سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نمیتواند از حقهبازی دست بکشد. او فکر میکند همین که رئیسجمهور جدید آمریکاست کفایت میکند و همه فراموش کردهاند که این آمریکا در همراهی با رژیمصهیونیستی در جنگ غزه شکست خوردند.
رئیسجمهور و دولت آمریکا تغییر کردهاند وگرنه واشنگتن همچنان در تیم بازنده شامل خود این کشور و تلآویو قرار دارد.
حالا رئیسجمهور کشوری که در جنگ با منطقه کوچک غزه و 2 میلیون و 300 هزار ساکنش شکست خورده، با فرافکنی و فرار رو به جلو با طرح مسائلی مانند خروج دائمی ساکنان این منطقه و اسکانشان در کشورهای دیگر و همچنین تهدید به اشغال غزه توسط قوای نظامی آمریکا، بر این ایده است که میتواند خاطره شکست را زدوده و آن را تبدیل به موفقیت کند.
ترامپ مواضع خود در قبال غزه را روز گذشته (17 بهمن، 5 فوریه) در جریان دیدار با بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیمصهیونیستی تکرار کرده و ابعاد جدیدی از آن را افشار کرد. او همچنین اظهارات متناقضی در خصوص ایران داشت.
ادعای تصرف نظامیغزه توسط آمریکا
ترامپ ادعا کرده اگر لازم باشد ارتش آمریکا میتواند غزه را تصرف کند. در این باره موضوعاتی وجود دارد.
1- ارتش آمریکا در غزه قویتر از رژیمصهیونیستی عمل نمیکند
ارتش رژیمصهیونیستی در جنگ با غزه از ارتش آمریکا ضعیفتر عمل نکرد. پیش از جنگ نیروی زمینی ارتش تقریبا 130 هزار پرسنل داشت که پس از جنگ دولت فراخوانی برای جمعآوری 360 هزار سرباز دیگر منتشر کرد. درپی این فراخوان 220 هزار نفر به نیروی زمینی پیوستند تا تعداد اعضای آن به 350 هزار نفر برسد.
با وجود جمعآوری این نیروی عظیم، دو عامل باعث شد تمام آنها به غزه اختصاص پیدا نکنند. عامل نخست احتیاط در جبهههای لبنان، سوریه و کرانهباختری بود که نیازمند استقرار نیروهای بیشتری بود. همچنین منطقه کوچک غزه ظرفیت استقرار نیروهای رزمی زیادی را نداشت. از این رو تعداد نفرات زمینی در آن بین 20 تا 30 هزار نفر و در برخی مواقع بیش از این تعداد بود. ارتش رژیم هیچگاه بیشتر از یکششم قوای زمینی خود را در غزه به کار نگرفت.
محدودیت استفاده از قوای نظامی در نبردهای غزه به گونهای است که نمیتوان گفت اگر آمریکا وارد جنگ شود و قوای زمینیاش بیشتر از صهیونیستها باشد، پس در نبرد پیروز خواهد شد. ارتش آمریکا در این جنگ باید به همان 20 تا 30 هزار سرباز یا حداکثر دوبرابر آن اتکا کند.
به لحاظ هوایی، نیروی هوایی رژیمصهیونیستی نزدیک به 400 جنگنده در داخل سرزمینهای اشغالی دارد که تماما ساخت آمریکا هستند. ارتش آمریکا در صورت نبرد علیه غزه، این تعداد از جنگنده را در خاک سرزمینهای اشغالی مستقر نخواهد کرد و اساسا نیازی نیز به این مقدار هواگرد برای حمله به غزه نیست.
صهیونیستها که مراکز جمعیتی و تمام ارتششان در کنار غزه واقع شده بود، نتوانستند بر آن فائق شوند. قطعا اگر آمریکا روزی به فکر استفاده از قوای نظامی علیه غزه بیفتد، نفرات و امکاناتی به مراتب کمتر از رژیمصهیونیستی برای جنگ با غزه به این منطقه خواهد آورد. حتی امکان جمع این نیروها با نظامیان صهیونیست نیز وجود ندارد زیرا جغرافیای این منطقه کوچک اجازه استقرار و مانور نیروهای زیادی را نمیدهد.
