محمدسجاد حمیدیه، خبرنگار: از ابتدا میدانستم ساختن فیلم خوب درباره یک شاعر کاری است نزدیک به غیرممکن. یک شاعر معمولاً اکتی در زندگی خود ندارد؛ حال آنکه سینما مدیوم اکت است. نمیتوان با چند سکانس شعرخوانی و چند خط دیالوگ دهان پرکن ادبی، فیلم خوبی ساخت. مگر آنکه فیلم بر جنبههای دیگری از زندگی یک شاعر استوار باشد که «پروین» نیست.
آخرین اثر محمدرضا ورزی موفقیتی در روایت زندگی پروین اعتصامی، یکی از بزرگترین شاعران معاصر ادبیات ایران، به دست نمیآورد. فیلم اساساً در ساخت شخصیت پروین، که مهمترین رسالت فیلم است، ناموفق است. فیلمساز گویی هیچ شناختی نسبت به شخصیت پروین اعتصامی پیدا نکرده و تمام چیزی که میتواند از پروین ارائه دهد، مقداری اطلاعات سطحی زندگینامهای و البته چند شعر معروف از پروین است.
فیلم با یکی از مهمترین اتفاقات زندگی پروین اعتصامی آغاز میشود: ازدواج پروین با مردی نظامی. روند آشنایی پروین و شوهرش در فیلم غایب است و مشخص نیست که پروین، یک دختر هنرمند با روحیهای لطیف، چطور به ازدواج با یک مرد نظامی خشک، تن میدهد. نه اثری از عشق و علاقه پروین نسبت به مرد در فیلم موجود است و نه عامل دیگری مثل اجبار خانواده نشان داده میشود. فیلمساز با فرار از ساخت چنین موقعیت مهمی در زندگی پروین، نشان میدهد توانایی نزدیک شدن به کاراکتری که سعی دارد پرترهای از او بسازد را ندارد.
در ادامه، حتی بههم خوردن رابطه پروین و شوهرش نیز مفروض است. با یک بار تریاک کشیدن، پروین از شوهرش متنفر میشود و کمی بعد این دو از یکدیگر جدا میشوند. همینقدر سادهانگارانه و دمِ دستی!
فیلم در ساخت دیگر شخصیتهای موجود در فیلم هم همینقدر ناتوان است. تقریباً تمام آدمها، تیپهایی سطحی هستند که هیچ تعین شخصیتیای ندارند و گویی صرفاً برای اینکه صحنه خالی نباشد در فیلم قرار دارند. در این میان، شخصیت زن کولی که پروین با او دوست میشود شاید اذیتکنندهترین بخش فیلم باشد. از باورپذیرنبودن و سستی رابطه پروین و زن که بگذریم، فیلم حتی برخلاف ادعای خود، شخصیت زن را تحقیر میکند. شاید تنها کاراکتری در فیلم که کمی ساخته و پرداخته شده و تماشاگر میتواند به او نزدیک شود، شخصیت پسری است که عاشق پروین میشود؛ اما این ارتباط هم با مرگ زودهنگام پروین، بهسرعت تمام میشود و نمیتواند چندان به فیلم کمک کند. شاید اگر این شخصیت زودتر وارد فیلمنامه میشد، میتوانست تا حدی به فیلم جان بدهد.
از دیگر مشکلات جدی فیلم، سردرگمی در زاویه دید روایت است. مشخص نیست راوی فیلم چه کسی است. آغاز روایت از دید برادر پروین است که خاطرات خود را تعریف میکند. اما در میانه فیلم، این منطق کاملاً شکسته میشود و هرکس که دلش بخواهد در جایگاه راوی قرار میگیرد؛ از پدر پروین گرفته تا همکارش در کتابخانه!
از تمام اینها که بگذریم، فیلم ورزی چند خطی هم از شعارهای فمینیستی تماشاگر را مهمان میکند تا حامیان حقوق زن نیز دست خالی نمانند. گدایی تحسین کردن با توسل به شعار، مسئله جدیدی در سینما نیست. فمینیسم هم ازجمله مسائل داغ روز است که فیلمسازان تلاش میکنند برای پوشاندن ضعفهای فیلمشان به آن متوسل شوند. اینکه محمدرضا ورزی، با این کارنامه فیلمسازی، به چنین شعارهایی متوسل شود، بیشتر از حالت عادی مخاطب را اذیت میکند. دیالوگنویسی فیلم هم شدیداً ابتدایی و آماتور است. ورزی هنوز هم نتوانسته مشکل معمولش در مصنوعی بودن مکالمات فیلمهایش را حل کند.
تنها چیزی که از فیلم میماند، سکانسهای شعرخوانی است که خودمان میتوانیم در دیوان پروین آنها را بیابیم و نیازی به تلف کردن دو ساعت زمان در سینما نداریم. سینما مدیوم اکت است و خواندن چند خط شعر، نمیتواند فیلمی را نجات دهد. تنها نکته مثبت فیلم، گریم شخصیت پروین اعتصامی است که باورپذیر است.
فیلم ناچیزتر از آن است که پروین را در قاب خود جای دهد. ایکاش این فرصت خوب برای ساخت پرتره از چنین شاعر بزرگی، با فیلمنامه و کارگردانی ضعیف محمدرضا ورزی از دست نمیرفت.
شماره ۴۳۲۱ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
پروین در قاب فیلم نمیگنجد