سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: انفجار پیجرها و ترور رهبران مقاومت لبنان باعث شده هرتحولی در منطقه به سرعت بر مبنای تقویت یا تضعیف محور مقاومت مورد ارزیابی قرار گیرد. انتخاب «جوزف عون» به عنوان رئیسجمهور جدید لبنان تفسیرهای مختلفی را سبب شده است. برخی درصدد تفسیر آن بر ضد مقاومت و دیگران نیز در پی شکلدهی به تفسیری برخلاف آن برآمدهاند.
نکات
در این بخش به روی کارآمدن عون بر اساس پیچیدگیهای لبنان، اوضاع منطقه شام، قدرتهای منطقهای و ترجیحات قدرتهای بینالمللی پرداخته شده است.
۱. پستهای عالی مرتبط با اهل سنت و شیعیان پر است، اما پست همتای مسیحیان خالی مانده بود. نجیب میقاتی، نخستوزیر و نبیه بری، رئیس پارلمان بودند؛ اما هیچ شخصیت مسیحیای در مقام ریاستجمهوری حضور نداشت. این مسئله توازن قوا میان طوایف لبنانی را تحت تأثیر قرار میداد.
۲. جنگ با رژیم صهیونیستی باعث شد تا لبنان در مواجهه با شدیدترین ضربات، لزوم تسریع در پرونده ریاستجمهوری را درک کند. نمیتوان بدون بالاترین مقام کشور، هرچند تشریفاتی باشد، سختترین مراحل را پشت سرگذاشت. عدم انتخاب رئیسجمهور یک نشانه از عدم وفاق در شرایطی است که کشور با دشمن خارجی روبهروست.
3. جنگ نابودی لبنان در دوره ترامپ کلید خورد که طی آن ابتدا جوکرهای وابسته به سفارت آمریکا وارد خیابان شدند و سپس با استعفای دولت خلأ سیاسی رخ داد.
روی کارآمدن ترامپ طرفهای مختلف را به حل و فصل سریعتر ماجرا رساند. این طرفها به ویژه متحدان آمریکا در تعارض با منافع واشنگتن بازی نمیکنند، اما با توجه به نوع سیاستورزی ترامپ و ابهامی که عملکردهای وی دارد، در تلاش برای تثبیت اوضاع خود برآمدهاند. به معنایی دیگر، بازیگران مختلف از رقبا تا متحدان آمریکا به دلیل ناتوانی در تشخیص مسیر فعالیت ترامپ، میکوشند آنچه خود میتوانند را شکل دهند. در غیر این صورت و در فقدان تثبیت دستاوردها، محیط بینالمللی با امواجی که ترامپ ایجاد میکند به سمتوسوهای نامشخصی میرود.
4. با سرنگونی نظام سیاسی سوریه که از یکسو به ایران و از سویی دیگر به امارات نیز نزدیک تلقی میشد، این کشور در اختیار ترکیه قرار گرفت و امروز تحت تأثیر دیدگاههای اخوانی و دیدگاههای رادیکال قرار دارد. حضور زوج ترکیه و قطر به همراه متحدان اخوانیشان در سوریه، تهدیدی آشکار علیه دولتهای محافظهکار عرب ازجمله عربستان سعودی و امارات است. مصر نیز از این ناحیه احساس خطر میکند. دولت کنونی مصر با کودتا علیه اخوان المسلمین بر سرکارآمد و با ترکیه و متحدانش در لیبی نیز مواجه است. عربستان سعودی برای موازنه در برابر ترکیه در سوریه، به نشان دادن توانمندیهایش در لبنان نیاز وافری داشت؛ از این رو ریاض خواستههای مقاومت لبنان برای کمک به بازسازی این کشور را در قبال ریاستجمهوری گزینهاش قبول کرد.
