حسین مهدیزاده، پژوهشگر: بحران اجتماعی، آزمایشگاه اهل علوم انسانی است. تحلیل از رخداد و راههای برونرفت از آن هم محصولی است که باید اهل علوم انسانی تولید کنند. لذا طبیعی است که روایتهای مختلف و بعد از آن هم راهحلهای متنوعی برای برونرفت از بحران تولید شود. به طور طبیعی هم در هر بحران عدهای راهحلهای انتقادیتر مطرح میکنند و عدهای راهحلهایی نرمالتر و کمتنشتر!
اما در سالهای اخیر علوم انسانی ایران در هر بحرانی، عدهای را از قطار نظام رسمی دانش ایران پیاده میکند. عدهای که احساس میکنند طرف مردم ایستادهاند و به دلیل حمایت از مردم به این مخالفت با نظام رسمی سیاست و دانش ایران سوق پیدا کردهاند. البته از آن سو هم هست! عدهای که سالها منتقد نظام بودهاند، احساس میکنند جمهوری اسلامی طرف درست وقایع ایستاده اما روایت غلط، او را در جانب متهم نشانده و خطاهای کمارزشتر از ثوابهای او را برجسته کرده است. بله! چنین رخدادی طبیعی است، اما چرا بحرانهای اجتماعی تا این حد از دانشهای انسانی و اجتماعی قربانی میگیرد؟ چند نکته کوتاه:
1- علوم انسانی ناقص؛ علوم انسانی ایران بسیار ناقص و از روایت ساکنان آمریکای شمالی است! جهان مدرن اساساً روی بنیان استعمار و بهرهکشی نیروی انسانی و منابع ملتهای غیرغربی بنیان شده، اما این بخش از علوم انسانی که معمولاً بیرون از غرب تولید میشود و با مختصات بوم ملتهایی که تحت استعمار واقع شدهاند باید تولید و روایت بشوند، خالی هستند و روایت آنها ناقص است! مثلاً در همین ایران، اهل علوم انسانی میدانند که واسکودوگاما هند را برای پرتغالیها گشود و کلیستوف کلمب آمریکا را، اما از اهل علوم انسانی بپرسید که سال 1507 هرمز را چه کسی اشغال کرده و استعمار جنوب ایران را شروع کرد؟ قطعاً عده بسیار کمی روایت بومی استعمار را شنیدهاند! بسیار کم! این یعنی علوم انسانی ما شدیداً هنوز ناقص است! دانشمند علوم انسانی که سالهاست کتابهای ترجمهای او در میان انتشارات خوب و دانشجویان میگردد و کانال کلاسهای درسیاش تا 50 هزار دنبالکننده دارد، وقتی ایران را با امارات و قطر و بحرین و کویت مقایسه میکند تا غلط بودن نرمافزار حکمرانی امروز ایران را معرفی کند، واقعاً قابل رجوع است؟ علومانسانیخواندهای که نمیداند در این 500 سال، سرزمینهای کوچک اما مؤثر منطقه ما را جدا کردهاند و اقتصاد مستقل دادهاند تا پول منطقه، خرج توسعه منطقه نشود و به اسم سرمایهگذاری، به کشورهای پیشرفته برگردد واقعاً برای کدام امر اجتماعی و ملی و منطقهای، دانش آموخته است؟
2- تا قبل از دوران فضای مجازی، وقتی یک تحصیلکرده علوم انسانی میخواست نسخهای بپیچد، باید این نسخه را در کلاس درس، یا در مقالات و طرحنامهها منتشر میکرد، اما فضای مجازی به شما اجازه میدهد که تحلیل و تجویزهایتان را قبل از هر خبرهای، به گوش مردم و حلقه مریدان و دشمنانی که برای مجادله با تو، عضو کانالت شدهاند برسانی! موضع هم چنین است که وقتی منتشر شد و تو را هم به شهرت رساند، آنگاه وقتی برای اصلاح باقی نمیگذارد! مردم فکر میکنند نسخههای دانشمندان علوم اجتماعی مثل نسخه پزشکان است و نسخه واحدی است -که البته آنجا هم مردم اشتباه میکنند! - و لذا هر بار توبه کردن، به معنای اعتراف به خطایی است که نابخشودنی است. جامعه یک ساختار بسیار پیچیده و ذو ابعاد است که هر کس، فقط متغیرهای محدودی را فراچنگ میآورد و تحلیلها، معمولاً محدود و سرشار از تخمین هستند! اما چطور میتوان این همه تخمین را به مردم گفت؟ آیا اعتبار علمی که مردم هزینه توسعه آن را دادهاند را زیر سؤال نبردهایم؟
3- فراتر از این امور، علوم انسانی ابزار کنش صاحبانش است. هر کنشگر و سلبریتی علوم انسانی و اجتماعی با هر موضعی که میگیرد، در اصل موضع خود را روی زمین خلق میکند. عدهای جمع میشوند و با روایت او کنش میکنند! مثل یک سیگنال فروش پرطرفدار که وقتی اعلام خرید یا فروش یک سهام را میدهد، واقعاً روی قیمت آن سهم، اثری همسوی با تحلیل خود مشاهده میکند! اصحاب علوم انسانی غربگرای ایران، فراتر از تحلیل، در حال خلق طرفدارانی ضد ایران و غربگرا و غربزده به نفع روایت خود هستند و با این کار در حال خلق بحرانند، نه تحلیل آن!
علوم انسانی ایرانی، باید در تکمیل کردن علوم انسانی ناقص ایران تلاش کرده و از سلبریتی بازی خود را خلاص کند و با ابزارهای دقیقتر و فنی حکمرانی، بیشتر همکاری کند والا نه با این حکومت، بلکه با هر حکومت دیگری هم سر چالش خواهد داشت! اینجا سرزمین پرماجرای ایران است و این مسئله تاریخی این سرزمین است. باید دقیقتر بود و کاملتر اندیشید.
شماره ۴۳۵۰ |
صفحه ۱۶ |
نقد روز
دانلود این صفحه

بلیه علوم انسانی ناقص ایرانی!