زینب مرزوقی، خبرنگار گروه نقد روز: در تقویم بینالمللی 2 فوریه هرسال، به نام روز جهانی تالابها نامگذاری شده است. با توجه به اکوسیستم طبیعی کشورمان، ایران 42 نوع تالاب طبیعی دارد و بیش از 140 تالاب در فهرست آییننامه اجرایی تبصره ماده یک قانون حفاظت، احیا و مدیریت تالابهای کشور نامبرده شده. همچنین 25 تالاب در ایران وجود دارند که در کنوانسیون رامسر ثبت شدهاند و به عنوان تالاب بینالمللی شناخته میشوند. بنابراین میتوان گفت ایران هم از لحاظ نوع و هم تعداد تالابها، از نعمت تنوع برخوردار است. تغییرات اقلیمی سالهای اخیر، دستکاری در محیط زیست و حیات وحش تالاب و عدم رهاسازی حقابه تالابها باعث شده حیات تعدادی از تالابهای کشورمان که از قضا به عنوان تالابهای بینالمللی نیز شناخته میشوند، به خطر بیفتد. قرار است در این گزارش آخرین وضعیت 4 تالاب هورالعظیم، پریشان، گاوخونی و انزلی مورد بررسی قرار بگیرد و به این پرسش پاسخ دهیم که آیا به احیای این 4 تالاب نیمهجان امیدوار باشیم یا نه؟ اطلاعات و تحلیلهای ارائه شده در این گزارش از طریق گفتوگو با محمد درویش و محمد کهنسال، دو فعال محیط زیست و سیدباقر موسوی، محیطبان و فعال تالاب هورالعظیم تهیه شده است.
زمزمههایی از فعالیت نفت در بخشهای بکر هورالعظیم شنیده میشود
تالاب هورالعظیم از آخرین تالابهای بازمانده بینالنهرین است و 127 هزار هکتار از آن در مرزهای ایران و 300 هزار هکتار دیگر در عراق قرار دارد. کمجان شدن و چندپاره شدن هورالعظیم از اواخر دهه 80 و با فعالیت میادین نفتی در بخش جنوبی این تالاب آغاز شد. برای استخراج نفت در میادین نفتی یاران و آزادگان، بخشهای وسیعی از هورالعظیم خشک و تبدیل به دکلهای نفتی و جادهها شد. از سوی دیگر به دلیل فعالیت شرکتهای نفتی، نفت مانع ورود حقابه واقعی تالاب به بخشهای عظیمی از تالاب شد و همین ماجرا باعث شد هورالعظیم به دو بخش شمالی و جنوبی تبدیل شود. تصاویر ماهوارهای ثبت شده از هورالعظیم نشان میدهد در سالهای اخیر بیش از 60 درصد بخش ایرانی تالاب خشک شده است.
سیدباقر موسوی معتقد است بخش شمالی هورالعظیم که در مجاورت با بخش عراقی یعنی هورالهویزه است، نسبت به بخش جنوبی اوضاع بهتری دارد و همچنان حیات وحش آن نسبتاً زنده است، اما اخیراً زمزمههایی مبنی بر آغاز فعالیت نفتی در بخش شمالی یا همان حوضچه شمالی هورالعظیم شنیده میشود. البته در این میان ناگفته نماند که در سالهای اخیر به دلیل فعالیتهای نفتی عراق، برخی از حیوانات بومی این تالاب مشترک به سمت تالاب هورالعظیم آمدهاند و نشانههای حیات در برخی از بخشهای هورالعظیم، بیشتر شده است.
درویش نیز بر این باور است که وضعیت هورالعظیم و البته تالاب شادگان پیچیدهتر است، زیرا موضوع فقط به استان خوزستان ختم نمیشود؛ چراکه در بالادست استان خوزستان طرحهای انتقال آب و سدسازیهایی که مصوب شده و باید تا ۱۴۱۰ اجرا شوند، حدود 7.6 میلیارد مترمکعب از آبی که باید به سمت خوزستان جاری شود، برداشت خواهند کرد. اگر این انتقال آب و سدسازیها اجرا شوند، دیگر آبی به خوزستان نخواهد رسید و بحران تالابهای بینالمللی خوزستان جدیتر خواهد شد. هورالعظیم خشکتر خواهد شد، شادگان خشک و تالابهای بامدژ و میانگران نیز نابود خواهند شد. درویش معتقد است تالابهای خوزستان، ستونهای پایداری خوزستانند. اما حقابه این تالابها قربانی توسعه میادین نفتی، کشاورزی و سدسازیها در بالادست شده است. همین چند وقت قبل بود که پاکنژاد، وزیر نفت به خشکاندن هورالعظیم برای استخراج نفت در خوزستان اعتراف کرد و گفت: «ما تالاب را خشکاندیم، ما مردم خوزستان را اذیت کردیم، اما در قالب مسئولیتهای اجتماعی سعی کردیم تا حدودی آن را جبران کنیم.» بخش قابل توجهی از هورالعظیم به دلیل فعالیت میادین نفتی، دیگر حیات تالابی ندارد و شبیه به بوتهزار و کویر خشک و بیآبی است که شرکتهای نفتی در آن فعالیت میکنند. درحالیکه هنوز حیات و معاش برخی از جوامع محلی به وجود آب در هورالعظیم بستگی دارد، اما برخی از حوضچههای آن با پساب نیشکر و فاضلاب پر میشوند و خبری از حقابه واقعی تالاب نیست. نکته تلخ ماجرا این است که رهاسازی حقابه هورالعظیم و احیای این تالاب اولویت هیچیک از سازمانهای محیط زیست نیست و اصلیترین عامل نحیف شدن این تالاب، استخراج نفت البته بدون رعایت نکات زیست محیطی است.
