محمد کریمی، خبرنگار: در لیست بلندبالای جشنواره چهل و سوم فیلم فجر، انبوهی فیلم با عنوان فیلم اجتماعی حضور دارند. از جمله فیلمهایی که میتوان به آنها اشاره کرد، «گوزنهای اتوبان» ساخته ابوالفضل صفاری، «رها» ساخته حسام فرهمند، «لولی» ساخته رضا فرهمند، «داد» ساخته ابوالفضل جلیلی، «ترک عمیق» آرمان زرینکوب و بسیاری فیلم دیگر که با همین برچسب کلیت جشنواره را تشکیل دادهاند.
حضور این آثار در جشنواره بهانهای شد تا به این مسئله بپردازیم که فیلم اجتماعی و بهطور کلی سینمای اجتماعی چیست و این واژه در سینمای ما به چه معناست. پیش از آنکه وارد بحث شویم، ذکر این نکته که هیچ اثری نمیتواند بیربط به اجتماع خودش باشد، ضروری است. اثر هنری در هر مدیومی که باشد باید با زمانه خود و جامعهاش نسبت برقرار کند؛ این نسبت یعنی با مردم خود زندگی کردن. از پس این همزیستی است که هنرمند میتواند جهان خود را برپا کند و در ادامه مخاطب نیز با اثر حس همزیستی و همذاتپنداری پیدا میکند.
در بین منتقدان و پژوهشگران سینمای ما، سینمای اجتماعی یکی از آن عنوانهای پرسروصدا به شمار میرود، اما این سینمای اجتماعی چیست که تقریباً همه دعواهای سینما نویسها حول محور این دستهبندی از سینما شکل میگیرد؟ این نوع از سینما به بررسی و تحلیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میپردازد و با آگاهیبخشی و ایجاد کنشهای اجتماعی، به نمایش مشکلات جامعه میپردازد. پیدایش سینمای اجتماعی به تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قرن بیستم برمیگردد و بهخصوص در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به اوج خود میرسد. به یاد بیاوریم که سینما پدیدهای دموکراتیک است؛ یعنی هم خودش پدیدهای است که در باب همه چیز حرف میزند و هم مخاطب به خود این حق را میدهد تا در باب آن ایراد سخن کند. پس سینما هرگز از مردم جدا نبوده است؛ چراکه ماهیتش در همنفس بودن با مردم جامعه شکلگرفته است. هرکدام از فصلهای سینما که در تاریخ این پدیده شکلگرفتهاند و این روزها بهعنوان بخشی از تاریخ معاصر از آنها یاد میشوند، درواقع کنشهای اجتماعی و واکنشهای سینمایی بودهاند.
کالیگاریسم و بعد از آن اکسپرسیونیسم در آلمان، حاصل فضای وهمآلود و خفقان آن روزهای یک جامعه در حال طغیان است. نئورئالیسم در ایتالیا حاصل استبداد فاشیسم و قد علمکردن هنر در مقابل آن است. کانتراکتیویسم نمایش ایده چپها از هنر و بهخصوص سینما بود. موج نوی فرانسه نیز بر حسب تحولات سیاسی منتج به می ۱۹۶۸ شکل گرفت و... بیشمار از این دست کنشها که در تاریخ سینما انعکاس داشتهاند.
در آغاز سینما، تمرکز عمده بر روی سرگرمی و تفریح بود؛ اما با گذشت زمان، فیلمسازان به توانایی سینما در بیان مسائل اجتماعی پی بردند. اولینبار در دهه ۱۹۶۰، واژه «سینمای اجتماعی» به طور رسمی توسط سوزان سانتاگ، نویسنده و کنشگر اجتماعی آمریکایی، مورد استفاده قرار گرفت. او با نوشتن مقالاتی در خصوص تأثیر سینما بر درک عمومی از مسائل اجتماعی، به شناساندن این مفهوم کمک کرد.
در سینمای آمریکا و باوجود نظام استودیویی حاکم بر آن نیز فیلمهای اجتماعی همیشه وجود داشته است و بزرگان سینمای هالیوود نیز همیشه در کنار مردم به تحولات اجتماعی واکنش نشان میدادند. برای مثال، وقتی که رکود اقتصادی در آمریکا جامعه را به انحطاط میکشید، جان فورد بزرگ به سراغ «خوشههای خشم» رفت، یا جایی که جهان جنگ سرد را شناخت، ساموئل فولر را نیز شناخت. زمانی که سربازان آمریکایی در ویتنام دچار نشت عقیدتی شدند و مردم دچار خشمی عصیانگر، فیلمسازی همچون سیدنی لومت «بعدازظهر سگی» را ساخت.