5. سقوط سوریه یکی از پیامدهای جنگ بر سر تقسیم منابع گازی دریای مدیترانه تلقی میشود. از این رو لبنانیها نیز درصدد آماده شدن برای کسب منافعند. لبنان با مشکل انرژی روبهروست که منابع گازی میتواند آن را حل کند. از سوی دیگر صادرات گاز برای این کشور درآمدهای ارزی در پی دارد. لبنانیها امروزه نیز با توجه به مبالغ ارسالی از سوی شهروندان لبنانی که در خارج کار میکنند، میتوانند ارز مورد نیاز خود را تأمین کنند، اما میان درآمد ارزی با درآمدی که دولت میتواند آن را به طور کامل مصرف کند، تفاوت وجود دارد. حواله ارزی یک شهروند در بانک میتواند به پول ملی تبدیل شود، اما ما به ازای کامل آن به خانواده فرد تعلق میگیرد. در مقابل درآمد صادرات گاز به طور کامل مربوط به دولت است.
6. سقوط سوریه به دست ترکیه پیامد سخت و سنگینی برای عربستان سعودی دارد. ترکیه در صورت ورود به محیط عربی، نه تنها سیادت سعودیها بر جهان عرب را به چالش میکشد، بلکه در رهبری اهل سنت بالاتر از عربستان قرار میگیرد.
7. ورود بازیگران جدید به بازار انرژی میتواند برای کشورهای عربی صادرکننده نفت زیانبار باشد. آنها قادر به جلوگیری از این روند نیستند، اما درصدد کنترل روندها برآمدهاند. تضعیف عراق، یمن، سوریه و لیبی در همین راستا قرار میگیرد.
تسلط ترکیه بر شمال سوریه و عراق و همچنین بهرهگیری حداکثری از منابع گازی مدیترانه میتواند آنکارا را علاوه بر رقابتهای منطقهای، به یک رقیب در بازار انرژی نیز تبدیل کند؛ چه اینکه آنکارا خود را بازیگری به شدت منفعتطلب نشان داده است. ترکیه همزمان بر عمق روابط خود با آذربایجان، یکی دیگر از تولیدکنندگان انرژی افزوده و درصدد تقویت روابط با آسیای میانه است.
نفوذ ترکیه در عراق، سوریه، لیبی، قطر، آذربایجان، قزاقستان و تا حدی ترکمنستان این کشور را غیرمستقیم به عامل اثرگذاری در بازار انرژی تبدیل میکند. کشورهای عربی از اهرم انرژی برای کسب منافع اقتصادی و انواع بازیهای سیاسی بهره میگیرند و بدون آن، دیگر ابزارهایشان نیز از کار خواهد افتاد. بدون درآمدهای نفتی آنها از پشتیبانی ایدئولوژیهایشان نیز باز میمانند.
8. با انتخاب رئیسجمهور هنوز روند استقرار دولت لبنان تکمیل نشده و مسئولیت بعدی که باید برای آن چارهاندیشی شود، پست نخستوزیری است. هماکنون نجیب میقاتی به عنوان نخستوزیر دولت پیشبرد امور فعالیت میکند و تا زمان انتخاب نخستوزیر توسط پارلمان، در این سمت باقی خواهد ماند.
9. ترکیه و قطر در لبنان قادر به هماوردی با عربستان سعودی و امارات نیستند. طی دهههای اخیر همواره ریاض نقشی تعیینکننده داشته است، درحالیکه ترکیه در ظاهر خاموش و قطر نیز با وجود تمام تلاش هایش، اغلب نقشی حاشیهای ایفا کرده است. احتمال دارد آنکارا و دوحه از مجرای تسلط خود بر دمشق، درصدد ایفای نقش در تحولات لبنان برآیند؛ همانگونه که نظام پیشین سوریه در لبنان نقشآفرینی میکرد. این احتمال عربستان را به حلوفصل سریعتر پرونده ریاستجمهوری سوق داد تا فرصت مداخله ترکیه و قطر را مسدود کند.
