سعید اکبری، خبرنگار: «گلادیاتور ۲» ادامه روند فیلمسازی رو به افول ریدلی اسکات است. دنبالهای که فقط یک شکست نیست، بلکه توهین به میراث اصلی و خیانت آشکار به مخاطبان وفادار قسمت نخست قلمداد میشود. فیلمی عاری از اصالت که بهشدت به فرمول نسخه قبلی خود متکی است و حتی تقلیدی ناشیانه از پلات آن محسوب میشود. آثار اخیر ریدلی اسکات و همینطور موج بازسازی و دنبالهسازیهای غیرضروری، شاهدی بر کمبود نوآوری و خلاقیت در هالیوود فعلی است که آن را صرفاً تبدیل به ماشین پولسازی کرده است. طرح داستان قابلپیشبینی است، کاراکترها فراموششدنیاند و برخی نبردهای تنبهتن در عین مهیج بودن فاقد آن وزن و تأثیر واقعی فیلم اصلی است. در فیلم اول هر ضربت شمشیر و خونی که ریخته میشد وزن و روح و حس خاصی درون آن نهادینه بود. در اینجا پاشش خون و قطع اعضای بدن به سبک تارانتینو شکلی کمیک، گرافیکی و تصنعی به خود گرفته است. بااینحال هرزمانی که صحنههای اکشن و مبارزات انسانیِ بیش از حد متکی به سیجیآی به اتمام میرسد فیلم کاملاً نحیف میشود و از نفس میافتد. در فیلم نخست مبارزه مکسیموس با ببرها با لحن و فضای واقعگرایانهتر فیلم همخوانی بیشتری داشت؛ برعکس مبارزه با حیوانات سیجیآیمحور ضعیف فیلم دوم که عجیب هم طراحی شدهاند و لحنی فانتزی به اثر بخشیدهاند. کرگدن عظیمالجثه، میمونهای جهشیافته که سکانس نبرد را بهسوی کمپموویها سوق داده است و کولوسئومی که داخل آن را از آب و کوسههای سفید بزرگ پر کردهاند - حتی اگر سند تاریخی هم داشته باشد- اینجا حقیقتاً به شوخی میماند. با این اوصاف موجودات بسیار بیشتری هم اعم از اژدهایان میتوانستند وارد رینگ مبارزه شوند. این بار هانس زیمر بهعنوان آهنگساز فیلم حضور پیدا نمیکند، بنابراین سازندگان هم تا جای ممکن با بهرهبرداری از قطعات زیبا و حماسی زیمر از فیلم اول بهمنظور ایجاد تداعیها و پیوندهایی با آن، سعی دارند مخاطب را در وادی احساسات غوطهور سازند. تقریباً هیچیک از بازیگران توانایی مجسم ساختن نقش خود و دمیدن زندگی و روح در این کاراکترها را ندارند؛ البته که معضل بنیادین از فیلمنامه است اما گویی تمام بازیگران صرفاً بهخاطر نام آنها انتخاب شدهاند و هیچیک روی پرده به نقش خود آنچنان وقعی نمینهد. اجرای آنها مسطح، بیروح و ناتوان از درگیرکردن و برانگیختن هرگونه احساسی است. تعجیل در خط داستان زمان کمی را برای سرمایهگذاری عاطفی روی شخصیتها ارائه داده است. قوس تمامی کاراکترها بسیار ضعیف و ازهمگسیخته نگاشته شده است و تماشاگر قادر به درک انگیزههای حقیقی کاراکترها یا منطق رویدادها نیست. فیلمنامه تمرکزی روی موضوعی واحد و خاص ندارد، مدام تغییر مسیر میدهد و بدون پیشزمینه به کاراکترهای خود انگیزههای تازه محول میکند. برای مثال لوسیوس که در ابتدا از مکالمه با مادرش امتناع میکند و نسبت به او و حتی آکنده از کراهت و رمیدگی است پس از دو سکانس مادر را در آغوش میگیرد و از انتقام شخصی مبنیبر بهقتلرساندن بدترین دشمن خود در میدان مسابقه دست میکشد و در فصل پایانبندی برای تمام ارتش رم نطقهای اندرزگونه ایراد