محسن خیابانی، خبرنگار: موزیکالها
«امیلیا پرز» که در 13 رشته نامزد اسکار شده، شگفتی اصلی اسکار 2025 است، البته نه به معنای خوبش! به جز بازی زوئی سالدانا، دیگر نامزدیهای فیلم، بهدلیل تأثیرپذیریاش از ووک و ذوقزدگی اعضای آکادمی نسبت به متفاوتبودن این موزیکال بوده وگرنه فیلم شرور که با معیارهای قدیمیتر آکادمی اسکار همخوانی بیشتری دارد، موزیکال بهمراتب متجانستری از فیلم سوگلی آکادمی محسوب میشود.
زندگینامهایها
جیمز منگولد با «یک ناشناخته کامل» به سراغ زندگی باب دیلن، ترانهسرا و خوانندۀ مشهور فولک و راک آمریکا رفته. انتخاب تیموتی شالامه برای نقش اصلی اشتباه بوده چون ما لحظهای باب دیلن را حس نمیکنیم و فقط شالامه را میبینیم! فیلمنامه هم در ارائۀ روایتی جذاب که به اطلاعاتی فراوان در بیرون از اثر نیازی نداشته باشد، ناتوان است.
والتر سالس با اثر زندگینامهای «من هنوز اینجا هستم» بعد از 12 سال به سینماها بازگشته. فیلمی که به ماجرای واقعی ناپدید شدن روبنس پایوا در سال ۱۹۷۱ به دست دیکتاتوری نظامی برزیل میپردازد، منتها از نگاه همسر و فرزندان او. بازی فرناندا تورس در نقش اصلی، ستودنی است و نسبت به اثر منگولد، با فیلم زندگینامهای بهمراتب بهتری مواجهیم اما من هنوز اینجا هستم در یکسوم پایانی از نفس میافتد و به یک تجربۀ سینمایی تماموکمال تبدیل نمیشود.
واکنش به جریانات روز
اکثر فیلمهای نامزد اسکار در واکنش به جریانات و بحثهای اجتماعی روز ساخته شده و کیفیت هنریشان را در این راه قربانی کرده بودند. «مجمع کاردینالها» با شخصیتهایی که گویا هر کدام یکی از جریانهای روز را نمایندگی میکنند، فیلمی خوشرنگولعاب ولی سرشار از ایدههای احمقانه با پرداختهای خامدستانه است. «پسران نیکل» با انتخاب زاویۀ دید روایی اشتباه، از نظر حسی ما را با مسئلۀ نژادپرستی درگیر نمیکند و به یک نقض غرض بزرگ تبدیل میشود.
«بروتالیست» چنان از بحثهای مختلف (مشکلات یهودیان، نژادپرستی، هنر معماری، تجاوز و ...) یاد کرده که زمان طولانی فیلم کفاف اینهمه را نمیدهد.
به جز اثر جدید والتر سالس، باقی فیلمهای خوب نامزد اسکار در واکنش آشکار به یکی از جریانهای روز ساخته نشده بودند:
«تلماسه2» که کارگردانی خوب دنی ویلنوو با همراهی جلوههای ویژۀ خوب صوتی و تصویری تا حد زیادی جور فیلمنامۀ کمرمقش را کشیده بود.
«آنورا» که بعد از زیادهرویهای نیمۀ اولش با یک کمدی سیاه جذاب، ما را سر ذوق میآورد.
«ماده» که یک وحشت جسمانی درجهیک رو میکند و بازی خیلی خوب دمی مور تا مدتها در یادمان میماند.
شایستهتر از نامزدها
در مجموع بین نامزد اسکار 2025 هیچ اثر کاملی وجود نداشته و حتی بهترینها هم از جنبههایی ضعیف ظاهر شدهاند. بهنظرم بین فیلمهای 2024 کم نبودند فیلمهایی شایستهتر از این نامزدها که در اینجا به دوتایشان اشاره میکنم: انیمیشن «ربات وحشی» و «هیئتمنصفه شماره2» اثر جدید کلینت ایستود.
نگاهی به فیلم «امیلیا پرز»؛ موزیکال مطفاوط!
