سعید آجورلو، تحلیلگر سیاسی در تعریفی از جریان سوم در کشور از اصطلاح منطقه میانه صحبت میکند و معتقد است که این جریان هنوز شکل نگرفته اما تثبیت این تصویر که نماد آن اتحاد سران قواست میتواند در حل چالشها کمک کند.
شکافهای درون جناحی قویتر میشوند
سعید آجورلو، تحلیلگر سیاسی در توضیح اینکه فضای سیاسی ایران در سال پیشرو، به چه سمت و سویی خواهد رفت ادامه شکافهای درون جناحی در 1404را جدیتر دانست و گفت: «اساساً دوران بعد از دوم خرداد و دوگانههای چپ و راست به شکلی که پس از دوم خرداد شکل گرفته، به انتهای خود نزدیک میشود. به این معنی نیست که مسائل آن دوران تمام شده است. بحث ما بیشتر از منظر سیاسی است وگرنه از شکل گفتمانی و نظری، طبیعتاً مسائل هر دوره به شکلی بازتولید میشود، اگر به حالت اول خود برنگردد. بنابراین فرض این است که دوگانه چپ و راست به آن شکل بعد از دوم خرداد دیگر وجود ندارد و تقسیمبندی جدیدی به وجود آمده که شرایط را توضیح میدهد. یک سمت نهادگرایان و سمت دیگر تودهگرایان، تودهایها در جناح راست و جنبشیها در جناح چپ که البته میتوان گفت شباهتهایی از نظر جامعهشناسی به هم دارند. گرچه دو طیف متفاوت از نظر فکری هستند، اما الگوهای نگاهشان به مسائل، مشابهتهایی دارد. بنابراین، ما وارد چنین دورهای شدهایم که یکی از مهمترین ویژگیهای آن شکافهای درون جناحی، قدرت هویتی و قدرت تفرقهانگیزی درون جناحی است، بهطوری که در واقع همجناحیهای سابق از هم جدا شده و مناقشههای زیادی به وجود آمده است که گاهی از شکاف اصلی قدیمی چپ و راست بزرگتر است. نمونههایی از این شکافها در انتخابات سال 1402 و 1403 دیده شد. گرایشهای نهادگرا در جناح راست با گرایشهای تودهگرا اساساً چشمانداز ائتلافی برایشان وجود ندارد، همانطور که برای طیف جنبشی در جناح چپ با طیف میانه و روزنهگشا چنین چشماندازی وجود ندارد. بنابراین، سالهای 1402و 1403 از این جهت مهم بود و 1404 از این جهت مهم است که این روند ادامه پیدا کند. اینکه کار به کجا برسد بسیار مهم است؛ آیا شکافهای درون جناحی همچنان ادامه خواهند داشت یا اینکه دوباره به دوران گذشته بازمیگردیم و چپ و راست را به شکل اصلاحطلب و اصولگرا میتوانیم توضیح دهیم؟ فرض من این است که توضیح به شکل دوران دوم خرداد خیلی کار سختی است، درحالیکه با این تقسیمبندی جدید راحتتر میتوان مسائل را توضیح داد و حداقل میتوان به سؤالات پاسخ داد. پس، به سمت شکافهای درون جناحی خواهیم رفت و ممکن است از دل این شکافهای درون جناحی، رفتهرفته منطقه میانه سیاست ایران و آن منطقه تفاهم، خصلتهای یک جناح جدید را پیدا کند.»