10. مقاومت لبنان و شیعیان، در بازی دو محور ترکیه و قطر و همچنین عربستان سعودی، به شکل هوشمندانهای حرکت میکنند. پس از جنگ 2006 که گفته میشد تعدادی از کشورهای عربی نیز مخفیانه به رژیم برای سرکوب مقاومت لبنان کمک کرده بودند، این خود کشورهای عربی بودند که هزینههای بازسازی پس از جنگ را پرداخت کردند. در این میان قطر که درصدد ورود به بازیهای منطقهای همانند عربستان بود، تلاش کرد از یکسو با میانجیگری در جنگ و از سویی دیگر با پرداخت هزینههای بازسازی، نقش خود را پررنگ کند. در حال حاضر نیز عربستان سعودی برای ناکام گذاشتن ترکیه و قطر، حاضر به پرداخت هزینههای بازسازی شده است. آشکار است که بیشترین آسیبها در جنگ به مناطق شیعهنشین رسیده و پول عربستان صرف بازسازی آنها خواهد شد.
11. مقاومت در لبنان منابع و توانمندیهایی دارد که باید به دقت آنها را به امور مختلف اختصاص دهد. حفاظت از مرزهای لبنان بر عهده ارتش، تأمین امنیت داخلی برعهده پلیس، بازسازیها وظیفه وزارتخانههای اقتصادی و عمرانی است. این مسائل همگی بر عهده ساختارهای رسمی و دولتی قرار دارند. با این حال ضعف در این نهادها باعث شده دیگران در پی حل مشکلات در کشور برآیند.
مقاومت لبنان که ریشه در شیعیان این کشور دارد، با توجه به استقرار شیعیان در جنوب و در مجاورت فلسطین اشغالی، وظیفه خود را جلوگیری از اشغال جنوب توسط رژیم صهیونیستی میداند. به عبارتی دیگر، شکلگیری و مسلح شدن مقاومت ناشی از ناتوانی ارتش لبنان در سد نفوذ صهیونیستها بوده است. هیچگاه وظیفه مقاومت اداره امور نظامی، تأمین امنیت و یا اقتصاد نبوده اما بهمرور به آنها ورود کرده است. نخستین ورود در حوزه نظامی صورت گرفت. با ضعف دستگاههای امنیتی لبنان در شناسایی شبکههای جاسوسی رژیم صهیونیستی، مقاومت در حوزه اطلاعاتی و امنیتی هم ورود کرد. همچنین مقاومت در برابر دزدان محلی و سوءاستفاده طوایف از اسلحه برای فشار به شیعیان، از قدرت خود استفاده میکند.
پس از آنکه تلاش شد لبنان تحریم شده و مردم این کشور یا به طور ویژه شیعیان هدف قرار گیرند، مقاومت ناگزیر از ورود به حوزه اقتصادی نیز شد. این چهره ترسیم شده از محیط و اهداف مقاومت لبنان نشان میدهد این گروه بیشتر از هرچیز بر مقابله نظامی و اطلاعاتی با نفوذ رژیم صهیونیستی تمرکز دارد. مقاومت لبنان نه تنها با دولت قوی که بتواند نیازهای مختلف جامعه را تأمین کند مخالف نیست، بلکه به دنبال راهی است تا از مشغولیتهای خود کاسته بر کارویژه اصلی خود در مقابله با صهیونیستها متمرکز شود.
12. در روی کارآمدن جوزف عون، سه طرف آمریکا، فرانسه و عربستان سعودی همکاری کردند. احتمالاً گرایش امارات و رژیم صهیونیستی نیز با توجه به دیگر گزینهها، این گزینه بوده است. اماراتیها و حتی دیگر بازیگران، گزینههای دیگری نیز داشتند اما با توجه به احتمال مقابله شدید مقاومت با آن، روی جوزف عون متمرکز شدند که میتوانست موافقت مقاومت را هم جلب کند.
به نظر میرسد این طرفها فعلاً بیش از هرچیز به دنبال مهار پیامدهای تغییر در سوریهاند. بخشی از این بازیگران در سقوط سوریه نقش داشتند، اما بالاجبار به این سمت رفته و حالا خواهان مدیریت تبعات آن برآمدهاند. گویا آمریکا خواهان برتری یافتن ترکیه در منطقه نیست. همچنین فرانسه در مسائل کلان، پرونده یونان و قفقاز در مقابل ترکیه قرار دارد. رژیم صهیونیستی نیز میتواند با امارات و تا حد کمتری عربستان همزیستی کند، اما میداند در صورت تقویت بیش از پیش ترکیه، کار سختی خواهد داشت. تلآویو میداند قادر به رویارویی با بلوکهای قدرتمند مرتبط با تهران یا آنکارا نیست، اما این اتفاق در قبال ریاض میتواند رخ دهد.
