محمدحسین امیدی، کارشناس مسائل لبنان: سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزبالله لبنان پیش از تبدیل شدن به نماد جهانی مقاومت، ریشه در خاک جنوب لبنان داشت. او که در یکی از محلههای فقیرنشین شرق بیروت متولد شد، از نوجوانی با دردهای جامعه شیعه لبنان آشنا بود. خانواده او از روستای بازوریه در جنوب لبنان، منطقهای که سالها زیر چکمه نظامیان اشغالگر اسرائیلی قرار داشت، به بیروت مهاجرت کرده بودند. این ویژگیهای سیاسی و اجتماعی، پایههای هویت مبارزاتی نصرالله را شکل داد؛ هویتی که در ابتدا معطوف به حل بحرانهای محلی بود، اما بعدها به یک رهبر منطقهای و حتی جهانی تبدیل شد.
نمایندگی جامعه محلی؛ از جنوب لبنان تا ساختارهای سیاسی
نصرالله در آغاز فعالیتهایش نه به عنوان یک ایدهپرداز جهانی بلکه به عنوان جوانی مبارز، شیعیان لبنان را نمایندگی میکرد. او در سالهای نوجوانی و جوانی در جنبش امل فعالیت داشت و آنجا با مفاهیم مقاومت و عدالت اجتماعی آشنا شد؛ مفاهیمی که بخشی از منظومه فکری امام موسی صدر بود و شهید سیدعباس موسوی از آیتالله شهید سیدمحمد باقر صدر آموخته بود و به دیگر جوانان لبنانی مثل نصرالله منتقل میکرد.
پس از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی و تغییر در رهبری امل، آن جوانان با جنبش امل اختلافات ایدئولوژیک پیدا کردند و شهادت چمران بزرگ نیز باعث شد به سمت تأسیس جنبشی اسلامی تحت رهبری امام سیدروحالله موسویخمینی(ره) حرکت کنند. در بحبوحه جنگ داخلی خانمانسوز لبنان و زمانی که اسرائیلیها نیمی از لبنان را به اشغال خود درآورده بودند، حزبالله تأسیس شد تا در ابتدا نه یک سازمان بینالمللی، بلکه پاسخی به اشغال لبنان و محرومیت و مظلومیت شیعیان این کشور باشد.
18 سال مقاومت تا آزادی
حزبالله، هم با صهیونها و در برابر اشغالگری آنها میجنگید و هم با مزدوران مسیحیشان در جنوب که تحت عنوان ارتش لبنان جنوبی به سرکردگی آنتوان لحد فعالیت داشتند. این نبرد ادامه داشت تا اینکه درگیری بین مسیحیان تندرو و حامیان فلسطین که از سال 1975 م (1354 شمسی) آغاز شده بود، در سالهای آخر، به جنگی بین همه گروهها و احزاب با هر نوع تفکر و تعلقی تبدیل شود. جنگ داخلی با دخالتهای خارجی و شیطنتها و قدرتطلبیها، به برادرکشی رسیده بود و جنبش امل و حزبالله را هم درگیر یک نبرد فرسایشی، گسترده و طولانی کرد. با پیمان طائف جنگ 15 ساله داخلی لبنان پایان یافت و چندی بعد سیدعباس موسوی تنها پس از 9 ماه از بر عهده گرفتن سمت دبیرکلی حزبالله توسط اسرائیلیها به شهادت رسید. نصرالله جوان که رهبر شد، با عبرت از جنگ برادرکشی که درسهای زیادی از خود بر جای گذاشته بود و در ادامه راه مراد خود یعنی شهید سیدعباس موسوی، از تکرار چنین حوادثی جلوگیری کرد و پیمان مستحکمی بین دوگانه شیعی با درایت او برقرار شد تا مقاومت به قویترین و تأثیرگذارترین جریان سیاسی و نظامی لبنان و منطقه بدل شود و بتواند پس از 18 سال مبارزه، ایثار و جهاد شبانهروزی، جنوب لبنان را از لوث وجود اشغالگران صهیونیست آزاد کند.
