سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا به همان میزان که در سیاست خارجی التهابآفرین است، برای سیاست داخلی کشورش هم سیاستهایی التهابآفرین دارد.
آنگونه که او ادعا کرده و وعده داده، میخواهد میلیونها مهاجر را از آمریکا در «بزرگترین اخراج تاریخ» خارج کند.
در شرایطی که در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ تصویب بودجه 6 میلیارد دلاری برای دیوارکشی مرزها با مکزیک درگیر و دار کشوقوسهای فراوان قرار داشت، طرح او در دولت دومش 300 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت؛ 50 برابر طرح گذشتهاش برای مقابله با مهاجران.
ترامپ گفته که میخواهد وضعیت اضطراری اعلام و با استفاده از ارتش مهاجران غیرقانونی را اخراج کند. بهنظر میرسد اجماعی نسبی برای همراهی با ترامپ در این مسیر در داخل آمریکا شکل گرفته باشد. برای فهم شکلگیری این اجماع باید به نسبتهای موجود در قضیه مهاجران و ماهیت درگیریها بر سر آن پرداخت.
جمعیت مهاجران و مهاجران غیرقانونی
آمریکا در سال جاری (2024) دارای 340 میلیون جمعیت است. براساس آمارها در سال 2022، در حدود 47 میلیون و 800 هزار نفر از جمعیت آمریکا را کسانی تشکیل میدادند که خارج از این کشور متولد شدهاند.
تمام این افراد مهاجران قانونی نیستند. درحالیکه در سال 2022 جمعیت مهاجران غیرقانونی 11 میلیون نفر تخمینزده میشد، مواج شدن دریای مهاجرت بهسمت آمریکا باعث شد طی دوسال، این جمعیت به 14 میلیون نفر برسد.
جمعیت مهاجران غیرقانونی امروز تقریباً معادل 4 درصد جمعیت آمریکاست اما جریان پیوسته مهاجرت میتواند سهم جمعیتی آنها را طی سالهای آینده به شدت افزایش دهد. باید توجه داشت درکنار مهاجران غیرقانونی که عمدتاً لاتینتبارند، دهها میلیون لاتینتبار دیگر که شهروندی آمریکا را اخذ کردهاند، در این کشور حضور دارند.
دعوایی قدیمی میان لاتینتباران یا همان اسپانیاییتباران کاتولیک با آنگلوساکسونهای پروتستان بر سر آمریکا وجود دارد. نواحی جنوب آمریکا چه در شرق و مرکز و چه در غرب، متعلق به اسپانیاییتباران بوده است.
فلوریدا، تگزاس و کالیفرنیا بهعنوان ایالتهای پیشتاز آمریکا، جزء این ایالتها هستند. هر سه ایالت در جنوبیترین نقاط آمریکا و جداره مرزی این کشور واقع شدهاند. این ایالتها همچنان محل زندگی جمعیتهای بزرگ لاتینتبار بوده و همواره شاهد سکونت مهاجران تازه از راه رسیده آمریکای جنوبیاند.
جمعیت کلی لاتینتباران در آمریکا به 67 میلیون نفر میرسد که تقریباً نیمی از آنها مکزیکیتبارند؛ کشوری که مناطق وسیعی از آن با جنگ منتزع و به خاک آمریکا ملحق شده است. لاتینتباران امروزه 20 درصد یا یکپنجم جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند، اما بهزعم آنگلوپروتستانها میتوانند تهدیدی بزرگ برای آنها باشند.
لاتینتباران محور مهاجران و اقلیتها در آمریکا هستند و نمیتوان جمعیت خالص آنها را مبنای قدرت این گروه قرار داد، بلکه باید با افزودن دیگر اقلیتها، قدرت آنها را بازمحاسبه کرد.
از سوی دیگر لاتینتباران در جنوب متمرکزند که تهدیدی امنیتی و ارضی برای آمریکاست.
