ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: ما چقدر به مسئله «آموزش» در مدارس بها میدهیم؟ وظیفه سینما و بهطور کلی بقیه مدیومهای هنری در اشاره به این مفهوم تا چه حد است؟ اگر در همین ابتدا بخواهیم به این دو سوال پاسخ دهیم، به احتمال زیاد با ناامیدی مواجه خواهیم شد، ولی اجازه دهید تا شما را با بخش مثبت ماجرا روبهرو کنم. در هجدهمین دوره جشنواره سینماحقیقت، اهمیت آموزش بهعنوان یکی از سوژههای اصلی و محوری در تعداد قابل توجهی از آثار بروز یافت و مخاطب توانست با سویههای مختلف این مفهوم ارتباط برقرار کند. «هنرستان» ساخته علی ثقفی، کارگردان جوان سینمای ایران، یکی از همین قِسم فیلمهاست که بهخوبی موفق میشود در پس لایههای بیرونی مستند به اهمیت مسئله آموزش بپردازد و بینندهاش را به فکر در مورد بسیاری از فضائل اخلاقی که نیاز اساسی جامعه جوان و نوجوان ما در این وانفساست وادار کند.
«هنرستان» داستانِ ساختن و اوج گرفتن دوباره است که با اشاره به ماجرای سربرآوردن مدرسهای فراموش شده در قلب منطقه اصیلنشین «سیروس» روایتش را بنا میسازد و پیش میبرد. در واقع هنرستان «راهیان قدس» در دوران نهچندان دور محل مناسبی برای آموزش نوجوانان در ایام دفاع مقدس بود و آنها را به این طریق برای حضور در میدان جنگ آماده و مهیا میکرد. حتی «شهید چمران» هم بخشی از آموزش خود در مقطع متوسطه را در این هنرستان گذرانده بود، ولی اوضاع به همان منوال پیش نرفت و روز به روز از ارزش و اعتبار «راهیان قدس» بهعنوان یک مدرسه خوشنام کاسته شد. این روند تا دوران روی کار آمدن آقای «ریاحی» در قامت مدیر ادامه داشت، ولی دیری نپایید که روحیه کارآمد و اهل مدارای این مدیر بر جو نهچندان مطلوب مدرسه غلبه کرد. بدین شکل که او با خوشرویی و دعوت دانشآموزان به مشارکت در فعالیتهای کلاسی، نرخ بزه در منطقه را پایین آورد و اسم «راهیان قدس» را دوباره بر سر زبانها انداخت. از این منظر، هنرستان شباهت زیادی به «پرویزخان» دارد و خاطرات آن فیلم را در ذهن مخاطب مشتاق زنده میکند. حتی میتوان اینطور بیان کرد که هنرستان ورژن مستند پرویزخان است. ثقفی در اولین فیلم سینماییاش هم به آموزش، تعاون و همکاری توجه ویژهای نشان داد و این مفاهیم را در کنار هم به قصد ساخت یک بنای سینمایی دراماتیزه کرد. هرچند در مستندهایی همچون هنرستان خبری از دراماتیزه کردن ماجرا نیست و فیلمساز هم سعی کرده هیچ دستکاریای در روند پیشبرد اتفاقات نداشته باشد، ولی فهم پیوند و تلاقی نگاهی که در هنرستان و پرویزخان وجود دارد جز با فهم ناخودآگاه هنرمند و زیست هنری او ممکن نیست. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی مفصل نگارنده با علی ثقفی، کارگردان هنرستان است.
آقای ثقفی، چه شد که از فیلم سینمایی «پرویزخان» به فیلم مستند «هنرستان» رسیدید؟
راستش، علاقه من همیشه به سینمای اجتماعی بوده است؛ چه در فیلمهای داستانی و چه در مستندهایی که ساختهام. بهعنوان فیلمساز، اولویت اصلیام ساخت فیلمهای اجتماعی است. چند فیلمنامه سینمایی اجتماعی آماده هم دارم که هنوز امکان ساختشان فراهم نشده، ولی از هر فرصتی که پیدا کنم استفاده میکنم. اینبار هم امکان ساخت مستند اجتماعی را داشتم که سعی کردم از آن بهره ببرم.
هنرستان هم مانند پرویزخان دغدغه شما بود؟
بله، قطعاً! مسائل اجتماعی همیشه دغدغه من بودهاند. موضوع «هنرستان» و بهطور کلی بحث آموزش برایم مهم است. به دنبال جایی بودم که بتوانم به شکلی دراماتیکتر به مسئله طبقه پایین و وضعیت نوجوانان در اجتماع بپردازم. این هنرستان را پیدا کردم و دیدم هم امکان دراماتیک دارد و هم میتواند این امکان را بهوجود بیاورد که من بتوانم به مسائل مورد نظرم بپردازم.
