ابوالفضل مظاهری، دبیر گروه دانشگاه: توسعه علم و فناوری پس از انقلاب اسلامی اگرچه همیشه بهعنوان یکی از سیاستهای جدی کشور محسوب شده، فراز و فرودهای مختلفی را پشت سر گذاشته است. بهزعم برخی کارشناسان شرایط علمی امروز ایران پس از رشد چشمگیر در دهه 80 و سالهای آغازین دهه 90 چشمانداز مطلوبی ندارد؛ آن هم در دورانی که رقابت فناورانه قطبهای علمی جهان بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. بررسی وضعیت علم و فناوری کشور موضوعی است که ما را به ساختمان فرهنگستان علوم هدایت کرد. جایی که محمدرضا مخبردزفولی، استادتمام دانشگاه تهران این روزها ریاست آن را بر عهده دارد. چهره علمی نامآشنای کشور که سوابق متعدد علمی چه در عرصه سیاستگذاری مثل دبیری شورای عالی انقلاب فرهنگی به مدت 13 سال و چه در حوزه فعالیتهای تحقیقاتی مثل جایزه علامه طباطبایی را در کارنامه خود دارد در گفتوگو با «فرهیختگان» ارزیابی خود از حال و روز امروز ایران اسلامی در حوزه علمی ارائه کرده که مشروح آن را در ادامه از نظر میگذرانید.
برخی از گزارشها و بررسی برخی از شاخصها نشان میدهند وضعیت علم و فناوری کشور چندان رو به راه نیست و در مقایسه با کشورهای منطقه نگرانکننده هم است. افت تعداد مستندات علمی، تغییرات جایگاه دانشگاههای کشور در رتبهبندیهای جهانی یا بررسی جایگاه هوش مصنوعی نسبت به برخی از همسایگان، نمونههایی از این دستند. شما بهعنوان کسی که سالهاست در فضای سیاستگذاری علمی مشغولید، وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
ابتدا باید ببینیم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چه دانشگاهی را تحویل گرفتیم و اکنون به چه جایگاهی رسیدهایم تا بعد درباره این فرازوفرودها صحبت کنیم. ابتدا قرار بر این بود که دانشگاهی در خدمت جامعه داشته باشیم، اما دانشگاهی را تحویل گرفتیم که خدمتش برای جامعه اثری نداشته و همین امر باعث ایجاد انقلاب فرهنگی شد.
دانشگاهی که به شکل یک کالای وارداتی به ایران آمد؟
ما در گذشته دانشگاههایی داشتیم و دانش در ایران قدیم نگرشی کلنگر داشت. برای مثال، فردی که در فلسفه صاحبنظر بود، ممکن بود در فقه و حتی پزشکی نیز تبحر داشته باشد. درواقع، مواجهه ما با علم صرفاً به علوم تجربی محدود نمیشد، بلکه تعریف ما از علم با تعریف سکولار و اینجهانیِ غرب تفاوت داشت.
در تمدن ایرانی-اسلامی، علم مفهومی جامع داشت و به معنای کشف حقیقت بیرونی بود. جهانبینی انسان تأثیر مستقیمی بر نوع نگرش او به علم دارد؛ اگر جهان را فعل الهی بدانیم و خدا را خالق آن بشماریم، رویکرد ما به دانش متفاوت خواهد بود. در این صورت، دانشمند موحد کسی است که دانش خود را تلاشی برای فهم و ارزیابی افعال الهی در طبیعت میداند. اما اگر جهانبینی فرد، ماتریالیستی یا مادیگرایانه باشد، جهان را امری تصادفی و بیخالق میپندارد. در این چهارچوب، هر حقیقتی که کشف میشود، بدون درنظرگرفتن خداوند تفسیر شده و او از معادله دانش کنار گذاشته میشود.
به نظر شما تقابل علم و دین چه زمانی رخ داده است؟ این تقابل سنخیتی با اسلام ندارد. نگاه اسلام در قرآن آمده «وعلم ءادم الاسماء کلها» خداوند میفرماید که من همه چیز را به انسان یاد دادم. در مرحله بعد باید کشف و استخراج اتفاق بیفتد. «ن والقلم و مایسطرون»، «اقرا باسم ربک الذی خلق»، «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء». قرآن با علم است. «هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون»، تفاوت دانش با غیردانش را به محاجه میکشاند. سراسر قرآن آگاهی و علم الهی است که ساینس هم در آن میگنجد. تمدنهای اسلامی چه در بغداد و چه در آندلس، بر مبنای جهانبینی اسلام شکل گرفتهاند. جالب اینجاست که زمانی که بخش عمدهای از مستشرقین میخواهند این تمدن را ارزیابی کنند، میگویند قشنگترین، مؤثرترین و پربارترین بخش متعلق به دانشمندان ایرانی است. یعنی ایران سهم و نقش برجستهای در ساخت تمدنی قرون اولیه داشته است. قرون اولیه هم معادل قرن هشتم تا دوازدهم میلادی است. دورهای که قبل از رنسانس بوده و به آن دوره تاریکی یا ظلمات غرب گفته میشود. به عبارتی یک بربریتی در غرب حاکم بوده است. درحالی که حوزه حاکمیت نگاه اسلامی در این دوره حتی از یونان برتر بوده، به این معنا که تمرکز دانشهای بشری در مجموعه تمدنی اسلام در بغداد و آندلس بود.
وقتی که شما در اتمسفر و زیستبوم جهان اسلام قرار میگیرید، بزرگانی مانند بوعلی سینا و فارابی در آن نمایان میشوند. در شعر و ادب مولانا میدرخشد و در شیمی نیز جابربن حیان ظهور پیدا میکند. این نوع تفکر تا دوره قاجار و قبل از تأسیس دارالفنون در کشور بوده است؛ البته با فراز و فرودش. همانطور که میدانید دوره تمدن اسلامی از قرن ششم هجری رو به افول نهاد و همزمان با حمله مغولها یک آسیب جدی به ما وارد شد. در دوران حکومت صفویه دوباره یک شکوفایی در جریان علم کشور پیدا میشود و میرداماد، ملاصدرا و شیخ بهایی و... ماحصل این دوره جدیدند.
این روند کلنگری در علوم استمرار پیدا کرد تا به دوره قاجار رسید. در این دوره تفکر روشنفکری و منورالفکری با توجه به پیشرفتهای اروپا پس از رنسانس شکل میگیرد که میگوید شما باید همه چیز را از غرب یاد بگیرید؛ چرا؟ چون از یک طرف افول تمدن اسلام بوده و از طرف دیگری پیشرفتها و درخشش تمدن غربی در جهان از جمله ایران اثرگذار شد. جالب است که کتابهای منبعشان را حتی در حوزه علوم تجربی از ما گرفتند تا قرون 17 و 18 میلادی در غرب کتاب قانون بوعلی سینا، کتابهای خوارزمی و دانشمندان دیگر تدریس میشد. آنها روز به روز پیشرفتهتر شدند و متأسفانه ما عقب ماندیم و ما عقب نگه داشته شدیم. درواقع ما طلبی از تمدن امروز غرب داریم زیرا به آنها کمک کردیم و آنها امروز باید پاسخگوی این موضوع باشند؛ درحالی که آنها به جای جبران با آپارتاید علمی از در اختیار قرار دادن علم و فناوری به ما و کشورهایی مثل ما به شدت مخالفت میکنند و مانع میشوند.
در دوران انگیزاسیون، کلیسا فشارهای شدیدی بر دانشمندان، بهویژه در اروپا، وارد کرد. هر نظریه علمی که این افراد مطرح میکردند، از دیدگاه کلیسا نوعی کفر تلقی میشد و برخی از این دانشمندان حتی به مجازات اعدام محکوم شدند. در نتیجه، یک تقابل شدید میان علم و کلیسا شکل گرفت.
با آغاز رنسانس، جریان جدیدی پدید آمد که طی آن، بسیاری اعلام کردند که کلیسا و خدایی با چنین تفسیری را نمیخواهند. آنها انسان را جایگزین خدا کردند و بهتدریج، نگاه ابزاری به انسان در این تفکر نهادینه شد و به یک جهانبینی تبدیل گشت. اگر به فلاسفه برجسته غربی، از فرانسیس بیکن تا متفکران معاصر مانند یورگن هابرماس، دقت کنیم، درمییابیم که هرچند با تفاوتهای جزئی، اما همگی در همین چهارچوب فکری به اظهارنظر و نظریهپردازی پرداختهاند.
درواقع قهر بین کلیسا، دین و دانشمندان در غرب شکل گرفت، بعد عدهای این تقابل را به قهر اسلام با علم تعمیم دادهاند که یک مقایسه اشتباه بوده و یک مغالطه است؛ اسلام هیچگاه با دانشمندان مقابله نداشته است. بله، با این نگاه که نوک پا تا فرق سر غربی شود مخالفت میکند زیرا میگوید شما هویت دارید و اگر هویتتان را از دست بدهید، شخصیت تاریخی-تمدنی خود را از دست میدهید. به عبارتی یک مجموعه بیهویتی به شمار میآیید که هر دشمنی یا هر کسی که نگاه طمعکارانهای به داشتهها، سرمایهها و ذخایر شما دارد میتواند آنها را نابود کند. خب شما گفتید که دانشگاه از غرب به کشور ما راه پیدا کرده است.
بله. شما گفتید قرار بود دانشگاه در خدمت جامعه باشد و من سوال کردم مگر در زمان ورود به ایران اصلاً چنین نگاهی وجود داشت؟
کارکرد دانشگاه در غرب، خدمت جامعه است اما با همان نگاه کارکردگرا و ابزاری که وجود دارد. جامعهشناس، انسانشناس، فیزیکدان و پزشک و... در همین چهارچوب قرار میگیرند. اتفاقاً دانشگاهی که در غرب شکل گرفته، دانشگاهی در خدمت قدرت بوده و هست. مثلاً پروژه منهتن که منجر به ساخت بمب اتمی شد، حاصل ائتلاف دانشمندان تراز یک چندین کشور اروپایی با آمریکاییها بوده که درنهایت به بمباران شهرهای ناکازاکی و هیروشیما ختم شد. غیر از این است؟
نه اینکه دانشگاه از زمان شکلگیری به مدل و معنای مدرن آن در ایران خدمتی نداشته است؛ بخشی از افراد بهصورت فردی با عرق ملی و ایرانیشان و حتی بعضی نیز بهدلیل عرق اعتقادیشان، تلاشها و خدماتی هم داشتند، اما دانشگاه به هیچعنوان گرهگشا و در اختیار عموم جامعه قرار نگرفته است.
الان میتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم؟
میخواهم همین را توضیح دهم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امام گفتند که دانشگاه باید در خدمت جامعه باشد. اولین مسئله این بود که حجم بسیار زیادی استعداد داشتیم که نمیتوانستند وارد دانشگاه شوند. اول انقلاب از هر 20 نفر داوطلب، یک نفر میتوانست به دانشگاه ورود پیدا کند. جمهوری اسلامی گفت چرا باید استعدادهای جوان پشت در دانشگاه بمانند؟ آمد و طراحی کرد؛ برنامه دهه اول ما این بود: تبدیل دانشگاه وابسته به غرب به دانشگاه مستقل و در خدمت مردم. این دوره را دوره رشد کمی و گسترش کمیت دانشگاهی نامیدیم تا ابتدا بتوانیم جوانان این مرز و بوم را به تحصیلات عالیه برسانیم و استادان و دانشمندانی را تربیت کنیم تا به دانشجوها درس و روش علمی را یاد دهند تا مؤثر واقع شوند. در اول انقلاب حدود 26 دانشگاه با تقریباً 170 هزار دانشجو داشتیم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تقریباً 4 تا 5 هزار عضو هیئت علمی را در اختیار داشتیم که در طول چند سال اول ریزشهای گوناگونی داشتیم. ما با افزایش ظرفیت دانشجو و تکثیر دانشگاههایی که در جاهای مختلف کشور بهعنوان رشد کمی انجام دادیم، توانستیم بخش زیادی از داوطلبان ورود به دانشگاهها را پوشش دهیم و باید بهویژه از این اساتید که ماندند و در خدمت پیشرفت علمی کشور قرار گرفتند تشکر کنم. درواقع این دهه، شکلگیری فعالیت علمی در دانشگاهها با اتمام جنگ و بازسازی خرابیهای آن بود و عملاً همزمان با ایجاد و گسترش دورههای تحصیلات تکمیلی در اواخر دهه 60 است.