«پریشان»تر از همیشه
دریاچه یا همان تالاب پریشان در کازرون قرار دارد یا شاید هم قرار داشت! پریشان اما یک تالاب استثنایی در ایران است. درویش معتقد است پریشان تنها تالابی است که به دلیل سدسازی در بالادست خشک نشده است؛ بلکه تنها به دلیل حفر چاه در اطراف این تالاب، خشک شده است. درویش در بررسی وضعیت پریشان، مثالهایی از هورالعظیم، تالاب شادگان و گاوخونی را نیز به میان میآورد و معتقد است اغلب تالابهایی که اکنون ناخوشاحوالند، به دلیل سدسازی در بالادست آنهاست اما قصه پریشان، نامهربانی و جفای جامعه محلی در حفر چاهها در اطراف آن است. پریشان هیچ سدی ندارد و رودخانهای به آن نمیرسد. بلکه این تالاب از محل چشمههایی که عمدتاً از دشت برق سرچشمه میگرفت، سیراب میشد اما درنهایت آنچنان تعداد چاهها در سالهای اخیر افزایش پیدا کرد و کشاورزی را توسعه دادیم تا پریشان از بین رفت.
درویش معتقد است برای اینکه پریشان دوباره احیا شود و حال مردم کازرون بهبود یابد، باید قانون سال ۱۴0۲ که در دولت سیزدهم تصویب شده، اجرا شود؛ یعنی سند ملی امنیت غذایی. به اعتقاد درویش، اگر این قانون اجرا شود و به جای توسعه اراضی کشاورزی، افزایش راندمان و حقابه پریشان مقدم بر کشاورزی و صنعت قرار گیرد، پریشان در کمتر از ۵ سال میتواند دوباره احیا شود. این کار لازمهاش این است که دولت مطابق سند ملی امنیت غذایی، سالانه ۱۰ درصد در مصرف آب بخش کشاورزی در استان فارس و قلمرو کازرون صرفهجویی کند. کسی دنبال تعطیلی کشاورزی نیست؛ بلکه هدف این است که اقلام پرمصرف حذف شوند، به جای دامداری به سمت کشتهای گلخانهای برویم، آبیاری کاهش یابد و به ازای این تغییرات، دولت تسهیلاتی در اختیار کشاورزان قرار دهد تا چاههای غیرمجاز پلمب شوند و درواقع تراز اکولوژیکی آبخوانها برگردد.
براساس گفته فعالان محیط زیستی محلی، اطراف تالاب پریشان ۹ هزار هکتار اراضی کشاورزی وجود دارد که کاملاً چسبیده به تالابند، از این رو باقیمانده سم و کودی که در روند کشاورزی مورد استفاده قرار میگیرد طی سالیان طولانی به همراه باران وارد تالاب شده و کف آن تهنشین شده است. همچنین اطراف تالاب پریشان در زمستان کشت زیرپلاستیکی انجام و حجم زیادی پلاستیک مصرف میشود که این باعث شده بستر تالاب پر از میکروپلاستیک شود. آنطور که گفته میشود، اکنون تالاب پریشان کاملاً خشک شده است. از حوضه آبریز تالاب سالانه ۴۰ میلیون مترمکعب آب برای کشاورزی برداشت میشود و تا زمانی که این حجم آب برداشت شود امیدی به احیای تالاب پریشان نیست.
گاوخونی همچنان در خشکی باقی میماند؟
تالاب گاوخونی نیز از بزرگترین و مهمترین تالابهای بینالمللی ایران است که به دلیل سدسازی و کشاورزی تنها 3 درصد از آن باقی مانده است. از منظر کارشناسان زیستمحیطی، این تالاب در گذشته پناهگاهی برای پرندگان مهاجر و زیستگاه گونههای مختلف بود، اما از سال ۱۳۷۸ کم آب شد و روند خشک شدن آن بهصورت تدریجی ادامه داشت و حالا این تالاب بیش از یک دهه است که خشک شده است. حقابه قانونی محیط زیست، زایندهرود و تالاب گاوخونی ۳۱۳ میلیون مترمکعب آب در سال است که سهم گاوخونی ۱۷۶ میلیون مترمکعب در سالهای خشکی زایندهرود تعیین شده و تأمین این میزان حقابه میتواند کارکرد اکولوژیک آن را حفظ کند. این درحالی است که تا دو دهه پیش، تالاب گاوخونی سالانه با حدود یک تا دو میلیارد مترمکعب آب زایندهرود سیراب میشد.
