزه هایتک، توفیقات مستمر و دستاوردهای این کشور را مشاهده کردهاند. از این منظر دیگر نمیتوان گفت که این تحولات برای غرب کاملاً غیرمنتظره بوده است.
اکنون ما در میانه یک جنگ فناوری میان ایالاتمتحده و چین قرار داریم. این جنگ فناوری به چه معناست؟ به این معنا که هر دو طرف کاملاً به قدرت و توانمندیهای یکدیگر واقفند و میدانند که پیروزی در یک حوزه خاص میتواند به مفهوم تسلط طولانیمدت بر آن عرصه باشد. این همان نگرانی بزرگی است که موجب میشود غرب، بهویژه ایالاتمتحده، تلاش کند که رقابت را بهطور کامل به چین واگذار نکند.
در این میان، من معتقدم که جنگ فناوری میان آمریکا و چین بسیار جدی است. بسیاری از رویدادهایی که در حال وقوع است، ازجمله سیاستهای تعرفهگذاری و دستکاریهایی که ایالاتمتحده در تجارت با چین اعمال میکند، پشت سرش مسئله تحولات فناوری را هدف گرفته است؛ برخلاف سیاستهایی که در قبال کشورهایی مانند مکزیک و کانادا دنبال میکند. درباره چین به نظر میرسد اصلیترین دغدغه آمریکا نه صرفاً مسائل تجاری، بلکه پیشرفتهای فناورانه این کشور است. نخست، لازم است اشاره کنم که در ماجرای اسپوتنیکِ اول، عنصر غافلگیری بسیار حائز اهمیت بود، اما در اینجا، غافلگیری به آن معنا رخ نداد، یا دستکم نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا شگفتزده نشدند.
البته بازار تحتتأثیر قرار گرفت.
بازار تصور نمیکرد که چین بتواند با این سرعت و با حجم سرمایهگذاری نسبتاً اندک، در مقابل آمریکا به چنین پیشرفتی دست یابد، اما برای افرادی که از تواناییهای چین در حوزه فناوری، بهویژه در زمینه هوش مصنوعی، آگاهی داشتند، این موضوع عجیب و غریب نبود.
در خبرها آمده که حدود ۵۰۰ هزار ریزتراشه از آمریکا به چین منتقل شد. این موضوع با توجه به سیاستهای تعرفهگذاری و سایر اقدامات محدودکننده نشان میدهد آمریکا از اقدامات چین در این حوزه آگاه بوده است.
بسیار بعید به نظر میرسد که ایالاتمتحده از مسیر حرکتی چین در این حوزه بیاطلاع باشد. همانطور که چینیها نیز استراتژی آمریکا را در این رقابت تحلیل کردهاند و دست آمریکاییها را در این بازی خواندهاند. در این نبرد فناوری، اطلاعات محرمانهای به آن معنا وجود ندارد.
مسئله اصلی این است که هر دو طرف چگونه میتوانند با استفاده از قوانین تنظیمگری و ایجاد محدودیت در زنجیره تأمین فناوری، سرعت دستیابی طرف مقابل به فناوریهای پیشرفته را کاهش دهند. رقابت در اینجا شکل میگیرد. هیچکس نمیتواند ادعا کند که آمریکا کاملاً از توسعه فناوری چین بیخبر بوده است. البته، اگر یک کشور ثالث ناگهان فناوری همسطحی یا مشابه «دیپ سیک» یا «چت جیپیتی» ارائه دهد، این ممکن است بهعنوان یک شگفتی تلقی شود، اما در رقابت میان چین و آمریکا، چنین اتفاقی غیرمنتظره و ناشناخته محسوب نمیشود.
نکته دیگر این است که چین چگونه توانست به این مرحله دست یابد؟ در واقع، تا مدتی تمرکز چین بر یادگیری و انتقال دانش بود، اما از حدود سال 2010 یا ۲۰۱۵ به بعد، این کشور جهتگیری خود را تغییر داد و حوزههایی را انتخاب کرد که در آنها بتواند به قدرت برتر جهانی تبدیل شود. هوش مصنوعی یکی از این حوزهها بود که چین سرمایهگذاریهای کلان و هدفمندی را در آن انجام داد. مبالغی صرف «R&D» (تحقیق و توسعه) در این حوزه کردند که برای افراد آشنا به هزینه میتواند نویدبخش این نکته باشد که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد و بازار به چه سمتی میرود.
سیاستگذاریهای چین در این حوزه شامل تربیت نیروی انسانی متخصص، تأمین زیرساختهای لازم و شکلدهی یک اکوسیستم حمایتی برای رشد و توسعه این فناوری بوده است. با بررسی برنامههای توسعهای چین در ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر میتوان دریافت که این کشور جهتگیری مشخص و برنامهریزی دقیقی در زمینه هوش مصنوعی داشته و دارد. از این رو، موفقیتهای اخیر چین در این حوزه نباید چندان شگفتآور تلقی شود.
برخی از شرکتهای فعال در جهان مانند «انویدیا» هستند که رقبا را هم شگفتزده کردند؛ تا جایی که مثلاً «اینتل» بازی و بازار را به آن واگذار کرده است. اما چنین مواردی را از چینیها کمتر میشنویم.
بهطور کلی، چینیها در تمام حوزهها از یک الگوی مشخص پیروی میکنند.
مخفیانه پیش میروند؟
نه، شاید در برخی موارد جزئیات را ندانیم، اما بهعنوان یک قاعده کلی، آنها بهصورت بیسروصدا با برنامهریزی دقیق و مستمر، اهداف خود را دنبال میکنند. میگویند: «سروصدا نکن، سرت را پایین بینداز و کار خود را بکن» در تمامی حوزههای حساس حکمرانی، چین راهبردی منظم و پایدار را در پیش گرفته است و این الگو را بهطور مداوم اجرا میکند. شلوغکاریهای آمریکاییها را ندارند، ولی به طور مستمر کاری که درست میدانند را انجام میدهند.
ممکن است به دلیل اینکه نام شرکتهای بزرگ چینی فعال در این حوزه کمتر شنیده شده، تصور شود که پیشرفت چین در این زمینه غیرمنتظره بوده است، اما برای کسانی که با الگوی توسعه چین آشنا هستند، این موضوع تعجببرانگیز نیست. مدل توسعه چینیها مبتنی بر حرکت آهسته، پیوسته و کمحاشیه است.
نکته مهم این است که ما، حتی اگر از مدتها پیش از این موضوع اطلاع نداشتیم، حداقل در یکی، دو سال اخیر متوجه شدهایم که چین سرمایهگذاری گستردهای در حوزه هوش مصنوعی انجام داده است. این کشور از مدتها قبل روی تأمین نیروی انسانی متخصص، آموزشوپرورش استعدادها سرمایهگذاری کرده است.
چینیها تا چه اندازه روی پای خودشان و چقدر بر شانه آمریکاییها ایستادهاند؟ چین که توانسته «دیپسیک» بسازد تا چه حد مدیون آمریکاست که زیرساختهای آن را فراهم کرده است؟ این رشد واقعی بوده یا انگارههای خلاف واقعی نیز میتوان نسبت به آن مطرح کرد؟
برای درک بهتر این روند میتوان به یک شاخص ساده اشاره کرد؛ تعداد دانشجویان چینی که در دانشگاههای آمریکا مشغول به تحصیلند، در مقایسه با تعداد دانشجویان آمریکایی در چین، اختلاف چشمگیری دارد. بعید است که تعداد دانشجویان آمریکایی مشغول به تحصیل تکنولوژی در چین، حتی به ۱۰۰ نفر برسد، اما چین بالاترین درصد دانشجویان خارجی در آمریکا را دارد. بدیهی است که همه این دانشجویان در آمریکا نمیمانند؛ بخشی از آنها به چین بازمیگردند و بهعنوان نیروی محرک صنایع این کشور فعالیت میکنند.