مهمتر از همه، آنها بهسرعت درحال افزایشند. براساس آمارهای سال 2022، پنجمیلیون و 300 هزار نفر از 11 میلیون مهاجر غیرقانونی در این سال، مکزیکی بودهاند. این درحالی است که مجموع جمعیت مکزیکیها و مکزیکیتباران در آمریکا به 35 میلیون نفر یا 10 درصد جمعیت آمریکا میرسد. اگر مکزیکیها، لاتینتباران و دیگر گروههای غیرآنگلوساکسون در آمریکا قدرتمندتر شوند، آمریکا بهلحاظ ماهیتی دچار تحول خواهد شد؛ چیزی که ترامپ از سوی آنگلوساکسونهای رادیکال و هیئتحاکمه آمریکا وظیفه دارد جلوی آن را بگیرد.
پیشرانهای موضوع مهاجرت در آمریکا
مهاجرت در آمریکا متأثر از عوامل متعددی است. این موارد هرکدام به تنهایی عامل قدرتمندی برای شکلگیری جریان مهاجرت به حساب میآیند اما تعدد آنها به گستردگی این پدیده منجر شده است. در ادامه تعدادی از این موارد مورد بررسی قرار گرفتهاند.
1- بومرنگ اجرای الزامات هژمونی
آمریکا برای اعمال هژمونی منطقهای و جهانی خود ابتدا نیازمند سرکوب دولتهای قدرتمند در دو قاره آمریکای شمالی و جنوبی بوده است. از این رو دولتهای حاضر در منطقه، عمدتاً بسیار ضعیف یا ضعیفند. حتی کشورهایی که دارای ظرفیت قدرت بوده و نمودهایی از آن را ظاهر کردهاند -مانند برزیل و آرژانتین- با توجه به توطئههای آمریکا از مسیر تبدیل شدن به یک قدرت بازمانده و گرفتار مشکلات عمیقیاند. تلاشهای واشنگتن برای تضعیف دولتهای دو قاره آمریکا، بر برخی مبانی قدرت استوار است. بنا به دلایلی شکلگیری یک هژمون جهانی به طور مستقیم امکانپذیر نیست و روند سیطره یک هژمون بر جهان به شکل غیرمستقیم صورت میپذیرد.
یک کشور قدرتمند تنها میتواند در محیط پیرامونی خود و منطقهای که واقع شده است تبدیل به هژمون شود اما زمانی که بتواند از شکلگیری هژمونهای منطقهای در دیگر نقاط کره زمین جلوگیری کند، به شکل غیرمستقیم تبدیل به هژمونی جهانی خواهد شد. با توجه به فاصله زیاد یک منطقه با مناطق دیگر و ضرورت داشتن قوای زمینی برای اعمال هژمونی، یک کشور قدرتمند نمیتواند در دیگر نقاط کره زمین دست به فشار مؤثر علیه کشورها بزند و از این رو نمیتواند به طور مستقیم تبدیل به هژمون جهانی گردد. بر همین مبنا تنها راه شکلگیری یک هژمون جهانی، جلوگیری یک هژمون منطقهای از شکلگیری هژمونهای منطقهای در دیگر نقاط است.
واشنگتن همانگونه که با اعمال فشار و یا سیطره بر کشورهای دارای ظرفیت تبدیل شدن به قدرت منطقهای، دیگر مناطق جهان را با بیثباتی روبهرو کرده است، در قاره آمریکا با توجه به فوریتی که برای این کشور دارد، بیش از پیش برای تضعیف دولتها کوشیده است. هرچند واشنگتن با این حربه موفق شده به هژمون دو قاره آمریکا تبدیل شود و سپس آرا را به سراسر جهان سرایت دهد، اما بیثباتی ناشی از آن با کاهش امنیت و تضعیف اقتصاد، باعث شده تا همواره امواج بزرگ مهاجرتی به سمت این کشور وجود داشته باشد.
2- نقش مهاجران در قدرت آمریکا
آمریکا بزرگترین جذبکننده مهاجران در جهان است اما این مهاجران به دو دسته مهاجران عادی و نخبه تقسیم میشوند. جذب نخبگان برای آمریکا فرصتهای توأمانی به همراه دارد؛ نخست آنکه این نخبگان در سبد علمی آمریکا قرار گرفته و دستاوردهایشان به عامل قدرت این کشور تبدیل میشود و دوم آنکه با جذب آنها، چنین نخبگانی از سبد علمی کشورهایشان خارج میشوند. ورود یک نخبه به سبد علمی آمریکا و خروجش از سبد علمی کشور مبدأ، باعث ایجاد فاصله قابل توجه بین واشنگتن و چنین کشورهایی میشود که نتیجه آن افزایش قدرت نسبی آمریکاست.
