سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: وقتی شهر حلب که در تمام بحران سوریه بهطور کامل سقوط نکرده بود، سقوط کرد و مسیرهای پشتیبانی از آن نیز به تصرف تروریستها درآمد، میشد حدس زد تروریستها و حامیانشان حتی اگر تنها تسلط بر این شهر را هدفگذاری کرده بودند، با مشاهده این سقوط فوری طمع کرده و به سراغ دیگر مناطق خواهند رفت. دومین مقصد و شهر عمده حماه بود؛ شهری که آن نیز در تمام بحران مشهور سوریه هیچگاه سقوط نکرد اما به فاصله چند روز پس از تصرف حلب، به دست تروریستها افتاد. در زمان نگارش این مطلب تروریستها به حمص نفوذ کردهاند، اما سرعت بالای فروپاشی دولت سوریه این احتمال را گوشزد میکند که احتمال دارد در زمان انتشار مطلب، حمص از دست رفته باشد.
با سقوط شهر حمص، عملاً استان پهناور حمص بهعنوان بزرگترین جغرافیای اداری در سوریه از دست خواهد رفت. بخشهای شرقی این استان، بخش عمده صحرای «بادیه الشام» هستند. این منطقه تا حد زیادی در دستان محور مقاومت بوده و از مسیر مرز بوکمال، عراق به سوریه متصل میشود. اگر حمص سقوط کند، عملاً مسیر زمینی محور مقاومت به شامات مسدود خواهد شد. همزمان با نفوذ تروریستها به حمص، ارتش سوریه مواضع خود در استان دیرالزور را تخلیه و آن را به شبه نظامیان «قسد» که مورد حمایت آمریکا هستند، واگذار کرده است.
در سویی دیگر رژیمصهیونیستی که گمان میرفت برای متهم نشدن تروریستها به همکاری با تلآویو، دست به اقدامی نخواهد زد ضمن بمباران گذرگاههای مرزی سوریه و لبنان، لشکر 210 خود را به جولان اعزام کرده و قصد دارد منطقه حائلی در استان قنیطره ایجاد کند. تروریستها در استان جنوبی سوریه نیز شوریده و با تصرف شهرها به دنبال تهدید دمشق از سمت جنوب هستند. نیروهای دولتی با تخلیه مواضع خود میکوشند با تمرکز قوا در دمشق این شهر را از سقوط نجات دهند. در این میان تنها جناح امن نهتنها سوریه، بلکه پایتخت این کشور، در سمت غرب و مرزها با لبنان است. این جناح هم امن است و هم محل حضور مقاومت لبنان، یکی از اصلیترین و جدیترین حامیان دولت سوریه. لبنانیها اما گرفتاریهای خاص خود را دارند و چند روزی میشود که وارد یک آتشبس، آن هم از نوع موقت با رژیمصهیونیستی شدهاند؛ چه اینکه بر اساس آتشبس ارتش رژیم کماکان جنوب رود لیتانی را به طور کامل تخلیه نکرده است. به همین دلیل همچنان که ناظران نیمنگاهی به تصمیم مقاومت لبنان دارند، همه نگاهها به ایران و عراق است. این دو کشور با توجه به تحولاتی که در دهه گذشته تجربه کردند، معنا و انتهای بحران در سوریه را به خوبی درک کردهاند. تهران و بغداد با وجود برخی مخالفتها بهویژه در عراق، به سمت سرکوب تروریستها در سوریه حرکت کرده و در صورت لزوم، قبل و یا همزمان با سرکوب تروریستها، دنبالههای حمایتی این کشورها را نیز مورد ضربه قرار خواهند داد.
عوامل تشدیدکننده بحران سوریه
بحران سوریه آنقدری طول کشیده که خود به دورههای بزرگ، مدتدار و متفاوت قابل تقسیم است. در این بخش به روندهای موجود در این بحران پرداخته شده که در دوره کنونی به تشدید اوضاع کمک کردهاند.