منطقه میانه شکلگرفته در سیاست؛ حاصل شکافهای راست و چپ
آجورلو در توضیح اینکه چه شد که این منطقه میانه در سیاست داخلی شکل گرفت، گفت: «این موضوع را نمیتوان یکعاملی یا تکعاملی دید. بلکه ترکیبی از عوامل اجتماعی و سیاسی است که در سطح جناحهای سیاسی و روابط قدیمی نیروهای سیاسی عملاً به قدری شکاف بر سر موضوعات گسترده و هویتی ایجاد شد که امکان تداوم در کنار یکدیگر، شاید بهنحوی، از بین رفت. این موضوع را میتوان بهطور مشخص در جناح راست، ذیل شکلگیری یک فضای تودهگرایانه مشاهده کرد. تودهگرایانه به این مفهوم که اساساً برخی از نیروهای سیاسی، شاید بهطور مشخص، به نهادها اعتباری قائل نیستند و مستقیم میخواهند با بدنه اجتماعی و نیروهای اجتماعی مرتبط با خودشان گفتوگو کنند. در این حالت از نهادها عبور میکنند که البته این عبور از نهادها در ظاهر است، اما در باطن، بهدنبال شکل دادن به یکسری از شبکههای جدید و رسمیکردن و قابلیتدهی به این شبکهها و سر شبکههای جدید هستند. یعنی افراد یا شبه نهادهایی جای نهادهای رسمی را میخواهند بگیرند تا کارکرد واسطه را میان این نیروهای سیاسی و بدنهشان را برقرار کنند که میتوانیم این را در شخصیتهای برخی از این طیف و رفتارهای ارگانی آنها مشاهده کنیم. در سطح جناح چپ، یک چپ جنبشی یا تجدیدنظرطلب با گفتار گذارطلبانه داریم که اساساً امکان اصلاحات از درون را ممتنع میداند و از درون اصلاحطلبی در حال بیرون رفتن است و امکان ائتلاف با طیف میانه یا روزنهگشا یا اصلاحطلبان عملگرا نمیبیند. در منتهیالیه دو جناح چپ و راست، گروه غیرقابل ائتلاف با نیروهای نزدیک به مرکز دو جناح وجود دارد و این خود یکی از دلایل شکلگیری منطقه میانه است. در کنار این تغییرات سیاسی که حتی جنبه اجتماعی نیز دارد، انتخابات ریاستجمهوری و برآمدن آقای پزشکیان نیز از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. هم شعار ایشان و هم شخصیت ایشان که کاملاً متفاوت از دیگر نیروهای سیاسی برجسته دو جناح است که عمدتاً وقتی رئیسجمهور شدند، به معنای کامل کلمه، به سمت وفاق و مفهومی که آقای پزشکیان از آن صحبت میکند، نرفتند بهویژه در کانتکست اصلاحطلبی، این بیشتر معنا میدهد؛ زیرا که در آنجا دعوا و تخاصم دیگر کارساز نیست. این ویژگی هم در فلسفه سیاسی آقای پزشکیان که بهنوعی روزنهگشایی است و هم در شخصیت ایشان مشهود است. بنابراین این منطقه میانه حاصل شکاف تودهگرایان و مرکزگرایان در جناح راست، حاصل شکاف چپ جنبشی و روزنهگشاها در جناح چپ است که بخشی از آن به آقای پزشکیان مربوط میشود. بخش دیگر نیز به موضوع سران قوا مرتبط است.»
