کیانا تصدیقمقدم، محمدحسین سلطانی، گروه فرهنگ: ۱۹ مرداد اولین قسمت سریال غربت در پلتفرم نماوا منتشر شد. سریالی که ۱۳ قسمت دارد، اما پخش آن به دلیل توقیف نسبتاً طولانی، ۴ ماه طول کشید. امیر پورکیان کارگردان این اثر است. او ۶ سال پیش ممنوعه را برای نمایش خانگی ساخته بود و در آن سریال هم با اصلاحیههایی از طرف وزارت ارشاد روبهرو شد. حال روز گذشته قسمت آخر غربت در نمایش خانگی منتشر شد. به همین بهانه با این کارگردان صحبت کردیم. او در این گفتوگو از ایده شکلگیری این اثر، توقیف سهماهه آن و ورود نهادهای امنیتی برای پخش غربت میگوید.
ایده سریال غربت چگونه در ذهنتان شکل گرفت؟
من گفتوگو را با شعری از احمد شاملو شروع میکنم که تقریباً بنمایه سریال غربت هم در آن نهفته است. ایشان میفرمایند: «آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، همچون گلوگاه پرندهای، هیچجا دیواری فروریخته بر جای نمیماند. سالیان بسیار نمیبایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی است که حضور انسان آبادانی است. همچون زخمی همه عمر خونابه چکیده، همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده، به نعرهای چشم بر جهان گشوده به نفرتی از خود شونده، غیاب بزرگ چنین بود سرگذشت ویرانه چنین بود. آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، کوچکتر حتی از گلوگاه یکی پرنده!» سریال غربت تکلیفش روشن است. اگر مخاطبی از قسمت اول تا آخر همراه سریال بوده باشد، حرفهای آن کاملاً شفاف بیان شده و به دلیل همین شفافیت، اتفاقی که نباید میافتاد، برایش رخ داد. امروز اگر در آرامش هستم، به این دلیل است که تمام تلاشم را کردم تا پلانبهپلان سریال را حفظ کنم. بخشهایی را نتوانستم نگه دارم، چون به هر حال پای سرمایهگذار هم در میان بود و نمیشد خودخواهانه روی برخی چیزها پافشاری کنم؛ اما محتوایی را که باید حفظ میکردم، خدا را شکر حفظ کردم. بهویژه در قسمتهای آخر که خیلی از دوستان کمک کردند و متوجه شدند که باید این آزادی بیان در عرصه تصویر وجود داشته باشد و در نتیجه، این سکانسها که در ادامه درباره آنها صحبت میکنیم، سانسور نشد و در سریال ماند.
حدود ۶ سال از ساخت سریال ممنوعه میگذرد، چه شد که پس از سالها دوری و اتفاقاتی که برای سریال ممنوعه افتاد، تصمیم گرفتید غربت را برای نمایش خانگی بسازید؟
ممنوعه اتفاقات خاص خودش را داشت. حرف غربت هم با حرف ممنوعه متفاوت بود. ممنوعه یک قدم رو به جلو برای نسل جوانی بود که الان که با شما صحبت میکنم، پا به سن بالاتری گذاشتهاند. اما غربت حرفی بسیار فراتر و مهمتر از ممنوعه دارد و آن در حقیقت آزادی است؛ آزادی از هر نوعش. البته پوششی دارد که در قصه میبینید. اصلاً قصههای بزرگان را هم ببینید؛ مثلا کیمیاگر پائولو کوئیلو را که میخوانید، همین است. قصهای تعریف میشود درباره فردی که خوابی در دوردست میبیند و به سمت آن خواب میرود. چه روزها و شبهایی را میگذراند و وقتی میرسد، تازه متوجه میشود که همانجایی که خوابیده بود، محل گنج است. مسیری را باید طی میکرده، اما قصه اصلی چیست؟ قصه اصلی این است که گنج واقعی در خود توست و کیمیاگری واقعی، کیمیاگری خود توست! سریال غربت درحقیقت قصه گروهی از زنان است که تصمیم میگیرند از زیر بار ظلمی فرار کنند. برای این فرار نیاز به سرمایه دارند. جایی را که کمیته امداد است، مد نظر گرفتهاند و راهی پیدا کردهاند تا از دیواری به زیرزمین کمیته امداد که محل نگهداری نذورات و کمکهای مردمی است، وارد شوند. آنها از طریق یک سمساری میخواهند در روز جمعه وارد شوند و صاحب آن پول شوند. بار اول موفق نمیشوند و زورگوی غربت متوجه این ماجرا میشود. حکومت نظامی اعلام میکنند و هیچ زنی دیگر حق ندارد با سردسته آنها صحبت کند. در نهایت تصمیم میگیرند که دیگر فرار نکنند، بایستند و برای حقشان بجنگند و با جانشان قمار کنند. آنها جانشان را از دست میدهند و آن شب تمام میشود، اما فردای آن شب، فردای انقلاب آن زنان است و در حقیقت به پیروزی میرسند، حتی وقتی که حضور ندارند. تمام حرف غربت همین چند جمله است که به شما گفتم. از همین زاویه هم سانسورها اعمال شد، منتها در فضای مجازی و برای مردم چیز دیگری عنوان شد. خیلیها سکوت کردند و به هر حال، سکوت امروز برهها، در نهایت به بریدن سرشان میانجامد. این قانون طبیعت است. میدانید، هر کسی که در جریان غربت سکوت کرد، یعنی متصدیای که سکوت کرد، نوبت خودش هم خواهد رسید.