1- خورده شدن طبقه نظام حاکم
بحران سوریه بهتدریج باعث خوردگی و از بین رفتن طبقه طرفدار نظام حاکم شد. اگر در بحران 2011 سوریه، اسلامگرایان رادیکال پرچم مخالفت با حکومت را بلند کردند و سکولارهای طبقه متوسط که طرفدار نظام حاکم بودند، از هراس آنها بیش از پیش بر حمایت خود از حکومت افزودند، به تدریج تحریمها و مشکلات اقتصادی این طبقه را فرسوده کرده تا آنها مسیر بیتفاوتی درپیش گیرند.
در بحران 2011، علویها به همراه طبقه سکولار اهل سنت طرفدار نظام سوریه بودند. این دو گروه جمعیت و نیرویی قابل ملاحظه را تشکیل میدادند، اما امروزه نه تنها اهل سنت سکولار بیتفاوت شدهاند، بلکه طبقه متوسط علوی نیز دچار این بیتفاوتی شده است. نظام سوریه و متحدانش باید برای درمان این بیتفاوتی راهکارهایی بیندیشند. نه علویها و نه اهل سنت سکولار خواهان زندگی زیرپرچم گروههای رادیکال نیستند. از سوی دیگر علاوه بر مباحث ایدئولوژیک مبتنیبر دین، مذهب و سبک زندگی، آنها از منظر ملیگرایی نیز مخالف سیطره ترکیهاند. دمشق میتوانند با اتکا بر چنین مسائلی، طرفداران خود را بازیابی و احیا کند.
2- ضربهای که بسیج مردمی خورد
جنگی که به بهانه تحولات بهار عربی علیه سوریه به راه افتاد، باعث شد تا استعدادهایی در این کشور کشف و شکوفا شوند. شکلگیری بسیج مردمی در قالب «قوات دفاع وطنی» یکی از این ثمرات بود. در ادامه اما متولیان امور به جای تقویت این نیرو، همان سیاستهای ارتش و حزب بعث را بر آن حاکم کردند تا ظرفیتهای سازمانی و استعدادهای فردی این نیرو منجمد شوند.
بیمهری و فشار ناعدالتی باعث شد برخی از این استعدادها به مخالفان بپیوندند. اگر بسیج مردمی در سوریه همانگونه که تشکیل شد، مسیر رشد خود را میپیمود، وضعیت این کشور به گونهای دیگر رقم میخورد. دستهایی این نیرو را به رخوت دچار کردند. هنوز زمان برای شکلدهی و تقویت به تحرکات مردمی وجود دارد اما اینبار باید مسیر رشد آنها تضمین شود.
3- فرسایش مفهوم ملیت و سوری بودن
مفهوم ملیت و حکومت ملی در سوریه به دلیل ایجاد ساختارهای جزیرهای در این کشور دچار فرسایش شده است. اگر دو دهه قبل، این جریانات سوری بودند که با یکدیگر درگیری داشتند، امروز دیگر دعوا بر سر نظام حکومتی در کل کشور نیست.
تکهتکه شدن سوریه تنها در تقسیم کشور میان نظام سوریه، کردها و انواع و اقسام گروهها و ائتلافهای تروریستی صورت نگرفته است، بلکه عمیقتر از آن، کشور میان شاخههای گوناگون طرفدار نظام، گروههای متفاوتی از کردها و تروریستها تقسیم شده است.
کسانی که در جریان بحران سوریه در 14 سال قبل، 10 سال سن داشتند امروز در دهه سوم زندگی خود بوده و نیروی اصلی جوان این کشور را تشکیل میدهند؛ کسانی که بیشتر از هر چیز تحت سیطره حکومتهای محلی بودهاند. شاید بسیاری اسد را نشناسند چه اینکه بخواهند از حکومت او انتقاد یا تعریف کنند اما فرسایش هویت ملی، ناگزیر زیانهای خود را متوجه نظام سیاسی سوریه کرده است.
