محمدحسین سلطانی، خبرنگار: «اجازه شلیک میدهید؟ ده، نه، هشت، هفت ...» این کوتاهترین داستانی است که درباره موشک میتوان تعریف کرد. موشک قبل از انفجار موشک است، صدای انفجار که بیاید قصه تمام میشود. دیگر هویتی از آن باقی نمیماند و تنها یک آهنپاره است که اگر شانس بیاورد، در یکی از موزههای دستچندم جا خوش میکند و گرفتار نگاههای مردم میشود. با آنکه همه داستان زندگی یک موشک را جنگی و نهایتاً حماسی میدانند اما موشکها عشق را هم تجربه میکنند. آنها عاشق نمیشوند اما عشق را تجربه میکنند. عشقی که باعث میشود، موشک در جایگاهی بیش از یک دستاورد فنی درآید و تبدیل به معشوقه ضدقهرمانها شود. عمار شلق دقیقا همین وضعیت را در «خدای جنگ» دارد. بازی خوب عمار شلق بهعنوان نماینده معمر قذافی تداعیگر همین مسئله است. حسین دارابی را دیگر نمیشود یک کارگردان جوان دانست. دارابی پیش از فیلمهای «مصلحت» و «هناس» در حال زورآزمایی و بروز خلاقیتی که بود که نظیرش در سینمای ایران کمتر پیدا میشد. فیلمهای دارابی از نظر ژانر بدیع نبود اما نحوه پرداخت دارابی با سایر فیلمسازان طیف انقلاب تفاوت میکرد. دارابی نه مانند مهدویان به دوربین روی دست معتقد است و نه سینمایش شبیه به سینمای قهرمان محور حاتمیکیاست. دارابی دقیقا متکی به سینمایی است که در آن نور و رنگ موضوعیت دارد؛ سینمایی که قصه و قهرمان در آن مسئله است و شیوه داستانگویی کلاسیک بیشتر روی آن مینشیند و حول یک اتفاق قصهاش را پیش میبرد. دارابی در «خدای جنگ» دقیقا همین کار را انجام میدهد. او همه چیز را حول موشک میسازد، از روابط آدمها گرفته تا جدال قهرمان و ضدقهرمانش. یک طرف ابراهیم قرار میگیرد که بهعنوان راهاندازیکننده سایت موشکی سپاه فعالیت میکند و در طرف دیگر، سرهنگ لیبیایی حضور دارد که میخواهد مسیر عملیات موشکی ایران را منحرف کند. دارابی دقیقا در این نقطه تفاوت «خدای جنگ» را با «مصلحت» و «هناس» تعریف میکند. او با آوردن یک ضدقهرمان تمام کمال و انداختن جدال میان گروه ابراهیم و لیبیاییها چند تعلیق حسابشده ایجاد میکند اما در این تعارض متوقف نمیشود و قهرمانها و ضدقهرمانهایش را حول موشک تعریف میکند.
اوج خلاقیت دارابی در «خدای جنگ» ساختن یک کاراکتر از موشک است. موشک هر جایی از فیلم نمایش داده میشود مخاطب در بهت و حیرت فرو میرود. مخاطب «خدای جنگ» مات موشکهایی است که لیبیاییها میآورند. همین نقطه باعث میشود مخاطب مختصات قصه را بهدرستی درک کند و هم واکنشهای طرف قهرمان داستان برایش معنادار شود هم طرف ضدقهرمان داستان.
دارابی در «خدای جنگ» روی نقطهای میایستد که یک ریسک تمامعیار است. اگر موشک در «خدای جنگ» ساخته نشود و کاراکتر نداشته باشد تمام برنامهریزیهای تیم سازنده زیر سوال میرود و عملا صورتمسئله پاک میشود. دارابی در فیلمش چنان کار را تنظیم میکند که همهچیز در خدمت قصه باشد. هیچکدام از بازیها، ویژوال افکت و حتی دیالوگها از «خدای جنگ» بیرون نمیزند و این یعنی برد برای فیلمساز. فیلمسازی که به حد استانداری از بازی، موسیقی و تصویربرداری اکتفا میکند و میداند از فیلم چه میخواهد.
آنچه باعث میشود «خدای جنگ» دارابی بدل به اثری درخور تحسین شود فهم عمیق دارابی در نسبت با موضوعی است که روی آن دست گذاشته. سوژهای که کوتاه انتخاب شده و قرار نیست لیستی از فرماندهان جنگ را در اثرش نمایش دهد و بخواهد روی سوژهای بیش از اندازه بزرگ دست بگذارد. به نظر میرسد تجربه دو اثر قبلی دارابی رویش تاثیر مهمی گذاشته. دارابی اگر قرار بود فیلمنامه «خدای جنگ» را پیش از «مصلحت» بسازد - که اینطور هم قرار بود بشود- شاید بهخوبی «خدای جنگ» فعلی درنمیآمد. «خدای جنگ» دارابی حاصل تجربه است و پختگی. هر قدر دوربین «هناس» دارابی خام است اینجا پخته میشود و حرکتهای اضافهاش گرفته میشود. «خدای جنگ» از بهترین آثار فجر امسال است و این دلیل ندارد جز شناخت سوژه و دست گذاشتن روی نقطهای دقیق در اثر. حقیقت این است که نمیشود هر جزء از فیلم دارابی را لایق سیمرغی خاص دانست اما کلیت کار دارابی یک اثر کامل را خلق کرده است.
شماره ۴۳۴۵ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
نگویید داستان درباره طهرانیمقدم است














