ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: «رها» را باید نشانهای برای رجوع دوباره سینمای ایران به ملودرامهای اجتماعیِ اگزوتیک و فلاکتزده در نظر گرفت. این دور از ذهن نیست که فقر «اخلاق» را منکوب میکند، اما بازنمایی آن در مدیوم سینما نیازمند شناخت اساسی است و فیلمساز با وجود برخورداری از متریال لازم در بُعد داستانپردازی و همچنین استفاده از ابزار مناسب در جلوی دوربین، راحتترین کار ممکن که همان بیانیه صادر کردن علیه فقراست را پیش برده است. فیلم با نمایی بسته از موهای بلند دختر یک خانواده تیپاخورده و مفلوک شروع میشود و روایت با تأکید بر مشکلات مالیای که اقتصاد نابسامان کشور بر سر بخش زیادی از مردم، منجمله این خانواده آورده، پیش میرود، اما هیچکدام از آدمکهای درون قابِ تلویزیونیِ فیلم تعین پیدا نمیکنند و برای انتقال دیتا به مخاطب چارهای جز تولید آلودگی صوتی و رو آوردن به بازیهای بد و اگزجره ندارند. به عبارت دیگر، چون فیلمنامه کشش درونی لازم برای همراه کردن تماشاگر با خود را ندارد، صرفاً با بازتولید موقعیتهای آشنا در بیرون از چهارچوب اثر و همچنین استفاده از بازیگران نامآشنایی همچون شهاب حسینی و غزل شاکری در پی جلب ترحم دیگران است که این ربطی به حالوهوای فیلم هم ندارد.
فیلمساز با بهرهمندی از متریالی که باب میل جشنوارههای خارجی است پا به میدان گذاشته تا هم یاد فیلمهای بیمایه، کمخاصیت و فاقد اصالت سینمای موهوم اجتماعی -که در گذشتهای نهچندان دور بازار خوبی در فصول مختلف اکران داشت- را زنده کند و هم با استفاده از نشانههای آشنا فصلی را به جریانات دو سال قبل اختصاص دهد تا حفرههای متعدد موجود در بطن فیلمنامه را پر کند و ادعای مستقل بودنش نیز در میان آثار پذیرفتهشده در بخش سودای سیمرغ زیر سؤال نرود.
بگذارید ابتدا سرکی به بازیهای فیلم بکشیم. تقریباً در هیچ یک از لحظاتِ «رها» بازی و اَکت خوب و مناسبی وجود ندارد، و در این میان از بازیگر خوبی همچون شهاب حسینی هم که توانایی به دوش کشیدن بار اکثر آثار بد را هم پیش از این در خود میدیده، کاری ساخته نیست. حسینی بهعنوان پدر یک خانواده درمانده موضوعیت پیدا نمیکند و برای مطرح شدن در دید تماشاگران انتخابی جز تکرار بازیاش در «جدایی نادر از سیمین» ندارد. البته نمیتوان تقصیرها را به گردن بازیگر انداخت چون فرمان هدایت در دست کارگردان است و اوست که در مورد این مسائل تصمیم میگیرد، اما ای کاش شهاب حسینی با توجه به ظرفیتهای به هدر رفته در متن و اجرا -بهقول فوتبالیها خودش کار را درمیآورد- و ایده اولیه را مانند بسیاری از فیلمها از منجلاب بیرون میکشید. بازی دیگر بازیگران هم نهتنها تعریفی ندارد، بلکه مصداق بارز و تجلی عینی عبارت «فاجعه» است. بیان «دختر» و «پسر» خانواده بسیار با مشکل مواجه است و حتی این فکر را ذهن تقویت میکند که نکند اینها «نابازیگر» یا از اطراف بیربط به حوزه فیلم یا سینما باشند! البته نابازیگر بودن بهخودِ خود هیچ اشکالی ندارد و بسیاری از فیلمسازان وطنیمان از جمله «کیانوش عیاری» یا زندهنام «کیومرث پوراحمد» -که فیلمساز در عنوانبندی ابتدایی اثرش را به این کارگردان تازه درگذشته تقدیم کرده- به کرات از حضور نابازیگران بهره بردهاند و ظرفیتهای دراماتیک نقش را به سود «واقعه» حذف و یا کاهش دادهاند، ولی نحوه بازی این بازیگران بهشکلی است که نشان میدهد آنها قصد دارند «بازی» کنند و روح خویش را در کالبد نقش بدمند، اما شیوه اجرا بهگونهای نیست که شایسته تماشا بهنظر برسد!
باری، این تنها مشکل این بهظاهر ملودرام نیست؛ «رها» به شکل رقتانگیزی میخواهد عنوان کند که «اقتصاد بد» و «نداشتن امنیت شغلی» آدم را از اخلاق تهی میکند و از شرافت میاندازد. بسیار خب، این حرف اشتباهی نیست و هر انسانی در خودآگاهش و در میان مکالمات روزمره ممکن است از این گزارههای اخلاقی و منطقی بهره ببرد، اما فیلم برخلاف تصور با دستمایه قرار دادن این ایده تبدیل به همان چیزی میشود که ادعای مخالفت با آن را دارد و بدون اشاره دراماتیک به رکن اقتصادی ماجرا بهعنوان علتالعلل تمام مفسدههای اخلاقی، حیثیت فقرا را میبرد و از زاویهدید طبقه متوسطِ برخوردار -که موتور محرک وقایع دو سال پیش در خیابانها بودند- جایگاه «رها» و خانوادهاش را «حق» آنها قلمداد میکند و در دوگانه میان فقیر و غنی، جانب شمروننشینها را میگیرد و کاری میکند تا مخاطب با آنها احساس نزدیکی بیشتری داشته باشد. نکات فیلمنامهای رها و فقدان منطق دراماتیک در اکثر موقعیتهای فیلم هم داستان دیگری است که در وقت اکران عمومی به آنها اشاره خواهم کرد.