4- تفاوت «حکومتهای محلی» با «حکومتهای محلی شده»
در سوریه باید میان «حکومتهای محلی» در معنای سنتی با «حکومتهای محلی شده» فاصلهگذاری ایجاد کرد. بهعنوان مثال، کشوری مانند آلمان از اتحاد حکومتهای محلی بسیار قدیمی تشکیل شد. آمریکا و تا حدودی هند نیز این وضعیت را داشتند. در سوریه اما حکومتهای محلی چندان از واقعیتهای تاریخی ریشه نمیگیرند، بلکه به معنای دقیقتر در سوریه ما با «حکومتهای محلیشده» مواجهیم. در بازی گردونهای در سوریه، هنگامی که گردونه ایستاد، گروههای مختلف در هنگام توقف، تکهای از این کشور را در دستان خود دیدند. در جایی هم که کسی متولی آن نشد، شیخ یا شیوخ قبیلهای درصدد یافتن یک گروه عمدهتر برای زیرمجموعه شدن، برآمدند.
اگر در کشوری با حکومتهای محلی میتوان ثبات و خط و ربطی یافت، در کشوری با «حکومتهای محلی شده» میزان سیالیت و سردرگمی بالاست. نتیجه این سیالیت، بیتفاوتی بسیاری از ساکنان جوان سوریه است. تروریستها نیز بیشتر از توان رزمی تروریستهای قدیمی و سن و سالدار ساکن شده در ادلب بهره میگیرند؛ منطقهای که دوره از حکومتداری گروههای تروریستی را تجربه کرده است. این سیالیت نشان میدهد اگر در بحران 2011 میشد سهمی برای دولت و نیروهای داخلی سوریه برای مدیریت جنگ حساب کرد، امروز نمیتوان همان امید را داشت. راهکار اصلی در سوریه، اعزام نیروهای تازه نفس از خارج سوریه به آن است؛ همانگونه که تروریستها و حامیانشان عمل کردهاند.
5- پررنگ شدن هویتهای فروملی
هنگامی که بحران سوریه آغاز شد، اوج گرفت و فرونشست، دروزیها در جنوب عمدتاً ساکت بودند. با اینحال آنها ماههاست در زمان آرامش این کشور برای شورش آماده شدهاند. آنها در جریان بحران 2011 بهعنوان گروهی سوری سکوت پیشه کرده و وارد دعوای کشورشان نشدند اما این بحران با فرسایش مفهوم ملیت، باعث پررنگتر شدن هویتهای فروملی شد. در نتیجه امروز دروزیها فکر نمیکنند که باید در دعوای کشورشان سکوت کنند، بلکه به دلیل دروزیتر شدن، درصدد بهرهگیری از اوضاع برخواهند آمد.
6- همه دعوا ایدئولوژیک نیست، حتی برای ایدئولوژیکها
گروههای وابسته به اخوانالمسلمین در شامات بهویژه در فلسطین و لبنان گرایشهای شدید ضدصهیونیستی دارند اما با وجود ضدیت نظام سوریه با رژیمصهیونیستی از رویارویی با دمشق در اوج تنشهای جهان اسلام با تلآویو ابایی ندارند. این مسئله نشان میدهد اخوانالمسلمین همانند هرگروه دیگری همزمان با پیگیری آرمانهای اسلامی و اخروی درصدد سهم گرفتن از حکومتها و مواهب دنیوی هم هست. این مسئله را میتوان از سکونتگاههای برخی رهبرانش در ترکیه و قطر دریافت. آنکارا و دوحه دستدردست تلآویو هم میگذارند اما به دلیل اندکی همراهی با اخوان و البته اهدای مبالغی پول، ابزار قدرت و مزایای دیگر، همراهی اخوانیها را به دست آوردهاند. مثل اخوان، مثل برخی احادیث است؛ اگر در حدیثی آمده «اگر فقر به خانهای وارد شود ایمان از ان خانه میرود» درخصوص اخوان میتوان گفت «اگر کسی به اخوان مزیت دنیوی نرساند، این گروه از پنجره آخرتی و اسلامی خود خارج میشود.» اخوان البته تنها گروه در این زمینه نیست. نباید مقاومت شاخه نظامی حماس در غزه را به پای اخوان گذاشت؛ چه اینکه نه شاخه نظامی برخلاف شاخه سیاسی حماس اخوانی است و نه آنکه گروه یا جریانی میتواند بهسادگی قضیه فلسطین را در داخل سرزمینهای اشغالی در ذیل خود شبکهبندی کند. نظام سوریه باید در سالهای گذشته نان و آبی دست این جریانات میداد تا بساط توطئه و خیانت در این کشور کوچکتر شود. امروز نیز دیر نشده است. اخوانیها اگر حکومت را فراموش کنند قادر به گذشتن از پول نیستند.