پس ما در این دهه سه کار انجام دادیم. اول اینکه ظرفیت تعداد دانشجو را افزایش دادیم. دوم، تربیت استاد و عضو علمی را در دستورکار قرار دادیم و سوم هم دانشگاههای خاصی را طراحی کردیم تا بتوانند اعضای هیئتعلمی جدید را تربیت کنند؛ مثلاً دانشگاه تربیت مدرس تأسیس شد. ما یک جایی را میخواستیم که متمرکز با هدف تأمین اساتید دانشگاههای کشور برنامهریزی کنند و دانشگاه تربیت مدرس نیز سال 1365 با همین هدف تأسیس شد تا تعدادی از جوانان دورههای تحصیلات تکمیلی را پرورش داده و در بین دانشگاههای کشور توزیع کند. علاوه بر این، ما نیاز داشتیم رشتهها و دورههای تحصیلات تکمیلی و دکتری را در کشور گسترش دهیم.
پنج نتیجه هم در پس آن اتفاق افتاد. یک، افزایش تعداد دانشگاهها و مراکز آموزش عالی. البته هر مجموعه آموزش عالی دانشگاه نیست. دانشگاه تعریف و استاندارد خاص خودش را دارد و ما این موضوع را در شورای گسترش آموزش عالی کشور اصلاح کردیم. البته نمیدانم که وزرای علوم آن را ابلاغ کردند یا نه، چون در همین دوره اخیر انجام گرفت. ما حدود 2 هزار و 800 مجموعه آموزش عالی داریم که همه به اشتباه آنها را دانشگاه مینامند. بعد مقایسه میکنند و میگویند که جمعیت چین چند برابر ما است و تعداد دانشگاه کمتری دارد. این مغالطه بوده و اشتباه است. مثلاً این افراد هر یک از 400 و خردهای واحد دانشگاه آزاد را یک دانشگاه تلقی میکنند که در هیچ تعریف جهانی نمیگنجد. حتی خود دانشگاه آزاد زمانی که میخواهد گزارش علمی بدهد، مجموعه 450 واحد را یک دانشگاه حساب میکند. در آمایشی که انجام دادیم آن را یک دانشگاه درنظر نگرفتیم و گفتیم به ازای استانها، 31 واحد دانشگاهی داریم که میتوان به هرکدام از آنها اطلاق دانشگاه کرد. یا مثلاً مراکز دانشگاه پیام نور که تعدادشان در کشور زیاد است، هرکدام را یک دانشگاه تلقی میکنند. در حالی که در اصلاح صورتگرفته، 3 واحد استانی دانشگاه پیام نور در شمارش دانشگاهی قرار گرفتند.
اشاره کردم که 5 نتیجه در آن برهه گرفتیم. افزایش ظرفیت دانشگاه، پذیرش چندین برابری دانشجو، صدور مجوز برای راهاندازی دورههای فوق لیسانس و دکتری که ما در بسیاری از رشتهها در وزارت علوم نداشتیم. در وزارت بهداشت نیز در بعضی رشتهها، دورههای تخصصی محدودی را داشتیم که امروز بعد از 46 سال از انقلاب اسلامی، تقریباً هیچ رشته دکتری در دنیا وجود ندارد که مابهازای آن را در ایران نداشته باشیم. اینکه استاد و عضو هیئتعلمی که تخصص در آن زمینهها نداشته باشند را اکنون جبران کردیم و تقریباً در همه رشتههای فوق پیشرفته و پیشرفته هم این تربیت را انجام میدهیم. در وزارت بهداشت وضع ما به مراتب دقیقتر و قویتر بوده، زیرا ما از اول بهصورت تخصصی با وزارت بهداشت رفتار کردیم. در وزارت علوم گاهی اوقات چالشهای آسیبزایی داشتیم که ناشی از مداخلههای بیرونی، خصوصاً از سوی بعضی از سیاسیون کشور بود. اما در وزارت بهداشت چنین نبود و خوشبختانه از این منظر بکر ماند. البته به وزارت بهداشت هم فشارهایی وارد شد، اما به دلیل حساسیتهایی که مسئولان عالیرتبه کشور همسو با مجریان داشتند، باعث میشد که آثار بیرونی و فشارها کمتر شود. خلاصه اینکه از دهه 60 با این گسترش کمی عبور کردیم.
دهه دوم، دهه 70 بوده که تقریباً مصادف با دهه 1990 تا 1999 میلادی است. تقریباً در این دوره، ایران بهعنوان کشوری که دارای خروجیهای علمی است، در جهان معرفی میشود. سهم ایران از تولید علم جهانی در ابتدای دوره یعنی سال 1990 دو صدم درصد بوده و در رتبه 67 دنیا قرار داشتیم. انتهای دهه 70 که 1999 میلادی است، چهارده صدم تولید علم دنیا متعلق به ما بود؛ یعنی دو صدم به چهارده صدم تبدیل شد و از رتبه 67 به 48 رسیدیم. ما در این دوره زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری را کامل کردیم و نیروی انسانی که میتوانست مهمترین مزیت نسبی ما باشد را تا سال 2000 به حد قابل قبولی رساندیم. لذا از جایی که چهارده صدم شدیم، زمزمهای درباره اینکه ایران توان علمی دارد به گوش رسید. در این دوره فراز و فرودهای مختلفی وجود داشت. پژوهشگاهها و مراکز تحقیقاتی گوناگون شکل گرفت و جوانان پراستعداد در دورههای فوقلیسانس و دکتری پذیرش شده و وارد مقوله تحقیق در موضوعاتی که در تراز جهانی بودند و به ظاهر مناطق ممنوعه علمی جهانی بودند، شدند. در حقیقت جوانان با استعداد موتور محرک پیشرفت علمی کشور در تراز جهانی شدند.
دهه سوم از 2000 تا 2010 میلادی یا 1380 تا 1390، دهه رشد تولیدات علمی و حرکت جهشی به سمت پژوهش و توسعه فناوری، خصوصاً فناوریهای پیشرفته است. سهم تولید علم در سال 1390 یا 2010 میلادی به 1.12 درصد از تولید علم جهانی رسید. این اتفاق به دلیل شجاعت دانشمندان، جا افتادن رشتههای مختلف، ورود به حوزههای نانو فناوری، زیست فناوری، هوافضا و سلولهای بنیادی و... افتاد. موضوع پیوند اعضا در پزشکی بهخوبی دنبال شد و در علوم پایه برنامهریزی جدید صورت گرفت. این شد که مستندات دانشمندان ما در دنیا طرفدار پیدا کرد. مراکز علمسنجی در دنیا وجود دارند که کشورها را ارزیابی میکنند. تا پیش از این، آنها ایران را به حساب نمیآوردند اما بعد از این اتفاقات به این نتیجه رسیدند که یک درصد تولید علم جهان متعلق به کشور ماست و نمیتوان آن را نادیده گرفت. درواقع نمیتوانستند کشور ما را نادیده بگیرند زیرا آنها در برنامهریزیهایشان هیچگاه با دید دوست به ما نگاه نمیکردند بلکه ما را حداقل بهعنوان رقیب یا در مواردی دشمن در نظر میگرفتند. سرعت رشد علمی ایران بهدلیل این بود که ما تاحدودی نقص زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری را در دهههای اول و دوم جبران کرده بودیم. به این نکته هم توجه کنیم که متوسط ضریب هوش ایرانیها از متوسط دنیا بالاتر است. اخیراً هم گزارشی از سوی نهادهای بینالمللی که جامعه آماری آن حدود یک میلیون و 600 هزار نفر از کشورهای مختلف بود منتشر شد که نشان داد ایرانیها در رتبه دوم یا سوم از نظر ضریب هوشی در سطح جهانی قرار دارند.
مزیت نسبی ما همین الان هم نیروی انسانی است. چرا این را میگویم؟ زیرا سهم تحقیق و پژوهش از بودجه کل کشور و تولید ناخالص داخلی در این سالها کمتر از یک درصد بوده و هیچوقت هم به یک درصد نرسیده است. اما دانشمندان ما غیرت و از خودگذشتگی نشان دادند تا به این موفقیتها دست پیدا کنیم. هیچگاه نمیشود کشوری با نیم درصد از GDP به این موفقیتها دست پیدا کند. اخیراً این را در جایی گفتم و گفتم دو درصد از تولید علم جهانی متعلق به ایران است؛ یعنی آن یک درصدی که انتهای سال 2010 داشتیم امروز به دو درصد رسیده است. بعد از آن برای من یادداشت نوشتند که واقعاً اینگونه بوده است؟ گفتم بله. آن فرد گفت این شبیه به معجزه است. من گفتم این اتفاق، خود معجزه است! زیرا شما برای رسیدن به این جایگاه پول چندانی خرج نکردید. اگر پول خرج کنید، این بچههای شما چه کار میکنند؟ اصلاً خیزش علمی که رهبری مطرح کردند به همین خاطر است که میدانند چه داشتههایی داریم. من سالهای طولانی است که در شورای انقلاب فرهنگی و جاهای دیگر گزارشهای علمی را تقدیمشان میکنم؛ تا به حال کسی را مانند رهبری ندیدهام که روی این موضوع حساسیت و دقت داشته و پیگیری کند. یکی از جملاتی که به قول شما وایرال شده همین جملهای است که فرمودند: «تا نفس دارم از علم و فناوری پشتیبانی میکنم.» این باور ایشان است. اگر به راهبردهایی که رهبری برای کشور تعریف میکنند دقت کنید، متوجه خواهید شد که علم و فناوری جزء اولویتهای اول یا دوم ایشان است. به تعبیر بنده ابراستراتژی علم و فناوری جزء بالاترین اولویتها از نظر مقاممعظمرهبری است.
مراکز علمسنجی گفتند رشد علمی ایران ممکن است مایه نگرانی جهانیان باشد اما برای مردم ایران پیامدهای مثبتی خواهد داشت. این گزارش آنهاست. ایران در دهه اخیر سریعترین میزان رشد در تولید علم جهان را داشته است. شتاب رشد علمی ما 13 برابری متوسط جهانی بود. جنگ عراق علیه ایران، یکی از سهمگینترین جنگهای جهان است اما جمهوری اسلامی بعد از آن رشد سریعی در تولید علم را تجربه کرده است. اینها گزارش آنهاست. یک مرکز علمسنجی در کانادا چند سال قبل گزارشی داد و اعلام کرد سه جنگ عراق علیه ایران، اشغال کویت توسط عراق و اشغال عراق توسط آمریکا در خاورمیانه اتفاق افتاده و تنها ایران سر بلند کرد و سر برافراشت و توانست در صحنه جهانی تولید علم، صاحب جایگاه شود.
اگر در این دوره ایران را با کشورهایی مانند برزیل، روسیه و هند مقایسه کنید، متوجه خواهید شد که سرعت رشد علمی ما به نسبت این کشورها واقعاً خوب بوده است. البته در این چند سال اخیر، اگر از سال 95 تا به امروز را در نظر بگیریم، دولتها آنچه باید برای جریان علم و فناوری و تحقیقات اختصاص میدادند، هنوز انجام ندادهاند. امیدواریم دولت چهاردهم این همت و سرمایهگذاری را بکند. از سال 1390 تا 1403 بحث کیفیسازی علم را مطرح کرده و فهرستهای سیاه و سفیدی را در تولیدات علمیمان تعریف کردیم. یعنی اگر محقق کاری را در فهرست سیاه انجام میداد، جریمههای گوناگونی برای آن تعریف کردیم. لذا تولیدات تقلبی آرامآرام از جریان علمی کشور پیرایش شدند. امتیاز ندادن به انتشار مقاله در مجموعه نشریات و مجلات فاقد اعتبار، اختصاص اعتبار پژوهشی ویژه برای اعضای هیئت علمی که مقالات خود را در نشریات با کیفیت بالا چاپ میکنند، اعطای امتیاز به انتشار مقالات با مشارکت دانشمندان خارجی که حجمشان به بیش از 37 درصد در حال حاضر رسیده است، از جمله همین اقدامات بود.
