علی بحرینی، منتقد: ۱۰۳ دقیقه! به خاطر مواجهه با فیلمهای بیدلیل طولانی در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر، بهتر است بنویسیم فقط ۱۰۳ دقیقه! ناتور دشت در همین زمان، چند قصه مهم را شروع میکند و تمام آنها را به پایان میرساند. دلم نمیآید قصههای غیرمحوری این فیلم را داستانک بدانم، چون هیچکدامشان را کوچک نمیدانم.
۴ سال پیش در جشنواره فیلم فجر، «بیهمه چیز» ساخته محسن قرایی را دیدم. قیامی بود علیه جماعتی که خودشان علیه یک مرد، قیام کرده بودند. کم نبودند کسانی که آن جماعت را نماد جامعه ما دانستند. با این برداشت، مشکلی نداشتم! آن جماعت، تافتههای جدابافته جامعه ما نبودند.
بدون آنکه در ۴ سال اخیر، نگاهم به خلقیات جامعه ایران را تغییر داده باشم، هم بیهمه چیز را دوست دارم و هم ناتور دشت را! این در حالی است که بیهمه چیز و ناتور دشت دقیقاً در ۲ قطب مخالف فکری، تولید شدهاند! دلیل این علاقه دوسویه، سستعنصری یا هیجانزدگی من نیست. سینما جادویی دارد که میتواند هر مخاطبی را به این نقطه عجیب برساند.
همه، برای گمشدن یک دختربچه (یسنا) نگرانند. احمد پیران (هادی حجازیفر) برای پیدا کردن او بیشتر از دیگران، احساس مسئولیت میکند. با احمد همراه میشویم تا دلیل حساسیت بیش از حدش را کشف کنیم. آیهان (میرسعید مولویان) که میخواهد زندگی مشترکش با حلما (شبنم قربانی) را آغاز کند، باید کنار احمد بایستد. اولین غافلگیری ناتور دشت وقتی شکل میگیرد که میفهمیم احمد و آیهان، در ۲ مسیر متفاوت حرکت میکنند. موتور دوم ناتور دشت قبل از رسیدن به میانهاش، روشن میشود؛ یک دوئل پنهان!
ناتور دشت بدون آنکه بیتربیت شود و حتی وقار خودش را از دست بدهد، روایتگر یک التهاب وسیع میشود. فیلمساز بر صحنه، مسلط است. انگار قبل از آغاز تولید، تا آخرین پلان فیلمش را مهندسی کرده و البته مراقب بوده تا دچار ریختگی احساسی نشود. ناتور دشت بدون حفظ حس آدمیزادیاش، یک فیلم معمولی میشد که در خوشبینانهترین حالت، امکان داشت برای تکنسینهایش کف بزنیم و از آنها برای رسیدن به کیفیت بالای نور و صدا و زیبایی کادرها و... تقدیر کنیم! اما حالا با اثری هنرمندانه روبهروییم.
رسالت؟ کلمه بزرگی است! محمدرضا خردمندان نخواسته پیامبر باشد! او قصهاش را نوشته و فیلمش را ساخته است! اصلاً شاید رسالت فیلمساز، تولید اثری درست و حسابی باشد! اثری که بیداستان نیست! اثری که از ریتم نمیافتد! اثری که مخاطب را به شوق وامیدارد! ناتور دشت یک اثر زنده است؛ اثری که اسیر صدور بیانیه نمیشود و در بند تاریخ و جغرافیا نیز نخواهد ماند.
میرسعید مولویان در تومان و جنگل پرتقال، نقش محوری را بازی کرده بود و حالا میخواستم ناتور دشت را ببینم تا بفهمم او در نقشی که تابع کاراکتر اصلیتری است، چه میکند و چه نمرهای میگیرد. خروجی بازی مولویان در ناتور دشت، شگفتانگیز است. او را حالا باید بازیگری تمامعیار بدانیم. انتخاب میرسعید برای بازی در نقش آیهان، شاید مهمترین انتخاب ناتور دشت باشد.
از ۳۵ سال پیش که «هامون» ساخته داریوش مهرجویی را در جشنواره فیلم فجر دیدم، اشیاء برایم مهم شدند. اشیائی که میان حمید هامون و مهشید رد و بدل میشد را یادتان هست؟ حالا در ناتور دشت، با تأثیر غریبی که از خیرهشدن به انگشتر احمد پیران میگیرم، بیشتر باور میکنم که اشیاء میتوانند در سینما چقدر چشمنواز و حتی الهامبخش باشند. باید انگشتری که از نجف برایم آوردند را از کشو بیرون بیاورم. باید ببوسمش و با آن رفاقت کنم.
شماره ۴۳۴۸ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه

خیره به انگشتر احمد پیران