سعید اکبری، منتقد: ساختار فصل دوم سریال تقریباً به سایه و پژواکی از موفقیت و هیاهوهای بعضا پوچ و توخالی (هایپ رسانهای) فصل پیشین خود تبدیل شده و بستری برای شیردوشی و کسبدرآمد سازندگانش قرار گرفتهاست. بیشتر به یک پیشدرآمد طویل برای نیمهدوم فصل میماند. با خسّت در اصل روایت و پیشبرد قطرهچکانی قصه در طول به هر ضرب و زوری قصد کشآمدن دارد. تمام جنبه و فرایند رایگیریها در انتهای هر بازی برای مدتی به طول میانجامد و زمان بسیاری از فصل مجموعه را به خود اختصاص داده است. کاراکترها در طول قصه و بازیها بیش از اندازه به دیالوگ و حرافی متوسل میشوند، گویی ضربالاجل بازی متوقف میشود تا مکالمات کاراکترها به اتمام برسد و سپس به حرکت ادامه دهند. حجم عظیم دیالوگها و تعلل در حوادث به پرکردن زمان این فصل منجر شده است. دو اپیزود ابتدایی این فصل با هدف ارائه تجربهای متفاوت، مخاطب را از همان ابتدا با هیجان خود درگیر میکند. تا نیمههای اپیزود دوم داستان تاحدودی بیننده را به سوی یک روایت کارآگاهی مرموز و تعقیب و گریز میبرد. اما ناگهان شکست کاراکتر اصلی و بازگشت مجدد او به بازی تمام پلات کارآگاهی را به کل مختل میکند و هیچوپوچ میشود. حال در ادامه خط داستانی منفک و مستقلی از رویدادهای بازی در جزیره پیریزی میشود که نهتنها به روند رخدادهای اصلی قصه یاری نمیرساند بلکه به نظر میرسد تنها وزنه اضافهای قلمداد شود به منظور کشدادن فصل مذکور. پروتاگونیست سهلانگارانه به همان تله مشابه خدعه و نیرنگ پیرمرد شماره یک مغز متفکر بازی، فصل اول در سه سال پیش گرفتار میآید و مجددا رودست میخورد. کاراکتری که میبایست با توجه به عقبه خود محافظهکاری بیشتری به خرج میداد تا شاهد تحول و رشد منحنی شخصیتی بهتری از وی میبودیم تا تکرار آن. این واقعیت که برنده بازی نخست، علیرغم جایگاه خود در داستان با دانش و آگاهی ازپیشموجود خود باز میگردد، هم ناکامی و مرگ و تعلیق را درباره او تضعیف میکند و المان تساوی و برابری را برای تمامی دیگر شرکتکنندگان خط میزند که این مهم موجب محدودیت در رقابت عادلانه و هیجانانگیز شده است؛ عدم اطمینان در فصل اول عامل اصلی ایجاد تنشها بود. در اپیزود سوم بازی چراغقرمز چراغسبز تکرار همان مدل فصل اول است با این تفاوت که اینمرتبه بازیگر اصلی با فریاد سخنرانی میکند(سنسور حرکت عروسک هم بهصورت شگفتانگیزی نمیتواند حرکات او را هنگام فریاد تشخیص دهد درحالیکه تکان خوردن لرزش ریز دستان و موی دیگری را میتواند) سپس در طراحی دوبازی بعدی خلاقیت و ایدهپردازی چندان جذابی نسبت به قبل صورت نگرفته است. البته که در فصل نخست هم بازیها چندان از الگو و طراحی پیچیده و قدرتمندی بهرمند نبودند اما بیشتر سعی شده بود با برافروختن تنش درون آنها این نقص را جبران کند. از گل سرسبد این فصل میتوان به طغیان غیرهمنتظره پایانی علیه کارکنان سیستم بازی اشاره کرد که از مشارکت و طرحریزی نقشهای چنددقیقهای حاصل میشود که میبایست پیش از شروع ناکام میماند اما بنا به خواسته سازندگان تاحدودی پیروزمندانه پیش میرود. وضعیت شخصیتپردازی هم نسبت به فصل اول مصیبتبارتر شده است. اینبار از جامعه اقلیتها هم قهرمانهای باسمهای به مخاطب تحویل دادهاند. در زمانهای لزوم به فراخور شرایط و اوضاع، کاراکترها دارای عقبه و پیشینه لازم میشوند. کاراکتر ترنسجندر را به یاد بیاورید که ناگهان فعالیت و حضور او در ارتش فاش میشود تا کار با اسلحه را به دیگران آموزش دهد. سازندگان همینطور به قوانین وضعشده در خودِ بازی هم پایبند نمیباشند و تضاد ایجاد میکنند. کاراکتر رپر چگونه توانست مواد مخدر و گردنبند خود را از بازرسیهای امنیتی عبور دهد درحالیکه بازیکن مسنتر حتی اجازه نداشت برای مشکل مثانهاش ابزار مناسب بیاورد؛ همانطور که ردیاب داخل دندان گیهون که توسط نیروهای امنیتی یافت شد. یا به بازیکنان بهصراحت گفته میشود که نمیتوانند بر روند رأیگیریها تأثیر بگذارند اما مجموعه بهطور مکرر این قوانین را نادیده میگیرد که این عدم ثبات باورپذیری روایت را تضعیف میکند. یکی از مضحکترین تمهیداتی که سریال بنا است تا با تمسک به آن ژست اومانیستی به خود بگیرد خلق کاراکتر مادری است که به سبب فقدان فرزند خود با شلیک نکردن به یکی از بازیکنهای مرد به او رحم میکند! اما تکبهتک بازیکنها را با خونسردی کامل به قتل میرساند! درنهایت تصمیم سازندگان مبنی بر حواله مابقی محتوا به فصل بعدی مانند یک ترفند سطحی به نظر میرسد که مخاطبان را - نه بهصورت داستانسرایی ارگانیک - ملزم به تماشای ادامه غیرضروری سریال کنند.
شماره ۴۳۲۴ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
آب بستن به سبک نتفلیکس











