ائتلاف چندملیتی آمریکا و اسرائیل همواره بر این ادعا پافشاری میکند که آنها در حال جنگ با نیروهای نیابتی ایران در خاورمیانهاند و اگر آنها روابط بین این بازوهای ایرانی را از بین ببرند یا قطع کنند، حرکت به سمت هدف مهمتر، منزوی کردن ایران و حمله نظامی، امنیتی و سیاسی علیه آن، برای آنها آسانتر خواهد بود. آنها تکرار میکنند که ایران از این نیروهای نیابتی برای دفاع از منافع خود استفاده میکند و آنها خط دفاعی پیشرفتهای برای آن هستند و منافع خود را مقدم بر منافع آنها میدانند. در حال حاضر، برنامه اقدام آمریکا و اسرائیل که از غزه آغاز شده، به لبنان منتقل شده و در حال حاضر در سوریه در حال اجراست. هدف نهایی آن محاصره ایران و حمله به آن پس از دست دادن کارتهای قدرت، فشار و خطوط دفاعی خارجی است. این همان چیزی است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم، در سخنرانی ضبطشده خود که در آن موافقت خود را با آتشبس در لبنان اعلام کرد، درباره آن صحبت کرد. بیانیههایی با همین معنا و محتوا در تلآویو، واشنگتن و مقامات رسمی، کارشناسان و مراکز تحقیقاتی وابسته به دولت آمریکا تکرار میشود.
آنها معتقدند که کشورهایی که دارای عناصر قدرت و برتریاند، تمام اتحادها و ارتباطات خارجی خود را فقط برای حفظ منافع خود به کار میگیرند و از متحدان خود برای این اهداف «فرصتطلبانه» استفاده میکنند (در غرب آن را فرصتطلبانه نمیدانند، بلکه آن را به عنوان یک اصل کار واقعگرایانه میدانند). بنابراین سعی میکنند با استفاده از اصطلاحاتی که این معنا را اثبات میکنند، این تصور را ایجاد کنند، مانند توصیف اتحادهای ایران به عنوان یک رابطه ادعایی نیابتی یا ابزاری. مثلاً میگویند حزبالله، حماس، جهاد اسلامی، نیروهای حشد الشعبی، جناحهای مقاومت عراق و انصارالله نیروهای نیابتی یا بازوهای ایران در خاورمیانهاند. میتوان با قاطعیت مطرح کرد که رسانههای غربی و اسرائیلی و رسانههای منطقهای یا محلی مرتبط با آنها همیشه از این اصطلاحات و عبارات برای ایجاد این مفهوم ادعایی بر اساس یک برنامه کاری رسانهای تعمیمیافته که برای مؤسسات رسانهای و همچنین روزنامهنگاران، کارشناسان، تحلیلگران و دانشگاهیان توزیع شده است، استفاده میکنند. مراکز تحقیقاتی نیز موظف به تهیه و انتشار پژوهشی در این زمینه بهصورت مستمرند. بنابراین، جایی برای تفسیر ترویج این اصطلاحات به عنوان تلاشهای شخصی یا ابتکارات فردی نیست، بلکه بیشتر این بخشی از یک برنامه کاری است که با برنامه قبلی تصویب شده است.
