هومن جعفری، خبرنگار: نمیشود در ستایشش ننویسیم که پیرمرد رسماً دیوانه بود. جنونهایش را به فیلم و سریال تبدیل کرد و ما را با جنبهای از کابوسها و ترسها آشنا ساخت که مختص خودش بود. او ساقی بود و نمونه کارش را کمتر میتوانستی پیدا کنی. هایزنبرگی بود برای خودش. در آشپزخانه فیلمهایش چیزی میساخت که وقتی مصرف میکردی سرت سوت میکشید.
نمیخواهم مطلب را ویکیپدیایی کنم. نمیخواهم از تاریخچه ساخت فیلمهایش شروع کنم و کار را به ترتیب تقویم پیش ببرم. حق پیرمرد بیش از اینها بود. او جنون منحصر به فرد خودش را داشت بیآنکه کارش ساختن فیلمهای ترسناک باشد. او موقعیتهای بسیار عادی و پیشپاافتادهای را خلق میکرد و کمی از عصاره جنونش را به آن میبخشید تا چیزی که تا دقایقی قبل یک موقعیت یا صحنه بیخطر و ساده به نظر میرسید، به زودی و طی فیلم تبدیل به موقعیتی دلهرهآور شود. او بهتدریج نشانههای سقوط، نشانههای بحران و نشانههای فاجعه را به نمایش میگذاشت. در یک مهمانی شام یا در یک رانندگی ساده در جادهای تاریک. دوربین او قاب ترساندن مخاطبی بود که خیلی زود میفهمید باید حواسش به تکتک ثانیهها باشد. خیلی زود چیزی رخ میداد که شما را متحیر میکرد.
او نه کارپنتر بود که از داخل پیکره انسانهای زنده، موجوداتی اهریمنی را به بیرون بیاورد و نه جرج میلر بود که دنیایی حیوانی، آخرالزمانی و سرشار از خشونت از کنترل خارج شده را به تصویر بکشد. با این همه، او بلد بود در دل دنیایی سرشار از تمدن و مدنیت، صحنههایی خشونتبار و دلهرهآور پخش کند. او ترس را میشناخت، با خشونت در سینما بیگانه نبود و از آلوده کردن دست بازیگران کارهایش به خون، ابایی نداشت. مرد ساختن کمدی رمانتیکها یا فیلمهای ابرقهرمانی یا بلاکباسترهای پرخرج گیشهپسند هم نبود. او اما بلد بود کارش را درست انجام بدهد.
لینچ از رویاها، تخیلات و فانتزیها استفاده کرد و داستانهایش اغلب با عناصر غیرواقعی و غیرمنطقی آمیخته بودند. این ویژگی به تماشاگران اجازه میداد تا در دنیای خیالی و پیچیده او غوطهور شوند. فضاسازی یکی از بزرگترین افزودههای لینچ به کارهایش بود که هیچوقت هم کهنه نخواهد شد. او با استفاده از نورپردازی، رنگها و موسیقی، فضایی خاص و معماگونه را خلق میکرد که حس عجیب و غریبی را به تماشاگر منتقل میکرد و آنها را درگیر داستان میساخت.شخصیتهای فیلمهای لینچ اغلب تعارضات درونی و روانی دارند. این کاراکترها معمولاً در جستوجوی هویت خود یا دچار بحرانهای شخصی هستند. تعاملات بین آنها برای پیشبرد داستان و ایجاد تنش بسیار مؤثر است. لینچ برای افزایش اثرگذاری این موضوع، بهطور مکرر از نمادگرایی و استعارهها در آثارش استفاده میکرد. عناصر داستانهای او اغلب به معنای عمیقتری اشاره دارند و تفسیر آنها نیاز به دقت و تأمل دارد.یکی دیگر از ترفندهای لینچ برای رازآلودهتر ساختن آثارش، نظم زمانی در داستان بود که به خوبی به هم میزد. او فلاشبکها، فلاشفورواردها و توالیهای غیرخطی را به گونهای به کار میگرفت که درک داستان را چالشبرانگیز کند تا به تماشاگر این امکان داده شود که با روایتهای پیچیده و غیرمستقیم درگیر شود.اما در کنار همه این موارد باید به اهمیت بیاندازه موسیقی و صدا در آثار او نیز اشاره کرد. او از ترکیب صداهای خاص، نوارهای موسیقی و صداهای محیطی برای ایجاد تنش و احساسات مختلف استفاده میکرد تا فضای مورد نظر به خوبی ساخته و منتقل شود.
آثار لینچ معمولاً به بررسی سوالات عمیق وجودی و روانی میپرداختند. مباحثی مانند هویت، ترس، عشق و تنهایی در بطن داستانهای او وجود دارد و او این موضوعات را در قالب داستانهای غیرخطی و خیالانگیز به تماشاگران ارائه داد. او همیشه مخاطبش را به فکر کردن به سوالهایی وادار میکرد که معمولاً برای پرهیز از فکر کردن به همانها، به سینما میرویم.
لینچ در کارهایش یک لایه دیگر هم داشت. در حالی که آثار او به شدت سوررئالیستی و غیرواقعی به نظر میرسند، او بهطور غیرمستقیم مسائل اجتماعی و انسانی معاصر را مورد انتقاد و بررسی قرار میداد. این انتقادها معمولاً در میان داستانهای پیچیده و سوررئالیستی لینچ پنهان شدهاند. او از قضاوت کردن جامعه بابت رفتارهای غلط ابایی نداشت.
او را با جنونش به یاد بسپارید. مردی که از ساختن کابوس و رویا ترسی نداشت و مخاطب را به گونهای درگیر آثار خود میساخت که بعد از تماشایشان به فکر فرو روند.
شماره ۴۳۳۲ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه

به خاطر جنونت ممنونیم پیرمرد!