تبدیل یک سازمان چریکی به دولتی در سایه؛ یک پارادوکس استراتژیک
حزبالله با رهبری نصرالله توانسته بود پس از تقویت آموزشهای نظامی و توسعه عملیاتها و پیشرفت تسلیحاتی خود، اسرائیل را مجبور به خروج از جنوب لبنان در 25 ماه می سال ۲۰۰۰ (5 خرداد 1379) کند. اما پیش از این موفقیت بزرگ، یکی از نقاط عطف رهبری سیدحسن نصرالله، تصمیم آگاهانه او برای ورود حزبالله به ساختار سیاسی لبنان بود. برخلاف بسیاری از گروههای شبهنظامی که از نهادهای رسمی دوری میکنند، نصرالله در سال ۱۹۹۲ حزبالله را به انتخابات پارلمانی لبنان کشاند تا بتواند با آرای مردمی، ۱۲ نماینده را به مجلس بفرستد. این حرکت در کنار تأسیس نهادهای خدماتی، آموزشی و فرهنگی به دستور نصرالله، حزبالله را از یک گروه و سازمان چریکی به یک دولت در سایه تبدیل کرد که همزمان، هم به مردم خدمترسانی میکرد، هم اسلحه به دست داشت و هم در بیروت پایتخت لبنان تصمیمگیری میکرد. نصرالله هرچند رهبری شیعه بود، اما تلاش کرد جایگاه حزبالله را به عنوان نماینده تمام لبنان تعریف کند. او در سخنرانیهایش همواره بر وحدت ملی و دوستی بین طوایف لبنانی تأکید داشت. اینگونه حزبالله با نقشآفرینی سیاسی و آزادسازی سرزمینهای جنوب لبنان، محبوبیتی بینظیر نزد طوایف مسیحی، سنی، شیعی و دروزی و علوی کسب کرد.
حزبالله در برابر فتنه
حزبالله اولین گروه عربی بود که با مقاومت در برابر اسرائیل، خاک و سرزمینش را آزاد کرده بود. بدینگونه الگوبرداری از مقاومت اسلامی لبنان در سرزمینهای فلسطینی آغاز شد و آتشفشان انتفاضهها خروشیدن گرفت. عقبنشینی اسرائیل نهتنها به معنای آزادی خاک لبنان بود، بلکه افسانه شکستناپذیری ارتش اسرائیل را نیز در هم شکست. با افزایش قدرت و محبوبیت حزبالله، نقشهها و توطئهها برای مقابله با این روند نیز فزونی یافت.
در همین شرایط ترور رفیق حریری، نخستوزیر پیشین لبنان در 14 فوریه 2005 (26 بهمن 1383)، تحولات سیاسی عمدهای را در لبنان رقم زد. حزبالله پس از اتهامزنیها با چالشهای جدی مواجه شد، اما توانست با بهرهگیری از محبوبیت خود در میان شیعیان و مردم لبنان، در روز هشتم مارس آن سال، جمعیت انبوهی را به خیابانها بکشاند و در مقابل نیز مخالفانش در چهاردهم مارس، قشونکشی کردند تا نگرانی از افزایش تنش بین گروههای مختلف سیاسی لبنان به خارج از این سرزمین کشیده شود.
شورای امنیت در پی ترور رفیق حریری قطعنامه ۱۵۹۵ را تصویب کرد که یکی از محورهای اصلی این قطعنامه، خلع سلاح حزبالله بود. با این حال، حزبالله با استناد به نقش خود در مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل، از اجرای این درخواست سر باز زد. سیدحسن نصرالله در سخنرانی آتشین خود تأکید کرد که مقاومت مسلحانه برای دفاع از لبنان ضروری است و خلع سلاح حزبالله به معنای تضعیف امنیت ملی کشور است.