نکته مهم آنکه طی جنگ طوفان الاقصی در مواردی نیروهای ویژه آمریکایی دوشادوش صهیونیستها جنگیدند و بهطور مستقیم در شکست حاصلشده، سهیمند.
2- شکستخورده افغانستان و عراق در غزه پیروز نمیشود
ارتش آمریکا در سالهای ابتدایی قرن بیستویکم با حمله به افغانستان و عراق این دو کشور را با صدها هزار سرباز اشغال کرد اما با وجود اعتراف به هزینه 7 تریلیون دلاری، در این دو کشور کار چندانی از پیش نبرد.
جنگیدن در غزه آسانتر از جنگیدن در شهرهای افغانستان و عراق نیست و شکستهای تکراری را برای آمریکا در پی خواهد داشت.
3- مشروعیتبخشی به تحرک نظامی علیه منافع آمریکا
هجوم آمریکا به کشورهای اسلامی در نمونه افغانستان و عراق با توجیهات مختلفی صورت گرفت. در آن برهه طالبان در افغانستان و صدام در عراق قدرت داشتند که هردو بر ضد منافع مردم کشورشان و همسایگان عمل کرده بودند. با اینحال چنین توجیهی در حمله آمریکا به غزه وجود ندارد و تبعات زیانباری بر منافع آمریکا در منطقه خواهد گذاشت و میتواند به بروز تحرکات خشن نظامی علیه آنها در جهان اسلام منجر شود.
هدف ترامپ از تهدید غزه چیست؟
به نظر میرسد آمریکاییها در تهدید غزه دو هدف عمده را پیگیری میکنند.
1- فرافکنی برای پوشش شکست رژیمصهیونیستی
ترامپ با مطرح کردن اهداف نتانیاهو در حین جنگ که در آتشبس محقق نشدند، قصد دارد اندکی از برداشتهای افکار عمومی نسبت به شکست رژیمصهیونیستی در این جنگ بکاهد؛ اساسا یکی از دلایل مبادرت نتانیاهو به ورود زمینی به غزه و ادامه جنگ برای مدتی طولانی، جلوگیری از شکلگیری چنین برداشتی در افکار عمومی بود. حالا که تلآویو دیگر توان و نفسی برای ادامه جنگ ندارد باید با پیشنهادهایی القا شود که جنگ هنوز تمام نشده بلکه تلآویو و واشنگتن دست برتر را داشته و شرطگذاری میکنند.
در همین راستا بود که نتانیاهو در این باره گفت: «ایده او درمورد تسلط آمریکا بر نوار غزه شایسته توجه است.» او همچنین ادعا کرد: «ما سه هدف داریم؛ از بین بردن تواناییهای نظامی حماس و حاکمیت آن بر غزه و اطمینان از اینکه غزه تهدیدی برای اسرائیل نیست.»
اظهارات نخستوزیر رژیمصهیونیستی نشان میدهد او تلاش دارد بگوید هنوز جنگ تمام نشده بلکه فعلا سویهای نظامی ندارد.
2- تلآویو بود که شکست خورد نه واشنگتن
واشنگتن همراه با تلآویو در جنگ غزه شکست خورد ولی مقامات آمریکایی تلاش دارند در این شکست خود را از رژیمصهیونیستی جداسازند. این مسئله بهخوبی از نحوه اظهارات ترامپ مشخص است. او میگوید قوای آمریکا در صورت ضرورت میتوانند غزه را اشغال کند. روی دیگر این سخن آن است که این ارتش رژیمصهیونیستی بود که نتوانست غزه را اشغال کند اما این ضعف نباید باعث شکلگیری این تلقی شود که آمریکا نیز از تحقق اهداف نظامی ناتوان است.
3- احیای هژمونی
احیای هژمونی آمریکا در جهان هدف اصلی این کشور است به گونهای که تمام سیاستهای آن ذیل این هدف طراحی میشوند. در خصوص جنگ غزه، احیای نمادین هژمونی یکی از اهداف جزئی است. باید توجه داشت به دلیل نمادین بودن این هدف، چنین مسئلهای ذیل سیاستهای کلی قرار گرفته است.
ترامپ با قلدری اعلام کرده کشورها باید جمعیت فلسطینی را بپذیرند. او ادعا کرده مصر در ابتدا مخالف بود و سپس آن را پذیرفت. رئیسجمهور آمریکا تلاش میکند از رهگذر طرح چنین مسئلهای، هژمونی کشورش را تثبیت و تقویت کرده و آن را به همه نمایش دهد.