از این منظر، میتوان گفت که چین تا حدی از دانش و فناوری آمریکا بهره برده است، اما در شرایط فعلی، دیگر نمیتوان بهطور قطع گفت که علم «آمریکایی» یا «چینی» است، زیرا همه جای دنیا در تولید و انتشار علم و دانش، مسامحت کرده و این کار بهصورت جهانی انجام میشود. تمامی کشورها در آن سهیم هستند. امروز با تبادل گسترده دانش، تحقیقات و انتشارات علمی تعیین اینکه کدام کشور بهطور انحصاری صاحب علم است، بسیار دشوار شده است. این نکته نیز دلیل دوم است. در واقع، مشخص نیست که خود همان جوامع چگونه به این مسئله نگاه میکنند، بهویژه اینکه نکتهای دیگر نیز وجود دارد که میتوان آن را نوعی بیانصافی دانست. در شرق، ما با شهامت از یافتههای محققان و فناوران غربی استفاده میکنیم، اما متأسفانه چنین رویکردی در میان غربیها وجود ندارد.
این کار را آشکارا انجام نمیدهند.
جزئیات دقیقی نمیتوانم ارائه دهم که آیا تنها چینیها چنین مسیری را طی کردهاند یا خیر، اما با توجه به تعداد بالای دانشجویان چینی در غرب، بعید نیست که بگوییم آنان پس از تحصیل در دانشگاههای غربی، به کشور خود بازگشته و در حوزههای مختلف فعالیت کردهاند، اما آیا این به این معناست که تمام زیرساختهای فناورانه چین وابسته به غرب است و اگر چینیها را از کل سیستم برداریم، این عمارت فرو میریزد یا نه؟ بحث دیگری است.
درباره زیرساختها و تجهیزات چطور؟ آنجا میتوان ادعا کرد چینیها روی شانههای آمریکاییها ایستادهاند؟ چین در زمینه زیرساخت هنوز به بلوغ لازم در حوزه هوش مصنوعی رسیده است؟
بله، من هم حدس میزنم چنین باشد. نکتهای که نباید فراموش کرد، مفهومی در ادبیات فناوری تحت عنوان «وابستگی به مسیر» (Path Dependency) است. این وابستگی، مسئلهای بسیار مهم در تحولات فناوری و مسیر توسعه کشورها محسوب میشود. مسئله را نمیتوان خیلی «آمریکایی» و «چینی» کرد. کشورها و شرکتها در مسیر فناوریهای نوین، راههای متفاوتی را در پیش میگیرند و هرچه بیشتر در این مسیر پیش بروند، به همان مسیر وابستهتر میشوند و امکان تغییر مسیر برایشان دشوارتر خواهد شد. این خصلت فناوری است که هنگامی که وارد مسیری شدید و آن را طی کردید به آن مسیر «آلوده» میشوید و ارتباطتان با مسیرهای بدیل جایگزین کاهش مییابد.
در صورت اشتباه بودن مسیر، بازگشت از آن بسیار پرهزینه و گاه ناممکن خواهد بود. چینیها اکنون مسیری را پایهگذاری و آغاز کرده و در حال تثبیت آنند؛ مسیری که نهتنها برای آمریکاییها شگفتانگیز بوده، بلکه سؤالات بزرگی را در سطح جهانی مطرح کرده است. یکی از این سؤالات، نهتنها درباره کیفیت خروجی محصولات فناورانه چین، بلکه درباره چگونگی موفقیت آنان در دستیابی به چنین نتایجی با هزینهای بسیار کمتر از آمریکاست.
گفته میشود که آنان تنها با ۶ میلیون دلار موفق به این کار شدهاند. این مبلغ، با نرخ فعلی ارز، حدود ۵۰۰ میلیارد تومان برآورد میشود. درحالیکه در کشور ما، هنگامی که صحبت از سرمایهگذاری ۵۰۰ میلیارد تومانی در حوزه هوش مصنوعی به میان میآید، بسیاری آن را ناکافی میدانند و حتی مورد تمسخر قرار میگیرد. این در حالی است که زمانی که ترامپ به کاخ سفید وارد شد، تنها چند روز بعد، ۵۰۰ میلیارد دلار برای توسعه فناوری اختصاص داد. نکتهای که در اینجا مطرح میشود، این است که چین، نهتنها در حوزه فناوری، بلکه در قواعد مالی توسعهی فناوری نیز تغییرات اساسی ایجاد کرده است.
فقط در فناوری؟
نمیتوانم تعمیم بدهم. به نظر میرسد که چینیها موفق شدهاند قواعد سرمایهگذاری در توسعه فناوری را متحول سازند. بهطور کلی، هزینه تمامشده فناوری در چین به دلایل اقتصادی، همواره پایینتر از آمریکا است و این مسئله، در حوزه هوش مصنوعی نیز مصداق دارد.
چین بخشی از فناوری مورد نیاز خود را از آمریکا وارد میکند. به این معنا که کشور بهتنهایی تمام فرایندهای پردازشی را نمیسازد، بلکه بخشی از آن را وارد کرده؛ پس هزینه سرمایهگذاری کاهش مییابد.
از نظر من، این مسئله بخشی از ماجراست، اما نکته مهمتر آن است که هر کشوری ائتلافهای فناورانه گستردهتری داشته باشد، میتواند در این حوزه پیشرفت بیشتری کرده و قیمت خود را کاهش دهد. در این نکتهای وجود دارد که جزء تئوریهای من است و بهطور خاص بر آن تأکید دارم؛ آمریکاییها در مواجهه با فناوریهای پیشرفته، استراتژیهای متفاوتی اتخاذ میکنند. خواهش میکنم به این نکته توجه کنید، زیرا به نظر من مسئله مهمی است. معتقدم که برخی از فناوریها را اساساً برای حفظ انحصار و پیشگامی خود توسعه میدهند، درحالیکه برخی دیگر را بهگونهای در جهان مطرح میکنند که سایر کشورها نیز در آن سرمایهگذاری کرده و هزینه توسعه آن را متحمل شوند. این دو رویکرد کاملاً متفاوتند.
بهعنوان مثال، در حوزه نانو، به نظر نمیرسد که آمریکا از ابتدا قصد داشته باشد این فناوری را به طور کامل در انحصار خود درآورد. بلکه آنها فرصت را بهگونهای تحلیل میکردند که این فناوری، چه از نظر علمی و چه از نظر اقتصادی، دارای مزیت باشد؛ بنابراین گاهی اوقات جنجالهایی به راه میاندازند تا سایر کشورها نیز به سمت آن سوق پیدا کنند و در نتیجه، فناوری مورد نظر با هزینهای کمتر توسعه یابد. با این حال، نباید فراموش کرد که حتی در این شرایط، کشوری که بازار اصلی فناوری در جهان را در اختیار دارد، بیشترین منافع را کسب خواهد کرد، آن هم به هزینه سایر کشورها. در این زمینه، بازیهای مختلفی در حال انجام است.