اسم هنرستان «راهیان قدس» بود؟
بله؛ هنرستانی قدیمی در منطقه پایین شهر تهران، واقع در چهارراه سیروس. دلیل انتخابش، شرایط خاص و موقعیت مدرسه در منطقهای جرمخیز بود. طبیعتاً یک هنرستان فنی و حرفهای که آموزشهای فنی در آن جریان دارد، برای این نوع دانشآموزان بسیار مفید است. موقعیت خاص هنرستان و فضای دراماتیک آن برایم جذاب بود. علاوه بر این، مدیری را میدیدم که برای تغییر فضای آنجا تلاش زیادی میکرد. شاید وجه مشترک این فیلم با «پرویزخان» همین باشد که در آنجا هم فرد کاردانی را میبینیم که بهعنوان مدیر تیم ملی برای موفقیت نوجوانان و نسل جوان کشور تلاش میکند. اینجا هم دوباره با مدیری مواجهیم که برای این نوجوانان و جوانان تلاش میکند.
این مدیر دبیرستان، بسیار کاریزماتیک بود و به دل مینشست.
انسان بسیار دوستداشتنی و همراهی است. واقعیت این است که من هیچجا درباره این مدیر اغراق نکردم یا چیزی را تغییر ندادم. هرآنچه در مستند میبینید، عین واقعیت است. هیچ صحنهای بازسازی نشده و هیچچیز از طرف فیلمساز به فیلم وارد نشده است. همه موقعیتها واقعی هستند. تلاشم این بود که تا حد ممکن در واقعیت تصرفی نشود؛ حتی به نفع درام. منظورم از تصرف در واقعیت صرفاً محتوایی نیست، بلکه حتی از لحاظ درام و قصهپردازی هم برای افزایش جذابیتهای مستند، این کار را نکردم. سعی کردم تا جایی که ممکن است صبر کنم تا عناصر دراماتیک در خود فضا پیدا شوند، بدون آنکه در چیزی تصرف کنم. اتفاقاً همین موضوع کار را سخت میکرد.
میخواستم همین را بپرسم که آیا نگران نشدید رفتار آنها جلوی دوربین نمایشی شود؟
اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردید. سختی کار ما در چنین مستندی همین است. درست مثل این میماند که بخواهید در طبیعت عکاسی کنید. سوژهها تا دوربین را میبینند، واقعیت خودشان را پنهان میکنند. چالش اصلی این است که فیلمساز بتواند تصویر واقعی آن فضا را منتقل کند. بهنظر من در مستندسازی، سختترین کار یک فیلمساز این است که بتواند آن نقاب را از فضا بردارد. البته این کار الزاماتی هم دارد؛ مثلاً من پیش از آغاز فیلمبرداری، مدتی را صرف حضور در آن فضا کردم تا با بچهها ارتباط بگیرم و به آنها نزدیکتر شوم. با آنها رفاقت کردم و تلاش کردم حضور دوربین را برایشان کمرنگ کنم تا بیواسطه جلوی دوربین قرار بگیرند. اینکه میبینید خیلی راحت حرف میزنند و هر چیزی را بیان میکنند، دوربین را نمیبینند و زندگیشان را میکنند و دوربین صرفاً مشاهدهگر عمل میکند، همه به این دلیل است که من برای این مسئله وقت و زمان گذاشتم تا جایی که ممکن است نقابها کنار بروند. بهقول معروف، جلوی دوربین «ژست» نگیرند. حال اینکه چقدر در این کار موفق بودهام را باید مخاطب قضاوت کند، اما تلاشم در این راستا بوده است.
مسئله دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم این است که این مستند قابلیت اگزوتیک شدن را داشت؛ یعنی میتوانست در جاهای دیگر هم نمایش داده شود. اما به نظر من، ارزش آن دقیقاً در همینجاست که فیلمساز سعی کرده این کار را نکند و چیزی بسازد که به درد مخاطبش بخورد؛ یعنی از دل ناامیدی، امید بسازد. این چیزی است که حتی در فیلم «پرویزخان» هم میدیدم.
دقیقاً. این نکته درستی است. البته عبارت «سیاهنمایی» عبارتی است که بسیار از آن سوءاستفاده شده و در بسیاری موارد، جسارت فیلمساز متهم به سیاهنمایی میشود. اما نمیتوانیم منکر شویم که گاهی این مسئله وجود دارد. بهنظر من نیت فیلمساز هیچوقت پنهان نمیماند. فیلمسازی که برای یک نگاه خاص فیلم میسازد و هدفش دلسوزی نباشد، این موضوع برای مخاطب آشکار میشود. اما اگر فیلمسازی هدفش این باشد که با ساخت فیلمش چه کمکی به جامعه، سیستم آموزشی و کشورش میتواند بکند -حتی در حد طرح مسائل برای چارهاندیشی- متفاوت است. این مدیر واقعاً دغدغه بسیار زیادی برای تغییر مدرسه داشت و من این را به چشم میدیدم. شبانهروزی تمام زندگی و کارش را صرف این موضوع میکرد. به حقوق و مزایایش کاری نداشت و تنها دغدغهاش این بود. چند ماه پیش برایم تعریف میکرد که لذتبخشترین لحظه زندگیاش زمانی بود که کلانتری محل از او تشکر کرد، چون میزان بزه در آن منطقه کاهش یافته بود. آنچه در این فیلم و «پرویزخان» میبینیم این است که اگر افراد دلسوز وجود داشته باشند، خیلی چیزها میتواند تغییر کند. مثلاً پرویز دهداری میتوانست فقط شکایت کند، اما او تلاش کرد شرایط را بهتر کند و تیمش را به قدرت اول آسیا تبدیل کند. این مدیر هنرستان هم در مقیاس کوچکتری -هرچند از نظر من این هم همان ارزش را دارد- همین کار را میکند. در فضایی که شاید کسی فکر کند هیچ کاری نمیشود کرد، او تلاش میکند و موفق هم میشود.