ما یک سری اشتراکات میان سریال ممنوعه و سریال غربت میبینیم و آن هم وجود یک پدرخوانده است که عملاً همه را زیر سلطه خودش درمیآورد. این شاید خیلی نمادگرایانه به نظر برسد و در آثار شما تکرار میشود. یعنی کاراکتر مهدی حسیننیا (فری) دقیقاً همان کاری را میکند که در سریال ممنوعه امیر جعفری انجام میداد. نظرتان در اینباره چیست؟
نمیتوانم آنطور که شما میگویید به آن نگاه کنم. هر قصهای پارامترها و نقطهعطفهای خودش را دارد. اینجا از فری بزرگتر هم شخصیتی به نام سید جلال وجود دارد که بخش زیادی از آن قابل ارائه نبود؛ یعنی به قول دوستان، جامعه کششاش را نداشت. او شخصی فاسد بود که در حکومت رسوخ کرده بود و فری را در سایه خود حمایت میکرد تا بتواند چنین کاراکتری را هدایت کند. نمیدانم شما میگویید به ممنوعه ربط دارد یا شباهت دارد، من به آن فکر نکردهام. من قصهای داشتم که در آن یک رئیس، یک شخصیت وجود داشت که تمام ماجرا از او سرچشمه میگرفت و محیطی را تحت سیطره خود داشت. چارهای نداشتم؛ باید او میبود. اول ظلم باید باشد تا مظلوم هم مشخص شود و همینطور به این ترتیب.
چند قسمت از سریال پخش شد و ناگهان خبر توقیف آمد. شما واکنش نشان دادید و فیلمی منتشر کردید که گفتید من خودم از بچههای خوزستانم و قصد توهین به کسی را نداشتم. بعد از ۳ ماه دوباره سریال پخش شد. این ماجرای قطع و وصل پخش چه بود و چه بخشهایی حذف شد؟
بگذارید چیزی به شما بگویم. بهطور کلی سریال غربت قرار نبود اصلاً پخش شود. در این بخش، پلتفرم تمام تلاشش را کرد که پخش شود. وقتی ما سریال غربت را برای پروانه نمایش ارائه دادیم، پس از گذشت زمان بسیار، ما را خواستند و آب پاکی را روی دستمان ریختند که این سریال هرچقدر هم سانسور شود، از نظر ما قابل پخش نیست. کل سریال. همین الان مگر غربت پروانه نمایش دارد؟ اصلاً سریال الان پروانه نمایش ندارد. سریال غربت تبدیل به اتفاقی شد که دیگر نمیشد کاریش کرد. چه کسانی باعث شدند که این اتفاق بیفتد؟ کسانی که از ابتدا تا انتهای سریال را دیده بودند! مردم که به ترتیب و قسمت به قسمت میبینند. کسانی که از ابتدا پایان ماجرا را دیده بودند، بهشدت در مقابل این قضیه ایستادند. من به آنها احترام میگذارم. آدمهایی بودند که خودشان را دلسوز نظام میدانستند، در این نظام استخوان خرد کرده و مدیر شبکه بودند؛ مثلاً آقای جعفریجلوه. چرا به ایشان احترام میگذارم؟ برای اینکه به آنچه میگوید اعتقاد دارد. متأسفانه در صنف من کسانی هستند که به آنچه میگویند اعتقاد ندارند، اما ایشان محکم میگفت که برداشت من از غربت برداشتی است که قابل چشمپوشی نیست. چگونه چنین جایی در جمهوری اسلامی به وجود آمده و اصلاً حکومت کجا بوده که اینها اینگونه شدهاند؟ عدّهای آمدند و گفتند اینها نمادی از ایران ساختهاند؛ اینها زنان ایران هستند و هر چیز را به یک نماد تبدیل کردند. شما میتوانید از هر کار بصری هر برداشتی بکنید. اصلاً شاکله کار هنری نماد است و هرکسی میتواند هر برداشتی بکند. شما نگرانیتان چیست؟ به قول دوستی، زمانی که سریال امام علی را آقای میرباقری مینوشت، عدّهای رفته بودند و به بالا گفته بودند که نمادسازی و شبیهسازی شده و فلان شخصیت، فلانی است. بعد یک نفر آمده بود و گفته بود شما چرا امام علی و مالک اشتر را ندیدید و فقط معاویه را دیدید؟ داستان اینجا هم همین است. اینجا هم چنین سوءبرداشتهایی شد. حالا اینکه غربت چطور آزاد شد، چاره دیگری نبود، باید آزاد میشد چون امروز دیگر زمان ممنوعه نیست که دیویدی باشد. امروز دیگر فضای مجازی هست و با یک کلیک میتوانستم غربت را همان موقع بگذارم. برای نگهداشتن یک سری از سکانسها برادرانه توصیه کردم. گفتم عزیزان، بگذارید این حرف در سریال باشد. سکانسی داریم که بچهای به سختی به دنیا میآید. مادرش وصیت کرده نامش آزاد باشد. او یک عمر در اسارت بوده. بچه دختر است و بقیه میگویند نمیشود نام دختر را آزاد گذاشت. یکی دیگر میگوید مگر دختر نمیتواند آزاد باشد؟ چه ایرادی دارد؟ این جمله که کامل این سکانس حذف شده بود. من اتفاقاً به آنها کمک کردم و محکم ایستادم تا این پخش شود. گفتم بگذارید در فیلم باشد. اگر من این را جدا بدهم، از همین، چیز دیگری ساخته میشود. بگذارید آنچه باعث بغض شده در این جامعه، به راحتی در آثار گفته شود؛ به نفع شماست! میدانید، یکی از دوستانم خاطرهای را تعریف میکرد از مدیری که بعد از انقلاب میرود تا سمتی در استانداری خوزستان بگیرد. میگفت در مدارکی که پیدا میکردم، نامههایی را میخواندم که درباره مسئله آب به تهران گزارش شده بود. میگفت وقتی پیگیری کردم، دیدم اینها همه تا جایی رفته ولی به دست شاه نرسیده و او فکر میکرده که عمران و آبادانی است. عدهای هستند که نمیگذارند حرفها برسد. اصلاً حُسن فضای مجازی برای مسئولان چیست؟ میتوانند مستقیم با پرولتاریا، با کف جامعه ارتباط برقرار کنند! خب شما این را هم میخواهید بگیرید، این را هم میخواهید ببندید؟ همه چیز خوب است؟ همه چیز درست است؟ اصلاً اینطور نیست.
الان شما گفتید که این سریال بدون پروانه نمایش پخش شده است. اگر این موضوع بخواهد رایج شود، انگار که آن قوانین بهطور کامل زیر سؤال رفته است.
خدمتتان عرض میکنم که باید بهموقع رسیدگی و راهکار پیدا کنند تا چنین مشکلاتی پیش نیاید. مگر این اتفاق یکروزه رخ داد؟ چقدر باید رفتوآمد میکردیم؟ مگر سرمایه مردم شوخی است؟ بخش خصوصی آمده و سرمایهگذاری جدی کرده است. نرفته یک کمد یا حجره بسازد؛ آمده پولش را خرج کاری کرده که هدفش افزودن نیمنمره به آگاهی بوده است. این سرمایه چه میشود که هر روز باید در رفتوآمد باشیم؟ ما چه زمانی که درخواست پروانه ساخت دادیم و چه زمانی که برای پروانه نمایش درخواست دادیم، به نتیجه نرسیدیم.