جنگ 33 روزه و تثبیت موقعیت حزبالله
جنگ 33 روزه سال 2006، درحالی رخ داد که اوضاع سیاسی داخلی لبنان ملتهب بود. ارتش سوریه که در نخستین روزهای جنگ داخلی لبنان در سال 1975 به درخواست رئیسجمهور وقت لبنان برای کمک به تسلط بر اوضاع، وارد این کشور شده و همانجا ماندگار شده بود، بالاخره پس از حدود 30 سال با فشار گروههای مخالف لبنانی و تهدیدات خارجی از این کشور خارج شده بود. در سوی دیگر منطقه، عراق و افغانستان به اشغال آمریکا و متحدانش درآمده بودند و جمهوری اسلامی به عنوان حامی بزرگ حزبالله، به بهانههای فعالیتهای هستهای، تحت شدیدترین فشارهای سیاسی و جنگ رسانهای و روانی قرار داشت. جنگی که در لبنان با نام جنگ تَمّوز میشناسند، با حملات هوایی گسترده اسرائیل به لبنان آغاز شد، اما حزبالله با استفاده از تاکتیکهای چریکی و دفاعی مؤثر، توانست مقاومت کرده و تلفات سنگینی به نیروهای اسرائیلی وارد کند. اسرائیلیها به یکباره دیدند که ناو قدرتمندشان در ساحل بیروت و فخر صنایع نظامیشان یعنی تانکهای مرکاوا در دشتهای جنوب لبنان، یکی پس از دیگری هدف رزمندگان حزبالله قرار میگیرد. این جنگ، قدرت نظامی حزبالله را به همگان نشان داد و باعث شد تا سران آمریکا و رژیم صهیونی که از زایمان خاورمیانه جدید سخن میگفتند، با سرعت به مذاکرات آتشبس روی آورند. پس از پایان جنگ، محبوبیت حزبالله به اوج خود رسید و بسیاری از مردم لبنان و کشورهای عربی به این گروه به عنوان نماد مقاومت علیه اشغالگری نگاه کردند تا وعده سیدحسن نصرالله وعدهای صادق باشد.
نصرالله در برابر پیادهنظام دشمن در غرب آسیا
اگر از بهار عربی یا بیداری اسلامی بگذریم و آن را تلاش ملتها برای الگوگیری از مقاومت لبنان و انعکاس محبوبیت انقلاب اسلامی ایران ندانیم، نمیتوان جنگ جهانی تروریسم در غرب آسیا را فقط جنگ داخلی سوریه قلمداد کنیم. از این رو نمیشود حضور حزبالله در کنار دیگر گروههای مقاومت را فقط حمایت از بشار اسد، رئیسجمهور علوی مستقر در کاخ دمشق تعریف کرد.
حضور حزبالله در سوریه و سپس عراق، اگرچه ممکن بود محبوبیت مقاومت و نصرالله را میان سنیها و دروزیها در لبنان کاهش دهد، اما در آن برهه از تاریخ، حمایت از مظلومان شیعه و بلکه دیگر مذاهب حتی غیراسلامی عراق و شام واجب بود. علاوه بر این، تصمیم نصرالله را میتوان یک تصمیم استراتژیک دانست تا نگذارد جاده تهران – بغداد- دمشق - بیروت یا همان پل ایران به دریای مدیترانه قطع شود؛ چراکه اگر قطع میشد، مقاومت در لبنان که از جنوب با اشغالگران صهیونی همسایه بود و اسرائیل برایش تهدید دائمی به شمار میرفت، با پیادهنظام دشمن نیز محاصره میشد و خطر لکه سیاه تروریسم، کل منطقه را سیاه میکرد. مشارکت حزبالله در جنگ سوریه نهتنها تواناییهای نظامی این جنبش را تقویت کرد و به توسعه تجربیات آن منجر شد، بلکه آن را به عنوان یک بازیگر کلیدی در معادلات منطقهای معرفی کرد تا آرمان آزادی قدس، دیگر یک رؤیا نباشد و به واقعیت نزدیک شود.
