فرهیختگان: اتفاقی که روز جمعه در کاخ سفید رخ داد، تقریباً در تاریخ معاصر آمریکا بیسابقه بود. روسای جمهور آمریکا، ید طولایی در تحقیر کشورها و استقلال ملی آنها دارند، اما عموماً آن را در زرورق صلحطلبی و دموکراسیجویی میپیچیند. رئیسجمهور پرحاشیه آمریکا اما تقریباً تمام این مناسبات را برهم زد و مقابل دوربینهای رسانههای بینالمللی، کشوری که به گفته خودش نزدیک به «360 میلیارد دلار» آمریکا را به باد داده، تحقیر کرد. برای تحلیل پیام و ابعاد اتفاق کاخ سفید و رفتار ترامپ با احسان کیانی، کارشناس بینالملل گفتوگو کردیم که در ادامه ازنظر میگذرانید.
وادار کردن طرف مقابل به کرنش مقابل دوربین تکنیک ترامپ است
احسان کیانی، رفتار ترامپ در کاخ سفید با زلنسکی را بخشی از تکنیک ترامپ دانست که در دیدارش او با پادشاه اردن هم اتفاق افتاده بود و گفت: «رفتار ترامپ چندان غیرقابلپیشبینی نبود. اینکه او جلوی دوربین از طرف مقابلش استقبال میکند و دربرابر رسانهها با او گفتوگو میکند، یک تکنیک است که هدفش وادار کردن طرف مقابل به کرنش است. این همان کاری است که قبلاً با پادشاه اردن هم انجام داد. دلیل این کار این است که ترامپ گمان میکند دربرابر رسانهها، یک اعتبار و احترام ویژه برای رئیسجمهور آمریکا قائل خواهند شد و جرئت نمیکنند با او مخالفت کنند، برای مثال پادشاه اردن هنگام گفتوگو با ترامپ، بهصورت مستقیم با طرح اخراج اجباری مردم غزه مخالفت نکرد، بلکه وقتی به کشورش بازگشت، اعلام کرد که با این طرح همراهی نخواهد کرد.»
در نگاه ترامپ، اگر قدرت داشته باشی میتوانی مذاکره کنی در غیر این صورت باید امتیاز بدهی
واقعیت دیگر ماجرای روز جمعه در کاخ سفید این است که ترامپ حفظ پایگاه اجتماعیاش در آمریکا را اولویت اول خود میداند و هر اقدامی را مجاز میشمارد. نگاهی که ترامپ به قدرت دارد نیز در بروز این رفتارها مؤثر است. احسان کیانی در توضیح این موضوع گفت: «ترامپ این کار را با زلنسکی انجام داد، به این دلیل که او به پایگاه اجتماعی خودش وفادار است و ترجیح میدهد هر اقدامی را برای جلبرضایت این پایگاه انجام دهد. این اقدام در راستای رویکرد پوپولیستی اوست، حتی اگر منجر به مخدوش شدن تصویر و وجهه هژمونیک ایالاتمتحده در سطح جهانی شود. رویکرد ترامپ نسخه 2 در این دوره از دولت آمریکا نشان میدهد که دیگر نباید انتظار آن پوشش ایدئولوژیک را از این کشور داشته باشیم. آمریکا بدون پوشش و بدون روتوش، چهره واقعی خود را به نمایش گذاشته است. نگاه ترامپ این است که قدرت، حقانیت میآورد. رفتار او دقیقاً نماد روشنی از این ایده است که «هرکسی که قدرت دارد، برای من ارزشمند است.» اگر ترامپ به پوتین امتیاز میدهد و کییف را وادار به عقبنشینی میکند، به این دلیل است که پوتین قدرت دارد، اما اوکراین نه. از نگاه ترامپ، اگر قدرت داشته باشی، میتوانی با او مذاکره کنی، اما اگر قدرت نداری، باید به او امتیاز بدهی.»
