ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: «لوئیس جانتی» در کتاب «شناخت سینما» با اشاره به ویژگیهایی که کار کارگردانان شاخصی همچون «آلفرد هیچکاک» را از دیگران متمایز میکند، مینویسد: «هدف فیلمهای هیچکاک آن است که به تماشاگر بر بستر امنیتی کاذب، تسکینی موهوم بدهد. بهواسطه استفاده از انبوه تکنیکهای سوبژکتیویته -یعنی تدابیری که تماشاگر را قویاً به همذاتپنداری با قهرمان فیلم وامیدارند- هیچکاک رضایت خاطر و آرامش ما را غالباً با هولناکترین شیوه میزداید.» این کارکرد تقریبا در آثار بهظاهر مهم سینمای ایران هم چندان محلی از اعراب و تکرار ندارد، ولی فیلمساز در «علت مرگ: نامعلوم» با توجه به اشرافی که بر ابزار کارش دارد، سطح دیگری از رضایت خاطر مدنظر جانتی را به منصه ظهور میرساند و مخاطب را با جهان انضمامی و بسیار درگیرکننده و دغدغهمندش روبهرو میکند. برای ورود به بحث فیلم کافی است داستان یکخطی آن را در کنار خروارخروار اثر فستفودی و بیخاصیت کمدی قرار دهیم تا در همین شروع تکلیفمان نسبت به جهان علت مرگ نامعلوم و انتزاع آشکار آن با فضای جریان اصلی و سرطانی سینمای ایران مشخص شود. ویژگی اصلی فیلمهای اجتماعی -که هم هضم و هم دفع آن در جریان اصلی سینمای ایران در این سالها اشتباه بود- این است که بتوانند در وهله اول نسبتی روشن با وقایع روز داشته باشند و در پله بعدی مسئله مردم را مماس با زیست هنرمند و در قالب بیان سینمایی و دراماتیک پیش ببرند تا تماشاگر بتواند بخشی از وجود خودش را روی پرده ببیند و به حرکت درآوردن چرخهای اقتصاد این استایل فیلمسازی را وظیفه ذاتیاش تلقی کند. با تمام این توصیفات، علت مرگ: نامعلوم تا حدود زیادی انتظارات مخاطبانش را برآورده کرده و پس از گذشت چندسال به اولین اثر اجتماعی مهم و قابل بحث بدل میشود. این صرفا یک پیشبینی خشکوخالی نیست، بازخوردهایی که در مورد این فیلم در همین مدت کوتاه به وجود آمده، گواهی میدهد حتی اگر علت مرگ نامعلوم، در مرحله اکران به موفقیت مناسبی دست پیدا نکند، آینده در ید فیلمساز و این اثر است و ما دوباره پس از سالها با پدیده فیلم «کالت» مواجه خواهیم شد.
هفت مسافر بنا به دلایل مختلف قصد دارند از مبدأ شهداد به کرمان بروند. آنها یک ون قراضه را برای عزیمت به مقصد انتخاب میکنند. اوضاع در همان ابتدا با مرگ غیرمنتظره مسافر بلوچ متشنج میشود. بقیه مسافران هم برای پیدا کردن نام و نشانی از او به هول و ولا میافتند، ولی در عوض به جاساز لباسش که مملو از دلار است، دست پیدا میکنند و ماجرا از خط اصلیاش خارج میشود. از اینجا به بعد دیگر جنبه اجتماعی و انسانی فیلم رخ مینماید و علی زرنگار افکار ما را به سمت انتخاب بین امر اخلاقی و سود و منفعت شخصی سوق میدهد.
فیلم شروع چندان قابل اتکایی ندارد چون زرنگار در حال قلقگیری بوده و پرواضح است که حجم زیاد نماهای بسته اساساً به ساخت فضا و جغرافیای محیط بدل نمیشود، اما با صبح شدن شب، دوربین کمی از اشاره اغراقآمیز به سوژهها دست میکشد و به ما جغرافیا میدهد. دوربین فیلمساز برخلاف آثاری که عنوان موهوم «اجتماعی» را یدک میکشند، اخته و بدون کارکرد نیست و حتی با تاکیدها و ایستهایش نسبت انسانی خود با سوژه و کاراکترها را در ژرفترین معنای موجود مشخص میکند. از طرف دیگر، علیرغم بولد بودن نقش عوامل انسانی در باز کردن گرههای داستان، این «موقعیت» اصیل علت مرگ نامعلوم است که عنصر نهفته اخلاقی در وجود هر یک از افراد را بهمرور زنده میکند. تصمیم مسافران برای رسیدن به مقصد و رها شدن از شر جسد و فکر در مورد تقسیم کردن یا نکردن دلارها به موقعیتی که در آن گرفتار آمدهاند، بستگی دارد و فعل هر یک از آنها جدای از دیگر مسافران نیست. درواقع، آنها نهتنها تا رسیدن به کرمان، فرصتی برای صیقل دادن به شخصیتشان پیدا میکنند، بلکه در این مسیر رنج فقر و دوئل مداوم و پیوسته آن با شرافت را بهعنوان تماتیک اصیلی فیلم از درون پرده به سمت سوژه آگاه و فعال انسانی پرتاب میکنند. به عبارت دیگر، همذاتپنداری مخاطب با کاراکترها در شرایطی کامل میشود که آنها در مقام ابژه صرف حاضر نمیشوند و در روند روایتپردازی دست به قضاوت روشن و بدون اما و اگر میزنند. اگر قائل به این باشیم که اصغر فرهادی بهعنوان پدر و مقتدای معنوی ملودرامهای اجتماعی به مخاطب اجازه قضاوت در مورد درام خود را میدهد و دست ایشان را با جانمایی یک پایان بلاتکلیف برای این کار باز میگذارد، فیلمساز در علت مرگ: نامعلوم به آدمهایش اجازه نفس کشیدن و ارتباط بیواسطه آنها با مخاطبانش را میدهد و برخلاف فرهادی، فیلمش را در نقطه اوج و کلایمکس قضیه به پایان میرساند تا امتداد سوژه ذهن افراد را به شکل اصیل و خودبنیاد به خود درگیر کند تا «قضاوت» هم براساس اطلاعاتی که از کنش و واکنش شخصیتها وجود دارد شکل بگیرد.
آنها با وجود نیاز و احتیاج مبرم به پول، با رعایت انصاف و احترام به درد همنوع خویش دلارها را تقسیم کردند و به یکدیگر نارو نزدند، بهطوریکه شاید برای بدبینترین تماشاگر هم تکلیف نقطه اوج پایانی مشخص و واضح است: «اخلاق و شرافت انسانی پیروز خواهد شد.» علت مرگ نامعلوم، فیلم سختی است، چون میتوانست به بیانیهای سیاسی علیه نظم موجود بدل شود و فیلمسازش را در مقام یک کنشگر سیاسی به دیگران معرفی کند. از طرف دیگر هم میتوانست در قالب پرداختی سطحی و بیخاصیت به خیل عظیم فیلمهای زشت، بدقواره و در ظاهر اجتماعی روزگار ما که کسی از آمدن و رفتن آنها خم به ابرو نمیآورد تبدیل شود، ولی علی زرنگار با حرکت روی لبه تیغ و همچنین با اشراف بر ابزار کارش فیلمی ساخته که مسئله انضمامی، عینی و واقعی روز جامعه ماست و نمیتوان تاثیر مثبت و کارکرد آن در میان مخاطبان را نادیده گرفت.
شماره ۴۳۲۳ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
پول را بردار ولی فرار نکن