فائزه نادری، خبرنگار: از همان ابتدا با دختربچهای روانرنجور(تروماتایز شده) مواجه میشویم و فیلم قصد دارد رنج بیگناهان از یک بلوا و فتنه شهری را جا اندازد، اما طرف مقابل و مقصر را هنوز حتی نشان نداده و درگیر شعارهایی مبنی بر ارجحیت امنیت و آرامش مردم است. در هر حال همین کودک و رنج مردم تا میانههای فیلم «بازی خونی» کاملاً فراموش میشوند و ما باید شاهد دعواها و اختلاف نظرهای چند همکار و فرمانده با یکدیگر باشیم! همین امر باعث افت شدید ریتم فیلم تا میانههای آن میشود تا حدی که مخاطب را به خروج از سالن و یا خوابیدن در سالن وسوسه میکند.
فیلمساز بالاخره یکی از مهرههای نفوذی (مینا/ الهه) را معرفی میکند و ریتم فیلم با حضور او جان میگیرد. هرچند متأسفانه در اکثر فیلمهای اخیر چنین شخصیتهایی کاراکترپردازی درست و ریشهای ندارند، مثلا تمام مائوئیست شدنِ الهه، به صرفاً دانشجوی برق بودنش برمیگردد و مخاطب مجبور است با ارجاع به بیرون از فیلم، مثلاً با ارجاع به تاریخ، چنین کاراکترهایی را به یاد آورد و قبول کند که الهه به همین راحتی مائوئیست شده و حتی تا حد پذیرش کار عملیاتی و سوءاستفاده از نامزد پیش رفته است! با این حال، همینکاراکترها در نقش نوعی از شرور یا ویلن، داستان را جلو میبرند و آن را جذاب میکنند.
در همین اثنا، حمله دیگری اتفاق میافتد و پسربچهای از مادر زخمی خود میگوید که شدت سمپاتی مخاطب را برمیانگیزد، حتی قبل از اینکه بگوید مادرش باردار نیز بوده است! به طور کلی فیلم در نشان دادن بیرحم بودن انواع گروهکهای کمونیسیتی (در اینجا مائوئیستی) به موفقیت نزدیک میشود. مخاطب در دیالوگ شعارهای پرولتاریا و توده و خلق را از زبان اعضای گروهک میشنود اما در تصویر بهوضوح قتل همان خلق و پرولتاریا را به دست مدعیان پرولتاریا میبیند.
فیلم بیش از حد درگیر پیچیده بودن عملیات کشف میماند و باز هم ریتمش را از دست میدهد. از حالا به بعد مخاطب فقط تا پایان فیلم روی صندلی سینما نشسته است تا ببینند سرانجامِ الهه و نامزدش چه میشود وگرنه حتی جنگ شهری نیز دیگر جذابیتی ندارد؛ چراکه مخاطب به راحتی میتواند پایان آن را حدس بزند.
در میان سردرگمی و کشآمدگی فیلم، صحنه شلیک و رودررویی، شاید یکی از آن صحنههای امیدوارکننده است. فیلمساز قبلاً با نام الهه خاطرات خوبی از این کاراکتر برای مخاطب ساخته است، هرچند با نام مینا خاطرات بد به جا گذاشته است! حالا در این صحنه فیلمساز میتواند با یک شلیک خلیل را شهید کند، الهه را بکشد و فقط مینا را برای ادامه جنگ و رویارویی نگهدارد! این هنر سینماست و حتی ادایش هم در این برهوت بیسینما بودنِ فیلمها غنیمت است.
شماره ۴۳۴۴ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
گاهی خوابآور، گاهی مهیج