یعنی با پروانه ساخت هم موافقت نشد؟
آنچه من عرض میکنم این است که پروانه ساخت بهصورت رسمی نداشتیم، بهصورت توافقی بود. با درخواست پروانه نمایش هم موافقت نشد و بعد از آن هم حق هیچگونه تبلیغاتی نداشتیم. ممنوعالتبلیغات شدیم؛ یعنی اگر شما تبلیغاتی در فضای مجازی میبینید، بچههای خودمان از صفحات شخصیشان انجام دادهاند. بهطور کلی این کار ممنوعالتبلیغات بود، چه تبلیغات شهری و بیلبوردی، چه مجازی. نامهایی که ساترا به نماوا زده را میتوانم اگر خواستید منتشر کنم که اصلاً حق ندارد هیچ سکانسی که ما کوتاه میکنیم در فضای مجازی منتشر شود. با توقیف این کار، چه اتفاقی افتاد؟ تعداد بیشتری آن را دیدند و این هم به ضررتان شد. من با توجه به اینکه میدانستم دسیسهای بهپا شده، شخصاً برای اینکه خداینکرده خون از دماغ کسی نیاید -چون دست روی نقطه حساسی گذاشتند و تعصب قومی را برانگیختند- اقدام کردم. بسیاری از کسانی که واکنش نشان دادند، اصلاً اثر را ندیده بودند. بههرحال پیامها و دایرکتها میآمد و خودتان میدانید وقتی موجی راه میافتد چه میشود. من برای آرام کردن این دسیسه، شخصاً عذرخواهی کردم؛ آن هم برای کار نکرده و گناه نکرده. به قول شاعر، «بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق، یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود.» مگر در سریال ممنوعه بهصورت میلیونی از دوستان افغانستانی به ما حمله نشد؟ من پستی گذاشتم و گفتم صبور باشید، این پایان سریال است. خداراشکر مردم خوزستان بسیار هوشمندانه عمل کردند و قضیه در فرصت کوتاهی خوابید. حالا آنهایی که این فتنه را بهپا کرده بودند، یکییکی کنار رفتند. جالب اینجاست که مسئولانی که بیانیه دادند و توییت کردند و به این آتش دامن زدند، اصلاً سریال را ندیده بودند. بعداً که به آنها نشان دادیم، تازه متوجه شدند. این دردناک است.
آیا سانسور سریال غربت از 300 دقیقه سریال ممنوعه بیشتر شد؟
من نگذاشتم غربت به آن مرحله برسد؛ چراکه زمانه تغییر کرده است. با وجود این تغییرات، تلاش کردم حساسیتبرانگیز نباشد. حداقل به قولم در این زمینه پایبند ماندم و حساسیتی ایجاد نکردم. البته در مورد تغییر قصه و پایانبندی مطابق خواست دوستان، همانطور که مثال زدم، تغییرات زیادی اعمال شد.
غربت همراه با اثری دیگر در یک پلتفرم توقیف شد، از پلتفرمهای دیگر صداهایی در حمایت از آثارشان شنیده میشد، اما از نماوا صدای چندانی برنخاست. چرا این اتفاق افتاد و چه تفاوتی بین غربت و آن اثر دیگر در پلتفرم نمایش خانگی وجود داشت؟
برای پاسخ به سؤال شما باید پیشزمینهای را توضیح دهم. هر قسمت از یک سریال نمایش خانگی یا ریلیتیشو که منتشر میشود، حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان هزینه تبلیغات برای وایرال شدن سکانسهای برتر آن صرف میشود. هدف این است که وقتی مخاطبان این سکانسها را در فضای مجازی میبینند، به تماشای کل اثر ترغیب شوند. این شیوه تبلیغاتی اخیراً رواج یافته و از طریق بلاگرها و صفحات مختلف انجام میشود. من از شما میپرسم، برای نماوا، که حدود ۵۰ تا ۶۰ میلیارد برای تولید خرج کرده، اختصاص دادن ۱۰۰ یا ۲۰۰ میلیون تومان برای تبلیغات منطقی نبود؟ اما اگر صورت نگرفت دلیل مشخصی داشت. آن هم به تصمیماتی در پشت درهای بسته برمیگردد! حرفی که میگویند غربت سایلنت بیاید و برود و تمام.