امیلیا پرز دربارۀ یک رهبر کارتل مکزیکی به نام مانیتاس دل مونته (با بازی کارلا سوفیا گاسکون) است که تصمیم دارد برای فاصلهگرفتن از زندگی خلافکارانۀ خویش دست به عمل تغییر جنسیت بزند و در این راه از یک وکیل (سالدانا) درخواست کمک میکند. او بعد از تغییر جنسیت، نام امیلیا پرز را برای خود برمیگزیند. در فیلم، هیچگاه دلیل دلزدگی این شخص را از زندگی پیشینش متوجه نمیشویم تا بتوانیم روش عجیبش را برای خلاصی از وضعیت گذشته درک کنیم.
اگر اودیار قصد داشته یک رهبر کارتل غیرکلیشهای بسازد، باید عدولش از کلیشهها را باورپذیر میکرد. در رفتارهای مانتیاس، هیچ نشانهای نمیبینیم که او را فردی مقتدر و توانمند در گرداندن گروهی از خلافکاران نشان بدهد. بعد از تغییر جنسیت هم علاقهاش برای بازگرداندن خانوادهاش را درک نمیکنیم و رفتارش در برخورد با خانواده بعد از دیدارهای اولیه، به تیپیکالترین روش ممکن صورت میگیرد. در نتیجه حوادث فیلم از جلوی چشممان رد میشوند و ما نه این شخصیت را باور میکنیم و نه در احساساتش شریک میشویم.
از طرفی دیگر، شخصیت ریتا را داریم که مثلاً آدم خوبی است و وضع موجود جهان را برنمیتابد اما در تمام طول فیلم، درحالیکه برای افراد نااهل، احمق و خلافکار کار میکند، بدون آواز خواندن یا با آواز، دائماً رذیلتهای اخلاقی را نفی و نقد میکند!
البته که بازی زویی سالدانا در نقش ریتا نسبتاً قابلقبول است ولی باقی بازیگران فیلم فاجعهاند مخصوصاً کارلا سوفیا گاسکون! گویا تنها دلیل انتخاب گاسکون برای نقش، واقعیت زندگیاش خارج از فیلم بوده. در اثبات این که انتخاب بازیگران دگرباش، ترنس و تغییرجنسیتیافته لزوماً برای ایفای چنین نقشهایی در فیلمها مناسب نیست، میتوانیم بهعنوان یکی از بهترین مثالها به حضور بسیار بد گاسکون در فیلم امیلیا پرز اشاره کنیم. این بازیگر بهحدی در بازتاب احساسات در دو مقطع زندگی شخصیت اصلی فیلم ناتوان است که دیالوگهایش و ابراز عواطف در میمیک صورتش، بیشتر خندهدار هستند تا احساسات برانگیز. سلنا گومز دیگر بازی بسیار بد فیلم را ارائه کرده. او در تمامی سکانسها احساساتش را با شدتی بیشتر یا کمتر از چیزی که باید و شاید، بروز میدهد.
از مسائل مهم در ساخت فیلم موزیکال تنوع در سازبندی، تونالیته و تحریرهای خوانندگان و ویبراتورهایشان و همچنین کورئوگرافی جذاب در سکانسهای رقص است. منهای برخی سکانسهای حضور زوئی سالدانا که از این جنبهها نمرۀ قبولی میگیرند، سکانسهای موزیکال فیلم ملالآور و ناشیانه ساخته شدهاند چون آوازخواندن اغلب بازیگران چنگی به دل نمیزند و تحریرها و ویبراتورهای سکانسهای موزیکال بسیار محدود، تکرارشونده و حوصلهسربر هستند. اینکه اودیار قصد داشته موزیکالی متفاوت از جریان رایج ژانر بسازد نباید به معنای ساختن یک موزیکال بیرمق باشد. در تاریخ سینما، موزیکالهای خوب غیرکلیشهای و موفق کم نبودهاند. اگر برای مثال، فیلم بسیار خوب چترهای شربورگ ژاک دمی را موزیکالی متفاوت در نظر بگیریم درخواهیم یافت که امیلیا پرز بیشتر از آنکه یک موزیکال متفاوت باشد، یک موزیکال «مطفاوط» است!