به نظر میرسد که آمریکا از ابتدا قصد نداشته بهطور ویژه در حوزه هوش مصنوعی، شریک و همکار دیگری برای خود بپذیرد، اما اکنون، رهبران فناوری در آمریکا متوجه شدهاند که مسیر این حوزه در حال انحراف از برنامهریزیهای اولیه آنهاست. مسئله این نیست که فناوری هوش مصنوعی توسعه نیابد، بلکه موضوع اصلی آن است که این فناوری باید در سطحی پیشرفت میکرد که آمریکا قهرمان بیرقیب آن باشد، بهگونهای که دیگر کشورها احساس ناامیدی کنند و بپذیرند که این فناوری بهطور کامل در اختیار آمریکاست.
به نظر من آمریکا در حوزههایی مانند بیوتکنولوژی، این انحصارطلبی را با جدیت بیشتری دنبال کرده است. در واقع، تاکنون قطب بزرگ دیگری در این حوزه که بتواند در کنار آمریکا رقابت کند، شکل نگرفته است. در حوزه تکنولوژیهای شناختی به خاطر دارم که در سالهای ابتدایی، این بحث مطرح بود که اگر فردی از ایران در فضای وب جستوجو میکرد، محتوای چندانی برای او نمایش داده نمیشد، اما اگر همان جستوجو را با آیپی آمریکا انجام میداد، به منابع بیشتری دسترسی پیدا میکرد.
این مسئله نشاندهنده کنترل جدی آمریکا بر دانش و اطلاعات بود. حتی اگر به خاطر داشته باشید، باراک اوباما پروژهای را تعریف کرد که مربوط به «نقشهبرداری از مغز» (Brain Mapping) بود. این پروژه بهعنوان یکی از گرانترین و بزرگترین طرحهای علمی شناخته میشد. چنین اقداماتی نشان میدهد که آمریکا جاهطلبیهای تاریخی خود را در برخی از حوزههای علمی و فناوری دنبال میکند و تمایل چندانی به شراکت و ائتلاف در این زمینهها ندارد.
با روی کار آمدن ترامپ، شاهد گستردگی در این سیاستها هستیم و این تغییرات قابل مشاهده است؟
تِم آنها تغییر میکند. از دوره اوباما به ترامپ دیدیم چه اتفاقی افتاد. در گذشته نیز به این موضوع پرداختهام؛ چراکه پیشتر در این زمینه مطالعاتی داشتهام. نکته اصلی که محور بحث من هم بر آن تأکید دارد، این است که در ایالاتمتحده نگرانی کنونی ناشی از تغییر مسیری است که برای هوش مصنوعی پیشبینی کرده بودند. به اعتقاد من این مسیر از آنچه تصور میشد، منحرف شده است. بهطور کلی در هر حوزهای از فناوری به نظر میرسد که نمیتوان دنیا را محدود کرد. برای مثال، در حوزه بیوتکنولوژی، ایالاتمتحده هرگز اعلام نکرده است که دیگر کشورها حق انجام تحقیقات را ندارند. در حوزه «فناوری شناختی» (Cognitive Technology) نیز چنین محدودیتی وضع نشده است. با این حال، زمین بازی بهگونهای طراحی شده که در نهایت، همه مسیرها به سمت ایالاتمتحده ختم شود. در خصوص هوش مصنوعی نیز قرار بود چنین روندی دنبال شود، اما چین این معادله را تغییر داد.
در حال حاضر، مسئله اصلی این است که چین در هوش مصنوعی به قطبی قدرتمند تبدیل شده و این امر باعث شکلگیری ائتلافهای جدیدی حول این کشور شده است. ما نیز در این زمینه باید توجه داشته باشیم که شرایطمان تغییر کرده است. برای مثال، زمانی که «گوگل» ظهور کرد، هیچ موتور جستوجوی معادل و قدرتمندی در چین وجود نداشت. درحالیکه اگر در آن زمان موتور جستوجوی چینی همسطح گوگل بود، مصحلت، منافع و قاعده امنیت ملی ایجاب میکرد که تمرکز ما بر استفاده از گزینه چینی باشد، نه آمریکایی.
اکنون تمام کشورهای دنیا مخیر هستند و تنها دو گزینه دارند؛ «دیپسیک» و «چت جیپیتی». اگر قرار نیست خودشان سرمایهگذاری بزرگی در این حوزه انجام دهند و باید اطلاعات خود را در اختیار یکی از دو قطب جهانی قرار دهند، میتوانند بین آمریکا و چین انتخاب کنند. از این زاویه میتوان درک کرد که چرا ایالاتمتحده اکنون در حال بازنگری در قواعد بازی است. آمریکا که همواره در عرصه فناوری، توفق و برتری داشته، نمیتواند بپذیرد که پس از سرمایهگذاریهای عظیم و هزینههای کلان، چین با هزینهای بسیار کمتر، به یک رقیب جدی تبدیل شود و حتی در برخی ویژگیهای کلیدی از فناوری آمریکایی پیشی بگیرد. بعد هم دنیا انتخاب داشته باشد که با کدامیک کار کند. وای به حال روزی که دو ویژگی نسخه چینی از آمریکایی بهتر باشد. همین حالا میگویند: «تست امنیت نسخه چینی جواب نمیدهد.» کاملاً مشخص است به دنبال مسائل دیگری هستند. از این منظر، موضوع بسیار حساس است.
تعیین اولویتهای علموفناوری در آمریکا روال مشخصی را دنبال میکند؟
ایالاتمتحده دارای اسنادی رسمی است که دولتها اولویتهای علموفناوری آن را مشخص میکنند. این اولویتها معمولاً در اسناد بودجه منعکس میشوند. اگر سیاستهای علمی و فناوری دولت اوباما را با دولت ترامپ مقایسه کنیم، میتوان تغییرات محسوسی در اولویتبندیها مشاهده کرد. دولت ترامپ نگاه متفاوتی به این حوزه داشت و این تغییرات را میتوان بهوضوح در سیاستگذاریهای کلان علمی و فناورانه آمریکا مشاهده کرد. بهعنوانمثال اوباما اعلام میکرد اولویت اصلی او انرژیهای پاک است، اما ترامپ بلافاصله پس از روی کار آمدن، رویکردی متفاوت اتخاذ کرد و نفت و گاز را در اولویت خود قرار داد. او معتقد بود که باید در همین حوزه سرمایهگذاری بیشتری انجام شود، بهویژه در بخش تحقیقوتوسعه (R&D) تا امکان استخراج بیشتر نفت و گاز فراهم شود. نمونه دیگر تمرکز اوباما بر تکنولوژی شناختی و فناوریهای مرتبط با مغز بود، درحالیکه ترامپ این رویکرد را تغییر داد و یکی از اولویتهای اصلی خود را امنیت سایبری (Cyber Security) قرار داد. سیاستگذاریهای ترامپ کاملاً نشان میدهد براساس مدل خاصی درحال پیشبرد سیاستهای کلان خود در سطح جهانی است.
