محبوبه جاننثاری، خبرنگار: سریال «جانسخت» به کارگردانی مصطفی تقیزاده و پخش شده از پلتفرم فیلمنت، داستان چند جوان بهاصطلاح بچه محل است که بر سر یک رقابت عشقی، یکی از آنها (فرزاد) بدون برنامهای ازپیشتعیینشده، باعث مرگ دیگری (وحید) میشود. حالا با مسئله فرار، قصاص، رضایت، پرداخت دیه و التهاب میان این جوانها و تنش میان خانواده قاتل و مقتول روبهروییم.
قصه سریال جدید نیست. موضوع قصاص، رضایت یا عدمرضایت و تبوتاب برای تهیه دیه بارها و بارها در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی پرداخت شدهاست و در این سریال با ایده ناب از این بابت روبهرو نیستیم. اما همین قصه جانسخت و تکراری در قالب فیلمنامهای است که حادثه محرک آن یعنی کشته شدن وحید، با یک دلیل غیرمنطقی، از غیرعمد به عمد تبدیل میشود؛ آن هم در فرآیندی طولانی و کشدار که شاید حدود دو قسمت سریال را به خود اختصاص میدهد! پزشکی قانونی تشخیص میدهد فوت وحید، براثر ضربات وارده به سرش توسط فرزاد بوده و نه تصادفی که بلافاصله بعد از آن زد و خورد صورتگرفته است! تفکیک و تشخیصی که بسیار سخت و بهنظر بعید میآید؛ چراکه آن تصادف سنگین و شدیدی که کارگردان در قسمت اول برای ما میسازد، چندین برابر ضربه و شدتی است که فرزاد بر سر وحید وارد میکند؛ حالا چگونه پزشکی قانونی میتواند در سر مقتول این ضربات را از هم تشخیص دهد، سؤالی است که باید از فیلمنامهنویس اثر پرسید و همین مسئله غیرعمدی یا عمدی بودن آن و کشوقوسی که دوستان و رفقای فرزاد دچارش میشوند و خوشحالی حاصل از غیرعمدی بودن و بعد ناراحتی و ضجههایی که بعد از اینکه میفهمند دیگر جرمش عمدی است، میزنند روند سریال را کند میکند و این ریتم کند و کشدار تا همین آخرین قسمت پخش شده یعنی قسمت نهم وجود دارد.
نداشتن شخصیتپردازی، سطحی و تکبعدی بودن جوانکهای سریال از دیگر ضعفهای فیلمنامه است. سریال به نیمه رسیده، اما هیچکدام از آنها برای ما عمق پیدا نکردهاند. انگیزهها نامعلوم است؛ هنوز نمیدانیم چرا نگار از وحید برید و به طرف فرزاد رفت و چه در وحید نبود که در فرزاد بود که آن فاجعه به خاطرش رقم خورد. هیچکدام از شخصیتها ویژگی منحصر به فردی ندارند تا ما را به خود نزدیک کنند. اهداف و کارهای شخصیشان برایمان نامشخص است. اگرچه در قسمت اول متوجه میشویم آنها با یکدیگر یک گروه موسیقی نوپا را برپا کردهاند که میخواهند بخوانند و بنوازند و همین موضوع ضعف دیگر فیلمنامه را برای ما نمایان میکند و آن اینکه فرزادی که در همان ابتدا پسری آرام و اهل ساز و موسیقی نشان داده میشود و نسبت به رقیب خود سازشکار است و بغض و کینهای از او ندارد، چطور میتواند آنچنان خشونتی را نسبت به او اعمال کند تا آنجا که باعث مرگش شود؟!
اشکال دیگر فیلمنامه ساختن عشقی آتشین میان حامد برادر مقتول و الهام برادر قاتل است که بعد از آن حادثه هولناک، حامد چشمش را بر گذشته و تمام علاقه و خاطرات خوبی که با الهام داشته میبندد یا فیلمساز نباید در فلشبکها حامد را آنطور عاشقپیشه نشان میداد یا اینکه نباید او را بعد از حادثه در برخورد با الهام آنقدر تند نشان میداد که گویی اساساً الهام قاتل برادرش است.
باید ببینیم فیلمساز در قسمتهای باقیمانده میخواهد ما را به کجا ببرد با این همه، قصه تکراری داشتن سریال، اشکال اصلی آن نیست. ما میتوانیم قصههای قدیمی را چندین و چندبار در قالبها و بستری جدید تعریف کنیم. کاری که فیلمساز میخواسته با ساختن شخصیتهایی جوان و پرشور و بهظاهر بامعرفت به سرانجام برساند، اما از آن طرف با نشان دادن خشونتی عریان از جانب آنها در شهر و محلهای بیپلیس و بیکلانتر موفق عمل نکرده است. دوستانی که برای نشان دادن رفاقتشان برای تهیه دیه دست به کارهای غیراخلاقی میزنند و همه و همه اینها برای چیست؟ برای نشان دادن و بیکارکرد کردن حکم قصاص. آیا همیشه قاتلان اینچنین آرام و محجوب و بیگناهند؟ آیا همیشه خانواده مقتول اینقدر خشنند و ضداجتماع؟ به نظر میرسد فیلمساز نتواند با سریال جانسخت با قصهای جانسختتر از خود، اثری اینچنینی بر مخاطبانش بگذارد.
شماره ۴۳۶۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
قصهای جانسختتر