سران قوا، نماد منطقه میانه
تصویر اشتراک سران قوا نماد منطقه میانه یا مشترک در فضای سیاست است، سران قوا هرکدام به نحوی انسجام این منطقه را حفظ کردند، آجورلو در توضیح نماد منطقه میانه گفت: «اگر بخواهیم نمادی برای این منطقه تفاهم یا منطقه میانه نام ببریم و در یکجا مجسم کنیم، تصویر آن، جلسه سران قواست و عکس سران قوا در کنار یکدیگر نماد منطقه میانه و تفاهم است. تجربه نشان داده که در زمانها و دورانهای مختلف، روابط بین سران قوا روابط منسجمی نبوده و اختلاف در آن وجود داشته است. یک بخش از این اختلافات سیاسی بوده و ناشی از نظرات، رویکردها و خاستگاه سیاسیشان بوده و بخش دیگر آن اجرایی و سلیقهای بوده است. اما در این دوران به نظر من سران قوا نماد این منطقه میانه و تفاهم هستند. به این معنی است که هم با هم تفاهم دارند و هم آن جناح میانه را نمایندگی میکنند. سؤال مهم این است که آیا یک جناح سومی متولد میشود که همان منطقه میانه یا منطقه تفاهم باشد، جایی که خبری از تضاد و مناقشه در آن نیست، یا اساساً نمیتوان به چنین عکسی جناح گفت و این روند به هم خواهد خورد و دوباره به دوران شبیه دوم خرداد به معنای موافقان و مخالفان دوم خرداد، بازخواهیم گشت؟ در حال حاضر، سران قوا نماد چنین گرایشی در سیاست یا همان منطقه میانه هستند. حتی به نوعی شاید بتوان گفت که شعام هم امتداد همین سران قوا و آن منطقه تفاهم است. به این معنی که قرائنی وجود دارد که حاصل تفاهم اینها در کنار یکدیگر و حاصل کارکرد نهادهاست. به این معنی که نهادگرایان توانستهاند در این جناح به هم نزدیک شوند و تا حدودی به اندازه وسع و قدرتشان و عبور از موانع و محدودیتها، دستاوردهایی دارند که هرچند کافی نیست ولی قابل مشاهده است. از رأی اعتماد به وزرا شروع شد، در تصویب بودجه ادامه پیدا کرد، سپس در رفع فیلتر دو پلتفرم ادامه یافت، در توقف لایحه عفاف و حجاب ادامه پیدا کرد و در وعده صادق ۲ و پینگرفتن موضوع مذاکره از سوی دولت، _ تقریباً در سال ۹۷، زمانی که ترامپ آمده بود و دولت اعتدالی مایل به اصلاحطلبان بود که طرفدار مذاکره بود، اما حاکمیت مخالف مذاکره با ترامپ بود_اینجا نیز آقای پزشکیان و دولتش سیاست منطقه میانه را ادامه دادند و اجازه دادند که آن منطقه حفظ شود. کاراکتر و شخصیت آقای محسنیاژهای و آقای قالیباف نیز در کنار آقای پزشکیان کمک کرد که این منطقه و انسجامش و قدرتش حفظ شود و خروجی هم داشته باشد. بدون خروجی نبوده است. این شکل و شمایل جدید سیاست داخلی است که عکس سران قوا آن را بازتاب میدهد و شاید بتوان گفت شبهجناح جدید و منطقه جدید در سیاست را تصویر میکند.»
میزان مدیریت وقایع توسط منطقه تفاهم به تثبیت آن در سال پیشرو کمک میکند
آجورلو چهار چالش را در منطقه میانه مورد اشاره قرار داد و به این موضوع تأکید کرد که قابلیت این منطقه تفاهم در مدیریت وقایع است که میتواند به تثبیت آن کمک کند: «شکلگیری منطقه میانه و توصیف این منطقه به این معنا نیست که اکنون شکل گرفته و در حال تبدیل شدن به یک جناح است و صحنه سیاست داخلی در حال تغییر است. اما یک گرایش جدید است که روند آن به سمت قدرت گرفتن است. این منطقه تهدیدهایی هم دارد، در عین حال همین تهدیدها میتوانند فرصتهای منطقه میانه باشند