در حوزه مهاجران عادی هم آمریکا همانند دیگر کشورهای غربی و حوزه غرب، منافعی دارد. کشورهای صنعتی اروپایی به دلیل کاهش نرخ رشد جمعیت و گسترش قاعده خدمات در اقتصاد، نیازمند نیروی کار و به ویژه نیروی کار ارزانند. بسیاری از این مشاغل نیز به لحاظ اجتماعی و درآمدی باب میل جمعیت بومی چنین کشورهایی نیست و از این رو دولتها برای تأمین نیروی کار به مهاجران اتکا میکنند. این پدیده باعث شده تا همواره در غرب، صاحبان صنایع و مشاغل طرفدار جذب مهاجران باشند. بدون این مهاجران آنها باید مبالغ کلانتری را صرف تأمین حقوق کارمندان خود کنند.
3- قدرت سیاسی
لاتینتباران و دیگر فرهنگها و اقوام ساکن در آمریکا سهم قابل توجهی از جمعیت، ثروت و قدرت فکری این کشور را در دست دارند. بیتوجهی و تلاش برای انزوای آنها التهابات اجتماعی زیادی را موجب شده که جنبش سیاهان به رهبری مارتین لوترکینگ یکی از مصادیق آن است. دور نگهداشتن گروههای غیرآنگلوساکسون از قدرت طی دهه 1960 به چالش کشیده شد و امکان داشت تداوم آن به بروز بیثباتیهای عمیق منجر شود. از این رو بهتدریج گروههای غیرآنگلوساکسون هم موفق به حضور در ساختارهای رسمی شده و سهمی از قدرت را به دست آوردند. در شرایطی که گروههای غیرآنگلوساکسون وارد ساختار قدرت شدهاند، همچنان رقابت میان آنها با آنگلوساکسونها وجود دارد. مؤثرترین راه برای تقویت قدرت غیرآنگلوساکسونها در برابر رقبای آنگلوساکسون، جریان مهاجرت است که میتواند جمعیت آنها را افزایش دهد. صاحبان قدرت در آمریکا، با وجود آنکه ناگزیر از سهم دادن به غیرآنگلوساکسونها در ساختار قدرت شدند، اما مانع از تغییر این ساختارها شدند.
همانند انگلیس، درنظام سیاسی آمریکا نیز نظام دوحزبی حکمفرماست؛ هرچند تصلب حاکم بر نظام دوحزبی آمریکا بسیار بیشتر از انگیس است. درحالیکه هردو حزب جمهوریخواهان و دموکراتها، ریشه در آنگلوساکسونها دارند، حزب دموکرات به محلی برای فعالیت اقلیتها در آمریکا تبدیل شده است. طبق قواعد حاکم بر آمریکا، لاتینتباران، سیاهپوستان، یهودیان و مسلمانان با تمرکز بر حزب دموکرات، وارد ساختار قدرت شده و به تبع آن، تحت نظامات حزبی سنتی کنترل میشوند. با وجود تمام کنترلها، تجمع سیاسی اقلیتها در حزب دموکرات باعث شده تا این حزب کمتر از حزب جمهوریخواه بر مسدودسازی مسیرهای مهاجرتی متمرکز باشد. البته باید توجه داشت حزب دموکرات نیز در راستای سیاستهای کلان هیئتحاکمه آمریکا مسدودسازی مسیرهای مهاجرتی را در نظر دارد، اما آن را به شکل منعطفتری به اجرا درمیآورد. اگر قرار باشد حزب دموکرات نیز همانند حزب جمهوریخواه به ضدیت با امواج مهاجرتی بپردازد، این مسئله میتواند به جدایی اقلیتها از آن و خروج این گروهها از ساختار رسمی قدرت منجر شود. به همین دلیل حزب دموکرات همزمان با اجرای تصمیمات هیئتحاکمه آمریکا، وظیفهاش برای مدیریت سیاسی اقلیتها را کنار نمیگذارد.