همچنین ترامپ مواد نادر جدول مندلیف (Rare Materials) را در اولویتهای خود قرار داد. دلیل این تصمیم آن بود که بسیاری از فناوریهای پیشرفته در بخشهایی که دارای ماهیت فیزیکی و مادی هستند، به این عناصر وابستهاند. نکته قابلتوجه این است که بخش عمدهای از ذخایر این مواد در چین قرار دارد، درنتیجه یکی از اولویتهای دولت ترامپ این شد که در هر حوزهای که چین مزیت فیزیکی و ذاتی دارد، منبع جایگزینی برای آن پیدا کند یا مسیر توسعه علمی و فناوری را بهگونهای تغییر دهد که این مزیت از بین برود. به طور رسمی، دولت ترامپ اعلام کرد که این مسئله باید حل شود.
مطالعهای روی دوره جدید هم داشتهاید؟
هنوز ندیدهام ترامپ در این حوزه اسناد خاصی منتشر کرده باشد.
حداقل با لغو برخی فرامین بایدن و انتخاب افراد متفاوت در بدنه دولت نشان داد رویکرد متفاوتی حداقل در حوزه فناوری دارد. اخیراً یکی از کارشناسان برجسته حوزه فناوری و نوآوری اشاره قابلتأملی به نقشآفرینی فناوران قدرتمند آمریکا داشت. اینکه «یک تیم تِک بهنحوی رئیسجمهور تعیین کند و اداره امور را هم در دست بگیرد.» این اتفاق را میتوان یک اعلانجنگ دانست؟
در دوره ترامپ، سرمایهگذاریهای متعددی در این حوزه انجام شد، اما هنوز مطالعه جامعی در این زمینه منتشر نشده است. جمهوریخواهان و طرفداران ترامپ در دولت فعلی، فناوری را در جهتهای خاصی به کار میگیرند که یکی از مهمترین آنها کوچکسازی دولت و حتی حذف آن به مفهوم کنونی است. جمهوریخواهان به معنای فعلی بهشدت ضددولتند. این سیاست، خود را در قالب ایجاد «دپارتمان بهرهوری دولتی» (Government Efficiency Department) دنبال کرد. افرادی مانند ایلان ماسک نیز در این مسیر حرکت میکنند و هدف نهایی آنها، کوچکسازی دولت است که درواقع یکی از آرمانهای دیرینه لیبرالیسم کلاسیک محسوب میشود.
در همین راستا، مسئله رمزارزها نیز مطرح است. رمزارزها بهطورکلی در راستای تمرکززدایی، دولتزدایی و کاهش کنترل دولت بر امور مالی حرکت میکنند. از این منظر استفاده ترامپ از فناوری در جهت کاهش نقش دولت و تمرکززدایی اقتصادی، کاملاً منطبق با سیاستهای او در حوزههای دیگر است.
رسماً هدف از کوچکسازی دولت در مرحله دوم، به نظر من بهسمت کشورگشایی و گسترش مرزهای آمریکا به حوزهای وسیعتر، حتی فراتر از زمین و به سمت مریخ و فضا سوق پیدا کرده است. این موارد ازجمله جهتگیریهای کلاسیکیاند که به نظر میرسد در این دوره دنبال خواهند شد. محرک اصلی این سیاستها، فناوری است؛ به همین دلیل برجسته شدن شخصیتهایی مانند ایلان ماسک که در نقطه تلاقی این مسائل قرار دارد، قابلتوجه است.
ایلان ماسک شخصیتی است که بهشکل گستردهای روی ارسال انسان به مریخ کار کرده است. علاوهبرآن، یکی از چهرههای کلیدی در حوزه ارزهای دیجیتال بهشمار میرود و بهشدت بر گسترش رمزارزها و ارز مجازی تمرکز دارد. همچنین قرار گرفتن چنین فردی در رأس نهادی که مأموریت آن کوچکسازی دولت است، این پیام را منتقل میکند که چنین سیاستی در آینده بهشدت دنبال خواهد شد.
برای ما در ایران هم اینگونه است؟
درخصوص کشور خودمان، ایران، این بحث ابعاد متفاوتی دارد. ما همواره کشوری با متورمالدولتی بودهایم و اگر این موج جهانی به ایران برسد، برکاتی به همراه دارد؛ چراکه ساختار سیاسی و اقتصادی کشور بهگونهای است که کوچک شدن دولت، حتی در حدی محدود، میتواند مزایایی بهدنبال داشته باشد. بااینحال برخی دیدگاههای افراطی در میان لیبرالهای کلاسیک و جمهوریخواهان آمریکا وجود دارد که اساساً دولت را زائد میدانند و معتقدند همه امور باید به بازار سپرده شود، ازجمله وزیر امور خارجه و سیاست خارجی که از دید آنها، میتوان آن را مانند یک کالا از بازار خریداری کرد. بهطورکلی کوچکسازی دولت لزوماً امری منفی نیست و حتی ممکن است در برخی موارد، مطلوب باشد.
به نظر میرسد چینیها بهجای ورود مستقیم به بازی آمریکا در حوزه هوش مصنوعی، رویکردی متفاوت اتخاذ کردهاند و براساس تحلیل موقعیت و مزیتهای خود، سیاستگذاریهای تازهای را تدوین کردهاند. میتوان این گزاره را تأیید کرد؟
یکی از تفاوتهای اساسی بین رهبران تکنولوژی و دنبالهروها این است که رهبران، خود قواعد و اولویتهای بازی را تعیین میکنند، درحالیکه دنبالهروها براساس رفتار طرف مقابل واکنش نشان میدهند. این کاملاً شأن یک رهبر تکنولوژی است. در حوزه نظامی معمولاً ابتدا تهدیدها شناسایی و بررسی میشوند، بهعنوانمثال اگر آمریکا به فناوری پهپادهای رادارگریز دست پیدا کند، کشور ما در واکنش به این تهدید، تلاش خواهد کرد تا راداری طراحی کند که بتواند این پهپادها را شناسایی کند، اما چنین فرایندی نیازمند زمان و منابع قابلتوجهی است و حتی در بهترین شرایط، چابکترین ساختارها نیز برای ایجاد سامانههای دفاعی متناسب با تهدیدات جدید، به زمان قابلتوجهی نیاز دارند.
این تفاوت اساسی بین رهبر و پیرو این است که رهبر بهدنبال واکنش به اقدامات دیگران نیست، بلکه مسیر خود را تعیین میکند. رهبر منتظر نمیماند تا ببیند دیگران چه چیزی ساختهاند تا پاسخ دهد، بلکه چشمانداز خود را دنبال میکند. درخصوص چین نیز چنین روندی مشاهده میشود؛ به این معنا که حرکت این کشور به سمت هوش مصنوعی، صرفاً پاسخی به سیاستهای آمریکا نیست. چین پس از درک اهمیت و مفهوم هوش مصنوعی تصمیم گرفت این مسیر را طی کند، صرفنظر از اینکه آمریکا در این زمینه چه تصمیمی بگیرد.
در صنایع یا فناوریهای دیگر هم این شیوه تصمیمگیری قابلمشاهده است؟
بهعنوان نمونه در حوزه صنعت سبز یا انرژیهای تجدیدپذیر، چین وابسته به بازی آمریکا نیست. در همین دوره انتظار میرود ترامپ توجه خود را به فناوریهای سبز کاهش دهد. جمهوریخواهان در این زمینه معروفند، اما چین در این زمینه مسیر خود را با قدرت پیش خواهد رفت. این دقیقاً همان جایی است که چین احتمالاً به اروپا نزدیکتر خواهد شد. یکی از محورهایی که بسیار میتوان بر آن تأکید کرد، همین است. میزان سرمایهگذاری چین در این بخش خیلی جالب است، بهعنوانمثال تسلط چین بر تولید خودروهای برقی هم نشاندهنده استراتژی بلندمدت این کشور است.