ترامپ قدرت را جایی خرج میکند که برایش آورده داشته باشد
کیانی ضمن اشاره به این موضوع که برای ترامپ، نگاه و تعبیری که جهان از او دارد، موضوعیت ندارد و منفعت اصل است، گفت: «واقعیت این است که ترامپ سیاستمدار نیست و ذاتاً نگاه تجاری به سیاست دارد. او سیاست را بهمثابه یک معامله میبیند، قدرت برایش بهمثابه پول است و معتقد است قدرت را باید جایی خرج کند که برایش آورده داشته باشد. همانطور که پول را نیز هر جایی سرمایهگذاری نمیکنند. در دورههایی مانند بوش یا اوباما، (چه رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه) آمریکا برای خود وجهه رهبری جهان آزاد را قائل بود و باور داشت که باید برای این جایگاه هزینه کند، حتی در مواردی که آورده اقتصادی نداشت، مانند لشکرکشی به افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر که تقریباً فقط هزینه بود، حداقل هزینه آن بیشتر بود اما برای وجهه خود این کار را انجام داد. آمریکا در آن زمان ادعا میکرد مردم افغانستان را آزاد کرده، به آنها دموکراسی داده و آنها را از شر بنیادگرایی و تروریسم نجات داده است. اما حالا این مسائل دیگر برای ترامپ اهمیتی ندارد. همانطور که ارتش آمریکا را از افغانستان خارج کرد و برایش مهم نبود چه بر سر آن کشور میآید، اکنون نیز حاضر است برای پایان دادن به جنگ اوکراین، تمامیت ارضی این کشور را نادیده بگیرد. به این شکل، در جنگ غزه نیز اینطور است و برایش مهم نیست چه بلایی برسر مردم غزه میآید و از نتانیاهو حمایت میکند. این روند نشان میدهد ترامپ دیگر آن پوششهای قبلی را کنار گذاشته؛ چراکه هدف اصلی او حفظ پایگاه داخلی و دمیدن بر دوقطبیهای داخلی در آمریکاست. هر اقدامی که این دوقطبیها را تقویت کند و باعث شود طبقه میانه جامعه آمریکا، هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ کیفی کاهش پیدا کند و مردم مجبور شوند یکی از دو قطب را انتخاب کنند، برای ترامپ مطلوبیت بیشتری دارد. اما آیا در بلندمدت، این رفتار برای دولت آمریکا و ساختار سیاسی آن مضر خواهد بود؟ قطعاً از منظر هژمونیک، این سیاست برای آمریکا هزینههایی دارد. هرقدر که فاصله اروپا و آمریکا بیشتر شود به زیان اروپاست، هرقدر متحدان غربگرای آمریکا، مانند ژاپن، کره جنوبی یا برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس، به این نتیجه برسند که آمریکا دیگر یک پشتیبان مطمئن و معتبر برای آنها نیست، به زیان این کشور خواهد بود. این وضعیت میتواند بهتدریج یک جنگ سرد خفیف میان چین و آمریکا را تشدید کند، بهویژه اگر چین بتواند اعتبار و اطمینانی برای متحدانش ایجاد کند. این نشان میدهد که من مثل آمریکا نیستم که بهراحتی پشت متحدانم را خالی کنم.»
سوءاستفاده از تحولات خارجی به نفع مذاکره، منافع ملی ما را تأمین نمیکند
رفتار ترامپ در کاخ سفید و برخورد زلنسکی، در فضای سیاست داخلی ایران، تعابیر مختلفی داشت. کیانی ضمن اشاره به اینکه سرنوشت زلنسکی چه خواهد بود، اشارهای نیز به برداشتها در کشور از این اتفاق کرد و گفت: «نهایتاً زلنسکی مجبور خواهد شد با ارائه امتیازات ارضی به روسیه، جنگ را خاتمه دهد؛ چراکه بعید میدانم اروپا توان این را داشته باشد که جایگزین حمایتهای اقتصادی آمریکا شود. چه از نظر تسلیحاتی و چه از نظر عملیاتی، بنابراین این فرض محتملتر است که جنگ در نهایت پایان یابد. درباره تفاسیر و برداشتهای داخلی از اتفاق دیشب، از دیشب تا امروز هر دو جناح موافق و مخالف مذاکره با آمریکا برداشتهای خود را مطرح کردهاند. مخالفان مذاکره با آمریکا میگویند ببینید، آمریکایی که به متحد خود پشت میکند، قابلاعتماد نیست، پس نمیتوان با آن مذاکره کرد.
در مقابل موافقان مذاکره معتقدند زلنسکی مسیر اشتباهی را رفت. او باید بهجای تکیه بر متحدان غربی، با دشمن خود یعنی روسیه مذاکره میکرد تا به نتیجه میرسید. به همین دلیل این اتفاق برای او رخ داد. ما باید برویم با آمریکا مذاکره کنیم.
این دیدگاهها نشان میدهد همچنان مسئله مذاکره با آمریکا، گروگان رقابتهای داخلی ماست. درواقع سیاست خارجی ما تحتتأثیر سیاست داخلی قرار گرفته است. تا زمانی که این روند ادامه داشته باشد و جناحهای مختلف با سوءاستفاده یا سوءبرداشت از تحولات خارجی محدودیتهای داخلی را رقم بزنند، چه مذاکره کنیم و چه نکنیم، منافع ملی ما محقق نخواهد شد. تصمیم درباره مذاکره باید مبتنیبر اجماع، نگرش خردمندانه و منافع ملی باشد. ما نباید صرفاً براساس رقابتهای جناحی تصمیم بگیریم که آیا باید مذاکره کنیم یا نه. هرگاه منافع ملی ایجاب کند، باید مذاکره کنیم و هرگاه چنین ضرورتی وجود نداشته باشد- مثل شرایط فعلی- طبیعتاً مذاکره مطلوبیتی برای کشور نخواهد داشت. اما این تصمیم باید برآمده از یک فرایند عمومی باشد، نه صرفاً یک تصمیم جناحی.»