4- دیاسپوراسازی
فرصتها و ظرفیتهای آمریکا بسیاری از ملتهای جهان را به خود جلب کرده است. این اتفاق منحصر به پس از جنگ جهانی اول و دوم که باعث آشکار شدن قدرت آمریکا شد، نیست. مظاهر قدرت آمریکا برای بسیاری پیش از این دو اتفاق مکشوف شده بود. بر همین اساس بسیاری از ملتها و اقوام، درصدد ایجاد جوامع دیاسپورای مختص به خود در آمریکا برآمدند تا از این جوامع برای اثرگذاری درونی بر واشنگتن و تحولات آمریکا استفاده کنند. هرچند لاتینتباران اصلیترین هدف ترامپ و دولتمردانش هستند، اما حضور دیگر اقوام به خودی خود در مساعد شدن وضعیت مهاجران در آمریکا مؤثر بوده و زمینه مانور بهتر لاتینتباران در محیط داخلی این کشور را ایجاد کرده است.
5- استفاده از مهاجران در مناطق مبدأ
آمریکا به دلیل گسترش جهانی، نیازمند کارشناسان خبره برای فعالیت، تأمین و حفظ منافع خود در سراسر جهان است. در همین راستا واشنگتن نیازمند کسانی است که نگاهی عمیق به مسائل هر منطقه از جهان دارند. باید در نظر داشت منافع ابرقدرتی مانند آمریکا، چیزی نیست که با نگاههای سطحی قابل حلوفصل باشد. به عنوان نمونه در غرب آسیا مصادیق زیادی برای این رویه آمریکا یافت میشود. «زلمای خلیلزاد» پشتونتبار و شهروند افغانستان که مدتها برای گروههای افغانی در آمریکا لابی میکرد، پس از مدتی به نماینده آمریکا در امور افغانستان تبدیل شد. ساختار حاکم بر آمریکا برای حفاظت از منافع جهانی این کشور، مهاجرت را راهی مناسب و کارآمد تشخیص داده است.
6- اقتصاد مهاجرت
«اقتصاد مهاجرت» بسیار وسیع است. منظور از اقتصاد مهاجرت صرفاً تأمین نیروی کار ارزان در کشورهای مقصد نیست، بلکه خود این پدیده دارای اقتصاد قابل توجهی است. افراد زیادی خواهان مهاجرت به آمریکا هستند و برای دستیابی به این هدف بخش قابل توجهی از منابع خود مانند زمان، ثروت و استعدادشان را تحت تأثیر آن قرار میدهند.
به عنوان مثال دستهای از افراد علاقهمند به مهاجرت با مسدود کردن مسیرهای دیگر رشد برای خود، به آموزش زبان انگلیسی پرداخته و بیشتر میکوشند در رشتههایی مدرک اخذ کنند که در آمریکا شرایط مساعدی برای جذب آنها وجود دارد. دیگر مهاجران هم کم و بیش و با توجه به وضعیتشان، مسیرهای مشابهی را طی میکنند.
در وهله نخست مبالغ فراوانی به سمت آموزش زبان انگلیسی و همچنین رشتههایی که بازار کار مساعدی در آمریکا دارند، سرازیر میشود. مؤسسات و گروههای قانونی و غیرقانونی مهاجرت، دیگر ذینفعان هستند.
در آمریکای لاتین اقتصاد مهاجرت بزرگتر و خشنتر است. کارتلهای مواد مخدر و قاچاق انسان ضمن کسب درآمد مستقیم از انتقال مهاجران، سعی میکنند از امواج مهاجرتی برای پوشش اقدامات خود برای قاچاق مواد مخدر و انسانها بهره گیرند. ربایش انسانها و استفاده از اعضای بدنشان، دیگر بازار این کارتلهاست. این کارتلها در اتصال با باقی ذینفعان مهاجرت، قدرت و لابی مؤثری برای شکستن موانع مهاجرتی ایجاد میکنند.
7- قدرت نرم
آمریکا با نمایاندن خود به عنوان مینیاتوری از جهان و «کشور مهاجران»، درصدد فرسایش مقاومتهای ملی در برابر خود در سراسر جهان و جلب وفاداری به خود است.
