مصطفی قاسمیان، خبرنگار: مجموعه «بازی مرکب» در فصل دوم، از آن ادامههایی است که کمتر کسی را از طرفداران سری نخست ناامید میکند و مصداق مناسبی برای اصطلاح سندرم قسمت دوم نیست. دومین فصل از این سریال هم بر همان مدار سری اول میچرخد که از آن به یاد داریم؛ قصهای که با تم «بازی با مرگ» هویت یافت و از هیجانی تغذیه میکرد که تماشای بقای شخصیتها در بازیهای مرگبار کودکانه به مخاطبان هدیه میداد. سازندگان تا جایی که توانستند این عنصر را بار دیگر در سریال قرار دادند تا همان مقدار آدرنالینی که در فصل اول باعث موفقیت این اثر شد یک مرتبه دیگر ترشح شده و فصل دوم بازی مرکب را پربیننده کند. به این منظور، بازیهای جدیدی در قصه طراحی شده که تا حد زیادی این اثر را روی تماشاگر میگذارد و ماجرا با منطق داستان همخوانی دارد؛ به این شکل که با گذشت 3 سال، طبیعی است سازندگان بازی با هدف ایجاد تنوع بیشتر برای تماشاگران ثروتمند و قمارباز بازی، بعضی مراحل را تغییر داده باشند. تا اینجا همهچیز مطابق روال منطقی قصه جلو میرود ولی تلاش افراطی فیلمساز برای حفظ تم بازی با مرگ در بخشهای پیش از آغاز بازی اصلی، از قصه بیرون میزند و دست او را رو میکند. مشخصاً میتوان به بازی سنگ، کاغذ، قیچی و رولت روسی توسط بازاریاب بازی مرکب اشاره کرد که در خانههایی در خیابانهای سئول انجام میشود و البته نسخه کمخطر و فاقد مرگ آن با گداهای پارک. این بازیها نه منطق و مبنای درستی دارد و نه با شخصیتپردازی بازاریاب مطابقت میکند.
شماره ۴۳۲۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
فرار از سندرم فصل دوم به سبک «بازی مرکب»
در مقابل، فصل دوم سریال بازی مرکب بهخوبی زاویه دید تماشاگر را گسترش میدهد و وارد قصه زندگی یکی از عوامل میانی بازی میشود؛ چیزی که در فصل نخست دیده نشده بود و از سویی هم به جذابیت این اثر میافزاید و هم پازل منطقی پشت صحنه بازی را در ذهن تماشاگر بیشتر کامل میکند. سازندگان سریال البته از مسیر این گسترش زاویه دید، موقعیتهای دراماتیک بیشتری در قصه تنیدهاند. افزایش بار دراماتیک قصه البته محدود به شخصیت زن تکتیرانداز نیست و سری دوم مجموعه بازی مرکب ابعاد دراماتیک بزرگتری نسبت به فصل اول داراست. گویی سازنده، برگهای زیادی را رو کرده تا بتواند 3 سال پس از پخش اولین فصل، موفقیت تجاری آن را تکرار کند. به این منظور، برخورد تصادفی یک زن باردار به پدر فرزندش و یک پسر به مادرش نیز که از وجود یکدیگر در میان بازیکنان بیخبرند، به قصه افزوده شده و بازیکنان از حالت منفرد فصل گذشته فاصله گرفتهاند. با این حال، هردو مورد تا حدی نقاط ضعفی برای سری دوم به شمار میروند؛ چراکه دست نویسنده در این برخوردهای تصادفی کمابیش دیده میشود.
بدتر از اینها اما حضور یک شخصیت تراجنسیتی در میان بازیکنان است که گویی به عنوان امضای نتفلیکس، وارد بازی مرکب شده و از لحظه نخست داد میزند که در این فصل کشته نمیشود و بناست تا در فصل سوم نیز حضوری پررنگ داشته باشد. ایراد دیگر قصه زمان زیادی است که سازندگان برای انجام بازیها در طول قصه در نظر گرفتهاند. در شرایطی که بازیهایی مشابه یکبار دیگر دیده شده و تقریباً همه تماشاگران این احتمال را میدهند که قرار نیست خطری جان شخصیت اصلی داستان را تهدید کند، زمان زیاد هر بازی، نوعی آب بستن را به ذهن متبادر میکند. همه نکات ذکرشده در حالی است که در بعضی پیچهای کلیدی داستان، خالق سریال بار دیگر توانسته منطق روایی نسبتاً متقاعدکنندهای برای این فصل طراحی کند؛ از بازگشت شخصیت اصلی از پای پرواز در لحظه نخست تا ورود مجدد او به بازی و رخدادهای آن خصوصاً اتفاقات قسمت آخر که این امر، بار دیگر یکی از برگهای برنده اصلی بازی مرکب به شمار میآید. این در شرایطی است که حتی در هالیوود، ساخت دنباله برای قصههایی که از ابتدا قرار نبوده ادامه داشته باشند، در بسیاری از موارد تنها با اغماض تماشاگر روی بعضی جزئیات داستان قابل باور میشود.
فارغ از این موارد، یکدستی اجرا در فصل دوم نسبت به فصل اول، شگفتآور به نظر میرسد. فصل دوم بازی مرکب طوری کارگردانی شده که مشخص نیست از نظر زمان ساخت، فاصلهای 3 ساله میان فصل اول و دوم وجود دارد. جزئیات این مسئله را میتوان از جلوههای ویژه بصری تا طراحی صحنه (در بازیهای جدید) مشاهده کرد. بازیگران سریال نیز جملگی از عهده ایفای نقشهای خود برمیآیند تا هدایت دقیق کارگردان بیشتر به چشم آید؛ کارگردانی که نگارش فیلمنامه را نیز بر عهده داشته و گویی به قدری بر داستان مسلط است که تکتک لحظات قصه را بارها در ذهن خود اجرا کرده است.