وقتی که طوفان شد
فردای روزی که طوفان شد، یعنی 8 اکتبر ۲۰۲۳ (16 مهر 1402) نیروهای حزبالله به دستور سیدحسن نصرالله وارد معرکه شدند و در خط مرزی لبنان و فلسطین اشغالی با نظامیان صهیونی درگیری خود را آغاز کردند. دبیرکل حزبالله، در سخنرانی خود از طوفان الاقصی که توسط حماس و گروههای مقاومت فلسطینی به پا شده بود تمجید کرد و آن را به زلزلهای امنیتی، سیاسی، نظامی، روانی و معنوی در رژیم صهیونیستی تشبیه کرد. نصرالله با اشاره به حمایت همهجانبه حزبالله از مردم فلسطین، اعلام کرد جبهه حمایت لبنان از فلسطین در نبرد طوفان الاقصی باز شده است و هدف از این اقدام را یاری رساندن به مقاومت غزه، عنوان کرد.
سید مقاومت در سخنرانیهای بعدی خود به آمار و ارقامی اشاره کرد که نشان میداد حداقل یکسوم ارتش اسرائیل در مرز لبنان مستقر شدهاند و تخلیه شهرکهای شمالی فلسطین اشغالی توسط صهیونها انجام میشود و این اقدامات، قدرت دشمن برای نسلکشی تمامعیار در غزه و تمرکز لازم جهت لشکرکشی برای نابودی حماس را از دشمن گرفته است. البته نصرالله این را هم گفت که حزبالله برای تمامی گزینهها آماده است و میتواند هر زمانی که بخواهد آنها را انتخاب کند و اگر دشمن اسرائیلی یک نبرد تمامعیار را راه بیندازد، قطعاً نخواهد توانست راه به جایی ببرد و خواهد دید که آسمان فلسطین اشغالی را برایش تبدیل به یک کابوس میکنیم و در پخش زنده تلویزیونی تانکهای متجاوز اسرائیلی را که در آتش میسوزند به همه نشان خواهیم داد.
نصرالله؛ شهید آزادی فلسطین
یک سال از طوفان نگذشته بود که دامنه نبرد رفتهرفته گستردهتر میشد. نتانیاهو خود را بازنده جنگ میدانست و تنها راه خود را دیوانهوار یا انتحاری عمل کردن میدید. پس ابتدا با فرمان او در یک عملیات، 4 هزار دستگاه پیجر حزبالله که قبلاً طی عملیات امنیتی دستکاری شده بود، در دستان مردان و زنان لبنانی منفجر شد که اغلب با مقاومت ارتباط داشتند. سپس ارتش رژیم صهیونی با فرمان نخستوزیر، بیش از 20 نفر از فرماندهان بزرگ حزبالله را که در جلسهای جمع شده بودند، ترور کرد. نتانیاهو سه روز بعد با بمباران گسترده لبنان توسط جنگندهها و بمبهای آمریکایی، جنگ سوم علیه لبنان را آغاز کرد.
دبیرکل حزبالله که به علت از دست دادن برجستهترین فرماندهان و رزمندگان خود طی عملیاتهای ناجوانمردانه و همچنین به شهادت رسیدن بیش از هزار لبنانی طی دو سه روز غمگین بود، اما همچنان با صلابت در ضاحیه بیروت مانده بود و نبرد را فرماندهی میکرد. عصر جمعه ششم مهر 1403 بنیامین نتانیاهو از مقر سازمان ملل متحد در نیویورک دستور داد تا دو برابر مقدار پیشبینی در گزارش نیروهای نظامی اسرائیل برای ترور رهبر حزبالله یعنی بیش از 80 تن بمب سنگرشکن بر مکان حضور سیدحسن نصرالله ریخته شود تا قطعاً او را از سر راهشان بردارند.
شهید سیدحسن نصرالله پس از 32 سال رهبری، به آسمان عروج کرد و میراثی بزرگ از خود به جای گذاشت که رزمندگان جان بر کف مقاومت و مردم لبنان در جنگ سخت 64 روزه سال 2024 همواره از آن محافظت کردند، همانطور که سید عزیزشان خود گفته بود: «اقتلونا تحت کل حَجَرٍ و مَدَر و فی کل جبهه و علی باب کل حسینیه و مسجد، نحن شیعه علی بن ابیطالب، لن نترک فلسطین»؛ ما را زیر هر سنگ و آوار و درگاه هر حسینیه و مسجدی (هرجا یافتید) بکشید، اما ما شیعیان علی بن ابیطالب هیچگاه از حمایت فلسطین دست نخواهیم کشید.