در همین راستا اظهارنظری از یک خودروساز اروپایی به نقل از فرد مطلعی شنیدهام که گفته است: «ما در زمینه خودروهای برقی «آش را با جاش» به چینیها واگذار کردهایم. اکنون فقط برای حفظ ظاهر تلاش میکنیم، اما آنها بسیار قوی وارد عمل شده و موقعیت خود را تثبیت کردهاند. چیزی برای ما نمانده است»؛ بنابراین حتی اگر ترامپ دوباره تأکید کند سیاستهایش بر سوختهای فسیلی متمرکز خواهد بود، این موضوع تغییری در روند جهانی ایجاد نخواهد کرد. بسیاری از فناوریهای کلیدی در مسیر پیشرفت خود باقی خواهند ماند.
در حوزه سیاستگذاری علموفناوری چین الگوی مشخصی را دنبال میکند؟ اخیراً سیاستهای جدیدی در حوزه علمی و آموزشی این کشور تدوین شده است.
در این فرایند سیاستگذاریها در درون نظام حزبی چین شکلگرفته و در یکروند سلسلهمراتبی پخته و اجرا میشوند که مورد سؤال شما نیست. از منظر تاریخی، سیاستهای علمی و فناوری چین را میتوان به چند دوره تقسیم کرد؛ دوره پیش از ۱۹۷۸ که در آن تحول خاصی در این زمینه دیده نمیشود. دوره پس از اصلاحات «دنگ شیائوپینگ» تا حدود سال ۲۰۱۵ که هدف اصلی، کاهش فاصله فناوری چین با کشورهای پیشرفته دنیا بود.
از سال ۲۰۱۵ به بعد، چین دیگر صرفاً بهدنبال کاهش فاصله نیست، بلکه در برخی حوزههای فناوری، سودای رهبری جهانی تکنولوژیک را در سر دارد و در حال پیشبرد این هدف است. بر اساس حجم سرمایهگذاریها، پیشبینیهای مختلفی مطرح میشود. یکی از این موضوعات هوش مصنوعی است؛ یکی دیگر انرژی، یکی هوافضا و دیگری خودرو. در این حوزهها، من مشاهده میکنم بهگونهای عمل میکنند که بهوضوح مشخص است درحال ایجاد تغییرات و «Game Changing» هستند.
بهعبارتدیگر، آنها در حال هدایت بازی به سمت خودشان هستند و این حداقل چیزی است که من از روی شواهد و نشانهها میبینم. برخی از این تحولات به نظر میرسد ناظر به چالشها و مسائل آینده کره زمین باشند، مانند انرژی و خودرو. در برخی موارد، بهنظر میرسد نگاه سیاسی به مسائل تکنولوژیک دارند. یکی از این موارد هوش مصنوعی است و دیگری هوافضا. در این زمینهها، به نظر من آنها درتلاشند تا به جنبههای پنهان قدرت و آینده قدرت خود در مواجهه با غرب دست یابند. در برخی موارد، آنها درحال تفکر درباره مسائلیاند که در آینده برای بشر اهمیت خواهد داشت، بهعنوانمثال ساخت وسایل حملونقل برای یک میلیارد نفر. اگر این مشکل را چین بتواند حل کند، میتواند به بشریت خدمت کند، برای مثال زمانی که چین بهسمت خودروهای برقی رفته است، افرادی که در این زمینه فعالند، معتقدند اکنون شهرهای کثیف و دود اندر دود چین، هوای پاک و تر و تمیزی دارند. این تحولی است که میتواند در آینده به کارایی بیشتری دست یابد. در این راستا چین میتواند به تمامی نقاط جهان، این تجربه را گسترش دهد. من این دو جهتگیری را در چین برجسته میبینم. یکی دیگر از جنبههایی که چین به آن توجه دارد، کشاورزی است. چرا؟
چون امنیت غذایی برای چین مسئله است.
دقیقاً، چین در حال پیشبرد تکنولوژی به سمت این حوزه است و درنظر دارد حتی آن را بهسمت تولید غذاهای مصنوعی، غذاهای دستکاری شده ژنتیکی و غذاهایی که بتوانند در مقیاس بزرگتر، محصول بیشتری تولید کنند، سوق دهد. این مسئله بهویژه برای چین که بهدنبال حل معضل تأمین غذا برای یک میلیارد نفر است، اهمیت دارد. توجه به اینکه تولیدات کشاورزی و دامی متعارف حجم زیادی از CO2 را تولید میکند، چین بهدنبال کاهش انتشار CO2 است تا از این طریق بهبود در این حوزه را نشان دهد، چون افزایش این گاز، چین را در رنکینگهای دنیا بدنام میکند. درواقع این مسئله بهشدت در دستور کار آنها قرار دارد. بهطورکلی به نظر میرسد که چین بهشدت در مسیر کاهش انتشار CO2 قرار دارد. اگرچه غربیها در ابتدا این بازی را شروع کردهاند، به نظر من با تغییرات در روند بازی، چین در این مسیر متوقف نخواهد شد. چین بهخوبی فهمیده که این موضوع نهتنها به نفع دنیاست، بلکه برای کسبوکار خودشان نیز میتواند بسیار سودآور باشد. به همین دلیل احتمالاً میتواند در آینده از این تحولات بهرهبرداری زیادی داشته باشد.
میتوان پیشبینی کرد چین بهزودی یک بازی جدید در علموفناوری راه خواهد انداخت؟
من معتقدم این اتفاق حتماً خواهد افتاد. منطقاً گامهایی که چین برمیدارد به این سمت است. در برخی مواقع آمریکا و چین درحال حرکت همزمان و لببهلب در یک مسیرند و در برخی از مواقع چین ممکن است پیشیبگیرد. نتیجه نیز تغییرات در مفاهیم و پارادایمها خواهد بود. آمریکاییها- بهویژه در بازیهای رسانهای- درتلاشند این مسئله را خراب کنند. چه حجم تخریبی درخصوص مقالات چینی وجود دارد؟ این را نمیتوان نادیده گرفت. من نمیگویم تقلب نمیکنند، اما میخواهم اشاره کنم غربیها نیز در این زمینه تقلب میکنند. غربیها میگویند به مقاله چینی ارجاع ندهید. همه مقالات چینی فِیکند. درباره تکنولوژی نیز همینطور است، اما وقتی فضاپیمای چینی به فضا پرواز کرده است، دیگر نمیتوان این موضوع را انکار کرد، همچنین وقتی شما خودروی چینی را به بازار آمریکا میآورید و آن را میفروشید، این دیگر نمیتواند جعلی باشد.
