مازیار وکیلی، خبرنگار: رسول صدرعاملی تمام اعتبار خود در سینمای ایران را از ساخت ملودرامهایی میگیرد که در ذهن تمام ایرانیان تبدیل به خاطره شدند. صدرعاملی چه در دهه 60 که گلهای داوودی و پاییزان را میساخت و چه در دهه 70 که تصمیم گرفت کمی از سینمای تجاری فاصله بگیرد و «دختری با کفشهای کتانی» را بسازد یکی از مهمترین ملودرامسازان ایرانی بود. کارگردانی که بلد است با انتخاب یک داستان دوستداشتنی تماشاگر داخل سالن سینما را احساساتی کند؛ هم او را بخنداند هم اشکش را دربیاورد. در من ترانه 15 سال دارم که نقطه اوج کارنامه حرفهای صدرعاملی است این احساسات گرایی به شکل هوشمندانهای کنترل شده بود تا مبادا فیلم به دام سانتیمانتالیسم بیفتد. اصلاً صدرعاملی زمانی فیلم خوب ساخته که توانسته از چنگ سانتیمانتالیسم فرار کند و ملودرامهایش را در یک فضای رمانتیک و منطقی روایت کند. زیبا صدایم کن بعد از من ترانه 15 سال دارم موفقترین فیلم صدرعاملی در روایت یک قصه ملودراماتیک و احساساتی است. فیلمی که شخصیتهایش را دوست دارد و دلش میخواهد دل آنها را به هم نزدیک کند و همین زاویه دید متفاوت و مشفقانه است که فیلم را اینقدر دوستداشتنی کرده است.
صدرعاملی در زیبا صدایم کن مسیر سختی را در روایت داستانش انتخاب کرده است. او یک پدر پرایراد و مشکلدار را جلوی تماشاگر گذاشته و از او میخواهد که دوستش داشته باشد. دوست داشتن چنین پدری با آن گذشته تاریک و وضعیت تلخ امروز خیلی کار سختی است. اما نکته شگفتانگیز ماجرا همینجا است که ما در پایان فیلم نهتنها این پدر پرایراد و مشکلدار را دوست داریم که دلمان برای پدر خودمان هم تنگ میشود و دوست داریم بلافاصله از سالن سینما بیرون بیاییم و پدر را در آغوش بکشیم. این یعنی صدرعاملی کار سخت را انجام داده و موفق شده فیلمی بسازد که تماشاگر در آن پدر را دوست دارد. این در جشنوارهای که پدرکشی بدجوری در آن باب شده است یک دستاورد بسیار بزرگ به حساب میآید. صدرعاملی در زیبا صدایم کن به مفهوم پدر احترام میگذارد و به ما اجازه میدهد همراه زیبا رابطه از دسترفته یک دختر و پدر را بازسازی و کشف کنیم. ما پله پله با پدر همراه میشویم و همراه او و دخترش در خیابانهای بیرحم تهران پرسه میزنیم تا فقط متوجه یک چیز شویم؛ اینکه ارزشش را داشت خسرو برای داشتن دخترش آن کارها را بکند. به همین خاطر است که وقتی خسرو پشت دخترش درمیآید کیف میکنیم و زمانی که از او عذرخواهی میکند ستایشش میکنیم. فقط ای کاش رسول صدرعاملی برای اکران عمومی فیلمش یک فکر اساسی برای پایان آن بکند. پایان فعلی زیادی سانتیمانتال است و آن حال و هوا و اتمسفر دوست داشتنی که در سراسر فیلم جریان داشت را خراب میکند. با درآوردن فصل پایانی هم فیلم منسجم میشود هم حال و هوای زیبا و دوستداشتنی آن خدشهدار نمیشود. چون این فیلم داستان یک پدر است؛ پدری که با تمام ضعفهایش بهترین بابای دنیا است.
شماره ۴۳۴۸ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
بهترین بابای دنیا