طوفان الاقصی؛ برجستهترین دلیل
عملیات طوفان الاقصی، بدون توضیح تاریخ طولانی رابطه ایران اسلامی و جناحهای مقاومت فلسطین و نقش اساسی آن در ساخت قدرت نظامی و رزمی و استقبال سیاسی و رسانهای آنها، کلیت این رابطه در طول چند دهه درگیری با دشمن را خلاصه میکند. روایت ظهر ۷ اکتبر ۲۰۲۳ غالب شد که ایران به حماس دستور داده است این عملیات را انجام دهد تا پروژه عادیسازی و معامله قرن را که توسط ایالات متحده برای انجام پروژه عادیسازی بین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی رهبری میشد، متوقف کند. پس از چند هفته و بررسیهای سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، منطقه، اروپا و چندملیتی، با دلایل محسوس مشخص شد هیچکس در تهران یا در محور مقاومت، اطلاعات قبلی یا جزئیات ساده درباره عملیات، آمادگی برای آن یا پیشینه آن نداشته است و رهبری نظامی و امنیتی حماس در نوار غزه، طرفی بود که بدون هماهنگی با رهبران سیاسی جنبش حماس، به تنهایی برای عملیات اقدام کرده و حتی بدون هماهنگی با کسی این تصمیم را گرفته است. اگرچه رهبر عملیات طوفان الاقصی، شهید یحیی سنوار، بارها در بیانیههای عمومی تأیید کرد که اکثر قابلیتهای نظامی که در طول سالها در دسترس بود و در نوار غزه ساخته شد با حمایت و بودجه ایران و با تسلیحات و مدلهای تسلیحات ایرانی بود، اما تأیید شد که حتی از راه دور از آمادگی برای چنین اقدامی که خاورمیانه را درگیر یک تحول غیرمنتظره کرد و همه را شگفتزده کرد، مطلع نشد.
این عملیات به وضوح تصمیم مستقل فلسطینی را نشان داد که تمام جزئیات را به تنهایی انجام داد و ایران و محور مقاومت از آن آگاه نبودند. اما ایران از این عملیات حمایت کرد و رهبر انقلاب در اولین دیدار خود با رئیس دفتر سیاسی، شهید اسماعیل هنیه، به آنچه حماس در غزه انجام داد، مشروعیت بخشید.
با این حقایق، شواهد، مواضع و هر آنچه که پس از ۷ اکتبر رخ داد، همه ادعاهای بازوها و نیروهای نیابتی منتفی میشود و میزان استقلال و عدم وابستگی در روابط حماس و ایران مشخص میشود.
حزبالله؛ نزدیکترین نیرو
رهبران، مسئولان، متخصصان و رسانههای طرف مقابل هرگز از نسبت دادن عنوان ادعایی «نیروی وابسته اول» یا قدرتمندترین بازوی ایران در خاورمیانه به حزبالله دست نمیکشند. درک سنتی پیشگفته از رابطه ایران با دوستانش بدون هیچ بررسی تاریخی از روند رابطه مقاومت لبنان و جمهوری اسلامی برای همه اعمال میشود.
ایران به کمکهای مالی و نظامی که رهبری آن در طول سالهای مقابله با جنگ صدام به مقاومت لبنان اختصاص داد، در جبهههای مختلف خود بسیار نیاز داشت، اما این امر باعث نشد که از تصمیم راهبردی خود برای حمایت از مظلومان منحرف شود. آیا کسی آن موقع جرئت داشت تحلیل کند و بگوید که ایران از مقاومت حزبالله حمایت میکرد تا بازویی برای حفاظت از برنامه هستهای خود باشد؟ آیا ایران که در دهه هشتاد میلادی در محاصره مالی بود، به فکر ساختن برنامه هستهای بود در حالی که به سختی میتوانست مهمات آن را از بازار سیاه جهان خرید کند؟
هیچ استدلال قانعکنندهای برای توضیح آن مرحله تاریخی وجود ندارد، اینکه ایران با چشماندازی پیشگیرانه به آیندهای میاندیشید که در آن نیروهای نیابتی داشته باشد که از منافع و پروژه هستهایاش دفاع کنند، زیرا آن موقع، ایران قدرتهای بسیار محدود خود را برای دفاع از مظلومان لبنان در برابر اشغالگری اسرائیل و برنامه کنترل آمریکا بر آن کشور در آن دوره مصرف میکرد.