در این گفتوگو به دو مدل سیاستگذاری و برنامهریزی اشاره شد؛ مدل آمریکایی که بر اساس بازار آزاد و چهارچوبهای خاص خود عمل میکند و مدل چینی که میتوان آن را نقطه مقابل مدل آمریکایی تعریف کرد؛ چه از نظر اقتصادی، چه از لحاظ تصمیمگیری و چه از نظر ساختار سیاسی. چین توانسته با یک مدل متفاوت تصمیمگیری و سیاستگذاری کند و در برخی حوزههای حساس که برای کشور ما هم مسئله است، موفق باشد. ما در ایران میتوانیم از یکی از این الگوها پیروی کنیم؟ اگر بخواهیم جزو ۱۰ کشور برتر در حوزه هوش مصنوعی باشیم، با کدام الگو پیش برویم؟ باید در یکی از این زمینههای تعریفشده کار کنیم یا میتوانیم زمین بازی متفاوتی برای خود طراحی کنیم؟
این سؤال را به صورت اختصاصی درباره هوش مصنوعی میپرسید؟
بله. امروز هوش مصنوعی یکی از اولویتهای جدی ماست؛ هم از نظر تهدیدها و خطرات و هم از منظر فرصتهایی که میتواند داشته باشد.
هوش مصنوعی اختصاصاتی دارد که مسئلهاش را از سایر تکنولوژیها جدا میکند. مهمترین مسئله «حاکمیت داده» است. خودم از کسانی بودم که مخالف شبکههای اجتماعی داخلی بودم، اما وقتی متوجه شدم که دادهها چه تأثیری دارند و کشورها و شرکتها چه کارهایی میتوانند با آنها انجام دهند، نظر من تغییر کرد. وقتی شبکههای اجتماعی درست و کارآمد داریم، اگر حکمرانی آن با دیدگاههای کوتهبینانه و کودکانه مختل نشود و توسعه آن ادامه یابد، میتوانیم به مزایای آن دست یابیم؛ حتی میتوانستیم تمام شبکههای اجتماعی خارجی را فیلتر کنیم.
معتقدم که ما میتوانستیم همه این نیازها را هماکنون بهطور مثال در «بله» برطرف کنیم. این مقدمه را بیان میکنم؛ چون به بحث اصلی میپردازم. به نظر میرسد که اکنون این موضوع به نتیجه رسیده است و مشکلی نداریم. درست است اطلاعات قدیمی «ایتا» مثل «واتساپ» میپرد، ولی آن هم مشکلی ندارد و دمویی از تلگرام است. بهعنوان مثال، اگر از هر ۱۰۰ کانال تلگرامی که در حال حاضر در تلگرام فعال است، با معیارهای فعلی حاکمیت بخواهیم بررسی کنیم، احتمالاً حدود ۸۰ مورد آنها فیلتر خواهند شد یا حق فعالیت نخواهند داشت. این بد است. اگر شما میتوانید اقدامی کنید که مردم وارد میدان شوند و در زمین شما فعالیت کنند، پس چرا باید اجازه بدهید که دادهها به سادگی از دست بروند؟
اهمیت داده و استراتژیک بودن آن، به نظر من، از همه چیز بالاتر است. بر اساس این نگرش، من فکر میکنم مسئله هوش مصنوعی یک موضوع حساس است. ما نباید اشتباه «گوگل» را در اینجا تکرار کنیم که اجازه داد تا مردم با استفاده از API «چت جیپیتی» هر نوع محصولی را بسازند و دادهها را به بیرون ارسال کنند، سپس پنج سال بعد از خواب بیدار شده و متوجه شدند که دادهها را در اختیار دیگران قرار دادهاند. ما باید بدانیم که این بازی، بازی دادهها است. در این بازی، باید زمین بازی خودمان را طراحی کنیم یا اگر قادر به انجام چنین کاری نیستیم، باید در مسیرهای دیگر حرکت کنیم.
با توجه به محدودیتهای مالی و منابع انسانی و زیرساختی کشور، متأسفانه در حال حاضر چنین ظرفیتی را نمیبینم. من معتقدم که در سه زمینه منابع مالی، زیرساختها و نیروی انسانی، ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم در این مقطع حساس کنونی که درگیر مشکلات اقتصادی و نگرانیهایی از جمله صادرات نفت هستیم، به فکر راهاندازی یک پروژه ملی بزرگ مانند «موتور داخلی» باشیم. اگر این امکان وجود داشت، ایدئال بود، اما با توجه به شرایط فعلی، باید به سمت ائتلافهای فناورانه حرکت کنیم. بهطور کلی، من معتقدم که ائتلافهای فناورانه در تمامی حوزهها برای کشور ما یک راهبرد مهم است و در حوزه هوش مصنوعی این اهمیت دوچندان است، زیرا هم از اهمیت آن آگاهیم و هم بازی دوگانه شرق و غرب را درک میکنیم. در نتیجه، چارهای نداریم، بهجز اینکه به سمت یکی از این قطبها برویم و نزدیکی و اتحادی با آن ایجاد کنیم.
طبیعتاً در شرایط فعلی منطقاً باید به سمت چین حرکت کنیم، ولی این اقدام باید با هوشمندی همراه باشد تا در آینده دچار مشکل نشویم و همه زندگی ما به دست آنها نیفتد. این موضوع باید از امروز مورد توجه قرار گیرد. علاوه بر این، نباید چشمانداز توسعه موتورهای داخلی را از یاد ببریم. امروز که گرفتار هستیم، اگر کسی ادعا کرد که میتواند با ۶ میلیون دلار یک سیستم «دیپسیک» ایرانی بسازد، نباید فوراً آن را رد کنیم. نگوییم آمریکا با ۱۰۰ میلیارد دلار هم نتوانسته چنین پروژهای را اجرا کند. اگر کسی این ادعا را میکند، بررسی کنیم که آیا توانسته آن را انجام دهد یا خیر. به نفع ماست که از همین روزهای اول و «Golden Time» (زمان طلایی) که داریم، استفاده کنیم و این کار را انجام دهیم.
برخیها نگرانند تا سوءاستفادههایی از این موضوع شکل بگیرد.
بله، واقعیت این است که ما باید بهرهبرداری مناسبی از این فرصت داشته باشیم. همانطور که آقای باقری (مدیرعامل مرکز نوآوری اسمایلینو) در سمینار خود در افتتاحیه هجدهمین کنفرانس ملی مدیریت فناوری و نوآوری اشاره کرد: «ما به شدت به یک نهضت سوادآموزی در زمینه هوش مصنوعی نیاز داریم.» باید بتوانیم این حرکت را آغاز کنیم؛ چراکه یکی از مشکلات اصلی ما کمبود نیروی انسانی ماهر در این حوزه است.
شرکتها نیز بسیار از این موضوع میترسند. براساس اطلاعات شاخص ایرانی هوش مصنوعی، مسئله اول و اصلی آنها این است که فرد آشنا به این حوزه وجود ندارد.
به این دلیل باید یک حرکت و خیزش بزرگ راهاندازی کنیم تا نسلی بزرگ و جدید از افراد تربیت شوند که تسلط کافی بر این دانش داشته باشند و بتوانند در این زمینه فعالیت کنند. علاوه بر این، باید روابط سیاسی مناسبی طراحی کنیم تا بتوانیم در زمینه هوش مصنوعی با چین و بلوکهای ضدآمریکایی همکاری داشته باشیم. به محض اینکه دادهها وارد این جریان شوند و به سمت کشورهای غربی هدایت شوند، نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آنها به موضوع ورود خواهند کرد. این نکته را میدانیم و به همین دلیل باید بهطور جدی به آن توجه کنیم. احساس میکنم که ما گشادهدستانه در حال از دست دادن زمان و فرصتهای رسانهای هستیم، چراکه هرچه بیشتر پیش میرویم، وابستگیهای فناورانه ما به یکی از این دو قطب افزایش مییابد؛ همان اتفاق «وابستگی به مسیر» رخ میدهد. ما نباید بگذاریم که در نهایت همه دادهها به دست خودمان از بین بروند یا در دست آمریکاییها قرار بگیرند.
