محمدرضا خالوندی، خبرنگار: فیلم/ سریال «جان سخت» پیش از هر چیز نوعی اداست؛ ادای فیلمفارسی، ادای فیلم اجتماعی و ادای مسئلهمندی.
فیلم بهنوعی درام اجتماعی است؛ داستان دوستانی که با هم مشکلاتی دارند و حضورشان در یک تور کویرگردی باعث میشود اختلافات گذشتهشان آشکار شوند و درنهایت به یک قتل منجر شود؛ قتلی که عاشقی بهخاطر معشوقهاش رقم میزند (فرزاد بهخاطر معشوقهاش دست به قتل وحید میزند)؛ فیلمساز کار نابلد ما که اساساً درام اجتماعی نمیشناسد دست روی مسئلهای گذاشته که دیگر مسئله ما نیست؛ شبهمسئلهای اجتماعی که مابهازایی در جامعه نیهیلیستی و بیاصول ما ندارد، برای همین فیلمساز مجبور است دست به دامن نوعی «فرمول فیلمفارسی» شود تا از این طریق حفرهای فیلم را پر کند.
مفهوم «فیلمفارسی» را اولینبار هوشنگ کاووسی برای توصیف فیلمهای عامهپسند به کار برد و این واژه/اصطلاح به معنای محصولات سینمایی که با داستانپردازی عجولانه، رقص و آواز بدون ارتباط با داستان، نبود روابط علت و معلولی و عشقهای غیرواقعی و حادثهپردازی و قهرمانسازی و... بود، به کار برد. فیلمفارسی ضدگفتمانی بود که دربرابر گفتمان مسلط سینمای ایران ایجاد شد. اما مفهومی که من به آن اشاره دارم برای توضیح گفتمان سینمایی حاضر، مفهوم «فرمول فیلمفارسی» است؛ فرمولی است که از طریق فانتزیسازی، خلأهای موجود در فیلم را پر میکند و تنها فرمولی است که در سینمای ایران کار میکند و مدام تکرار میشود. این فرمول درظاهر بهصورت داستانپردازی، رقص و آواز، درگیری و نزاع، حادثهپردازی و... فیلمفارسی است که اکثر فیلمهای سینمای ایران و در اینجا بهطور خاص، فیلم جانسخت، هرجا کم آورده، سراغش رفته، تا نابلدی در فیلمنامهنویسی و بهطور خاص در ایجاد تعلیق و شخصیتپردازی را (ما در فیلم با تعلیقهای باسمهای طرفیم که به آزادی/عدمآزادی فرزاد از زندان مربوطند یا عدم شخصیتپردازی فرزاد بهعنوان شخصیت اصلی فیلم و بهنوعی مترسک سرجالیز ساختن از او بهشکلی که به اراده نویسنده در زندان رها شده تا زمانی که لازم شد از او استفاده کند، بیآنکه بهخاطر داشته باشد که عمل شخصیت اصلی است که پیرنگ داستان را پیش میبرد) از طریق آن پر/پنهان کند اما در باطن دارای دو عنصر «حذف ساختاری» و «نوستالژی ساختاری» است.
این فرمول از طریق نوعی انسداد کار میکند، نوعی انسداد داستان یا فیلم بهمعنای جدیاش و اجازه نمیدهد اصلاً فیلمی یا داستانی شکل بگیرد، این فرمول اجازه نمیدهد زندگی/امر روزمره در فیلم نمود یابد و ما را درگیر نوعی «تعلیق» میکند و ما با داستانها و شخصیتهایی روبهرویم که انتزاعشده از جهانند و مابهازایی در بیرون ندارند و فقط فیگورهایی باسمهای و پوچند.
فرمول فیلمفارسی نمود تصویری «ماخولیای اجتماعی» ما در فرم سینماست، تمثیلی از جامعهای که اساساً ژستی رو به سوی گذشته دارد و ناتوان از سوگواری، درجستجوی ابژهای گمشده/دروغین، حفرهای میلش را از طریق فانتزی پر میکند تا هویتی دروغین و توپر از خود بسازد.
فرمول فیلمفارسی از طریق نوعی «حذف ساختاری» و «نوستالژی ساختاری» عمل میکند. در این فیلمها ما هیچگاه نمیفهمیم این چه ساختار اجتماعی است که آدمهایی مثل فرزاد و وحید را ساخته و چرا دست به چنین اعمالی میزنند یا دلیل این همه خشونت در فیلم چیست؟ ما تنها با خشونتهای کور طرفیم. در این فیلمها ساختارهای اجتماعی حذف شدهاند و ما اساساً با تاریخ به معنای امری سیاسی و اجتماعی و... روبهرو نیستیم، بلکه «تاریخ بهمثابه امری تهی» نشان داده میشود که توسط چسب و قیچی به هم وصل شده است، نگاه فیلمساز خیره به گذشته است بهشکلی حسرتخوارانه و ماخولیایی.
ما در این فیلمها مدام از مفاهیم و مضامینی درباب سودمندی «دوستی و عشق و...» سخن میگوییم، بدون آنکه مابهازایی از آن در جامعه وجود داشته باشد یا اینکه فیلمساز بخواهد نشان دهد به چه دلایل اجتماعی این مفاهیم از جامعه رخت بر بستهاند یا در سمت دیگر با نوعی نوستالژی نسبت به گذشته روبهرویم.
شماره ۴۳۶۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
فرمول فیلمفارسی