لبنان صرفاً از حمایت ایران از مقاومت خود بهرهبرداری کرد تا اینکه در سال ۲۰۰۰ توانست کشور را آزاد کند و جهان عرب نیز پس از تکرار عقبنشینی از نوار غزه در نتیجه آزادی لبنان، از تردید در توانایی اسرائیل برای حمله و اشغال مجدد بهره برد.
یمن؛ انصارالله و جنگ
رابطه بین انصارالله و ایران را میتوان نمونه واقعی وارد کردن انقلاب اسلامی توسط یمنیها، نه صادر کردن آن توسط ایرانیها، آنگونه که غرب آنها را متهم کرد، خلاصه کرد.
جنبش انصارالله در سال ۲۰۱۱ به بخشی اساسی از انقلاب فوریه یمن تبدیل شد و پس از آن مرحله جدیدی از روابط با تهران آغاز شد و سپس با پیروزی در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴ به اوج قدرت رسید و بخشی از قدرت در صنعا شد و پس از فرار عبد ربه منصور هادی، رئیسجمهور مستعفی به ریاض به طور کامل کنترل قدرت را در دست گرفت.
آن موقع ایران از نیروهای حشد الشعبی عراق و ارتش و مردم سوریه در میدان در مقابله با داعش حمایت میکرد و همچنین به روند توسعه توان نظامی و هستهای خود ادامه میداد بدون اینکه این کمک ایرانی سودی برای مقابله با خطرات خود داشته باشد، بلکه در همه سطوح هزینههای زیادی را متحمل شد تا پروژه تکفیری آمریکا را به هم بزند.
میتوان گفت که حمایت ایران از یمن اندکی پس از آغاز تجاوز سعودی-آمریکایی-اماراتی به صنعا در ۲۶ مارس ۲۰۱۵ در موضع سیاسی و رسانهای، قبل از گسترش گزارشهای آمریکایی، غربی، اسرائیلی و کشورهای حاشیه خلیج فارس درمورد توقیف محمولههای تسلیحاتی ایران به یمن و نمایش انواع موشکها، پهپادهای انتحاری و موشکهای ضد تانک که مجموعاً نقش مهم و اساسی در دفع تجاوز و پایان دادن به آن در زمین داشتند، شروع شد. سپس رهبری یمن با تکیه بر موشکهای بالستیک و بالدار و پهپادهای انتحاری اقدام به تحمیل معادلات سخت به عربستان و امارات کرد.
روایت آمریکایی بر اساس شواهدی که در اختیار دارند، تأیید میکند که حمایت نظامی ایران از انصارالله در هیچ زمانی از لحاظ نظامی، مالی، سیاسی و رسانهای متوقف نشده است و این دلیلی بر فشار وارد کردن به ایران بوده است. در حالی که یمن محاصره شده به چنین حمایتی نیاز داشت، باراک اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده، تحت تأثیر قدرتهای نظامی رو به رشد ایران، موقعیت منطقهای و نداشتن گزینههای ایالات متحده برای مقابله با آن، توافق هستهای را با ایران امضا کرد. این امر تأیید میکند که قدرت ایران، واشنگتن و گروه اروپایی آن را به این توافق کشانده است؛ و نه در دسترس بودن نیروهای نیابتی یا بازوهایی که تهدیدی برای منافع آمریکا بودند. این توافق حاصل قدرت و توانایی روزافزون جمهوری اسلامی بود، موقعی که متحدان وی در منطقه یعنی سوریه، عراق، لبنان و یمن از بدترین شرایط خود در مقابله با داعش در سه کشور اول و در مقابله با تجاوزات سعودی به یمن رنج میبردند و آنها به شدت به کمک ایران نیاز داشتند و قادر به ارائه هیچگونه کمکی برای حمایت از موضع ایران در مذاکرات هستهای نبودند.
این حقیقتی است که بار دیگر با شواهد عینی این ادعا را رد میکند که ایران برای حفظ و دفاع از منافع خود در منطقه نیروهای نیابتی و بازوهایی ایجاد کرده است.