توسعه فناوری هوش مصنوعی را میتوان در ابعاد مختلفی دنبال کرد. برخی کارشناسان معتقدند در توسعه این فناوری باید به سمت نگاه کارکردی حرکت کرده و در بسترهای موجود کار کنیم. شما چقدر به چنین تغییر نگاهی معتقد هستید؟ از طرف دیگر علیرغم تشکیل سازمان ملی هوش مصنوعی، به نظر میرسد دکتر «افشین» و تیم او در معاونت علمی مسئولیت هدایت این حوزه را بر عهده دارند. تا چه حدی جهتگیری فعلی معاونت علمی مطابق با الزامات و نیازهای واقعی حوزه هوش مصنوعی است؟
من نیز با شما موافقم که در حوزه هوش مصنوعی، همانطور که در حوزه سختافزار و نرمافزار آیتی میبینیم، مسئله مشابهی در حوزه هوش مصنوعی وجود دارد. سختافزار شامل زیرساخت و نرمافزار نیز اپلیکیشنها و کاربردهای آن است. حرکت بیشتر به سمت نرمافزار بهجای سختافزار، با درک از شرایط فناوری در کشور سازگار است. سختافزار از نظر صنعتی به تکنولوژیها و قابلیتهایی نیاز دارد که در صنعت ما هنوز بهطور کامل به آن تسلط نداریم، اما نرمافزارها و اپلیکیشنها به گونهای است که ما در آنها به خوبی مسلط هستیم. با کمی آموزش برای نسل جدید، میتوانند در این زمینه به سرعت و با چابکی عمل کنند و موفق باشند. بر این اساس، سرمایهگذاری در توسعه سختافزارها، به نظر من، اشتباه است. علاوه بر این، باید برنامهریزی در زمینه زیرساختهای هوش مصنوعی بهطور متمرکز و دقیق انجام شود. بالاخره در همان معاونت باید مشخص شود که برای یک کشور ۸۰ میلیونی، به چه میزان GPU نیاز داریم و باید روشن و قطعی باشد. اجازه دادن به هر فردی که وارد این عرصه میشود و بخواهد با پرداخت پول، یک GPU بیاورد، کار اشتباهی است. نتیجه چنین کارهایی این میشود که روزی چشم باز میکنید و میبینید که در هر گوشهای دو GPU قرار دادهاند، بدون اینکه کسی از آنها استفاده کند. اگر کسی میتواند از آنها بهرهبرداری کند، باید از همین حالا اقدام کند.
ما در بحث زیرساخت بهطور کلی تمایل داریم بهطور احتیاطی چیزی را برای نیازهای پنج تا صد برابر خود تدارک ببینیم و نوعی احتکار انجام دهیم، اما در نهایت این اقلام روی دستمان میمانند. بر اساس تمام تجارب جهانی، اگر مثلاً بخواهیم هزار دستگاه GPU تهیه کنیم، میتوانیم این تعداد را در شبکههای آزمایشگاهی و شبکههای تخصصی تقسیم کنیم تا همه بتوانند از آنها استفاده کنند و در این صورت مشکل حل میشود.
این نگاه را داریم؟
در خصوص معاونت، من معتقدم مشکل در این نیست که نگاه آنها کج است یا درست، بلکه هنوز مشخص نیست چه برنامهای دارند. رویکرد دولت قبلی هم به همین صورت بود، با این تفاوت که دولت قبلی شاید کمی بهتر عمل میکرد. مسئله نورس بود، اما در نهایت، در کل نگاهها به حوزه هوش مصنوعی تقریباً مشابه است. به نظر من یکی از معدود جاهایی که تکلیفش در دولت جدید هنوز با خودشان معلوم نیست، همین معاونت علم و فناوری است. در خصوص هوش مصنوعی، موضوع برجستهتر و حتی پیچیدهتر است.
افزون بر این، باید اضافه کرد که در حال حاضر سپاه نیز در حوزه هوش مصنوعی، فعالیتهای خودش را آغاز کرده است. از طرف دیگر آقای افشین بهعنوان دستاورد خود اعلام کرده که قصد دارد سال آینده دستیار هوش مصنوعی برای وزرا معرفی کند. این طرح به نظر من بیشتر شبیه یک ایده فانتزی است. تصور کنید که برای ۲۰ وزیر، دستیار هوش مصنوعی تعیین شود؛ خب که چه؟
البته حرفهای جدیتری هم مطرح شد، ولی این صحبت، بیشتر در ذهن ماند.
هنوز هم نمیفهمم این عقل منفصل دستگاه معاونت علم و فناوری در حوزه هوش مصنوعی کیست؟ چه کسی در حال طراحی و برنامهریزی امور است؟ آقای سوزنچی هم توییتی زده بود؛ با این نگاه، فردی در سیستم حکمرانی کشور متوجه نشده در حوزه طراحی با کدام نهاد طرف هستیم. متأسفانه آفت بسیاری از مواجهههای ما با موضوعات و مسائل، همین است. مثلاً حتی یک سند هوش مصنوعی نیز تهیه کردهایم که مصوبه شورایعالی انقلاب فرهنگی است، اما من به شخصه آن را بسیار ضعیف و ناکارآمد میبینم. این سند قادر به حل مشکلات و مسائل کنونی کشور نیست.
چرا؟ حجم اولویتهایش زیاد است؟
به نظر من، اصلاً مضمون اولویتگذارانه ندارد. این سند بیشتر شامل توضیحاتی ابتدایی، بدیهی و کلی است که به هیچوجه اولویتهای اصلی را مشخص نمیکند و در عین حال هدفگذاریهایش مبهم است. نمیتوان به وضوح فهمید که چرا بعضی مسائل ناگهان وارد متن سند شدهاند. استراتژیها و اسناد استراتژیک باید توانایی هدایت مسائل به سمت هدفهای مشخص و عملی را داشته باشند، اما این سند در شرایط فعلی به هیچوجه نمیتواند در کشور تأثیری ملموس بگذارد. آیا ظرفیت کشور را سنجیدهاید؟ رقبا را دیدهاید؟ سندهای استراتژیک باید بتوانند در جاهایی، چیزهایی را ببُرند. امروز، همه کشورها در حال استفاده از هوش مصنوعیاند، درحالیکه سند ما نهتنها به آنها نمیپردازد، بلکه نمیتواند حتی جلوی تعداد معدودی از افراد را بگیرد و بگوید که در این مسیر وارد نشوید. یکجا را در کشور بگویید که بگویند بر اساس سند هوش مصنوعی، در این زمینه وارد نمیشویم. امروز همه با استناد به سند هوش مصنوعی، مشغول انجام همه کاری هستند. این موضوع نشان میدهد سند در جایی، گیر دارد. سند باید بتواند جلوی چند نفر را بگیرد و بگوید عقب بایست یا جلو نرو.
مدلی که دولت با سازمان تعامل میکند، به نظر میرسد که مجموعه علمی دولت همراهی مناسبی ندارد.
درباره سازمان، مسئله واضح است. به نظر من، سازمان را ماحصل تدبیر دولت قبلی میدانند و در حال حاضر با تأسیس آنها موافقت و همراهی نمیکنند.
مشابه اتفاقی که برای سازمان ملی سنجش افتاد.