تعداد تولیدات علمی ما در حال حاضر 78 هزار مقاله در اسکوپوس است. رتبه علمی گذشته ما 15 بود اما اکنون با دو پله تنزل به رتبه هفدهم رسیدیم. در اینجا نگرانی به وجود میآید که اگر به آن نپردازیم، ممکن است دانشمندان کشور علاقهشان را از دست بدهند. متأسفانه در چند سال اخیر، عدهای حمله بیرحمانهای را نسبت به خروجیهای علمی دانشمندان شروع کردند. برداشتشان از فرمایش مقاممعظمرهبری اشتباه بود. رهبری هیچگاه نفرمودند که در رقابتهای جهانی ورود نکنیم؛ ایشان تشویقکننده ورود به رقابتهای جهانی بودند. اما ایشان فرمودند تنها مقاله مهم نیست، بلکه دانشگاه، دانشمند و محقق ما باید برای کشور گرهگشایی کند و مشکلی از مسائل کشور و مردم را حل کند. نمیشود که شما نام خود را محقق بگذارید اما مشکلاتی مانند ناترازی در انرژی، آب، غذا و... در کشور وجود داشته باشد و شما، دانشمند و محقق، نقشی در حل این مشکلات نداشته باشید. از طرفی، دولتها هم باید ناگزیر شوند و باور کنند میتوان از ظرفیت دانشی کشور برای حل معضلات استفاده کنند.
ما تولیدات علمی در سطح بینالمللی لازم داریم. رقابت ما در مرزهای دانش باید محفوظ بماند. اما آیا همه اعضای هیئت علمی و محققان ما میتوانند بهصورت مساوی این کار را انجام دهند؟ این خواسته نابجای مسئولان آموزش عالی کشور بوده که از همه چنین توقعی را دارند. به عبارتی، باید توقع ما از یک استاد دانشگاههای تهران، شریف، امیرکبیر و شهید بهشتی با استاد دانشگاه استانهای کمبرخوردار متفاوت باشد. بنابراین یکی از نقاط ضعف و اشکالات ما این بوده که همه را مثل هم میبینیم.
بار این توانمندی علمی که در کشور میبینید و این 70 تا 80 هزار مقاله که ثبت جهانی شدهاند را حداکثر 20 درصد اعضای هیئت علمی به دوش میکشند. بقیه افراد هم کار میکنند و نباید از همه مشابه هم توقع داشته باشیم. در نتیجه ما باید بین افراد تفاوتی قائل شویم و متناسب با مأموریتها و سطح علمی دانشگاهها و دانشمندان و محققان برای آن برنامهریزی کنیم.
من با این مدل مقایسه مسئلهدارم. ما درباره دورهای صحبت میکنیم که بهعنوان نمونه چین در مدت یک دهه توانسته جایگاه نخست را در تولید مستندات علمی دنیا پیدا کند. درست است، ما در این چهل و چند سال اخیر روند خوبی را طی کردیم.
اول این را قبول کنیم. چون عدهای میخواهند همین را نادیده بگیرند و بگویند چرا ما الان اینجاییم.
نادیده گرفتن این رشد اشتباه است اما سرعت تحولات به قدری بالا بوده که فکر نمیکنم حتی چین و آمریکا به چهل سال گذشتهشان فکر کنند! تحولات از سال 2020 سرعت گرفته است. نمونه این شتاب هم تغییر و تحولات کشورها، ظهور حوزههای مختلف جدید و ادبیات جدیدی که در فضای علم و فناوری شکل گرفته، میتوان دید.
اول داشتههایمان را ببینیم. چینیها هم داشتههایشان را نفی نمیکنند. چقدر سرمایهگذاری میکنند؟ رسانهها باید فضاسازی کنند تا مسئولان کشور سهم نیم درصدی تحقیق و توسعه از GDP را به دو درصد برسانند. یک انقلابی در تحولات علمی کشور میشود. چین در تولید مقاله جایگاه آمریکاییها را گرفته است. تولید مقاله یک امر بیهوده نیست. آمریکاییها از هر دو سه مقاله یک پتنت میدهند، چینیها از هر 32-33 مقاله، ژاپنیها از هر 1.5 تا 2 مقاله و تبدیل دانش و مقاله به اختراع و ثبت پتنت پیشران تولید محصولات در سطح صنعتی و نهایتاً تجاریسازی آنها و خلق ثروت است.
و ما از هر چند صدتا!
ما ابتدا به ازای هر 3 هزار مقاله یک ثبت پتنت داشتیم، بعد از مدتی از هر هزار مقاله و الان گمانم این است از هر 800 تا 900 مقاله یک پتنت داریم. گرچه سال به سال بهتر شده ولی بسیار کند و بطئی است. ترکیه در همسایگی ما از هر 250 مقاله یک پتنت میدهد. هدفگذاری که در بهروزرسانی نقشه جامع علمی کشور انجام دادیم، این بوده که در مستندات علمی باید فاصله بین ایده، دانش، فناوری، محصول و تجاریسازی به شدت کم شود. این فاصله باید به سرعت جبران شود. اینکه چین در حال جلو زدن از آمریکاست دلیلیاش کم کردن فاصله بین این چرخه است. اما شما فکر میکنید همه مقالات به تجاریسازی میرسند؟ خیر! آیا همه پتنتها به تجاریسازی میرسند؟ نه. اما با این سرعتی که وجود دارد، ما عقب میمانیم.
در حوزه تولید مستندات علمی دو نگاه وجود دارد. یک نگاه میگوید ما به حد اشباع رسیدیم و درنهایت در حد 60 تا 70 هزار موردی میتوانیم تولید داشته باشیم. نگاه دیگری هم وجود دارد که قائل به امکان افزایش آن است. رتبه چهاردهم بیان شده در برنامه هفتم برای ما یک تصور دوستداشتنی بوده که قابل دست یافتن نیست یا اینکه، این رتبه یک هدفگذاری قابل دسترس است؟
برای آینده باید روی دو مؤلفه برنامهریزی کنیم. اولاً بدانیم گذرگاه رسیدن به ایران قوی، علم و فناوری است. اگر بخواهیم به ایران قوی دست پیدا کنیم، هیچ مسیر و راهی جز عبور از معبر علم و فناوری نداریم. مثلاً اگر بخواهیم که اقتصادمان نجات پیدا کند، باید دانشپایه یا به عبارتی علمی شود. مشکل ما این بوده که آزمون و خطاهای غیرعلمی را مبنا قرار میدهیم. یک روز کسی میآید و میگوید نرخ ارز این بشود، فردایش کسی دیگر میگوید نرخ دیگری بشود. هیچکدام هم نمیدانند چرا این نرخ باشد! بعد یک نفر دیگری بدون سنجیدن زمینههای اجتماعی تکنرخی بودن را مطرح میکند. کدام اینها علمی است؟ کدامیک را اتاق فکری نشسته و کار کرده؟ یا در حوزه انرژی، 80 هزار مگاوات برق تولید میکنیم، درحالیکه این میزان تولید انرژی برای کشوری که حداقل 300 روز از سال آفتاب دارد، خجالتآور است. این چینیها که شما در مقاله به آنها اشاره میکنید، فقط در مقاله اینگونه نیستند. همین چین 600 هزار مگاوات برق خورشیدی تولید میکند؛ حدود 8 برابر ما.
دو مؤلفه مهم در توسعه علمی و اقتصادی کشور وجود دارد: نخست، نیروی انسانی متخصص و دوم، میزان سرمایهگذاری و تأمین مالی. با روند کنونی، ما در حال از دست دادن اعضای هیئت علمی جوان و نخبهای هستیم که در منطقه و جهان بسیار خواهان دارند. جوانان درجهیک خود را به دلیل اشتباهات -و این محترمانهترین تعبیر ممکن است- از دست میدهیم، زیرا گمان میکنیم که این رویه به عدالت کمک میکند. کدام عقل سلیم پرداخت ۲۰ میلیون تومان به یک نخبه را میپذیرد، درحالیکه کشورهای اطراف به او حداقل ۷ تا ۱۵ هزار دلار پیشنهاد میدهند. این با عدالت همخوانی دارد؟ این افراد ارزش افزودهای دارند که میتواند به صدها میلیارد تومان برسد و از نظر مادی و معنوی، نقش مهمی در رفع محرومیت ایفا کند. اما چه کسی میتواند چنین ارزشی خلق کند؟ نخبهای که دارای ضریب هوشی بالا و توانمندی ویژه است. با این حال، عدهای به نام عدالت —که گاه حتی مفهوم آن را نیز درک نمیکنند— بر این باورند که باید همه را در یک سطح نگه داشت. چنین رویکردی نتیجهای جز شکست ندارد. کشور باید تکلیف خود را مشخص کند؛ آیا با این روشها میتوان جلوی مهاجرت نخبگان را گرفت؟ قطعاً نه! البته مسئله فقط مادیات نیست؛ ما باید زیستبوم مناسبی برای این افراد فراهم کنیم تا احساس امنیت و آرامش داشته باشند. در آن صورت، میتوانیم در حوزههایی مانند نانو، کوانتوم و هوش مصنوعی به جایگاه شایستهای برسیم و عقبماندگیها را جبران کنیم. کشور را نمیتوان با مدیرانی با ضریب هوشی پایین اداره کرد؛ بلکه برای پیشرفت، به مدیرانی باهوش و آیندهنگر نیاز داریم.
ذخیره دانشی و گنجینه علمی ما در کشور بالا است. استعداد جوانان ما بسیار قابل اتکاست. رهبری بارها تأکید کردند که به استعدادهای برتر رسیدگی شود اما متأسفانه عدهای متوجه این فرمایشات رهبری نمیشوند. چندین بار گفتند. خب معنای این حرف این است که رسیدن به اینها یعنی عدالت. 4 چیز را برای این جوانان باید فراهم کنید؛ باید منزلت اجتماعی آنها را تأمین کنیم. نمیشود دائماً آنها را تحقیر کرد. یکی از مسئولان سازمان برنامه، روزی گفته بود دست اعضای هیئت علمی در جیب مردم است! این توهین به دانشمندان کشور است. یا برای حقوقشان سقف بگذاریم. شما برای شرکتهای خصولتی سقف میگذارید؟ چقدر میگیرند؟ پس چرا به دانشمندانتان میگویید که نمیتوانید بیشتر از 50-40 یا 30 تومان حقوق بگیرید. دانشمند جوان شما با ماهانه 20 تا 25 میلیون تومان در دانشگاه میماند؟
این موضوع ریشه در مشکل بزرگتری به نام نظام تأمین مالی علم و پژوهش کشور دارد.
بله، من هم در نکته اول همین را گفتم. مؤلفه دوم هم نیروی انسانی است. هرکاری بخواهید انجام دهید آدم آن را باید داشته باشید. پس اگر نتوانیم این نیروی انسانی را پرورش دهیم، نگهداری و درست استفاده کنیم، کاری را از پیش نخواهیم برد. ضمن اینکه بعضی از آسیبهای ما به دلیل بیتوجهی به همین موضوع بوده است. برای حل همه مشکلات کشور میتوانیم راهحل پیدا کنیم، به شرطی که به دانشمندان کشور اعتماد کنیم. به نظر من وضعیت فعلی اعتماد خوب نیست. این ظرفیتی است، بین مسئولان اجرایی و دولتها و دانشگاهیان و محققان. ما تا حدی در پزشکی موفق عمل کردیم، اما در آن هم داریم آسیب میبینیم. متأسفانه این روند حتی به بخش پزشکی ما هم صدمه وارد کرده است. مثلاً برای نگهداشت آنها یکسری حمایتهای ویژهای را درنظر گرفتیم که متأسفانه دیگر جوابگوی نیازهای آنها نیست.