که شکل گرفتن و قدرت گرفتن آن فراتر و بیشتر از توصیف به نفع کشور، جامعه و مردم است و کمترین قطبسازی و قطبیت فضای سیاسی را دارد و میشود گفت تا حدود زیادی از قطبیت خالی است اما بهطور کلی، راهحل سیاست داخلی برای مشکلات مردم همینجاست و در همین منطقه است. یکی از مهمترین تهدیدها عدم مشروعیت است؛ عدم مشروعیت به این معنا که ارتباط طیفهای حاضر در منطقه میانه با خاستگاه اصلی درون جریانشان قطع شود و عملاً حامی نداشته باشند. به این معنا که ارتباط آقای پزشکیان با اصلاحطلبی قطع بشود یا همین اتفاق درباره جریان اصولگرایی و به تعبیری اصولگرایان نهادگرا رخ دهد. بخشی از تلاشی که طیف تودهگرا علیه آقای قالیباف در مجلس انجام میدهند با همین هدف است که رابطهاش را با جریان سیاسی راست و اصولگرایی کاملاً قطع کنند و منطقه میانه را تبدیل به منطقهای غیراجتماعی کنند. واقعیت این است که این عدم مشروعیت تهدید خیلی جدیای است. بدین معنا که این افراد در یکدیگر هضم و حل شوند و دیگر آن خصیصه جناحی خود را نداشته باشند و پس از مدتی بین آنها و جناحشان واگرایی اتفاق بیفتد. دومین مسئله، عدم مقبولیت است؛ به این معنی که ارتباطشان با نیروهای اجتماعی قطع شود، در ادبیات هر دو طیف چپ جنبشی و راست تودهگرایی این وجود دارد که ادعای نمایندگی اجتماعی دارند و این منطقه میانه را غیراجتماعی توصیف میکنند. مسئله سوم، ناکارآمدی است؛ به این معنی که اساساً در این منطقه کار جلو نرود و خروجی از آن بیرون نیاید که بسیار جدی است؛ قیمت دلار و تورم و این موارد ذیل مسئله ناکارآمدی دیده میشود و در جهت تضعیف منطقه میانه است. چهارمین مسئله، وقایع قطبیساز است؛ مثل موضوع مذاکره و مسئله ترامپ یا قانون عفاف و حجاب، اینها چیزهایی هستند که جامعه را دوتکه میکنند و باید یک طرف قطب بایستید و ایجاد افتراق میکند. از این جنس موضوعات پیش از این داشتیم و از این به بعد نیز خواهیم داشت. این مسائل، منطقه میانه را تهدید میکند. در عین حال، به قولی پاس کردن این مسائل و تدبیر کردن آنها که پیچیدگی آن منطقه است میتواند منطقه تفاهم را تقویت کند. در سال ۱۴۰۴ هم همه این چهار جنس؛ عدم مشروعیت، عدم مقبولیت، ناکارآمدی و وقایع قطبیساز وجود خواهد داشت. به میزانی که منطقه میانه بتواند این وقایع را کنترل کند، میتواند در سال آینده خودش را تثبیت کند و حتی گسترش دهد. بنابراین، در وضعیت خطر قرار دارد. در عین حال که فرصتهایی پیشرو دارد، خطراتی هم پیشرو دارد.»
منطقه تفاهم علیه قطبیسازی
آجورلو به این موضوع هم اشاره کرد که برای تقویت منطقه تفاهم، میبایست تغییراتی در جناحهای سیاسی رخ دهد، وی گفت: «حفظ این منطقه که برای گشایشهای مختلف اقتصادی و اجتماعی و تصمیمهای مهم در لحظات مهم ضروری است، علیه قطبیسازی و قطبیت است؛ قطبیت همیشه در سیاست وجود دارد و از بین نمیرود؛ کمااینکه در جامعه هم حضور دارد. اما میتوان به نحوی شکل این قطبیت را تغییر داد. مسئله سیاست داخلی نباید بقا یا نابودی باشد اما دوگانه قطبیت، بقا و نابودی است؛ یعنی طرف مقابل به هیچوجه به رسمیت نمیشناسد و کاملاً آن را حذف میکند. این منطقه میانه اساساً منطقه حذفی نیست و تا به حال با گرایشهای قطبیساز، سر دعوا نداشته است، اما اگر یک مروری بر