شهروندان نخبه کشوری که تحت فشار سنگین آمریکا قرار دارد، کمتر نگران تضعیف کشور و ملیت خود هستند زیرا بهزعم خود میتوانند با کسب شهروندی آمریکا، از ملیتی شکست خورده به ملیتی پیروز منتقل شوند. این مسئله یکی از وجوه اصلی قدرت نرم آمریکا در جهان است. بیحس کردن نخبگان کشورها در برابر تهاجم، ناشی از مهاجرپذیری آمریکا و نمایاندن خود به عنوان «کشور مهاجران» است.
اهداف فشار بر مهاجران
هیئت حاکمه، حزب جمهوریخواه و ترامپ هرکدام اهداف مشترک و متفاوتی در قضیه اخراج مهاجران دارند. در این بخش به اهداف مختلف آنها پرداخته شده است:
1- جلوگیری از تضعیف آنگلوپروتستانها
جمعیت سفیدپوستان غیرلاتینتبار آمریکا طی دو دهه اخیر تقریباً 10 درصد کاهش داشته و به ۶۱ درصد رسیده است. پیشبینی میشود با توجه به نرخ رشد بالاتر لاتینتباران و مهاجران و همچنین تداوم سیل مهاجرتها، طی چند دهه آتی جمعیت سفیدپوستان غیرلاتین به زیر 50 درصد سقوط کند. در این صورت، ماهیت آمریکا از یک کشور آنگلوساکسون تغییر خواهد کرد.
هیئت حاکمه آمریکا و نهادهای حرفهای این کشور که مأمن آنگلوپروتستانها هستند، به شدت نگران برهم خوردن توازن موجودند. آنها شاید نتوانند به سرعت راهحلی برای حل شکاف در نرخ رشد میان سفیدپوستان غیرلاتین و دیگران بیابند، اما میتوانند راحتتر و سریعتر در برابر سیل مهاجرتها ایستادگی کنند.
علاوه بر طبقه سیاسی، جمعیت سفیدپوست غیرلاتینتبار آمریکا هم نسبت به دیگر گروهها حساس شده است. ورود به سیاست و روی کارآمدن شخصی با مختصات ظاهری و باطنی ترامپ در سیاست آمریکا واکنشی به دو دوره ریاستجمهوری باراک اوباما بود. اوباما پروتستان بود و با وجود آفریقاییتبار بودن، اجدادش جزو بردگان سیاهپوست نبودند. او همچنین مادری سفیدپوست و یهودی داشت. با این وجود جامعه سفیدپوست آمریکا به ریاست او بر کشور واکنش نشان داد. شخصیتهایی مانند ترامپ و خاویر میلی، رئیسجمهور آرژانتین، هردو علاوه بر برنامهها دارای ظاهر نمادینی هستند.
2- ضربه به صاحبان صنایع و امور خدماتی
ترامپ نماینده بخش تجاری است در حالی که دموکراتها نماینده بخش صنعتی و خدماتی به حساب میآیند. درحالیکه برای بخش صنعتی کارگران ارزان و برای بخش خدماتی کارمندانی با حقوق پایین نیاز است، تاجران کمتر به این مسائل توجه میکنند. برای بخش تجاری که ترامپ نمایندگی آنها را در سیاست آمریکا برعهده دارد، نیروی کار مهاجران اهمیت زیادی ندارد. آنها نه تنها به مهاجران نیاز ندارند بلکه کاهش مهاجرت را ضربهای به رقبای خود در بخش صنعتی و خدماتی تلقی میکنند.
3- امنیتی کردن محیط داخلی آمریکا
امنیتی کردن محیط داخلی آمریکا میتواند به جمهوریخواهان ملیگرا که رادیکالتر شدهاند، برای باقی ماندن در قدرت کمک کند. جمهوریخواهان به دلیل ملیگرایی، ذاتاً با اقتدارگرایی مواجهند درحالیکه حزب دموکرات به دلیل حضور اقلیتها و اثرپذیری از دیدگاههای فکری اجتماعی و چپگرایانه، از اقتدارگرایی فاصله دارد. ذات اقتدارگرایی فعالان ملیگرای رادیکال، در نهایت وضعیت را در آمریکا به سمت امنیتی شدن پیش خواهد برد.