کسی که در حوزههای فیزیک کوانتوم، فیزیک هستهای یا در حوزه کامپیوترهای جدید و پیشرفته و یا در هوش مصنوعی میخواهد برنامهریزی، مطالعه و تحقیق کند، برای انجام این کارها شبانهروز وقت میگذارد. خب شما هم به همین مقدار باید فرصت مادی و معنوی فراهم کنید. به جز منزلت و معیشت، باید امکان تحقیق آنها را هم بهروز فراهم کنیم. تجهیزات تحقیقاتی ما خیلی قدیمی و فرسوده است. البته با همه فرسودگی مثل خلبانهای ما هستند که هنوز هم با هواپیماهای 40 سال گذشته ایثارگرانه خدمت میکنند.
در این چند سال –به ویژه در سه سال اخیر– این موارد به کرات مطرح شده است. همه نکاتی که شما بیان کردید صحیحند اما مواردی نیستند که دستورالعملهای سادهای داشته باشند یا اینکه بتوان در کوتاهمدت نتیجه گرفت. نظام علم و فناوری ما تأمین مالی درستی ندارد. چه کسی باید این نظام مالی را درست کند؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی عتف، فرهنگستان علوم، معاونت علم و فناوری، مجلس شورای اسلامی، کدام نهاد باید این وضعیت را سر و سامان دهد؟ در بحث نیروی انسانی که اشاره کردید، چالشهای مختلفی در نظامات مرتبط داریم که همه آنها نیازمند تصمیمات سخت و بزرگیاند که هرقدر این سالها جلوتر آمدیم، اراده آن تصمیم بزرگ را نمیبینیم تا بتواند نظام علم و فناوری کشور ما را متحول کند. آنچه میبینیم سوژه برای سخنرانی است تا یک اتفاق بزرگ یا یک تصمیمگیری جدی. مشکل چیست که انگار همه راهحل را میدانند، اما تغییری اتفاق نمیافتد! در سیاستهای کلان سهم 4 درصدی از GDP را میبینیم که محقق نمیشد که به گفته شما نیم درصد آن نیز به پژوهش نمیرسد. چه کسی باید پیگیر این ماجرا باشد و چه کسی باید این مسئله را درست کند؟
سؤال شما یک سؤال کلیدی است. توانی که ما با حداقل امکانات گذاشتیم و با سختیهای پس از انقلاب هم که به لحاظ تنگناهای اقتصادی و تحریمها و دیگر مسائلی که با آن روبهرو بودیم، توانستیم یک مسیر پرپیچوخم سخت را طی کرده و به نقطهای برسیم که خودمان را در سطح ملی و جهانی در عرصه علم و فناوری اثبات کنیم. اثبات ما هم دو بخش داشت. یک بخش در قالب ورود دانشمندان به عرصه رقابت در تولید علم جهانی بود که مستندات علمی و کیفیتش افزایش پیدا کرد و دانشآموختگان ما با کیفیتتر شدند. گسترش کمی و کیفی، هم از نظر نیروی انسانی و هم به لحاظ امکانات و پیشتوانههای تحقیقاتی برای کشور فراهم شد. اما این ما را به دانشگاهی که قرار است پیشگام شکل دادن ایران پیشرفته شود، رسانده است؟ خیر. خب چرا نرسانده است؟ سؤال شما بیانگر دلیل اصلی این عقبماندگیهاست. دال مرکزی پیشرفت کشور و مهمترین و بهترین مزیت نسبی ما نیروهای انسانی متخصص و باانگیزهای است که قابلیتهای خود را در سطح جهانی هم نشان دادهاند. ما سرمایهگذاری کردهایم؟ از نظر من بسیار کم. چرا این اتفاق رخ داده است؟ چون دچار یک آشفتگی ذهنی در تصمیمگیری نسبت به مسائل مرتبط با نخبگان و دانشمندان و دانشگاههاییم. دانشگاه خدمت کرده، اما برخی آن را کتمان میکنند. عدهای دائماً میگویند دانشگاه برای کشور چهکار کرده است؟ من میگویم اینکه درحال حاضر مدعی هستیم و در صنعت هستهای در دنیا حرفی برای گفتن داریم و یا غنیسازی را یاد گرفتهایم و میتوانیم سانتریفیوژهای پیشرفته تولید کرده و غنیسازی سه درصد را تا 60 درصد و بیشتر نیز داشته باشیم، مگر این علم و دانش نیست؟ مگر فناوری نیست؟ در پزشکی، در مهندسی، در سلولهای بنیادی، در صنایع دفاعی، در صنعت هوا-فضا و... خروجی دانشگاهها این موارد را درست میکنند. دانشگاه خدمت نکرده است؟ چرا ما نسبت به دانشگاه بیانصافی میکنیم؟
نگاه برخی به این حوزهها به شکل استثناست. یعنی در جاهایی که یک خواست خارج از فضای دانشگاه پشت ماجرا آمده، مانند حوزه هستهای و یا حوزه موشکی، نتیجه هم حاصل شده، اما در سایر زمینهها نتیجه مورد انتظار حاصل نشده است.
در اینجا یک نکته وجود دارد. اول بدانیم آن کسی که وارد هستهای، دفاعی، نیروگاه، سیلوسازی، پزشکی هستهای و رادیوداروها شده، خروجی علم و دانشگاه است. شما برای یک نیاز مبرم و فوری و حیاتی که به قول استراتژیستها موضوعاتی هستند که حیات و بقای ملتها و کشورها را تضمین میکنند، سرمایهگذاری کردهاید و توانمندیهای بازدارندگی شما در عرصه موشکی و دفاعی و توانمندیهای علمی تخصصی شما در حوزه هستهای و مسائل مرتبط با آن حاصل شده است. اگر دوره جنگ را به یاد داشته باشید، تقریباً هرچه درآمد کشور بود، به جز مقدار محدودی که برای نیاز ضروری معیشتی مردم بود، صرف جنگ میشد. پس از جنگ در دوران بازسازی، به نظر میرسد آنچه که باید برای موضوع علم و فناوری سرمایهگذاری میشد، سرمایهگذاری نکردیم. دولتهای مختلف هم شعارش را دادند. من منکر تلاش آنان نیستم، اما هیچ دولتی حاضر نشد بایستد و بگوید که من 2 درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) را در هشت سالی که مسئولیت دارم به علم و فناوری اختصاص میدهم.
با آن آشفتگی که شما گفتید که در حوزه سیاستگذاری هم به چشم میآید، اختصاص این 2 درصد نتیجه میداد؟
من گفتم نیاز ضروری ما برای جهش، نیروی انسانی و تأمین مالی است. اینکه آشفتگی نیست. آشفتگی چیز دیگری است. ما اتفاقاً جزء کشورهایی بودیم که برای علم و فناوری برنامه داشتیم. رهبری پای علم و فناوری ایستاده بود. از دوره رهبری مقاممعظمرهبری و حتی قبل از آن، ایشان پای جریان علم و فناوری ایستاده بودند و ایستاده هستند. پس از این جهت آشفتگی نداشتیم. ما باید سیاست میداشتیم، که سیاست کلی داشتیم. باید نقشه جامع میداشتیم، که نقشه جامع طراحی کردیم. یعنی آن دوره تدارکاتمان که من به شما گفتم، گسترش کمی و تجهیزات و امکانات و تربیت نیروی انسانی و گسترش رشتههای دانشگاهی، زیرساختی و مقدمات است. جهش از اواخر دهه 80 و دهه 90 شروع میشود. رهبری سال 1385 فرمودند باید نقشه جامع علمی داشته باشیم. با تلاش دلسوزان و متخصصان نقشه جامع علمی روی میز گذاشته شد. مهم این بود که پس از داشتن این نقشه جامع علمی، متناسب با این نقشه، سرمایهگذاری صورت بگیرد که متأسفانه تاکنون چنین اتفاقی در سطح مورد انتظار صورت نگرفته است.
که این اتفاق نیفتاد.
هیچ دولتی این کار را نکرد؛ بلکه برخی دولتها این را کم کردند. دلایلی نیز برای خود دارند. توجیه آنان هم این بود که ما مشکل قوت مردم را داریم، حالا بیاییم برای علم خرج کنیم؟ این یک تفکر غلط است که متأسفانه گریبان عمده دولتهای ما را گرفته است. اتفاقاً با علم و فناوری غذای مردم بیشتر تأمین میشود. با علم و فناوری سفره مردم گستردهتر میشود. علم و فناوری نافع، علم و فناوریای که گرهگشایی کند و مشکلات مردم را حل کند. برای مثال شما در کشور مشکل غذا دارید. علم و تکنولوژی باید در خدمت تأمین غذای بیشتر در کشور باشد. شما این مشکل را دارید که باید غذای سالم برای مردم تأمین کنید. علم و فناوری باید بیاید و در عین حال که غذا را افزایش میدهد، سلامت غذا را برای شما تضمین کند. علم و فناوری باید برای کاهش نرخ بیماریهایی که میتوانند به صورت اپیدمیک سلامت عمومی جامعه را به خطر بیندازند، کنار شما قرارگیرد. باید برای تولید واکسنها یا داروهای مورد نیاز یا دارو و هر فراورده بیولوژیک که جامعه شما در آن زمینه به صورت حیاتی احتیاج دارد، سرمایهگذاری کنید. در صنعت و انرژی هم به همین صورت است. چرا هنوز پس از 45 سال نگران این هستیم که زمستانها گاز و تابستانها برق دچار ناترازی میشود؟ کشور ما که ثروتمند است و دانش آن را هم داریم. چرا؟ چون آن کسانی که اجرای کار دست آنان است، باور ندارند این سرمایهگذاری برای کشور آورده و نتیجه دارد و چند برابر ثروتهای مادی و معنوی بهدست میآوریم. برخی دولتها در این موارد تحرکی ایجاد کردند اما همچنان یک روال بطئی در توجه به علم و فناوری در کشور وجود دارد. وقتی تصورتان از عدالت این باشد که همه قشرها و بخشهای مختلف مثل هم باشند، این عدالت نیست. میگوییم «لیس للانسان الا ما سعی.» اگر بدون در نظر گرفتن نسبت تلاش با درآمد، بگوییم باید به همه مثل هم بدهیم، این عادلانه نیست. با این تفکر غلط که به نظر من بخشی از این تفکر رسوبات نگاههای سوسیالیستی است، گفتند که چرا به استاد دانشگاه بیشتر بدهیم؟ چرا به محقق بیشتر بدهیم؟ چرا دانشمندی که درحال انجام فلان کار تحقیقاتی است را آنقدر بدهیم؟ خب آنان نیز مانند بقیه بگیرند. حال همان دانشمند را میبرند نه آمریکا، نه کانادا، نه اروپا بلکه در همین کشورهای همسایه به او چند برابر حقوق میدهند. بعد میگوییم از دست ما رفتند! به نظر شما ما نمیتوانیم جلوی این موج مهاجرتی که اتفاق افتاده است را بگیریم؟ ما باید رضایتمندی دانشمندانمان را جلب کنیم. اما بعضی فکر میکنند این خلاف عدالت است و پول مفت دادن به یک عده است. چون متأسفانه آنقدر تفکرشان از این جهت عقبمانده بود که میگفتند چرا باید به تحقیق و پژوهش و به محققان و استادان و دانشمندان ویژه رسیدگی کنیم؟ این را چه کسی میگوید؟ کسی که مجری است و پول هم دست اوست. او باید سرمایهگذاری کند. با این تفکر که نمیتوان جریان علم کشور را سرپا و پویا و پرتحرک نگه داشت.
به نظر شما این مدل و چرخه تأمین مالی فعلی دانشگاه یا به شکل کلیتر در نظام علم و فناوری کشور به شکلی هست که بتواند با گرفتن سهم 2 درصدی از GDP بتواند بدون مشکل حرکت کند؟ برخی کارشناسان میگویند همه عددی که در حال حاضر اختصاص پیدا میکند، صرف پژوهش نمیشود و اگر همین نیم درصد هم تمام و کمال خرج پژوهش میشد، اتفاقات بهتری رخ میداد. یا از زاویه دیگر، در نحوه پرداخت حقوق اساتید دانشگاه نقشی ندارد و خروجی عملکرد استاد هم تأثیری در حقوق ندارد. استادی که تأثیرگذاری اجتماعی دارد و آموزش بهتری ارائه میدهد، همان اندازه میگیرد که استادی که به شکل خیلی سادهتر فعالیت میکند.