ایران و ترکیه تختگاه امپراتوریها بودهاند و سابقه کنترل منطقه را دارند. عثمانی تا یک قرن قبل اکثر مناطق غرب آسیا را تحت کنترل داشت. این دو کشور همچنین تمایلشان به احیای قدرت پیشین خود را نشان دادهاند. در مقابل سعودیها فاقد تجربه امپراتوریاند. از سوی دیگر فاقد توانمندی انسانی و جمعیتی کافی برای ایجاد و اداره جغرافیایی بزرگاند؛ چیزی که ایران و ترکیه آن را در اختیار دارند. ریاض همچنین در طول چند دهه اخیر هیچ مواجهه سنگین و مستقیمی با تلآویو نداشته. فقدان تاریخ امپراتوری، ضعفهای ذاتی، عدم توانمندی در گسترش جغرافیایی و نبود سابقه درگیری باعث شد تلآویو در بازی قدرت، ریاض را طرف قابل جذب ببیند. این تمایلات حکایت از آن دارد که در صورت وجود فضایی برای انتخاب، رژیم صهیونیستی عربستان سعودی و یا بیشتر از آن امارات را در برابر ترکیه و قطر برمیگزیند.
13. بسیاری کنارهگیری سلیمان فرنجیه، نامزد مقاومت لبنان برای پست ریاستجمهوری را شکست مقاومت ارزیابی کردهاند. تلقی از شکست بیش از هرچیز با مقایسه رویدادهای کنونی با دوره روی کارآمدن میشل عون به عنوان نامزد مقاومت مقایسه میشود. با توجه به ترکیب پارلمان که در آن مجموع آرای احزاب مسیحی و اهل سنت بیشتر از شیعیاناند، رأی آوردن گزینه شیعیان بسیار دشوار است؛ چه اینکه پست ریاستجمهوری اساساً سهمیه مسیحیان است. میشل عون نیز در شرایطی به ریاستجمهوری رسید که جریان آزاد ملی به عنوان خاستگاه حزبی او، در میان مسیحیان برتری داشت.
فرنجیه اما از چنین جایگاهی برخوردار نبود و تلاش میشد نظر جبران باسیل، داماد میشل عون و رهبر کنونی جریان آزاد ملی برای ریاستجمهوری او جلب شود؛ آن هم در شرایطی که باسیل میخواست خودش رئیسجمهور شود و توقع داشت مقاومت جانب وی را بگیرد. اساس آرای فرنجیه، 28 رأی شیعیان بود که تقریباً یکپنجم کرسیهای پارلمان میشد. اگر طی این دو سال نامزد احزاب غیرمقاومتی رأی نیاوردند حاصل بازی ماهرانه مقاومت بود، نه برتری عددی نمایندگان این جریان.
14. نظام سیاسی لبنان پارلمانی است و بر اساس آن نخستوزیر بیشترین قدرت را دارد. از این رو رئیسجمهور در لبنان به لحاظ اداری نقشی تشریفاتی دارد، اما در هر حال مهرهای اثرگذار است، به ویژه با شرایطی که این کشور دارد. اهمیت انتخاب رئیسجمهور به مشخص شدن موازنه قوا و سمتوسوی جریان قدرت است. از سوی دیگر رئیسجمهور پس از مشخص شدن نتایج انتخابات پارلمانی در صورتی که آرای احزاب متکثر باشد، میتواند در روند انتخاب نخستوزیر مداخله مؤثری داشته باشد.