میکند. اصلاً مشخص نیست او چطور به چنین مبارز و شمشیرزنی متبحر و حاذق تبدیل شده است که در هر نبردی توانایی تاختن و هدایت دیگر سربازان بهمنظور پیش راندن را دارد. لوسیوس حتی تا پایان قصه، مرگ معشوق خود که رانه اصلی وی برای آغاز این سفر پرماجرا و متلاطم بود را کاملاً به دست فراموشی میسپارد. فیلم عملاً زمانی را به بررسی وقایعی که در آن برهه زمانی 16 سال برای او رخداده است، اختصاص نمیدهد. قلب فیلم نخست، سفر پرفرازونشیب استحاله مکسیموس از یک فرمانده جنگ خیانت دیده به یک گلادیاتور یا برده جنگی که از طریق افتخار و مهارت خود در این عرصه احترام کسب میکند، بود. او جایگاه خود را از طریق فداکاری و تلاش بیامان به دست آورد در مقابل، لوسیوس که با گازگرفتن یک میمون و عربدهکشی در مقابل او احترام حاصل میکند. درحالیکه قصه نسخه اول در مسیر تدریجی سفر مکسیموس و رویارویی نهایی او با کومودوس پیشرفت میکرد، دنباله سعی میکند آن مسیر را بدون طیکردن تکرار کند. مخاطب احساس نمیکند که لوسیوس رهبر یا فردی شایسته تحسین است. از همان ابتدای امر بدون دلیل و انگیزه خاصی خود را در مرکز میدان یک جنگ عظیم مییابد، جرقه پیرنگ انتقام وی زده میشود و تا انتهای داستان هم بدون اراده و اختیار بیشتر تحتالشعاع محیط پیرامونش قرار میگیرد. حتی ارتش رومی که در اوستیا کمپ زده بود، به واسطه ارائه یک انگشتر اقاقیا به لوسیوس وفادار میشود، مردی که هیچیک از آنها نمیدانند که او حقیقتاً کیست و آیا حتی یکمرتبه در جوار آنان جنگیده است یا خیر. درباره ماکرینوس هم اوضاع به همین منوال است. در دقایقی از داستان او یک تاجر برده و گلادیاتور است و در دقایق بعد در میان سناتورها و پادشاه رم و برادرش مراوده و برای تسلط بر کل امپراتوری اهتمام میورزد. دنزل واشینگتن، مشابه یک گانگستر سیاهپوست آمریکایی است که نقش یک سیاستمدار رمی را با خدعه و نیرنگ به شیوه معاصر بازی میکند. کاراکتر او گویی با همان شیوه دیالوگ گویی و ادای لحن مستقیم از دو فیلم «روز تعلیم» و «گنگستر آمریکایی» به فضای رم باستان ورود کرده است. کاراکتر امپراتورها، با نقشآفرینی اور اکت دو بازیگر، بسیار مضحک نگاشته شدهاند و صحبت در موردشان اتلاف زمان محسوب میشود. آن دو حتی بهمانند کومودوس در فیلم اول در برانگیختن میزان تنفر مخاطبان بهعنوان دو شرور معمولی هم ناتوان هستند. مرگ ژنرال آکاسیوس و مادر کوچکترین اثر عاطفی بر مخاطب نمیگذارند. طراحی لباسها آن میزان باورپذیری فضای رم باستان را ندارند. انتخاب و طراحی این لباسها نهتنها بازتاب دوره زمانی خود نیستند، بلکه بعضاً بسیار امروزی، پاکیزه، بکر و دستنخورده نمایان شدند، برعکس فیلم اول که گویی کاراکترها با آن لباسها در آن شرایط زیست میکنند. درنهایت «گلادیاتور ۲» طرفداران را در حسرت عمق، تنش و طنین احساسی قسمت اول باقی میگذارد. به نظر نگارنده صحنه افتتاحیه درخشان فیلم «گلادیاتور ۱» نسبت به کلیت نسخه دوم برتری دارد.
شماره ۴۳۲۶ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
«گلادیاتور ۲»؛ ناکامی در احیای میراث اصلی