من قبول دارم. این هم همان تفاوتی است که من گفتم. تفاوت بر اساس کارکرد است. بر اساس توانمندی و بر اساس خروجی باید باشد.
مدلی برای پرداخت آن نداریم. درواقع شیوه فعلی تأمین مالی دانشگاهها این ظرفیت را ندارد.
اولاً چقدر به دانشگاه پول دادهایم؟ اکنون که با شما حرف میزنم، آمریکاییها برای سال 2025 یک تریلیون دلار برای تحقیق و پژوهش گذاشتهاند. اگر کل بودجه همه دانشگاهها را جمع بزنید، یک میلیارد دلار است. این یعنی پول خرج کردهایم؟ من با این فکر مشکل دارم. من با این نوع نگاه و این تفکر مشکل دارم. برای برخی از کارهای حیاتی کشور چند 10 میلیارد دلار خرج کردیم و شکست خوردیم و دوباره آن را تکرار کردیم. دوباره شکست خوردیم و دوباره تکرار کردیم. اصلاً به دنبال این نبودهایم که قیمت آن چند است، بلکه به دنبال به دستآوردن آن بودهایم. دانشگاهی که ایثارگرانه به پای جریان پیشرفت کشور ایستاده و بسیاری از پروژههای بسیار مهم کشور در دانشگاهها انجام گرفته است. این نگاهی است که مانع بلند شدن و پرواز کشور شده است. من میگویم یک دانشمند که برای ما یک گره از مشکلات کشور را باز کند، چه در اقتصاد، چه در صنعت، چه در کشاورزی، چه در درمان، چه در سایر بخشها، آوردهاش چقدر میشود؟ چند میلیارد دلار قیمت آن میشود؟ شما درصدی از آن را حساب کنید و برای تضمین آینده محقق و تأمین نیازهای تحقیقاتی و... اختصاص دهید. چطور شما زمانی که به یک فناوری دست پیدا میکنید، میگویید قیمت این فناوری اینقدر میلیون دلار است. چه کسی این را درست کرده است؟ همین دانشمندان درست کردهاند. شما سرمایهگذاری کنید و حداقلهای زندگی این افراد را که چهار ویژگی -معیشت، منزلت، آزمایشگاه با امکانات تحقیقاتی خوب و جایگاه شغلی که تضمین شده باشد– دارد را فراهم کنید. ما این کارها را نمیکنیم، دانشمند میرود بغل گوش ما به او 10 هزار دلار میدهند. در ریال ضرب کنید ببینید چقدر میشود؟ 500 میلیون تومان در ماه میشود. من نمیگویم 500 میلیون تومان به اساتید دانشگاه بدهید! نمیگویم حتی 300 میلیون تومان هم به آنان بدهید. اما حواسمان باشد که داریم چهکار میکنیم! سازمان برنامه یا سازمان اداری استخدامی اخیراً یک گزارش داد که در آن میانگین دریافتی کارمند یک وزارتخانه 45 میلیون تومان بود. استاد دانشگاه شما پس از طی مدارج تا استادی، 45 میلیون میگیرد. این عدالت است؟ اینها متخصص هستهای یا متخصص پزشکی بازساختی، متخصص فیزیک، شیمی و مهندسی عمران تربیت میکنند و آنها پلسازی و نیروگاهسازی راه میاندازند. قیمت این افراد چند است؟ قیمت تربیت این آدم چقدر میشود؟ ما اینها را به آنان نمیدهیم. نمیگویم همهچیز مادیات است اما باید یک رضایتمندی برای آن ایجاد کنیم. بله تا همینجا که جلو آمدهایم، واقعاً با ایثارگری دانشمندان و حمایتهایی که رهبری انقلاب داشتهاند، پیش آمدهایم. در بزنگاه قضیه، رهبری وارد شدند، دفاع کردند و پشتیبانی کردند. اما این باید سازمان پیدا کند. شما میگویید مسئولان و کسانی که سیاستگذارند؛ خب مثال ملموسش نقشه جامع علمی است که تنظیم کردهایم. تضمین نقشه جامع علمی چیست؟ اول، مواردی که نیاز به قانون دارد، باید برود در قوانین. دوم، خود دستگاه اجرایی باور داشته باشد و این موضوع را قبول کند. ما گرفتار نگاه سیاستزده به موضوعات استراتژیک کشوریم. یعنی هر دولتی که میآید هرآنچه که از دولت قبل بوده را تغییر میدهد. دولت بعدی میآید و هرآنچه که آن دولت مستقر گذاشته است را برمیدارد. اینگونه سنگی روی سنگ بند نمیشود.
اتفاقاً شاید تغییرات متعدد حوزه علم و فناوری به خاطر این باشد که کسی این حوزه را استراتژیک نمیداند. شما در حوزه نظامی کمتر چنین تغییرات شگرفی را میبینید.
به خاطر اینکه ثبات دارند.
اما در حوزه علم و فناوری اینجور نیست.
به نظر من یکی از دلایلش این است که تبلیغ هم زیاد کردهاند که اینها چه خاصیتی داشته است.
صرف نظر از مقایسه دلاری، به نظر شما ما بابت همان مبلغ ناچیز ریالی که هزینه کردیم، خروجی...
هستهای را که درست کردهایم. هستهای را چه کسی درست کرد؟ پزشکی کشور را چه کسانی درست کردهاند؟
ما حدود 80 عضو هیئت علمی تمام وقت داریم اما صنعت هستهای ما مدیون چند استاد و دانشجو است؟
همه جای دنیا همینطور است.
من قبول دارم که ما کم هزینه میکنیم اما به هر حال اگر تعداد افراد مؤثر در هستهای را کنار بگذاریم، حدود 70-80 هزار عضو هیئت علمی و دهها هزار نفر دانشجوی تحصیلات تکمیلی داریم. این را هم باید در نظر گرفت.
شما همان حرفی را میزنید که بقیه افرادی که متوجه این موضوع نمیشوند، میگویند.
البته من به عنوان سؤال پرسیدم!
این سؤال نیست. این یک تفکر است. در آمریکا دانشگاه استنفورد داریم، دانشگاههای سطح دو و سه هم داریم. همه آنان جزء مجموعه دانشگاهی هستند. در اروپا هم همینطور است و تمام دانشگاهها مثل هم نیستند.
مشکل اینجاست که ما اصلاً به اهمیت این مسائل کمتر توجه کردیم. یک مجموعه اقتصادی اخیراً اثر اقتصادی دانشگاه کمبریج را محاسبه و آن را حدود 30 میلیارد پوند عنوان کرده است. میخواهم بگویم این زاویه دید مهم است و بررسی میشود.
شما هم بررسی کنید!
ما دسترسی به آمار معمول آموزش عالی نداریم، چه رسد به اینکه بخواهیم اثر اقتصادی آن را بررسی کنیم! میخواهم بگویم که این زاویه دید و معیار به هرحال حائز اهمیت است.
ببینید، اولاً آنها 400 سال است که دانشگاه را به معنای مدرن دارند. قدمت دانشگاه مدرن ما 100 سال نیست. دوم، دانشگاههای ما قبل از انقلاب غالباً در خدمت جامعه نبودهاند. حدود 40 تا 45 سال است که خدمت به جامعه ازجمله مأموریتهای مهم دانشگاه شده است. نکته سوم، زیرساختهای این دانشگاهها را نداشتهایم و بعداً تأمین و طراحی کردهایم. این برای انقلاب کار بزرگی است. چهارم، پس از فراهم کردن زیرساختها حالا میگویید باید از این مرحله عبور کنیم. برای اینکه از این مرحله عبور کنیم، باید ببینیم گرهها و مشکلاتمان چیست. میگویید دانشگاه چهکار کرده است؟ میگویم همه این کارها را دانشگاه انجام داده است.
منکر آوردههای دانشگاه نیستیم. میگوییم تعادل دو کفه با هم برابری میکند؟
قیمت بگذارید! کشوری که روزی چندین میلیون دلار هزینه میکرده و مریضهایش را به خارج کشور میفرستاده، حساب کنید و ببینید که چند میلیارد دلار میشد. این خروجی و قیمت دانشگاه شما، تنها در یک عرصه است. صنعت نیروگاهسازی ما درحال حاضر داخلی است. حساب کنید ببینید قیمت یک نیروگاه چند است. قیمت نیروگاه ارزش افزوده دانشگاه شماست. چرا اینجور میگوییم؟ به همین دلیل است که میگویم عدهای متوجه نمیشوند! فکر میکنند که از گرد راه میرسند و نیروگاه ساخته میشود! 130 میلیون تن غذا تولید میکنیم. این 130 میلیون تن که اول انقلاب 25 میلیون تن بوده را چه کسی درست کرده است؟ نمیگویم آحاد مردمی که تلاش کردهاند برای تولید در آن نقش نداشتهاند اما تکنولوژی و فناوری و دانش بوده است که آن را هموار کرده است. نمیخواهم نام شرکتها را ببرم. یک شرکت که به روش سنتی اداره میشده، A ریال درآمد داشته است و تعداد زیادی از دانشمندان، جوانان و نخبههای دانشگاهی را به کار گرفته است و تبدیل به یک مجموعه بزرگ دانشبنیان شده و بسیاری از کالاها را تولید میکند. این با دانش و فناوری است که تبدیل به این مجموعه شده است. این ارزش افزوده دانشگاه است. بلاشک دانشگاه در خلق چنین ثروتی نقش داشته است.
اشکال ما این است؛ فکر میکنیم با یک پول مختصر که به دانشگاه دادهایم، باید این پول را حساب و کتاب کنیم که خروجی دانشگاه چه بوده است؟ هرچه که در سلول بنیادی ادعا داریم، مگر دانشگاهی نیست؟ مگر الان مدعی نیستیم که دانشمندان ما شبیهسازی میکنند؟ فقط ژست آن را میگیریم؟ این ژست مال دانشگاه است! اگر از این طریق درآمدی کسب میکند و در سطح جهانی ارزشی ایجاد شده، برای دانشگاه و نهاد علم است. من نمیگویم نهاد علم اشکال و گره و گرفتاری ندارد اما واقعیت این است که ما بیانصافی میکنیم. اول به یک نقطه مشترک برسیم که کجا و در چه حال هستیم. من حقوق اساتید را بررسی کردم. نمیگویم حقوق تمامی اساتید را مثل هم پرداخت کنید. این موضوع حتماً به یک نظام پرداخت مبتنی بر کارکرد احتیاج دارد. هرچقدر کار میکنید، درآمدتان باید متناسب با آن افزایش یابد. اما مجلس میگوید هیچ استاد دانشگاهی حق ندارد از این مقدار بیشتر دریافت کند!
مشکل اینجاست که تا پیدا کردن راه چاره پیش میرویم، اما کسی گردن نمیگیرد! این نظام پرداخت را چه کسی باید تعیین و تدوین کند؟
من معتقدم در تصمیمگیری و سیاستگذاری باید متمرکز و در اجرا هماهنگ و همافزا عمل کنیم. یعنی اجرا میتواند هماهنگ و متکثر باشد اما سیاستگذاری باید واحد باشد.
به این شرط که یک برنامهریزی و نقشه راه مناسب هم داشته باشد.
من معتقدم نقشه راه داریم. اگر باید بهروزرسانی شود، باید آن را بهروز کنیم. نقشه جامع علمی کشور در همین راستا هماکنون در حال بهروزرسانی است.
مسئولیت سیاستگذاری متمرکز باید با چه کسی باشد؟
اگر از من میپرسید، کشور باید تصمیم بگیرد. باید به جایی سپرده شود که حرف آن تضمین باشد، نه اینکه دولت بگوید این کار را انجام نمیدهم. نه فقط این دولت فعلی بلکه هر دولتی، هر مجلسی و هر شورای عالی انقلاب فرهنگیای با هر ترکیبی. ما به یک وحدت سیاستگذارانه احتیاج داریم. درحال حاضر مجلس سیاستگذاری میکند، مجمع سیاستگذاری میکند، شورای عالی انقلاب فرهنگی سیاستگذاری میکند، دولت و بخشهای مختلف سیاستگذاری میکنند. این تناقض است. آن آشفتگیای که گفتم این است. از نظر من به عنوان فردی که در این صحنهها بودهام و تمام اینها را دیدهام، هیچکدام از اینها کارشناستر و دقیقتر از شورای عالی انقلاب فرهنگی نیستند.