وقفه سهماهه در پخش سریال چه تأثیری روی مخاطب داشت؟
در ابتدا با ریزش شدید مخاطب روبهرو شدیم. چند اتفاق همزمان رخ داد؛ برخی صفحات مجازی در زمان توقیف، اخبار نادرست درباره پخش قسمتهای جدید منتشر میکردند که باعث بیحوصلگی و ریزش مخاطبان شد. وقتی چنین اتفاقی میافتد و مخاطب با محصول دیگری همذاتپنداری میکند، بازگرداندن او بسیار دشوار است. این یک سیاست ناصحیح است؛ اگر سانسوری بیش از یک هفته طول بکشد، باید بدانید که عمدی در کار است. البته خوشبختانه بعدها بخشی از مخاطبان برگشتند، هرچند آسیب اصلی پیشتر وارد شده بود.
سریال غربت تعداد بازیگران زیادی داشت. آیا این گروه بازیگران از ابتدا همینها بودند یا تغییراتی در آن ایجاد شد؟
برخی از بازیگران پیشتر با من همکاری داشتند و زبان مشترکی بین ما شکل گرفته بود. من معمولاً صحنهها را مانند یک رؤیا در ذهنم میبینم و نوع بازی مورد نظرم را برای بازیگر اجرا میکنم. از بازیگر میخواهم همان بازی را ارائه دهد، نه آنچه خودش میپسندد. این کار دشواری است، زیرا بازیگر باید محدود به یک نوع بازی خاص باشد. بازیگری که با من کار میکند باید هوش هیجانی و لحظه بالایی داشته باشد. من حتی دیالوگها را صبح روز فیلمبرداری به بازیگران میدهم تا تازگی خود را حفظ کنند.
نکته جالب، محوریت کاراکتر ادی مورفی در داستان است که توسط شهاب مظفری، خوانندهای بدون سابقه بازیگری، ایفا شد. این انتخاب چگونه صورت گرفت؟
من پیشتر با شهاب مظفری در فیلم سینمایی خانه شیشهای و یک سریال نمایش خانگی همکاری کرده بودم. در کار با شهاب مظفری متوجه شدم که جلوی دوربین راحت است. البته این موضوع سلیقهای است؛ برخی میپسندند و برخی نه. من دیدم آنچه میخواهم با او محقق میشود. درست است که ریسک بود، اما من اهل ریسک هستم. به قول معروف، ماهی مرده هم خلاف جهت آب حرکت میکند.
بدون اشاره به جزئیات غربت، نقدهای زیادی درباره سیاهنمایی در این سریال مطرح شد. نظر شما در این باره چیست؟ آیا با توجه به شرایط فعلی جامعه، پخش چنین اثری با فضای خاکستری زیاد ضرورت دارد؟
مشکل اصلی همینجاست! ما به سانسور افکار رسیدهایم که از سانسور معمولی هم بدتر است. با این دیدگاه، کتاب نسل سوخته احمد محمود هم نباید هرگز منتشر میشد. من با این سن و تجربه در خواندن داستانهای مختلف، هنوز هم با خواندن آن متأثر میشوم. جنگ در حال وقوع است، مردم متوجه شدهاند اما حکومت خیر؛ وضعیت عجیبی است. با آن صحنه زن باردار، پس نباید اصلاً اجازه چاپ میگرفت.
اما به نظر میرسد نگاه سریال به زاغهنشینی، نگاهی بیرونی است و از تجربه زیسته فیلمساز نمیآید. فضا تاریک و غبارآلود است و گروهی از زنان در حال تبدیل شدن به قهرمان هستند.
دقیقاً! مسئله همینجاست. با قهرمان شدن یک زن مشکل دارند، چه برسد به گروهی از زنان.
یعنی اگر این موضوع را حذف میکردیم، مشکلات پخش برطرف میشد؟
اگر این موضوع حذف میشد، چیزی از سریال باقی نمیماند.
اگر قهرمان مرد بود، مشکل حل میشد؟
شما در نمایش خانگی آثار دیگری میبینید که بهمراتب تیرهتر هستند. چرا این بحث را مطرح میکنیم؟ من خودم در یکی از سریالهای نمایش خانگی صحنه قتلی دیدم که حتی برای من فیلمساز هم سنگین بود. من که یک صحنه چاقو روی صورت را نشان دادم و الان پشیمانم، پس تیره و تار به چه میگوییم؟ چرا آن سریالها پخش میشوند؟
فضای نمایش خانگی به سمت نمایش خشونت آشکار و صحنههای خشن میرود.