آنچه در خصوص انتخاب جوزف عون رخ داد، تغییر کاملی از موازنه قوا نبود، بلکه توافقاتی درباره پست نخستوزیری و دولت نیز صورت گرفت. به عنوان مثال، وزارتخانههای مقاومت لبنان حفظ شده و وزارت دارایی نیز در اختیار آنها باقی میماند. اگر جوزف عون بدون توافق با مقاومت لبنان انتخاب میشد، همچنان نیازمند امتیازدهی به این گروه بود، اما لزومی نداشت امتیازات بزرگی به آن بدهد. امتیازات بزرگی که مقاومت از سهم کابینه و بازسازی دریافت کرده است، به بهانه اثبات نقش مهم مقاومت در روند انتخاب رئیسجمهور به دست آمد. مقاومت در دور نخست به عون رأی نداد تا چشمانداز انتخاب او در دور دوم نیز تیره و تار شود. با این حال پس از جلب موافقت مقاومت بود که با آرای این جریان، عون 99 رأی کسب کرد.
15. اتفاقات لبنان و همچنین عراق نشاندهنده تلاش برای مدیریت اوضاع در سوریه است. به عبارت دیگر بیشتر از آنچه سوریه بتواند بر لبنان یا عراق اثر بگذارد، این بیروت و بغدادند که میتوانند بر دمشق اثر بگذارند. این اتفاق معنای خاصی در موازنه قوا دارد. سقوط سوریه و تسلط تحریرالشام بر این کشور تغییری در موازنه قوای منطقه ایجاد کرد، اما نه آنقدر زیاد. گروه تحریرالشام با 20 الی 30 هزار شبهنظامی درحالی جایگزین نیروهای مسلح 200 هزار نفری نظام پیشین و ساختار اداریاش شده، که فاقد امکانات همان نظام است؛ باید توجه داشت نظام سابق با وجود تمام امکاناتی که از تحریرالشام دریغ شد، سقوط کرد.
اگر بازیگران تحولات را در محیط سوریه حبس کنند، بازی ترکیه و قطر با منشأ سوریه به همین کشور محدود خواهد شد. در یک چهارچوب کلان، سوریه نه تنها یک سکو برای ترکیه و قطر برای بازیگری پررنگتر در منطقه نیست، بلکه تسلطشان بر این کشور تثبیت نشده و بازیگران مختلف همچنان در اقتصاد، امنیت و جامعه این کشور ایفای نقش خواهند کرد. همچنین سوریه احتمال دارد به یک ویتنام برای غرق شدن نیروهای نظامی ترکیه و اتمام پولهایش تبدیل شود. تغییر موازنه قوا به این میزان در منطقه قابل هضم است؛ هرچند نیروهای محورهای رقیب با ترکیه و قطر احتمال دارد همین دستاوردها را نیز از دستشان ربوده یا خارج کنند.
16. شام اکنون دارای چند قطعه است؛ سرزمین 1948، کرانه باختری و غزه در فلسطین، بدنه اصلی سوریه، شرق فرات و اردن. از تمام این قطعات، ترکیه و قطر صرفاً در بدنه اصلی سوریه موفقیتی به دست آوردهاند. در سرزمین فلسطین تنها رژیم صهیونیستی و ایران حضور دارند. در اردن سعودی و امارات محوریت دارند. در لبنان علاوه بر ایران، عربستان سعودی قدرت دارد. همچنین در شرق فرات کردها حضور دارند که دشمن خونی ترکیهاند.
به نظر میرسد در میان گروههای حاضر نیز ضعیفترین طرف وابسته به ترکیه و قطر است. غزه و کرانه باختری در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی مقاومت میکنند و تلآویو نیز با وجود ضربات همچنان میجنگد. اردنیها نیز اوضاع خود را آرام نگه داشتهاند. در مقابل تحریرالشام در داخل با شورش مخالفان مواجه شد و در جنوب کماکان یک گلوله نیز به سمت صهیونیستها شلیک نکرده است. تحریرالشام علیرغم مسئولیتش در قبال تجاوز رژیم صهیونیستی شاید بهانههایی بتراشد اما این بهانهها نیز اعتراف به ضعف تلقی میشوند. در جنوب دروزیها و دیگر گروههای مسلح که تحت نفوذ کشورهایی مانند امارات قرار دارند، همچنان سرناسازگاری با جولانی دارند. شاید او بعدها با اتکا به این مسائل ادعا کند به نقاط مورد تجاوز دسترسی چندانی نداشته و گرفتار شورشیان بوده است. با این حال اعتراف به این مسئله و عملکرد کنونیاش هردو آشکارکننده ضعفهای تحریرالشام و ترکیه در اداره سوریه هستند.
