مریم شوندی، خبرنگار: آخرین نسخه سریال «زخمکاری»، ظاهراً یک اقتباس از نمایشنامه «اتللو»، اثر جاودان شکسپیر است. در نگاه اول شاید این طور به نظر بیاید که این اقتباس به افزایش ظرفیتهای دراماتیک سریال کمک کرده است، اما اثر در ملهم شدن از اتللو تنها به تقلید از چند وضعیت نمایشی اکتفا میکند و با خالی ماندن دست فیلمساز از ایدهپردازی و نخنماشدن موقعیتهای کشمکش داستان، نمیتواند ساختمان دراماتیک خود را بهدرستی بسازد. اگرچه دریافتن ضعفهای سریال نیازی به مقایسه با نمایشنامه شکسپیر ندارد اما مقایسه تراژدی کمنظیر اتللو با سریال زخمکاری این امکان را ایجاد میکند که خلل و کاستیهای فیلمنامه زخمکاری بهتر دیده شود. به سرانجام نرسیدن موقعیتهای طرحشده مانند ماجرای وارد شدن پدر سیما به داستان و سرسری رد شدن از روی جزئیات شخصیتپردازی مانند تمایلات و انگیزههای هادی، از کوچکترین ضعفهای این سریال است که به نظر مخاطب میرسد. تماشای «زخمکاری: مجازات» این ایده را در ذهن تثبیت میکند که ادعای سریال به اقتباس از نمایشنامههای ماندگار تاریخ، یک ادعای بزرگ است که هیچگاه به خوبی حقش ادا نشده و در حد سنجاق شدن به آن آثار باقی مانده.
مهمترین ویژگی اتللو که معمولاً در متون کهن دیگر نیز به خوبی دیده میشود، تمایز نمایان میان خیر و شر است. مخاطب به خوبی میفهمد که دزدمونا، همسر اتللو زنی پاکدامن و پاکسیرت است و آینه تمامنمای زیبایی است، آنچنانکه همه شخصیتها حول محور او تعریف میشوند. پدرش که حسرت از دست دادنش را میخورد، همسرش اتللو که به داشتنش مغرور میشود و ردریگو و یاگو که به اتللو به خاطر این وصلت حسادت میکنند. درواقع شکسپیر وقتی میتواند به خوبی داستان بگوید که پیش از آن توانسته باشد به خوبی طرف خیر و در پس آن شر را ساخته باشد. این اتفاق در زخمکاری رخ نمیدهد. نه تنها نقش سیما به عنوان مابهازای دزدمونا خیر مطلق نیست، که هیچ شخصیت دیگری در جهان مهدویان نمیتواند خیر باشد. داستانی که با آن روبهروییم یک تنازع تمامعیار میان فریبکاران و خیانتکاران است که هیچگاه تمامی ندارد. توالی باجگیری و باجدهی، کارشکنی، جاسوسی و عینیت یافتن رذایل اخلاقی در لحظه شاید جذاب باشد، اما در انتها جز تصویری مدام از یک خوکدانی چیزی به ماجرا اضافه نمیکند.
داستان اتللو و اغلب آثار شکسپیر، بر مضمون رویکرد انتقادی به ساختارهای قدرت دلالت دارند. قابی که در انتهای داستان اتللو بر ذهن مخاطب نقش میبندد این است که غرور و نخوتی که زاده دستگاه قدرت است نابود میشود و این نابودی، اثر وضعی ظلم است. صحنه تقابل امیلیا، ندیمه دزدمونا، با اتللو بعد از آنکه او همسرش را به قتل میرساند، صحنهای مهم از این نمایشنامه است که به خوبی داستان را به سمت وضعیت پشیمانی اتللو میبرد و تراژدی را تکمیل میکند. این روند در داستان زخمکاری غایب است. شخصیت مریم خانم به عنوان متناظر امیلیا در داستان، ظرفیت لازم برای رویارویی با مالک و ضربه نهایی را ندارد. پیش از همه اینها نگاه مهدویان به دستگاه قدرت و پول، نگاهی انتقادی نیست و میتوان این موضوع را در نسخههای پیشین زخمکاری نیز جستوجو کرد. درواقع فیلمساز مخاطب خود را دعوت میکند تا از تماشای مالک و رفقایش در منجلاب انسانیت لذت ببرند و با ساختن یک پلیس منفعل و لاغر اجازه میدهد تا کشمکش اصلی داستان در ایده تنازع شر با شر پیگیری شود. این اندازه ستایش دستگاه قدرت و زور در نگاه فیلمساز، اثر را فرسنگها از شکسپیر دور میکند؛ هرچند که سریال در پس نقاب تراژیک داستان و اقتباسش از اتللو پنهان میشود.
نکته دیگری که در سریال دیده میشود پردازش شخصیت مالک با صحنههایی وهمآلود و خیالی است. حضور دختربچهای که در فصل اول زخمکاری نقش پیشگو را در تناظر با جادوگر نمایشنامه مکبث ایفا میکرد، در این فصل نیز تکرار شده و به نظر میرسد کارکردی جز خارج کردن فضای داستان از واقعگرایی نداشته باشد. حضور دیگر شخصیتهای کشتهشده در موقعیتی فراواقعی نیز در همین راستا پرداخت شده که بازهم نشاندهنده دست خالی فیلمساز در پیش بردن داستان اصلی و دلالت بر حاشیههاست.
شماره ۴۳۴۱ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
ادعای بزرگ!