در مجموعه شورا هم تنوع مجموعههای سیاستی را داریم. ستاد نقشه، شورای اسلامی و صحن شورا هرکدام یک مدل سیاستگذاری میکنند.
نه، چون اینها زیرمجموعه شورای عالیاند، یکی هستند. دستورالعمل در شورای انقلاب فرهنگی تصویب میشود. ما کاری را به گردن نهادی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی گذاشتهایم اما اختیارات و تضمینهای لازم و ابزارها را به او ندادهایم. برای مثال همین حالا که مجمع تشخیص اثرگذاری میکند، اگر یک بند قانون مجلس با سیاستهای کلی مغایر باشد، رد میشود. هیئت نظارت دارد. شما ببینید الان برای خودرو چهکار میکنند؟ همه کارها را میکنند اما یک هیئت در مجمع میگوید نه. مخالفت میکند. شورای انقلاب فرهنگی واقعاً دارد در بسیاری از این موارد با تعامل و فرهیختگی و صمیمیت و گفتوگو کار را جلو میبرد. من یک عبارت دارم که سالهاست آن را بهکار میبرم. میگویم ما تضمین مصوباتمان واقعاً به نفس امام و مقام معظم رهبری انجام میگیرد. وگرنه ما نه کمیسیون اصل 90، نه دیوان محاسبات و نه سؤال و استیضاح داریم. هیچکدام از این ابزارهای تضمینی را شورای عالی انقلاب فرهنگی نداشته است. حرف من این است، اگر ما در علم موفق بودیم، تا حد زیادی به خاطر باوری بود که به مرجعیت شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود داشت. درحال حاضر عدهای دارند تشکیکهایی را مطرح میکنند که به نظرم این تشکیکها بلاوجه است. بله، عدهای از تصمیمگیریها ناراضیاند. خب، به هرحال اشکالی ندارد. ممکن است عدهای موافق و عدهای مخالف باشند. زمانی که شما تصمیم میگیرید، ممکن است همه لزوماً موافق نباشند. اما عرض من این است که دانشگاه و جریان علمی کشور چون متولی داشت، ولو اینکه متولی، ابزارهای لازم تضمینی و نظارتی در اختیارش نبود اما به دلیل جایگاه و مرجعیتی که پیدا کرده بود و از زمان امام راحل تا به حال در دوره مقاممعظمرهبری این استمرار داشته است، اثربخشی آن این شده است که در حوزه علم میتوانید چیزهایی روی دست بگیرید و بگویید ما موفقیتهایی به دست آوردهایم. در فناوریهای پیشرفته مثل نانوفناوری، زیستفناوری، هوا-فضا، سلول بنیادی و... موفق بودهایم. خود شورا هم در اجرا دخالت نکرد. شورا کار را طراحی کرد، نقشه راه را آمادهسازی کرد، مسیر را هموار کرد، جهتگیریها را معلوم کرد و یک معاونت علمی تعبیه کرد که این معاونت علمی این پیگیریها را انجام دهد. در معاونت علمی هم گفتیم که بیا ستاد نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی را درست کن. یعنی اصلاً آن موقع شورای انقلاب فرهنگی وارد این مقولهها نشد. به نظر من این مرجعیت در حال حاضر وجود دارد. این مرجعیت باید تبدیل شود به یک مرجعیت مقبول مورد توافق که اگر نقصی دارد، خودش را تنظیم کند. اگر باید بیشتر مشورت کند و جامعه مورد مشورت خود را افزایش دهد و دایرهاش را گستردهتر کند، گستردهتر کند. اگر باید تصمیمگیریهایش را در جاهایی با دستگاههای دیگر هماهنگی و همفکری و همکاری و همدلی کند، این کارها انجام گیرد اما به لحاظ سیاستگذاری مرجع تصمیمگیری باید این شود. به لحاظ اجرا میتواند دستگاههای مختلف، ماموریتهای متناسب با شرح وظایفی که دارند، به آنها سپرده شود.
این کار را باید نقشه انجام دهد.
من در بهروزرسانی نقشه معتقدم این کار باید انجام شود.
در نسخه قبلی نقشه این را نداشتهایم؟
نه، نداشتهایم. ما اگر بتوانیم در بهروزرسانی که درحال انجام آن هستیم، این چند بخش را موردتوجه قرار دهیم، فکر میکنم گام رو به جلوی خوبی برمیداریم. اول اینکه این مسئله را حل کنیم. یعنی وحدت در سیاستگذاری و تصمیمگیری کلان و تقسیم کار مأموریتگرایانه که اگر متکثر هم باشد مشکلی ندارد، اما مبتنی بر آن هدفگذاریهایی که معلوم شده و مشخص شده است. نکته دوم؛ در گام رو به آینده باید تمام تمرکزمان را بگذاریم برای اینکه مسائل مهم مورد احتیاج حیاتی کشور را حل کنیم. برخی از افراد میگویند اینها ۵ یا حداکثر ۱۰ تا است، مثالهایش را بزنم. باید در نقشه راه بگوییم که تکلیف انرژی چه میشود. اینکه میگوییم تکلیف انرژی چه میشود، از حیث دانشپایه و فناورانه بودن آن است. یعنی میگوییم اگر در زمینه انرژیهای نو و تجدیدپذیر سرمایهگذاری کنیم، با توجه به اینکه کشور، کشوری است که 300 روز آفتاب دارد، قابلیت این را دارد با کمترین هزینه و میزان تولید مازاد بر نیاز، برق موردنیاز کشور را فراهم کنیم. در نتیجه صرفهجویی بسیار گستردهای در گاز پیدا میکنیم. چون ما کشور اول یا دوم دنیا در منابع گازی هستیم. این میتواند ارزآوری بالایی برای کشور ما داشته باشد. متأسفانه نرخ بیکاری ما در فارغالتحصیلان دانشگاهی بالاست، دلیلش این است که ما مشاغل مرتبط با دانش را در کشور توسعه ندادهایم، زمانی که مسئله انرژی را با رویکرد دانشپایه حل کنیم، بسیاری از جوانان با استعداد کشور هم شاغل میشوند. بنابراین در یک بسته که میخواهیم مشکل انرژی را حل کنیم، صدها و هزاران شغل را میتوانیم سالانه تعریف کنیم که در کشور درست شود. بگذارید مثال دیگری بزنم؛ موضوع امنیت غذایی. براورد تمام کسانی که کار کردند میگوید ضریب نفوذ علم و فناوری در تولید غذا در کشور، بین 7 تا 10 درصد است. اگر بخواهند بگویند خیلی خوب پیش رفتهایم، میگویند 15 درصد است. یعنی 80 تا 85 درصد تولید، تولید غیر دانشپایه است و بر مبنای مبانی دانشی و علمی نیست. ما با شرایط کمآبی و بحران آب مواجهیم و حتماً باید قدر میزان آبی که در اختیارمان قرار میگیرد را بدانیم. شاید سالانه حدود 70 تا 80 میلیارد مترمکعب آب کشاورزی مصرف کنیم. برخی بیشتر میگویند اما من همین را میگویم. ما نقشه راه برای امنیت غذایی درست کردیم و رئیسجمهور وقت نیز این را ابلاغ کرده است. این باید دستور وزارت جهاد کشاورزی، وزارت بهداشت و درمان، وزارت نیرو و تمامی دستگاههای مرتبط با موضوع شود. از طرفی حتی نهادهای فرهنگی ما، وزارتخانهها و دستگاههای فرهنگی ما نیز نسبت به این وظیفه دارند. چون مقوله صرفهجویی و فرهنگ درست مصرف کردن یک فرهنگ است تا یک مقوله صرفاً اقتصادی. این 80 میلیارد مترمکعب آب باید به 40 میلیارد برسد. چگونه؟ با علم و فناوری میرسد. برای تولید یک کیلو در سطح مزارع باز، بین 200 تا 300 لیتر آب مصرف میکنیم. اگر این را در سطح گلخانه بیاوریم، 60 لیتر میشود. اگر این را به گلخانههای فوق پیشرفتهای تبدیل کنید که با فناوریهای علمی و دانشی جدید اداره و درست میشوند، میشود 2.5 لیتر. یعنی 2.5 لیتر آب مصرف میکنیم و یک کیلوگرم محصول دریافت میکنیم. تناژ این در هکتار غیرقابل تصور است. زمانی که برای یک کیلو محصول 200 تا 300 لیتر در هکتار 35 تن میشود. اگر این را در سطح گلخانهای بیاوریم که 60 لیتر آب مصرف میکند، 350 تن در هکتار میشود.
نسخه جدید نقشه چگونه قرار است این مسائل را حل کند؟
در بحث امنیت غذایی سند مجزا داریم. اما نقشه جامع باید رد و هدفگذاری این کار را ببیند. بگوید یک مسئله مهم ما تأمین غذاست و تأمین غذای ما در کشور باید خود را با دانش روز تطبیق دهد. محصول بیشتر، سالمتر و با کیفیت بالاتر و قابلیت ارزآوری. در عین حال که برای مصرف کشور باشد، مازاد آن نیز امکان صادرات داشته باشد.
چگونه محقق میشود؟
اینها مسائل ماست. محقق شدن آن مرد میدان میخواهد. محقق شدن آن دولتهایی میخواهد که به این کار باور داشته باشند.
زمینه اجرایی آن باید در نقشه دیده شود.
بله، حتماً زمینه اجرایی آن دیده میشود. من میخواهم بگویم مسئله محوری یکی از معیارهای ما در نسخه جدید نقشه است. ما حتماً نیاز داریم در کنار حل مسائل کلیدی که آب، انرژی، سلامت، غذا، حمل و نقل و محیط زیست است، باید خود را در صحنه جهانی با تحولاتی که زندگی بشر را تحت تأثیر قرار میدهد، مانند هوش مصنوعی، کوانتوم و بحثهایی که در ارتباط با تکنولوژی جدید اتفاق میافتد، آماده کنیم. برای مثال یکی از بحثهای جدی ما این است که به یک سرمایهگذاری ویژه در زمینه زیستفناوری احتیاج داریم. کرونا یک نمونه بود. تمامی دنیا را غافلگیر و درگیر کرد. ما باید در نقشه جامع علمی کشور، نسبت به این موضوعاتی که به خصوص در مسائل بیولوژیک در آینده ممکن است اتفاق بیفتد حساسیت داشته باشیم.
من هم فناوریهای پیشرفته را گفتهام. هم مسائل مرتبط با غذا و حمل و نقل و سلامت و آب را گفتهام. یک مسئله جدی دیگری داریم که ما نسبت به چالشهای آینده، حتماً سرمایهگذاریهای خاصی را داشته باشیم. برای مثال در بحث کرونا یکی از چیزهایی که دانشگاه میتواند پز آن را بدهد این بود که توانست واکسن تولید کند. چه کسی واکسن کرونا را درست کرد؟ دانشجویان دانشگاه تهران، دانشگاه علوم پزشکی تهران، دانشگاه شریف و امیرکبیر، در رشتههای مختلف در مقوله ساخت واکسن چه در بحث تجهیزات آن و چه کارهای فرمولاسیون و طراحی کنار هم قرار گرفتند. نه یک پلتفرم بلکه چند پلتفرم واکسن را طراحی کردیم. حتی در حال حاضر میدانیم با توجه به زیرساختی که آن زمان طراحی کردیم، از تکنولوژی mRNA که برای ساخت واکسن طراحی کرده بودیم، میتوانیم برای ساخت داروهای ضد سرطان نیز استفاده کنیم. چه کسی این کارها را میکند؟ خروجیهای دانشگاه. بچههای دانشگاه. تمام تستهای پیش بالینی آن را در دانشگاههای کشور انجام دادهاند. من که گفتم مزیت نسبی ما نیروی انسانی است، در کرونا کاملاً خود را نشان داد. یکی از چیزهایی که در آینده باید به آن توجه کنیم، مسائل بیولوژیک است. ممکن است ما در آینده نهچندان دور با یک پاندمی جدید در دنیا روبهرو شویم. برخی میگویند شواهد آن را داریم میبینیم. برای مثال میگویند فرض کنید آنفلوانزای پرندگانی که در آمریکا شیوع پیدا کرد و به پستانداران منتقل شد، قابلیت انتقال به انسان را ممکن است داشته باشیم. برآورد بیولوژیستها و متخصصان زیست پزشکی دنیا این است که اگر این دامنه پیدا کند، ممکن است ما با پاندمیها و تلفات گسترده جهانی مواجه شویم. کشور ما باید خود را آماده این مواجههها کند که این با علم و دانش، امکانپذیر است. من میگویم این سرمایه علمی را قرص نگه دارید. قوام و امنیت ملی ما را تضمین میکند. یعنی امنیت غذایی، امنیت ملی میشود. سلامت کشور، میشود امنیت ملی. تأمین پایدار انرژی کشور، میشود امنیت ملی. تأمین پایدار آب کشور میشود امنیت ملی. همه اینها با علم و دانش میسر میشود.