تجربه خودم در همایش وفاق در پنل سیاست داخلی و چیزی که در جریان اصولگرا میگذرد داشته باشم فکر میکنم که هر لحظه امکان تضعیف این منطقه میانه و بازگشت آن فضا وجود دارد. واقعیت این است که در بین اصلاحطلبان بسیاری هستند که دولت آقای پزشکیان را یک دولت با وظایف زیاد هویتی میدانند و صرفاً حل مسئله و کارآمدی را وظیفه دولت نمیدانند. اتفاقاً اگر این وفاق و تفاهم از کارآمدی شروع شود درون آن امکان پاسخ به مسائل اجتماعی و فرهنگی بهتر وجود دارد و یک نمونه آن همین موضوع کوی دانشگاه است؛ کنش آقای سیمایی، وزیر علوم و اینکه ایشان توانست این ماجرا را با حداقل هزینه مدیریت کند، نشان میدهد که دولت و حاکمیت با هم هماهنگ بودند و خوب جلو رفتند. این را با کوی دانشگاه ۷۸ و حتی با شریف ۱۴۰۱ مقایسه کنید. این دو تجربه نشاندهنده تفاوتهای مهمی هستند و تجربه امروزیمان نشان میدهد که این منطقه تفاهم، کار میکند و اتفاقاً اگر از کارآمدی و حل مسئله شروع کند در این مواقع میتواند پاسخ هم بگیرد. یعنی در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اتفاقاً جواب میدهد. اما اگر بخواهیم از حوزه سیاسی شروع کنیم نهتنها جواب نمیدهد بلکه بقیه حوزهها نیز از بین خواهند رفت. این موضوع در پنل وفاق نیز مورد بحث قرار گرفت و اشاره کردم که اگر از این دولت و از این وفاق و تفاهم انتظار زیادی داشته باشیم دولت شکست خواهد خورد و در نتیجه منطقه میانه نیز شکست خواهد خورد. پشت این منطقه میانه تودهگراهایی درون ساختار سیاست داخلی ایستادهاند و آن بخش از اصلاحطلبان جنبشی و گذارطلب نیز حتماً تقویت خواهند شد. بنابراین در جناح چپ این گفتوگو بسیار مهم است که نقش اصلاحطلبان ساختارگرا که مشارکتیهای سابق و اتحاد ملتیهای امروز را اصلاحطلبان حداکثریخواه و ساختگرا میدانم، اهمیت زیادی دارد. یعنی اگر آنها به سمت گرایشهای محافظهکارانه حرکت کنند، نتایج خاصی خواهد داشت که احتمال آن را کم میدانم. اما اگر همپوشانی خود را با این چپ جنبشی بیشتر کنند و گفتار آقای تاجزاده و امثالهم را دنبال کنند، باعث تضعیف دولت خواهد شد. البته من به شوخی در «آگاهی نو» نوشتم که «روزنهگشایان متحد شوند و خانم منصوری را تغییر دهند» چون وقتی آقای بهزاد نبوی در ۱۴۰۰ شکست خورد، تغییر کرد. حالا همان راهبرد که البته مخالفانی دارد، در ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ شکست خورد. امروز هم باید تغییراتی اتفاق بیفتد. به نظرم تغییرات در جبهه اصلاحات حتماً میتواند منطقه میانه و دولت را تقویت کند. در جناح اصولگرا هم فکر میکنم که نیاز است که این گفتار نهادگرایی و تفاهمگرایی بدنه اجتماعی قدرتمند پیدا کند و آن بدنه اجتماعی قدرتمند بتواند خود را گسترش دهد، بازتولید کند و یک جریان جدید شکل بگیرد. عملاً میتوان گفت که با وجود خطرات زیادی که پیش روی این منطقه میانه است، اما فرصتهای زیادی هم دارد. یکی از فرصتهای بسیار مهم آن این است که قدرت دارد و قدرت میتواند منبع تصمیمگیریهای مهم باشد و خود آن میتواند در ترویج یک گفتار تأثیر بگذارد. از این بابت امیدوارم که با این ملاحظات این منطقه بتواند برای مسائل کشور و جامعه چارهجویی کند و نیروهای سیاسی به سمت افزایش قطبیسازی و تضادها حرکت نکنند.»