7- مسیر اثرگذاری تحولخواهان و هوشمندان کجاست؟
جوامع انسانی با تحول و هوش گره خوردهاند. سؤال مهم اینجاست که در سوریه مسیر اثرگذاری این عوامل کجاست؟ دانشگاه یا فضای ساختارهای پارلمانی و شهری باید محلی برای اثرگذاری عوامل هوشمند و تحولخواه میبودند اما بروندادی از این فضاها دیده نمیشود. آشکار است که در چنین شرایطی تحولخواهان از شدت انزوا به هر فریاد تحولخواهی هرچند دروغ، بله خواهند گفت.
راهکارهایی برای حفظ سوریه
حفظ سوریه در شرایط کنونی نیازمند تصمیمات دقیق است. در این کشور اتفاقاتی رخ داده که در دوره قبلی بحران رخ ندادند. در این زمینه نکاتی وجود دارد:
1- حمله از سمت عراق تنها راه باقیمانده
با سقوط پیدرپی شهرها در سوریه فرودگاهی برای اعزام نیروهای محور مقاومت و محلی برای تجمع و ساماندهی آنها وجود نخواهد داشت. تنها امکان مؤثر حمله به تروریستها از سمت عراق و مرزهای شرقی سوریه است تا بتوان مناطق ازدسترفته در غرب این کشور را آزاد کرد. عراقیها به لحاظ نیرو و تجهیزات مشکلی ندارند اما از نظر پوشش هوایی از ضعفهایی رنج میبرند. در این خصوص بیشتر از اقدامات رژیمصهیونیستی تحرکات آمریکا باید مدیریت و کنترل شود.
تهدید به اخراج آمریکا از عراق و زیر آتش بردن منافع این کشور در کویت و دیگر شیخنشینهای حاشیه جنوبی خلیجفارس میتواند در کنترل رفتارهای واشنگتن مؤثر باشد.
2- ضرورت باز شدن همزمان دو بال مقاومت
مقاومت لبنان در صورت ورود تروریستها به عمق استراتژیک این گروه در غرب سوریه راهی جز ورود به بحران این کشور ندارد. با این حال در صورت از دست رفتن حمص و تهدید دمشق این کار بسیار دشوار خواهد بود. از این رو همزمان با حمله مقاومت لبنان به تروریستها از سمت غرب ورود نیروهای مقاومت عراقی از شرق ضروری است.
با توجه به آینده ناگزیری که در برابر مقاومت لبنان برای ورود به بحران سوریه وجود دارد و از سوی دیگر احتمال حمله مجدد رژیمصهیونیستی به این کشور حمله از سمت عراق به تروریستها ضروری است.
3- رعایت قواعد در مرحله بیتفاوتی و نقطه انتخاب
در داخل سوریه بیتفاوتی موج میزند. این بیتفاوتی خود ناشی از سردرگمی در میان طرفهای مختلف، زندگی سخت طی دو دهه اخیر و البته مخاطرات فراوان ناشی از همراهی با یک گروه است که میتواند انتقامجویی طرفهای دیگر را به همراه داشته باشد. به نظر میرسد مرحله بعدی این بیتفاوتی مرحله انتخاب است؛ نقطهای که افراد با همان محاسباتی که به بیتفاوتی وارد شدند، از آن خارج میشوند. مردم بیتفاوتی را انتخاب کردهاند تا اندکی از فشارها خارج شوند اما همان مردم با مشاهده هرجومرج دائمی و زیانی که برای امنیت و آرامش آنها دارد، ناگزیر از انتخاب خواهند شد.