ترامپ و ایران
رئیسجمهور آمریکا اظهاراتی نیز در خصوص ایران داشت. او ادعا کرد نمیخواهد بهطور کامل از سیاست فشار حداکثری علیه ایران استفاده کند؛ با اینحال او ادعا کرد در صورت ترورش، ایران را نابود میکند. وی همچنین خواستار عدم ساخت سلاح هستهای توسط ایران شد.
1- تمرکز مذاکره بر آنچه تماما در اراده تهران قرار دارد
ترامپ در موضع اعلامی تمام خواست خود را بر جلوگیری از ساخت سلاح هستهای توسط ایران قرار داده است. به نظر میرسد او مهار کلیت صنعت هستهای به همراه قدرت موشکی و منطقهای ایران را از طریق اعمال تحریمها انجام میدهد و فعلا خواهان مذاکره بر سر آنها نیست.
این راهبرد جدید او دلایلی دارد. تنها موضوعی که قابل دسترس به نظر میرسد عدم ساخت سلاح هستهای توسط ایران است. تهران اعلام کرده توانایی فنی برای ساخت سلاح را دارد اما تصمیمی برای ساخت آن نگرفته است. از این رو موضوع سلاح هستهای در ایران صرفا وابسته به «تصمیم» ایران است. اگر ایران تحت شدیدترین فشارها باشد، همچنان یک تصمیم میتواند ساخت سلاح هستهای را نهایی کند، اما به لحاظ نظری آمریکا میتواند با تحریمها در مسیر رشد قدرت هستهای، موشکی و منطقهای ایران اختلال ایجاد کند. در شرایطی که ایران هیچگونه محدودیت موثری را در این مسائل نمیپذیرد، ترامپ نیز خواستهای مذاکراتی درباره آنها ندارد و تنها راهی که پیش روی خود میبیند، تحریم است.
2- جداسازی آمریکا از تبعات اقدام نظامی محتمل علیه اهدافی در ایران
ترامپ با امضای یادداشت ریاستجمهوری بهعنوان اقدامی حاوی نماد بازگشت فشار حداکثری و متمرکز کردن آن بر اقتصاد و تحریم تلاش کرد خود را از اقدامات نظامی علیه ایران جدا تصویر کند. این البته به معنای محتمل نبودن حمله علیه اهدافی در داخل ایران نیست، بلکه واشنگتن به دلیل تبعات قطعی چنین اقدامی خود را از حضور مستقیم کنار کشیده است. احتمال دارد واشنگتن برای حمله به اهدافی در ایران به تلآویو چراغ سبز نشان دهد و در این راه امکاناتی نیز در اختیار رژیمصهیونیستی قرار دهد. باید به این نکته توجه کرد که ترامپ با تحریم اقتصادی احتمالا از رژیمصهیونیستی توقع دارد امکانات نظامی و اطلاعاتی خود را در این مسیر به کار گیرد؛ اقداماتی شامل شناسایی افراد دخیل در فروش نفت ایران و ترور آنها یا ضربه به ناوگان دریایی انتقال نفت.
3- تاکید ترامپ بر خودپرستیاش
ترامپ هیچگاه در خصوص احتمال جنگ میان ایران و آمریکا صحبتی از نابودی ایران نکرده است؛ چه اینکه واشنگتن اساسا فاقد چنین توانی است و در صورت حرکت به سمت آن ضربه متقابل سنگینی خواهد خورد. با اینحال او در قبال تهدید محتمل علیه جان خود، ادعا کرده در این صورت ایران را نابود خواهد کرد. وی همچنین مدعی شده دستور را صادر کرده و پس از مرگش در این خصوص بررسی صورت نخواهد گرفت.
ترامپ چنان برای خود غیرتی شده که هیچگاه برای کشورش نشده است. به نظر میرسد رئیسجمهور آمریکا تبعات ترور 13 دی 1398 را جدیتر از هر اقدامی دیگری، در قبال جانش موثر ارزیابی کرده است. او همچنین احتمالا درحال تحریک شدن توسط کسانی است که میخواهند به او بقبولانند که ایران در پی قتل اوست.