گویا «راهیان قدس» صاحب تاریخچه هم بوده است؟
بله! گذشته درخشانی داشته است. این منطقه به مرور زمان تغییر کرده است. همه آن منطقه تهران را میشناسند. به مرور زمان آن فضا تبدیل شده به «هتل معتادها» در دروازهغار و شوش و لب خط. متأسفانه بسیاری از دانشآموزان مدرسه در آن محیط زندگی میکنند. دلیل نامگذاری این مدرسه به «راهیان قدس» این است که متعلق به ایثارگران بوده؛ کسانی که به جبهه میرفتند و در درسشان عقب میافتادند، در این مدرسه درس میخواندند و دوباره به جبهه برمیگشتند. یکی از افرادی که در فیلم حضور دارد میگوید گاهی سر کلاس میآمدیم و میدیدیم نصف دانشآموزان کلاس شهید شدهاند. آن زمان این منطقه جزو محلههای قدیمی و اصیل تهران بود. شهید چمران در همین مدرسه درس خوانده است. بعدها به دلیل نزدیکی به بازار و کاهش قیمتها، به تدریج به فضای بزهکاری تبدیل شد. این تغییرات بیشتر به موقعیت جغرافیایی مربوط است تا خود هنرستان. باید در نظر داشت که تمام شهرهای بزرگ دنیا چنین محیطهایی دارند و اینکه شرایط شهر چگونه موجب انتقال بزهکاری به کدام منطقه میشود، مسئله مهمی است.
حالا اینکه چگونه مدیریت میشود هم خیلی مهم است. بهنظر من شما در قالب این مدرسه، فردی را پیدا کردهاید که وجودش کیمیاست.
این موقعیتی است که ما در همهجا با بحرانها، حتی بحرانهای خیلی بزرگ روبهرو میشویم. آنچه در فیلم به آن پرداختهام و در این مصاحبه هم عنوان میکنم این است که مهم است چه افراد دلسوزی وجود داشته باشند که ناامید نشوند و البته خستگیناپذیر و واقعاً دلسوز باشند. اگر این روحیه در افراد وجود داشته باشد، ما خیلی تغییر میکنیم. این شاید ایده ناخودآگاه من بوده است. بهطور خودآگاه وقتی برای ساخت فیلم میروم، به این موضوع نمیپردازم، اما از ناخودآگاهم بیرون میآید. واقعاً حس میکنم اگر آدمهای دلسوز باشند، خیلی چیزها عوض میشود. چون به چشم میبینیم که شاید وجود افرادی مثل آقای ریاحی یا آقای پرویز دهداری که دلسوزانه میجنگند، میتوانند خیلی چیزها را تغییر دهند. ما در این فیلم ضعفهای آموزشی را دیدیم. درست است که مشکلات آموزشی و اقتصادی وجود دارد و حقوق معلمان پایین است، اما باز هم معلمانی هستند که بچهها خیلی دوستشان دارند و میجنگند. اگر این روحیه که در کنار معضلات و بحرانها، افراد دلسوز وجود داشته باشند، تکثیر شود، خیلی چیزها در کشور ما عوض میشود و به سمت بهبود پیش میرود. همه اینها نشان میدهد که مسئولیتپذیری افراد در هر جایگاهی، از کوچک تا بزرگ، چقدر مهم است. وقتی کارشان را با صداقت و جدیت انجام میدهند و برای مسئولیتشان میجنگند، چه تغییرات بزرگی میتواند رخ دهد. گاهی یک مدرسه میتواند اینقدر تغییر کند. مثلاً اگر حمایت مالی کافی نیست، دنبال خیّرین مدرسهساز میروند. خطر اصلی این است که اگر این بچهها و آموزش نادیده گرفته شوند، اگر اهمیت دبستان و دبیرستان درک نشود، در معرض چه آسیبهایی قرار میگیرند. اگر سیستم آموزشی اهمیت این موضوع را درک کند، ما آقای ریاحیهای بیشتری خواهیم داشت. ما سعی کردیم در این فیلم نشان دهیم که موضوع آیندهسازان کشور چقدر حساس است. ببینید با کار درست مدیر یک هنرستان، بزهکاری یک منطقه چقدر کاهش مییابد.
بازخوردها نسبت به مستند «هنرستان» چطور بود؟
خوب بود. خوشبختانه اکران خوبی داشتیم و بازخوردهای خوبی هم دریافت کردیم.