4- جلوگیری از تعمیق شکاف آرا میان حزب جمهوریخواه و دموکرات
طی سه دهه اخیر شاید آرای سفیدپوستان میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات تقسیم شد، اما دموکراتها به دلیل جلب آرای اقلیتها، از جمهوریخواهان پیش افتادند.
در این سه دهه، کمتر انتخابات ریاستجمهوریای برگزار شده که در آن جمهوریخواهان حائز اکثریت آرا شده باشند. از سال 1992، تنها در دو نوبت طی سالهای 2004 و 2024، نامزدهای حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری آرای بیشتری نسبت به نامزد دموکرات کسب کردهاند.
جمهوریخواهان برای مقابله با این وضعیت، روی ظرفیتهای جدیدی کار کردند. ترامپ در انتخابات 2016 هرچند با 3 میلیون رأی کمتر نسبت به رقیب دموکرات خود پیروز شد، اما موفق شد با جلب آرای سفیدپوستان اقشار پایین، سیر موفقیتآمیزی را آغاز کند. او در انتخابات 2020 شکست خورد اما در انتخابات 2024 موفق شد با حمله به دیگر بخشهای قاعده آرای حزب دموکرات، ضربهای بزرگ به دموکراتها وارد کند. اگر ترامپ بتواند در قضیه مهاجرت به موفقیت دست یابد، ضربهای دیگری به آرای دموکراتها وارد میکند که اقلیتها نقطه قوت آن هستند.
5- انزوای سیاسی اقلیتها
شروع اخراج مهاجران غیرقانونی، به طور غیرمستقیم ضربهای به اقلیتهای آمریکایی بوده و میتواند آنها را به انزوای سیاسی پیش براند. اگر آنها منزوی شوند، به خودی خود شرایط برای مهاجران در محیط داخلی آمریکا دشوارتر خواهد شد.
6- جلوگیری از اثرگذاری خارجی بر سیاستهای آمریکا
کاهش جمعیت مهاجران در آمریکا، با کاهش ابزارهای اثرگذاری خارجی در این کشور مساوی است. این ابزار جهتی دوگانه دارد. در یک سو احزاب دموکرات و چپگرای غربی در اروپا که متأثر از بخش صنعت و خدمات بوده و از دیدگاه مشابه با خود در آمریکا حمایت میکنند، کمتر قادر به مانور در فضای سیاسی این کشور خواهند بود. از سوی دیگر، دولتها و ملتهایی که از فعالیت دیاسپورای خود در آمریکا برای اثرگذاری بر سیاستهای واشنگتن بهره میگیرند، با انزوای چنین گروههایی قادر به اعمال فشار بر آمریکا نخواهند بود.
7- سرپوش گذاشتن بر نقصها و مشکلات
قطعاً سیل مهاجرتی به یک کشور و وضعیت دشوار مهاجرانی که وارد میشوند، میتواند معضلات فراوان اقتصادی و امنیتی برای کشور مقصد بیافریند اما به نظر میرسد در قضیه مهاجران، سیاستمداران آمریکایی به دنبال سرپوش گذاشتن بر تمام مشکلاتند. آنها آدرس تمام معضلات را مهاجران معرفی کردهاند درحالیکه آنها دلایل مختلف و متفاوتی دارند.
ریشه عقبماندگی و فقر گروههایی مانند سیاهان که باعث رشد نرخ دزدی و جنایت در میان آنها شده، نگاههای نژادپرستانه به آنهاست. نژادپرستان تلاش کردهاند با تضعیف سیاهان، مانع از قدرتگیری آنها به نسبت سهم جمعیتیشان در آمریکا شوند. این نژادپرستی با تضعیف مهاجران در آمریکا به بحرانآفرینی خود پایان نمیدهد، بلکه با سرایت تنش به دیگر نقاط جهان، همچنان مشکلات آمریکا را تداوم میبخشد.
کشورگشاییهای آمریکا که تریلیونها دلار زیان برای این کشور به بار آورده است، عمدتاً ناشی از نگاههای نژادپرستانه در جامعه این کشور است. با تضعیف مهاجران و اقلیتها ناامنیها کاهش نمییابند بلکه تغییر شکل میدهند.