در بهروزرسانی نقشه جامع علمی کشور، مسئله محوری یک طرف قضیه است، چالشهایی که با آن روبهرو میشویم، یک طرف قضیه است که ما برای این چالشها سه موضوع را در نظر گرفتهایم. گفتهایم که ما باید دائم در نقشه سه کلان روند را رصد کنیم. کلان روندهای تحولات علم و فناوری در سطح جهانی، کلان روندهایی که در سطح منطقهای اتفاق میافتد و کلان روندهایی که در داخل کشور ما در حوزه علم و فناوری شکل میگیرد. نقاط خلأ ما کجاست؟ نقاط قوت ما کجاست؟ چه جاهایی را توجه نکردهایم که باید نسبت به آن به توجه برسیم؟ اینها یک نیروی کاملاً هوشمند رصدکننده و پایشکننده احتیاج دارد که دائم این کار را کند. البته به شما بگویم هرچقدر این موضوع را دقیق قدم برداریم اما مسئولان و کسانی که مسئولیتهای پشتیبانی اجرایی این کار را به عهده دارند، همراه و همگام نشوند -که آن وحدت سیاستگذاری نیز در اینجا به کار میآید- ما دچار نقصان میشویم. تلاش ما این است که اینها را در نظر بگیریم. حتماً در بهروزرسانی نقشه جامع علمی از مسیر مرجعیت علمی غفلت نخواهیم کرد. این نکته کاملاً منطقیای است که ما در عین حل مسائل کشورمان خود را در کوران رقابت دانش و لبه دانش و افق گشایی دانشی و علمی در سطح جهانی قرار دهیم. اگر این کار را نکنیم، عقب میمانیم. ببینید در آینده ممکن است که دنیا تبدیل به دو قطب شود. قطب کشورهای شمال و قطب کشورهای جنوب. آمریکاییها گزارشی را مطرح کردهاند تحت عنوان اینکه ما دیگر میخواهیم ابرقدرت علم شویم. ما میخواهیم دست برتر علم در دنیا شویم. به همین دلیل برای سال 2025 گفتهاند یک تریلیون دلار. مطمئن باشید این یک تریلیون دلار ظرف یک دهه به 10 تریلیون دلار خواهد رسید. چرا؟ چون او دیگر فهمیده است جریانی که دنیا را میتواند به سیطره دربیاورد و کاملاً منابع کشورهای تحت سلطه را تخلیه کند، مسیر علم و فناوری است. دیگر جنگهای سخت و نسلکشیهایی که در حال حاضر این اسرائیل غاصب در غزه و لبنان و سوریه و جاهای مختلف انجام میدهد، نه اینکه این وحشیها اهل آن نباشند، اما جریانی که برای نفوذ و سیطره بر کشورها برنامهریزی میکند، از مسیر علم و فناوری میگذرد. بنابراین با این ابزار شما را تحت سلطه قرار میدهند. بیماری میآید و شما داروی آن را ندارید، بنابراین مجبوریم سرمان را کج کنیم که به ما واکسن بدهید. تکنولوژی جدیدی میآید و میخواهید کشور خود را سرپا نگه دارید، میگوید این تکنولوژی را به شما نمیدهم، این امتیازها را به من بده تا آن را به تو بدهم. پس شما هرجور بخواهید برنامهریزی کنید، این عبارت من که چندین سال است دارم از آن استفاده میگویم که ما برای رسیدن به ایران قوی، معبر و گذرگاهی جز علم و فناوری پیشرویمان قرار ندارد. ما از مسیر و گذرگاه علم و فناوری به ایران قوی میرسیم. اگر این باورمان شد، آن وقت این یک، دو یا سه درصد هزینه از GDP گذاشتن برای ما مانند یک ضرورت و مانند نان شب واجب میشود. البته بدانید که در هر کاری پرت هم وجود دارد. مشکل ما این است که در اینجا این حساسیتهایمان بیشتر میشود. بخشی از دلیل آن نیز به نظر من نفوذ است. چون میداند که اگر این نقطه برتر اوج بگیرد، کشور را نجات میدهد. بنابراین، آسیبها، اختلالات و اشکالات احتمالی را به رخ میکشد که عقبنشینی کرده و سرمایهگذاری نکنیم. این سرمایهگذاری حتماً ریسک دارد، حتماً نظارت نیاز دارد، حتماً این سرمایهگذاری برنامه و آدمهای پا به رکاب و دانشمند و برجسته نیاز دارد. همه این موارد لوازم این کار است. من تمامی موارد را با لوازم و تدابیر این کار و با پرهیز از موازیکاری، تنگ نظری و کوتهبینی میگویم. ما باید در حوزه علم و فناوری دل دریایی داشته باشیم تا بتوانیم کشور را از این معبر به سلامت عبور دهیم و خود را به قله برسانیم. ما مرجعیت و اقتصاد دانش پایه را بهدست میآوریم و شرط آن عبور از این مسیر است. برخی از راههایی که در چهل و چند سال گذشته تجربه کردیم به نظر من نسخههایی تحمیلی به کشور ما بوده است. چند روز قبل سخنرانی کسی را دیدم که سالهای سال در سازمان برنامه مسئول بوده، هم در سیاستگذاریهای اقتصادی کشور تصمیمگیر بوده است و هم در جهتگیریهایی که چه نوع نگاه اقتصادی را بر کشور و دولتها حاکم کنیم، امروز به دایه دلسوزتر از مادری تبدیل شده است. او و امثال او در طول سالها با نگاه منفعلانه خود در ارتباط با مسائل اقتصادی کشور و الگوبرداریهای پوچ و بیمنطقشان از جوامع غربی و نسخهپیچی آنان برای جامعه ما مسبب بسیاری از این مشکلات برای کشور در طول سالیان گذشته بودهاند. امروز میگوید ما ناگزیریم و باید همه چیز را تسلیم کنیم چون ما در اقتصاد نمیتوانیم کاری کنیم و من نگرانم که شاهد مرگ تدریجی ایران عزیزمان باشیم! باید گفت که شما هرگز آن روزی را که ایران ضعیف شود، نخواهید دید.
ما فراز و نشیب داریم و به مشکل برمیخوریم اما کشور به جلو حرکت میکند. من معتقدم آنقدر دانشمند جوان و آنقدر نخبه با انرژی معتقد به ایران و شکلگیری ایران قوی و باورمند نسبت به تمدنی که در آینده پیش روی ایرانیهاست، داریم که این حرفها برای کسانی که دارند در این مسیر حرکت میکنند، کمترین ارزشی ندارد لیکن متأسفانه گاهی اوقات جای شاکی و متشاکی عوض میشود. یعنی کسانی که در کشاورزی مسئول بودند، امروز مدعی کشاورزی و غذا شدند. کسانی که در برنامه بودجه و اقتصاد همه بلاهایی که باید را بر سر کشور آوردهاند، امروز مدعیاند. در صنعت و خودروسازی و چیزهای دیگر هم همینطور است. من معتقدم اگر ما برگردیم به جریان دانشی و علمی کشور قدر و منزلتی را که استحقاقش را دارد به آن بدهیم و آن را باور کنیم و در برنامهریزیها با آن مشورت جانانه، جدی و واقعی کنیم نه تشریفاتی، بسیاری از گرههای کشور، گشودنی میشود.
فکر میکنید نسخه جدید نقشه چه زمانی آماده میشود؟
تا قبل از پایان سال آماده میشود.
سؤالی را برخی از استادان پیشنهاد میدادند که پیگیری کنیم و از اعضای هیئت علمی بپرسیم که چندنفر از آنان تا به حال نقشه را خواندهاند؟ کنایهای بود به اینکه نقشه راه دیده و خوانده نشده است. یکی از دلایل آن هم به این برمیگشت که شاید در نگارش آن ذینفعان، استادان یا مجموعههای دانشی ما کمتر نقش داشتهاند. این اتفاق در نسخه جدید و بهروزآوری دیده شد؟
شبهه قبلی غلط است برای اینکه در نقشه جامع قبلی 700 مرکز دانشگاهی و حوزوی کشور مشارکت داشتند.
در یک سال اخیر نشستهای مرتبطی برای بررسی نسخه اول نقشه برگزار شده است. یکی از مسائلی که در این نشستها مطرح شده نسبت به مدل جمعبندی نقشه بود که سنخیتی با شروع نگارش آن نداشته است.
من مسئول کار بودهام و دوره من بوده است. این حرف خلاف است. ببینید مشکل ما این است که مبتنی بر مستندات حرف نمیزنیم. متأسفانه گاهی اوقات شنیدهها مبنای مستند ما میشوند. فهرست کسانی که آن زمان با ما همکاری کردهاند، حدود 3 هزار عضو هیئت علمی دانشگاه هستند. ممکن است شما بگویید با 50 هزار استاد دانشگاه که یکی یکی کار نکردهاید. اگرچه برای بسیاری از این افراد از طریق ایمیل و راههای ارتباطیشان فرستاده شده است و آنان بازخوردی ندادهاند. حجم قابل قبولی از اعضای هیئت علمی و دانشگاهیان مشارکت کردهاند. حال یکی کمتر و یکی بیشتر مشارکت کرده است. حدود 700 مرکز دانشگاهی مشخص نظر و پیشنهاد دادند که مستندات مکتوب آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد.
در دوره جدید نیز این اتفاق افتاده است؟
تمام هیئتهای اندیشهورز علم و فناوری که در دانشگاهها شکل گرفته است، مرجع ما برای نظرات دانشگاههای استانهای مختلف هستند و نظرات آنها گرفته میشود و مورد استفاده در جمعبندیهای نهایی قرار میگیرد. مجموعه مسائل مرتبط با سلامت و بهداشت و درمان را به فرهنگستان علوم پزشکی سپردهایم. یا در حوزه علوم انسانی، به شورای تحول علوم انسانی سپرده شده است و 17 کارگروهی دارد که مرکب از حدود 400 نفر از استادان است. به علاوه ارتباطی که با وزارت علوم برقرار کرده است و دانشگاههای مختلف در حوزه علوم انسانی. خروجی آنان در بخشهای حوزه علوم انسانی قرار میگیرد. به علاوه ارتباطی که با وزارت علوم و دانشگاههای مختلف در حوزه علوم انسانی برقرار کرده است که خروجی اینها در حوزه علوم انسانی مورد استفاده قرار میگیرد.
جمعبندی این کار را سخت نمیکند؟
خیر، تلفیق است.
باعث نمیشود اولویتهای ما زیاد شود؟ و زمانی که اولویتها زیاد شود، انگار هیچ چیز اولویت ندارد.
