محمدسجاد حمیدیه، خبرنگار: فیلم شروع میشود. عطاران با چوب گلف چند بار پشت سر هم به یک مرد ضربه میزند. یک دختر چنگالی را روی دست برادرش میکوبد و خون است که از دست برادر میپاشد. او هم در جواب چنگالی را در سر خواهرش فرو میکند! این افتتاحیه فیلم به اصطلاح کمدی «صد دام» است. باورنکردنی است که فیلمساز گمان میکند میتواند با این لحظات از تماشاگر خنده بگیرد.
گویی حدی از مازوخیسم در طرفداران کمدیهای زرد این روزها وجود دارد. آخر چطور میشود آثاری توهینآمیز با چنین شوخیهایی را دوست داشت؟ تماشاگری که حتی اندکی سلیقه برایش باقی مانده باشد، با تماشای این فجایع فقط شکنجه خواهد شد. اما فراتر از این، گویی بعد دیگری از مازوخیسم هم مورد علاقه تماشاگرها یا سازندگان این آثار است. چند روز قبل در جشنواره فیلم «کفایت مذاکرات» بهنمایش درآمد. در این فیلم المیرا دهقانی نقش دختر رزمیکاری را دارد که هردقیقه درحال کتک زدن مردان فیلم است. در یک سکانس نیز مهران غفوریان و محسن کیایی جلوی او زانو میزنند و مهران غفوریان برای او «ما ما» میکند! بعد از «ما ما کردن» مهران غفوریان برای المیرا دهقانی در «کفایت مذاکرات»، در فیلم «صد دام» با نمونههای بیپردهتر این موضوع مواجهیم. در این فیلم آزاده صمدی در لباس پلیس (که معلوم هم نیست با چه منطقی یک زن جزء مقامات ارشد نظامی ارتش بعث عراق است؛ تا حدی که او را برای چنین ماموریتی به ایران میفرستند) به رضا عطاران شلاق میزند؛ او را با کراواتش مانند یک افسار میکشد و بارها، دیگر مردان در فیلم را به باد کتک میگیرد. پریناز ایزدیار هم در ابتدای فیلم، زنِ مگسکش به دستی است که کارمندانش را میزند و در یک صحنه هم عباس جمشیدیفر جلویش زانو میزند تا آشغالهای زیر کفشش را جمع کند! البته برای اینکه طرفداران طیف مقابل هم دست خالی سالن را ترک نکنند، آزاده صمدی هم در یک سکانس چند چک میخورد و صدای پارس کردن سگ درمیآورد! آیا معیاری وجود دارد که مخاطبان از این مدل صحنهها خوششان میآید و به این دلیل است که فیلمهای کمدی از آنها پرشدهاند یا فیلمسازان صرفاً علایق شخصی خود را روی پرده میآورند تا پز بدهند که روی خط قرمز حرکت میکنند؟
دیگر صحبت از فیلمنامه و کارگردانی نداشتن این دست فیلمها تکراری شده است و میتوان بسیاری از نقدها درباره فیلمهای قبلی شبهژانر کمدی سخیف را بدون تغییر کپی کرد و درباره این فیلم هم نوشت. دمِ دستیترین و سطحیترین انواع شوخی را میتوانید در این فیلم پیدا کنید. فیلمسازان هنوز امیدوارند تماشاگر با چند مورد بازی با کلمات زرد، مانند «بچه گونی» و...، با ذوقزدگی از حرکت فیلم روی خط قرمزها قهقهه بزند؛ غافل از اینکه دیگر چنین شوخیهایی نخنما شدهاند. فیلم علاوه بر ضعف در خندهگرفتن با کمدی کلامی، در خلق کمدی تصویری هم کاملاً ناتوان است و نهایت تلاشش برای خلق کمدی تصویری، چکزدنهای گاهو بیگاه بازیگران به یکدیگر است. با وجود حضور بازیگران نامدار، فیلم در زمینه بازیگری هم کاملاً عقبمانده است. بازیگران یا خود را تکرار کردهاند یا اسیر اووراکت و بازیهای بیمصرف شدهاند. برای مثال نوک زبانی حرف زدن پرناز ایزدیار نمیتواند موقعیت کمدی خاصی خلق کند. نقش آزاده صمدی هم که گویی صرفاً برای جاذبههای جنسیاش در فیلم تعبیه شده است.
امثال رضا عطاران در این سالها با چنین کمدیهای بیارزشی، ضربه اساسی به ذائقه مخاطبان زدهاند. اینکه بلیتهای فیلمی مثل «صد دام» در بازار سیاه جشنواره با قیمتهای گزاف بهفروش میرسد، مایه دلسردی است. متأسفانه مردم در عمل ثابت کردهاند که کموبیش از این آثار حمایت میکنند و تلاشهای منتقدان در آگاهیسازی، حداقل تاکنون چندان مؤثر نبوده است. بهنظرم اکنون شیوه درست برخورد با این آثار، نادیده گرفتن آنهاست. این کمدیها دیگر حتی ارزش دریافت نقد منفی هم ندارند. این فیلمها را باید به همان دسته فیلمسازان و طرفدارانشان واگذار کرد و دیگر به آنها کاری نداشت. فیلمسازانی که با ارائه جنس بنجل به مردم در این سالها جیب خود را پر کردهاند و نقدها هم روی آنها اثری نداشته، نباید جدی گرفته شوند. بهقول خود رضا عطاران در پایان فیلم، «وای به حال مملکتی که کارگردانش شمایید»!
شماره ۴۳۴۹ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه

کمدی مازوخیستی