از این رو رفتار نظام سوریه و متحدان آن اهمیت فراوانی دارد تا در مرحله انتخاب که شروع شده یا تشدید خواهد شد، اوضاع به زیان آنها نشود. سؤال اصلی اینجاست که آیا مرحله انتخاب شروع شده یا در آستانه آن هستیم؟ تصاویری که در روزهای اخیر درباره استقبال ساکنان شهرهای سقوطکرده از تروریستها منتشر میشوند قابل اتکا نیستند. از یکسو تعداد این افراد اندک بوده و میتوانند اجیرشدگان به دست تروریستها یا حامیان قدیمی آنها باشند. با این وجود مرحله بیتفاوتی هنوز به طور کامل تمام نشده اما احتمال وضعیت در نزدیکی نقطه انتخاب است.
4- قفل شدن ترکیه
ترکیه بیمحابا درحال اجرای طرح آمریکا و رژیمصهیونیستی در منطقه است. رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه روز گذشته با ذوقزدگی نسبت به تحولات سوریه گفت: «ادلب، حما، حمص و هدف البته دمشق است. پیشروی مخالفان همچنان ادامه دارد. امیدواریم این حرکت در سوریه بدون حادثه و به سلامت ادامه یابد.»
آنکارا بدون آنکه مهار شود به تاختن ادامه خواهد داد. به نظر میرسد بدون ضربهای مؤثر به این کشور داستان سوریه کشدار شده و زیانی بهمراتب بزرگتر از بحرانی شدن روابط ایران یا روسیه با ترکیه، دامنگیر این دو کشور میشود. اگر ضربهشستی محکم به ترکیه نشان داده نشود آنکارا علاوه بر سوریه، عراق، یمن و حتی لبنان را طعمه آرزوهای خود و البته پادویی برای آمریکا و صهیونیسم میکند. هدف قرار دادن مراکز حضور نیروهای ارتش ترکیه در داخل سوریه و عراق از سمت گروههای حاضر در این دو کشور تهدید خطوط دریایی آنکارا در دریای مدیترانه و ضربه به شبکه نفوذ تجارتی آن میتواند از سرعت این کشور بکاهد. ضربه به ترکیه باید مدیریتشده اما محکم و قابل ادامه در آینده باشد. اگر ایران و روسیه وابستگیهایی تجاری به ترکیه دارند این وابستگیها یکطرفه نیست تا آنکارا بهوسیله آنها قدرت تحرک تهران و مسکو را محدود کند، بلکه زیست سالم و صحیح ترکیه نیز به ارتباط اقتصادی با این دو کشور و همچنین استفاده از وزنه آنها دربرابر غرب وابسته است. نه کردها و نه علویها گزینههای مؤثری برای قفل کردن ترکیه نیستند. آنچه امروز بیشتر از هرچیز اهمیت دارد، ضربه به کسبوکارهاست؛ جایی که منافع تمام ارکان ترکیه زیر سؤال رفته و دوطرفه بودن وابستگی به سران این کشور اثبات میشود.
5- انداختن رژیمصهیونیستی به وسط میدان
رژیمصهیونیستی میخواهد از بحران سوریه در وهله اول برای تنفس خود و در وهله دوم در صورت تداوم، برای تغییر نقشه منطقه استفاده کند. به همین دلیل، پیش از هر چیز باید مجدداً رژیمصهیونیستی را به صحنه ضربه دیگری انداخت. اجرای عملیات وعده صادق3 و برنامهریزی برای واکنشهای زنجیرهای در قالب عملیاتهای دیگر علیه رژیمصهیونیستی نقش مهمی در این مسیر دارند. اگر ایران بتواند ضربهای مؤثر به توان پدافندی و هوایی رژیمصهیونیستی وارد کند، با آسیبپذیر شدن سرزمینهای اشغالی تهدید علیه لبنان کمرنگتر شده و مقاومت این کشور میتواند نقشی بزرگتر در بحران سوریه ایفا کند. همچنین ترکیه نیز حساب کار خود را خواهد کرد، زیرا ادامه غرضورزیهایش میتواند مواضع و منافع این کشور را هم طعمه تهاجم کند.