به گفته سانتاگ، سینمای اجتماعی به فیلمهایی اطلاق میشود که مسائل اجتماعی را منعکس میکنند. این نوع فیلمها به بررسی مشکلات اقتصادی، فرهنگی، نژادی و سیاسی میپردازند و سعی در برانگیختن احساسات جمعی و تفکر انتقادی در مخاطب دارند. آگاهی اجتماعی را افزایش میدهند بهگونهای که هدف این نوع سینما نهتنها سرگرمی، بلکه آگاهیبخشی به مخاطبان در مورد مسائل و چالشهای جامعه است. این فیلمها زمینهساز تغییر اجتماعی هستند و میتوانند ابزارهایی برای تحریک تغییرات اجتماعی و سیاسی شناخته شوند و سعی دارند تا نارساییها و مشکلات جامعه را به تصویر بکشند.
در سینمای ما اما موضوع کمی پیچیده است؛ چراکه در اینجا سینمای اجتماعی با عنوان ژانری مستقل شناخته میشود که کلیت تولیدات سینمای ما را شکل داده است. سینما از بدو ورود خود به ایران دچار لکنت بود. نابلدیها و نبود ساختار درست سبب شد سینمای ما سینمایی باشد فاقد ژانر و این فقدان رنج بزرگی بوده است که هیچگاه اجازه نداد تا سینمای ما شکل یک سینمای سرپا و درست را پیدا کند. ما به تمام ملودرامهای آپارتمانی از جنس فیلمهای اصغر فرهادی سینمای اجتماعی میگوییم. همانگونه که به فیلمهای ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی هم سینمای اجتماعی میگوییم؛ یعنی هر فیلمی در این سینما تولید شود، یک فیلم اجتماعی است مگر آنکه خلافش ثابت شود. درصورتیکه هیچگاه در این تولیدات فیلمی در ژانر وحشت و یا جاسوسی نمیبینیم، یک فیلم موزیکال و یا یک فیلم تاریخی و یا یک اکشن ابرقهرمانی.
دلیل نبود این ژانرها و بهطور کلی مفهوم ژانر در سینمای ما نبود ساختار و دانش کافی برای این تولیدات است. نه فیلمساز ما توان فیلمسازی در ساخت چنین ژانرهایی را دارد و نه فیلمنامهنویس ما توان نگارش و نه حتی توان تکنیکال خلق چنین فیلمهایی در سینمای ما وجود دارد. جز گهگاهی آثار سخیف و دمدستی که با عنوان کمدی راهی پرده سینماها میشوند، هیچ خبری از هیچگونهای از سینما اینجا یافت نمیشود. پس چارهای نیست تا به طور غریزی و ناخودآگاه فیلمساز ما فیلم اجتماعی بسازد و سینمای ما چیزی جز سینمای اجتماعی نباشد.
این سینمای اجتماعی را میتوان با نشانهشناسیها و مضامین تکرارشوندهاش بررسی کرد. این فیلمها یا با مضمون فقر و اعتیاد و زندگی حاشیهنشینان ساخته میشوند و با نگاهی اگزوتیک، ایرانی جهانسومی تصویر میکنند و یا تقابل زندگی مدرن را با سنتها نشان میدهند و بحرانهای اخلاقی جامعه را هدف قرار میدهند. عمدهای آثار غالباً برای جشنوارهها ساخته میشوند و چیزی جز سیاهی و تباهی نمیبینند. اصولاً فیلمهای امیدبخشی نیستند و نان همین سیاهیها را میخورند. البته که در بینشان فیلمهای شریف و درستی نیز ساخته شدهاند که هرگز نمیتوان آنها را فراموش کرد؛ «بچههای آسمان» مجید مجیدی و یا فیلم خوب «نیاز» ساخته علیرضا داوودنژاد از جمله معدود فیلمهای شریف و درست اجتماعی ما محسوب میشوند.
شماره ۴۳۴۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
مرور سینمای اجتماعی ایران و جهان
تصویر جهان سومی از ایران