رأساً رفتند داستان را عوض کردند و همه چیز را به حالت قبل برگرداندند. درباره سازمان هوش مصنوعی، به نظرم احتمالاً مقاممعظمرهبری حمایتی از این فرایند داشتهاند یا فرمایشی داشتهاند و آنها محذور ماندهاند.
شاید دیدهاند موضوع جذاب و روز است و شاید فضا منفی شود.
اکنون شترسواری دولادولا است. بههرحال، آقای افشین مشغول کاری بوده و آقای سرافراز در حال انجام کارهای دیگری است. هیچ بعید نیست که در جاهای دیگر کشور نیز افرادی احساس تکلیف کنند و وارد این فضا شوند. نقص و اشکال مهمی که در این زمینه وجود دارد، کجا به ما ضربه میزند؟ وقتی صحبت از شکلگیری ائتلافهای فناورانه میشود، یکی از مهمترین مشکلات ما در رابطه با چین این است که سند راهبردی تدوین شده، بهدرستی اجرایی نشده است. این سند بهطور پلهبهپله و به شکلی مناسب پیادهسازی نشده که معاونت علم و فناوری بتواند در راستای سند چشمانداز همکاری ۲۵ساله با چین، مشخص کند در چه زمینههایی میتواند قرارداد یا تفاهمنامهای را امضا کند. این مسئله به وضوح مشخص نیست و هیچکس نمیداند.
این چیزی نیست که بتوان تکلیفش را از پایین به بالا مشخص کرد؛ این فرایند باید از بالا آغاز شود. زمانی که قصد دارید با غولی مانند چین وارد مذاکره شوید، نمیتوانید به چین بگویید که ما هنوز نمیدانیم چه میخواهیم و به جای آن بخواهید که مثلاً چاقو یا دو تا خیار و گوجه به شما بدهند تا ببینید چه میشود. باید بهطور دقیق مشخص کنید که در کدام حوزهها به فناوری نیاز دارید و از آنها ماژول و موارد دیگر را مطالبه کنید. البته این فقط برای یک یا دو موضوع است و نه صدها مورد. میتوان در چند محور مشخص با چین مذاکره کرد.
همانطور که در مذاکرات با روسیه نیز همینطور است.
بله، شرط اساسی این است که در داخل کشور یک اندیشکده یا اتاق فکر داشته باشید که بتوانید بگویید از ایران حرف میزنیم. کدام پنج فناوری کلیدی باید از چین مطالبه شود؟ اینگونه میتوان با کشور بزرگی مثل چین حرف زد.
اکنون وزیر کشاورزی با وزیر کشاورزی چین وارد گفتوگو شود و به او میگوید ما ۱۰ موضوع اصلی داریم. در زمان دولت آقای رئیسی، دوستی میگفت به دستگاههای دولتی اعلام شده پروژههای پیشنهادی خود را در راستای همکاری با چین ارائه دهید. به گفته آن دوستم، حدود ۴۰۰۰ پروژه معرفی شده که نتیجهای از آن حاصل نمیشود. به قول بنده خدایی، اگر ۲۵ تا سند ۲۵ساله هم تدوین میشد، باز کم میآمد! یعنی چه؟ وقتی عدد را بالا میبرید، در انتها هیچچیزی از دل آن درنمیآید.
در زمینه هوش مصنوعی، معتقدم که یکی از مهمترین کارها این است که معاونت علمی، فناوری و اقتصاد دانشبنیان باید در اتاقی بنشیند و سه تا پنج مطالبه اصلی در زمینه هوش مصنوعی از چین را طرح کند. این مطالبات باید بهصورت رسمی بر روی میز رئیسجمهور، رئیس مجلس و وزیر خارجه قرار گیرد. به این ترتیب، زمانی که کسی به چین میرود، نباید برای خود برنامهریزی کرده باشد و باید دقیقاً بداند چه میخواهیم. این کار زمانی مفید خواهد بود که کشور در این زمینهها به بلوغ فکری رسیده باشد.
مسئله هوش مصنوعی در کشور به نوعی در جریان جنگ قدرت قرار گرفته است. دستگاهها و سازمانها احساس میکنند که میتوانند به بهانه هوش مصنوعی، منابع مالی و امکانات دریافت کنند؛ به همین دلیل در حال رقابتهای درونی با یکدیگر هستند. این رقابتها به پیشبرد موضوع لطمه میزند، زیرا وقتی بازیها به این شکل درمیآید، دیگر نمیتوان به راحتی در خصوص استراتژیهای صحیح و روشهای اجرایی آن بحث کرد. در چنین وضعیتی، ابتدا باید با هم توافق کنیم که از دعوا و رقابتهای داخلی خودداری کنیم. به گفته رئیسجمهور باید یکدل و یکصدا شویم!
اشاره کردید یکی از مجموعههای نظامی، بخشی از این فرایند را در اختیار دارد. موفقیت این مجموعه به دلیل وجود نگاه متمرکز در سطح کلان است؟
در حوزه نظامی، به ویژه در بخشهایی که کاملاً جدا از دیگر بخشها هستند، اکنون وارد فضای کنشگری در زمینه «Civil» هوش مصنوعی میشوند. به نظر من، بنا بر تأکیدات و همچنین وجود منابعی که در اختیارشان قرار دارد، احساس میکنند که ممکن است دولتها در مسائل حساس، بازی کنند و وقت کشور را بگیرند؛ به همین دلیل، میخواهند این مسائل را پیش ببرند. اگر بخواهیم از تجارب گذشته صحبت کنیم، باید خوشبین باشیم و بگوییم که آنها ممکن است در پیشبرد این کار موفقتر باشند. واقعاً زمانی که چنین نیروهایی وارد این عرصه میشوند، ممکن است بتوانند اقدامات مؤثری انجام دهند.
با این حال، من معتقدم که در کشور با توجه به کمبود منابع، موازیکاری در این زمینهها، به ویژه در حوزه هوش مصنوعی، نهتنها مفید نخواهد بود بلکه مضر است. هوش مصنوعی یک موضوع سرمایهبر است و نمیتوان اینگونه پیش برد که سپاه برای خود یک واحد پردازش GPU راهاندازی کند، در حالی که معاونت علم و فناوری بگوید که به پنج دانشگاه کمک مالی میدهد. همه را یککاسه کنید. چنین پراکندگیهایی باید مدیریت شود. مثلاً چرا سپاه باید برای خودش 10 واحد VC (سرمایهگذاری خطرپذیر) راه بیندازد، وزارت علوم پنج واحد و صندوق توسعه ملی چهل واحد؟ این کارها باید به صورت یکپارچه و هماهنگ انجام شود تا از موازیکاری جلوگیری شود.
به طور کلی، به نظر میرسد که این نوع موازیکاری به ضرر کشور خواهد بود. همچنان که میدانید، یکی از مباحث دیرینه در علم و فناوری، بحثهای بنیادی و راهبردی علم و فناوری است که باید از مدار سیاسیکاری و برنامههای دولتهای «الف» و «ب» جدا شده تا نتیجه مثبتی حاصل شود. این مسئله در بخشهای نظامی نیز مطرح است؛ ثبات فرماندهی باعث میشود که یک نهال به ثمر برسد، اما اگر قرار باشد با تغییرات مداوم دولتها، این روند مختل شود، به احتمال زیاد نتیجهای نخواهیم داشت.