ترکیه و قطر از تمام شام، بدنه اصلی سوریه را به شکلی ناپایدار و سست در اختیار گرفتهاند و با وجود ایجاد تغییر در موازنه قوا، اما تغییری بسیار بزرگ نیافریدهاند. انتخاب رئیسجمهور لبنان یکی از شواهد مسدود بودن کامل دیگر نقاط در برابر نفوذ سنگین ترکیه بود.
17. نفوذ ایران در شام کماکان قابل مقایسه با نفوذ ترکیه نیست. نفوذ ایران در شام چنان نهادینه شده که با وجود سقوط نظام سوریه نه تنها از بین نرفته بلکه جریان دارد و احتمالاً در سالهای آتی تقویت خواهد شد. برخلاف عملکرد اسد، حزب بعث سوریه و ارتش این کشور مخالف تشکیل گروههای مقاومتی در سوریه بودند که این مانع دیگر وجود ندارد. همچنین نفوذ محور مقاومت در داخل سرزمینهای اشغالی به شدت مورد ضربه قرار گرفته اما تحت سنگینترین فشارها فعالیتهایش آرام نگرفته است. مقایسه فعالیت گروههای مقاومتی در غزه ویران شده با ناتوانی تحریرالشام پس از فتح سوریه، این مسئله را هویدا میسازد. نفوذ ایران در شام نهادینهشده، غیرقابل حذف، فعال و دارای ظرفیتهای گسترش است، اما نفوذ ترکیه جدید، منوط به حضور مستقیم، محدود و ناپایدار و بدون زمینههای رشد قابل توجه است.
18. پس از پایان جنگ، بازگشت مردم و آغاز بازسازی، انتخاب دولت جدید، تثبیت مقاومت و جذب منابع مالی برای بازسازی حکایت از روند روبه رشد ثبات در لبنان دارد؛ این درحالی است که رژیمصهیونیستی با توافق موقت 60روزه و تلاش برای تمدید آن در صدد استمرار بیثباتی در لبنان، تشدید آن و ادامه روند تضعیف مقاومت بود.
19. در میان قطعات شام و بر اساس شاخصهای مقایسهای داخلی، لبنان با تحولات اخیرش با ثباتترین به شمار میرود. در رژیمصهیونیستی حکومت طولانیمدت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر این رژیم، دشمنانی دارد و خیابانها در تسخیر معترضان اوست. اعتراضات به نتانیاهو برای سوق دادن دولت به توافق آتشبس با غزه در روزهای اخیر شدت یافتهاند. در سوریه نظام پیشین ساقط و گروه مستقرشده در کشاکش شورشهاست. در کرانه باختری، شکنندگی تشکیلات خودگردان تحت نفوذ عربستان و امارات بیشتر شده و اوضاع صهیونیستها نیز چندان جالب نیست. اوضاع اردن اندکی باثبات است اما در سایه تحولات کرانه باختری و روندهای محتمل داخلی، چندان مطمئن نیست.
20. رضایت آمریکا به امتیازدهی به مقاومت لبنان به معنای ناچار شدن آمریکا به دو مسئله است. در وهله اول واشنگتن بر اساس واقعیتها پذیرفته است که مقاومت نابودشدنی نیست و تثبیتشده است. در وهله دوم، آمریکا به روندی رضایت داده که تقویت مقاومت است؛ بازسازی جنوب معنایی جز این ندارد. صهیونیستها نیز در برابر این روند کاری از پیش نبردهاند. به همین دلیل در غزه به اشغال شمال به جای اشغال کامل راضی شده و بی توجه به جنوب لبنان، به دنبال دور زدن این کشور و گذار به شرق سوریه از مسیر جنوب این کشور هستند. تلآویو در برخورد با دیوار سفت مقاومت ناچار شده به جای رشد مرحلهای و خانه به خانه، مسیر پر پیچ و خمی را برای توسعه ارضی در پیش بگیرد.