آن نقطهای که محل تلاقی نظرات بیشتری باشد، در اولویت بالاتر قرار میگیرد. ما در نقشه قبل، 15 اولویت الف داشتیم و اینبار ممکن است به 5 یا 6 اولویت تبدیل شود. سازوکار این موارد مهم است که در نقشه دقیقتر دیده شود. تلاش ما این است که در بهروزرسانی نقشه جامع علمی این دوره، نگاه عملیاتی داشته باشیم چون ما مبانی و اصول را داریم. در حال حاضر به این نیاز داریم که نقطههای گلوگاهی را پیدا کنیم و برای حل آنها، پیشنهاد مشخص، تکلیف معین و حکم معین طراحی کنیم که دوستان ما با این نگاهی که دارند این کار را انجام میدهند. پس ابتدا من دفع دخل مقدر کنم که دور قبلی نیز نظر صاحبنظران را گرفتیم اما اینکه شما بگویید همه افراد اظهارنظر کردند، خیر و هیچ وقت هم ممکن نخواهد شد که همه نظر بدهند. برای این دور هم همه این نظرات را خواهیم گرفت و دوستان ما قرار است که این جمعبندیها را بگیرند اما معنای اینکه همه نظرات را بگیریم این نیست که یک به یک نظرات باید در این بهروزرسانی دیده شود، بلکه برایند نظرات باید دیده شود. برخی فکر میکنند که چرا چیزی که گفتهاند نیامده است! خب معلوم است که اینطور نیست. مسائل باید یک چهارچوب داشته باشد. یک نکته هم عرض کنم. شورای عالی انقلاب فرهنگی فضای بازی دارد و هرکسی هم به حق و ناحق سعی میکند به این مجموعه که خدمات بسیار برجستهای بعد از انقلاب داشته است، حمله کند. اما میتوانید از بقیه هم بپرسید که چنددرصد قانون اساسی را خواندهاند! ممکن است که به قانون اساسی مراجعه کنید اما تمام آن را نمیخوانید. من ممکن است که چند صفحه را مرتب با علاقه یا نیاز خودم در آن زمینه بخوانم. کسی میگوید چند نفر از استادان نقشه را خواندند؛ استادان از نقشه جامع علمی خبر دارند، به چند صفحهای که مربوط به خودشان است، نگاه کردهاند اما وقتی بپرسید که نقشه جامع علمی را خواندند شاید بگویند، نخواندهام.
بالاخره نواقصی هم وجود داشته که میگویند درصد تحقق نقشه چیزی حدود 30 تا 50 درصد بوده است.
ما خوشحالیم که 30 تا 50 درصد است برای اینکه شما (وضعیت تحقق) چشمانداز را 15 درصد میگویید.
اینکه خیلی بد است! و دلیل نمیشود چون سندی وضعیت خوبی در اجرا نداشته باشد آن را خوب بدانیم.
این شورایی که ضمانت نداشته است، یعنی (کمیسیون) اصل 90 نداشته است. سؤال نداشته است. استیضاح و دیوان محاسبات نداشته است، حدود 50 تا 60 درصد مصوبه استراتژیکش به اجرا رسیده است.
مسئله آن 50 درصد چه بوده که محقق نشده است؟
اول این طرفش را ببینید. برخی از افراد براساس مستنداتی که در آورده بودند، میگفتند که 60 درصد اجرایی شده است. من دوست دارم که 100 درصد یا 80 درصد این اتفاق رخ دهد اما اگر 80 درصد هم اجرایی میشد، سؤال میکردید چرا 80 درصد شده است؟ یعنی حدّ یقفی ندارد. در جاهای دیگر دنیا هم ممکن است 100درصد اجرا نشود. اینکه یک نقشه جامع علمی براساس ارزیابیها حدود 50 تا 60 درصد اجرایی شده است، نشان از موفقیت قابل قبول آن نقشه را میدهد. برای اینکه شما مجموعه اسناد دیگری داشتید که پشت سر آن قدرت بیشتر و تضمین بالاتری وجود داشته است اما 10 تا 15 درصد (اجرایی شدهاند.) برنامههای 5 ساله که مجلس مصوب میکند با وجود داشتن تمام ابزارها و مکلف بودن دولتها، چرا 15 یا 20 درصد (اجرایی) میشود؟ باید از آنان بپرسید شما که همه ابزارها دستتان است، چطور در اینجا حدود 20 درصد اجرایی شده است؟ شما به 60 درصد نقشه ایراد میگیرید؟
ایراد نمیگیریم! میخواهیم بررسی کنید که باید چه کار کرد میزان تحقق آن بیشتر شود. ضمن اینکه میزان اجرایی شدن آن از 30 تا 50 درصد مطرح شده است.
مستندات ما هست و برخی 50 درصد و برخی بالاتر میگویند. در مورد بسیاری از مصوبات دیگر ما نیز همینطور است. اعضای هیئت علمی دانشگاهها از حدود 3 دهه قبل که ما سال 1385 حدود 30 هزار عضو هیئت علمی داشتیم، در حال حاضر به حدود 100 هزار عضو هیئت علمی رسیده است. این یک گام بزرگ است. ممکن است در گوشهای بگویند که این فرد صلاحیتش کمتر بوده و این فرد صلاحیتش بیشتر بوده است. حتی 10 تا 20 درصد نیز خطا داشته باشد، شما نزدیک 85 تا 90 هزار عضو هیئت علمی قابل قبول در کشور دارید. یعنی امکان حضور جوانان نخبه را در این زیستبوم علم و فناوری فراهم کردهایم.
بد نیست چیزی درمورد سیاستگذاری بگویم و تأکید کرده باشم. ببینید، قبول داریم که گنجینه و ظرفیت دانشی ما در کشور زیاد است. من معتقدم دانشگاههای ما ممکن است برای پذیرش جوانان با ضریب هوشی و نخبه ما در حال حاضر نه ارضاکننده و نه جذاب باشند، چون امکانات مادی و معنوی لازم به آنان نمیدهیم. همان مشکلی که از اول هم من آن را مطرح کردم. از طرفی نیز ما مقدار زیادی مسائل و مشکلات تلنبار شده برای کشور داریم که باید حل شوند و اینها با نگاه علمی و دانشی و با افرادی با ضریب هوشی بالا راهحلهایشان پیدا و حل میشوند. از هوای آلوده و غذا و انرژی و حمل و نقل بگیرید تا مسائل مربوط به دانشهای پیشرفته نظیر هوشمصنوعی و کوانتوم. این مسائل با گنجینههای با ضریب هوشی بالا قابل حل است. راهحلی که یافتهام و بهشدت دنبال میکنم -و بارها تکرار میکنم تا به نتیجه برسد- ایجاد شرایطی است که توان دانشی کشور در دو مسیر اصلی سازماندهی و شبکهسازی شود.
نخستین مسیر، مرجعیت علمی و افقگشایی جهانی است. برای دستیابی به قلههای علمی و شکستن مرزهای دانش، باید زیستبوم و امکانات لازم را برای دانشمند جوان فراهم کنیم تا بتواند با آرامش مادی و معنوی فعالیت کند و کشور را در مناطق حساس دانشی، به سطحی رقابتی در جهان برساند. این امر از عهده همه برنمیآید؛ بلکه نیازمند شکلگیری خوشههای نخبگانی است. یعنی گروهی از نخبگان که کاملاً بر مرزشکنیهای علمی متمرکز شوند و تمامی پشتیبانیهای مادی و معنوی لازم را دریافت کنند. این افراد نباید درگیر مقررات دستوپاگیر و بروکراسی ناکارآمد دانشگاهی شوند، بلکه باید در فضایی آزاد، منسجم و هدفمند، خروجی متناسب با مأموریت خود ارائه دهند.
مسیر دوم، حل مسائل کلان کشور است. در این بخش، باید خوشههای نخبگانی برای حل چالشهای اساسی کشور در حوزههایی مانند انرژی، آب، غذا و دیگر مسائل راهبردی تشکیل شوند. این دانشمندان باید کاملاً کاربردی و مسئلهمحور باشند و راهحلهای علمی را به مردم و مسئولان ارائه دهند. برای تحقق این هدف، باید تمامی امتیازات مادی و معنوی لازم برای آنها فراهم شود و موانع اداری و دانشگاهی از پیش پایشان برداشته شود. تجربه نشان داده که موفقیت در حوزههایی مانند فناوری هستهای و دفاعی زمانی حاصل شد که چنین زیستبومی ایجاد شد، جایی که محدودیت و ممنوعیت جایی نداشت، بلکه مسئله تعریف میشد و تمامی منابع موردنیاز برای حل آن در اختیار نخبگان قرار میگرفت. بنابراین، برای دستیابی به پیشرفت علمی و حل مسائل اساسی کشور، باید این دو بالِ خوشههای نخبگانی را در نظام حکمرانی علم و فناوری آینده تعبیه کنیم. این مسئله قطعاً در بهروزرسانی نقشه جامع علمی کشور گنجانده خواهد شد، چراکه بدون این تحول، دستیابی به جایگاه شایسته در عرصه دانش و فناوری ممکن نخواهد بود.
فرهنگستان میخواهد در بستر علم و فناوری کشور چه نقشی ایفا کند؟
نخست، هدفگذاری ما بر این است که تمام توان خود را برای برنامهریزی و دستیابی به ایران قوی به کار بگیریم. دوم، فرهنگستان از یک نهاد مشورتی و تشریفاتی به مجموعهای تصمیمساز برای مسئولان و گرهگشا در مسائل کشور تبدیل میشود. در حال حاضر، این رویکرد را بهصورت آزمایشی در فرهنگستان پیادهسازی کردهایم. به همین منظور، یک شاخه جوان در فرهنگستان تشکیل دادهایم و گروهی از دانشمندان جوان را با این نهاد مرتبط کردهایم. این افراد در دو محوری که پیشتر اشاره شد، سازماندهی شدهاند و بهتدریج آثار این رویکرد نمایان خواهد شد.
سوم، فرهنگستان به بازوی مشورتی مسئولان کشور تبدیل میشود. پیشتر، میان علما و دانشمندان با سیاستمداران فاصله وجود داشت، اما ما این شکاف را پر کردیم؛ چراکه معتقدیم نمیتوان بدون تعامل و تبادل نظر میان نخبگان علمی و سیاستمداران، مسائل کشور را حل کرد. از سوی دیگر، به سیاستمداران نیز تأکید کردهایم که حل مشکلات کشور بدون استفاده از ظرفیت دانشمندان ممکن نیست. به همین دلیل، در حال طراحی ساختارهای ارتباطی مستحکم و مؤثر میان این دو گروه هستیم.
چهارم، به مسئولان کشور ثابت کردهایم که مجموعهای از نخبگان علمی و متخصصان برجسته، چه در فرهنگستان علوم و چه در فرهنگستان علوم پزشکی، آماده ارائه راهحلهای علمی برای چالشهای کشورند. این ظرفیت باید در معرض پاسخگویی قرار گیرد. مسئولان باید مسائل کلان کشور را مطرح کنند و از فرهنگستان انتظار راهحل داشته باشند. نظرات ارائهشده نباید صرفاً مقطعی و تشریفاتی باشد، بلکه باید بهصورت فرایندی، مستمر و اثرگذار دنبال شود. همچنین، فرهنگستان موظف است در قبال مسئولیتهایی که بر عهده دارد، پاسخگو باشد. اگر راهحلی برای یک مشکل مهم ملی ارائه کرد، باید از دولتها بهطور جدی مطالبه کند که آن راهکار اجرایی شود.
خوشبختانه، جناب دکتر پزشکیان، رئیسجمهور محترم دولت چهاردهم و دکتر عارف، معاون اول، هر دو از اعضای پیوسته فرهنگستان هستند و به ارتباط مستمر با این نهاد اعتقاد دارند. البته، شهید آیتالله رئیسی نیز به استفاده از ظرفیت فرهنگستانها باور داشت، اما متأسفانه فرصت عملیکردن این ارتباط را نیافتیم. با این حال، دولت جدید همچنان این مسیر را دنبال میکند و معاون اول رئیسجمهور متعهد به ادامه این روند است. قرار بر این شده که در نخستین جلسه هیئت امنای مشترک فرهنگستانها، این ارتباط وارد مرحله اجرایی شود و از حالت تشریفاتی خارج گردد.
معتقدم فرهنگستان باید متناسب با توان، امکانات و مأموریتهایی که به آن سپرده میشود، نقش تصمیمساز ایفا کند و در جهتگیریهای آینده کشور برای پیشرفت و دستیابی به ایران قوی، اثرگذار باشد.