مازیار وکیلی، خبرنگار: اگر بخواهیم درباره مشکل اصلی سینمای امروز ایران حرف بزنیم به یک واژه خواهیم رسید؛ خلاقیت. سینمای امروز ایران مدتهاست از خلاقیت تهی شده و در آن شاهد آثاری نیستیم که با روایتها و اجراهای متفاوت تماشاگر را ذوق زده کنند و پیشنهاد تازهای برای او داشته باشند. اگر بخواهیم جریان اصلی سینمای ایران را به درستی بررسی کنیم به دو گروه فیلم برمیخوریم. یکی کمدیهای عامهپسند سطحی و دیگری فیلمهای اجتماعی در ظاهر تلخ اما در باطن توهینآمیزی که صرفاً بر پایه یک ایده مرکزی جذاب شکل گرفتهاند. در سینمای ایران کمتر فیلمی خارج از این دو جریان اصلی فیلمسازی ساخته شده و تبدیل به اثر با کیفیتی هم شده است. از این منظر «بچه مردم» فیلم بسیار مهمی برای سینمای ایران است. بچه مردم فیلمی است که فارغ از کیفیت نهایی اثر شکل دیگری از روایت قصه و اجرا را به سینمای خموده ایران پیشنهاد میکند. اینکه یک کارگردان آنقدر جسارت داشته باشد که بهجای ساخت کمدیهای سطحی و فیلمهای اجتماعی پرسوز و گداز، سراغ شکل دیگری از فیلمسازی برود، فینفسه ارزشمند است چه برسد به اینکه محصول نهایی هم تبدیل به اثر خوبی شده که توانایی جذب مخاطب فراوان را هم دارد.
آیا «بچه مردم» شبیه آثار «وس اندرسون» است؟ بله. مشخص است که محمود کریمی فقط فیلمهای این کارگردان بزرگ معاصر را تماشا نکرده، بلکه با آنها زندگی کرده است. اما دلیل اهمیت «بچه مردم» تقلید صرف محمود کریمی از وس اندرسون نیست. کریمی آن سبک فیلمسازی را از اندرسون وام گرفته و داستانش را به شکلی تعریف کرده که کاملاً ایرانی و بومی است. فیلم پر از لحظات خلاقانهای است که تماشاگر را به وجد میآورد. نکته شگفتانگیز فیلم اینجاست که این ایدههای خلاقانه از همان ابتدای فیلم وجود دارند و سکانسی نیست که بدون یک ایده خلاقانه اجرا شده باشد. چه سکانس مهمی مانند خواستگاری مامانمهین از لیلا و چه سکانس نهچندان بامزهای مانند سکانس ساندویچی نکاتی برای لذت بردن دارند. مثلاً در سکانس ساندویچی اشاره تاجی برای تقلب رساندن به پیرمردهایی که در میز بغل مشغول بازی هستند کل سکانس را از یکنواختی درمیآورد یا در سکانس خواستگاری مامانمهین از لیلا بیدست و پایی ابوالفضل در ریختن آشها درون قابلمه به کل این سکانس حال و هوایی طنزآمیز و متفاوت میبخشد. پس «بچه مردم» فیلمی تقلیدی نیست که کارگردان در آن صرفاً از روی دست وس اندرسون کپی کرده باشد؛ بلکه فیلمی است که آن سبک فیلمسازی را گرفته و با استفاده از ایدههای بکر و خلاقانه اثری خلق کرده که شبیه هیچ یک از محصولات سینمای ایران نیست.
شاید پرمناقشهترین فصل فیلم، فصل جبهه باشد که بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند شعاری از کار درآمده است. اما هنگام تماشای این فصل فیلم باید به دو نکته توجه داشت. اول اینکه صرف شعار دادن در یک فیلم سینمایی کار بدی نیست و دوم اینکه کافی است همین فصل از فیلم «بچه مردم» را مقایسه کنیم با کل سینمای جنگ ایران که در فیلمهای جنگی نمایش داده شدهاند. انصافاً این فصل از فیلم «بچه مردم» هم شبیه هیچ فیلم دیگری از سینمای ایران نیست و پر است از ایدههایی که تماشاگر را به وجد میآورد. سکانسی که دیدهبان میخواهد اطلاعات محرمانه را به ابوالفضل بدهد، همان قدر شیرین است که سکانس راه رفتن ابوالفضل روی پیکر رفقای شهیدش و شنیدن همزمان نامههای ارسالی توسط خانواده شهدا تلخ و غمانگیز. کریمی هیچ سکانسی را به حال خود رها نکرده و تلاش کرده (و در اکثر مواقع هم موفق شده) هر سکانس را با ایدههای نو و متفاوت کارگردانی کند. شاید به همین خاطر است که سکانس پایانی فیلم هم علیرغم شعاری بودنش توی ذوق نمیزند و کارکرد روایی خود را دارد. بچه مردم فیلم خوبی است و تماشای آن تجربهای دلچسب. برای تماشاگر پیشنهادهای تازهای دارد که جالب توجه است. محمود کریمی در «بچه مردم» دست تماشاگر را میگیرد و به سفر دور و دراز و خلاقانهای میبرد که پر از لحظات تلخ و شیرین است. سفری که تماشاگر در آن هم غمگین میشود و هم احساس خوشحالی میکند. در پایان بچه مردم را بچه خودش میداند. بچهای که با تمام مشکلاتش دوستش دارد و حاضر نیست برای لحظهای او را به حال خود رها کند.
شماره ۴۳۴۶ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
خلاقیتهای مدام














