مهران زارعیان، خبرنگار: فیلم «اسفند» یک نمونه تیپیکال از جریان نوین فیلمهای استراتژیک است که قصد دارند جنبههای دیدهنشدهای از تاریخ انقلاب اسلامی را نشان دهند. مشخصاً پرترهسازی از سرداران و فرماندهان برجسته دفاع مقدس، مسئلهای که در دستور کار سینمای ایران قرار گرفته و اگر با ذوق و هنر انجام شود اتفاق مبارکی است. «اسفند» اما یک نمونه ناموفق از این جریان است که بازخوانی ضعفها و چالشهایش میتواند به آسیبشناسی اساسی این دسته از آثار متأخر کمک کند. مشکل بزرگ و مبنایی این فیلمها که «اسفند» هم جزئی از آنهاست، لاغری مفرط فیلمنامه و فربهی تکنیکال است. میتوان کوهی از عناوین سینمایی را در چند سال اخیر ردیف کرد که همین مشکل را دارند: «تنگه ابوقریب»، «مجنون»، «اتاقک گلی»، «احمد»، «قلب رقه»، «بازی خونی» و در مقیاس خفیفتر «موقعیت مهدی»، «صیاد» و...
فیلمسازان به کمک بهرهگیری از تکنیکهای سینمایی و امکانات فنی توانستهاند این آثار را بسیار حرفهای و خوشساخت در بیاورند. حتی در وجه هنری تولید نیز توانستهاند به کمک موسیقی حجیم، طراحیهای گریم، صحنه و لباس ماهرانه و فیلمبرداریهای عموماً فکرشده، چشمها و گوشهای تماشاگران را غرق در حظ سمعی-بصری کنند. ولی نوبت متن که میرسد، هر چه جستوجو میکنیم و هر چه میگردیم تا ظرافت و بداعتی برای دوست داشتن پیدا کنیم، دستمان خالی میماند. عموم این فیلمها اولین راهحلهای دراماتیکی که به ذهن میرسد را انتخاب میکنند و چیزهایی نشان میدهند که قبلاً دیدهایم. قهرمانانی که برای جلوگیری از تهدید جان غیرنظامیان به آب و آتش میزنند؛ مردانی بزرگوار و خوشقلب که با دوستان گشادهرو هستند و در مقابل دشمنان قاطع؛ همسر و فرزندان معمولاً برای خالی نبودن عریضه چند لحظهای در فیلم میآیند و از نبودن قهرمان گله میکنند؛ موسیقی پرحجم میخواهد ضعف فیلم در پرترهسازی از قهرمان را جبران کند و دهها یا صدها نکته قابل پیشبینی مشابه دیگر که در این قبیل فیلمها دارد تکرار میشود.
درباره فیلم «اسفند» نیز همین موضوع صدق میکند. فیلم میخواهد تلاش سردار شهید علی هاشمی را در جبهه خوزستان نشان دهد و مقطعی که برای روایت قصهاش انتخاب کرده نیز ذاتاً مقطع دشواری است؛ چراکه میخواهد مرحله قبل از عملیات را نشان دهد و ماده خام داستانیاش به نظر کمتر از اصل نبرد و آتش و اکشن، متناسب با وجه تصویری و نشاندادنی سینماست. شاید اگر «اسفند» در مدیوم مستند ساخته میشد، اثرگذاری، اهمیت تاریخنگارانه و تناسب بالاتر با سوژه مییافت. اما در هر حال اکنون برای سینما ساخته شده و ناگزیریم با متر و معیار سینما آن را ارزیابی کنیم.
مشکل اساسی «اسفند» در این است که نمیتواند طرحریزی یک عملیات مهم تاریخ جنگ را به زبان درام ترجمه کند، فیلم نمیتواند از شهید هاشمی تمثالی به ما نشان بدهد که از تیپیکال قهرمان دفاع مقدسی تمایز داشته باشد. فیلم نمیتواند بر درونیات و کشمکشهای شخصی یا ذهنی قهرمان مکث کند و اگر در پرترهسازی ناموفق است، در روایت سر و شکلدار سینمایی از تاریخ نیز ناموفق است. انتقادی که به فیلم «چ» حاتمیکیا وارد میشد این بود که چمرانش منفعل بود و فیلم بیش از آنکه فیلم چمران باشد، فیلم واقعه پاوه با نقش موثر وصالی بود. درباره «اسفند» باید یک قدم عقبتر هم برویم؛ چراکه فیلم حتی خود واقعه را نیز نتوانسته برای مخاطب تبدیل به مسئله کند. مخاطب همراه فیلم نمیشود و نخستین قدم اثرگذاری یک اثر سینمایی که کنجکاو کردن مخاطب به پیگیری ادامه قصه است را محقق نمیکند. در این میان هر قدر هم که نماهای چشمگیر ببینیم یا فضاسازی فیلم قدرتمند باشد، چون ستون فیلم درست بنا نشده، اجازه نمیدهد فیلم ماندگار شود و در یاد بماند.
شماره ۴۳۵۰ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
چرا پرترهها بر دل نمینشینند؟