طبق «سند تعیین تکلیف حقابههای زایندهرود» سهم تالاب گاوخونی 15.5 درصد است و بر اساس مطالعات صورت گرفته، میتوان در هر نوبت رهاسازی آب در بستر رودخانه، بخشی از این نیاز آبی را تأمین کرد اما در شرایطی که اصفهان تابستان داغی را پشت سر گذاشته و پاییز و زمستان کمبارشی داشته، تکلیف حقابه مورد نیاز گاوخونی نامشخص است.
حال تالاب انزلی به دریاچه کاسپین بستگی دارد
از اواخر دهه ۴۰ که مطالعاتی توسط شیلات و یک گروه فرانسوی (گروه کیمبالها) در آنجا صورت گرفت، اولین هشدارها در رابطه با تالاب انزلی داده شد. کهنسال تشریح میکند مهمترین نکتهای که مطرح شد، این بود که نباید اجازه داد جمعیت در اطراف و حاشیه تالاب و به طور کلی حوضه آبریز آن افزایش یابد؛ چراکه جمعیت به همراه خود فاضلاب، پساب و ساختوساز دارد و این موارد میتواند تأثیرات منفی بر تالاب بگذارد. درنهایت اما ما دقیقاً برعکس این هشدار عمل کردیم. طی دهههای گذشته، جمعیت گیلان و بهطور کلی ایران افزایش پیدا کرده است. جمعیت گیلان بهویژه بیشتر از دیگر استانها رشد کرده، به گونهای که پس از استانهای تهران و البرز (که به دلیل دو ابرشهر تهران و کرج، تراکم جمعیت بالایی دارند)، استان گیلان بالاترین تراکم جمعیت را دارد. نکته جالب اینکه در حوضه آبریز تالاب انزلی، افزایش جمعیت تقریباً دو تا دوونیم برابر متوسط استان بوده است. به این معنا که در منطقهای که رشد جمعیت در آن بالا بوده، این میزان از رشد حتی بیشتر از رشد جمعیت در سطح کل استان گیلان بوده است. این امر منجر به آن شده که حجم بسیار زیادی فاضلاب و انواع آلودگیها (چه بهصورت مستقیم و چه از طریق رودخانهها) وارد تالاب شود. کهنسال همچنین در کنار این مسائل، به بحث گیاهان مهاجم نیز اشاره میکند. او بر این باور است که در مقطعی، آزولا و در سالهای اخیر، تقریباً ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته، گیاه سنبل آبی یکی از گیاهان مهاجمی بوده که وارد تالاب شده و به شدت به تالاب آسیب رسانده است. در حال حاضر، شاید سنبل آبی یکی از دو مشکل اصلی تالاب انزلی باشد. مشکل اصلی دیگری که شاید مهمترین و اولین چالش حال حاضر تالاب باشد، بحث پایین آمدن تراز آب دریاچه کاسپین (یا همان چیزی که عموم به آن دریای خزر میگویند) است. این روند سالهاست که بهطور مستمر کاهش پیدا کرده و متأسفانه برخی پیشبینیها حاکی از این است که این روند برگشتپذیر نیست و ادامه خواهد داشت، مگر اینکه اتفاق خاصی در سطح فراملی و بین پنج کشور حاشیه دریاچه، بهویژه در روسیه بیفتد؛ چراکه بخش عمدهای از آب دریاچه کاسپین از روسیه تأمین میشود. از طرفی دیگر، رسوبات و کاهش تراز آب کاسپین باعث شده در برخی مناطق، صحنههایی مشاهده شود که مثلاً کف تالاب یا پایههای پل قاضیان یا انزلی قابل مشاهده است و آبی در آنجا نیست. احتمالاً شما هم عکسها و فیلمهای آن را دیدهاید. بنابراین، به نظر میرسد که مسئولان باید در هر صورت، ضمن اینکه یک برنامه برای احیای تالاب داشته باشند، یک برنامه بیپایان برای این موضوع هم داشته باشند که اگر آب دریاچه به ترازهای قبلی بازنگردد و همچنان روند کاهش آب ادامه پیدا کند، برای تالاب چه تدابیری اتخاذ کنند. آیا باید از حالا در ذهن خود به یک تالاب غیرساحلی فکر کنیم یا نه؟ که به نظر من باید این گزینه را در نظر بگیریم. حالا اگر عملیاتی نشد و چند اتفاق مثبت افتاد و آب کاسپین بالا آمد که خوب است، ولی با درصد زیادی باید احتمال کاهش تراز آب و کم شدن آن را در نظر گرفت.