من این را قبول ندارم. ببینید، فرهنگ سریالدیدن با فیلمدیدن متفاوت است و باید نهادینه شود. مخاطب باید سریال را تا انتها دنبال کند. اگر تأثیر مثبت بر مخاطب داشته باشد، آن سریال موفق بوده است. شما میگویید سیاهنمایی میکنیم، اما در نهایت چه اتفاقی میافتد؟ اگر در پایان نور و امید هست، پس هدف درست است. من میخواهم بدی را نشان دهم تا از آن پرهیز شود. مردم حق انتخاب دارند؛ میتوانند نبینند. اما اگر میبینند، تا انتها ببینند و به پیام آن فکر کنند. آیا کسی میخواهد جای شخصیتهای غربت باشد؟ خیر. نتیجه مهم است و رسالت یک اثر در پایانبندی آن است. متأسفانه این موضوع در ایران جا نیفتاده و هر سریالی که جریانساز شده، نگذاشتهاند به انتها برسد. مثلاً در پایان سریال ممنوعه، بسیاری از دختران در صفحه من نوشتند که فهمیدند نباید وارد زندگی مرد متأهل شد. همین نتیجهگیری برای شخصیتهایی مثل برکه کافی است.
نکته دیگری که مطرح است، آیا سکانس دیگری در غربت هست که اگر به عقب برگردید، حذفش کنید؟
در غربت سکانسی که بخواهم حذف کنم، نه؛ اما اگر به عقب برگردم، ابتدا یکسری امکانات را فراهم میکنم و سپس غربت را میسازم. یعنی قصه از شرایط ساخت بالاتر است. مثل این میماند که میخواهید ساختمانی بسازید، اما متریال کافی ندارید. قطعاً با متریال قویتری میساختمش. اما به جز آن سکانسی که گفتم، هیچ جایی نبود که بخواهم حذفش کنم.
سؤالی که همین الان به ذهنم رسید؛ اگر قرار بود خودتان در غربت بازی کنید، کدام نقش را انتخاب میکردید؟
با توجه به جنسیت من، فقط دو نقش وجود داشت که میتوانستم بازی کنم. شاید کاراکتر سیدجلال را انتخاب میکردم، به این دلیل که بهتر میتوانستم مفهوم را برسانم. البته آن نقش مهجور ماند.
قمهکشی برای خودش فلسفه دارد، اما در جاهایی فیلم برای برجسته کردن وجه زنانگی، ضد مرد میشود. نمیدانم چقدر این موضوع را قبول دارید، چون لات با لات متفاوت است.
مگر قرار است هر لاتی که در اثرم میآورم، نماد کل لاتها باشد؟ داستان لوطیها جداست و از قدیم بوده؛ میفهمیدند کسی فقیر است، میرفتند جهیزیه دخترش را شبانه میخریدند و میآوردند پشت در. آن لات با آن لوطی فرق دارد. چه کسی گفته این همان است؟
اما خودتان هم به وجه نمادین داستان اشاره کردید، مثلاً گفتید میخواهیم اسم آن دختر را آزاد بگذاریم.
من بخش منفی داستان را نشان دادم، یعنی زنانی را نشان دادم که تحت ظلم و سیطره هستند. سؤالی از شما دارم. میگویید غربت سیاهنمایی است، اما در جامعه ما حقوق زنان اینچنینی نیست. در جامعه ما حقوق زن و مرد چه نسبت تناسبی دارد؟ اگر این امر ۱۰ به ۹۰ است، در غربت حداقل نسبت 70 به 30 است!
این به معنای کوبیدن مردها نیست؟
ما مردها را نکوبیدیم. چرا فکر میکنیم هر شخصیت در فیلم را باید به خودمان نسبت دهیم؟ علی هم یک پسر خوب بود؛ دیدید وقتی وحیده برایش درددل کرد، در برابر پدر خودش ایستاد و جانش را از دست داد. او هم یک مرد بود، چرا او را نمیبینیم؟ مسئله این است که تا مشکلی نداشته باشیم، چیزی اذیتمان نمیکند.
آیا نکتهای هست که از غربت نگفتیم و دوست داشتید در این مصاحبه مطرح کنید؟
تمام حرف من این است که باید دیدگاهمان را تغییر دهیم. اجازه دهیم حرفهایمان در آثاری که نماد بصری دارند، مثل فیلم و سریال دیده شود، نه اینکه در خیابان گفته شود؛ این بزرگترین خواهش من است. برای نخستین بار، حمایتی عجیب دیدم. زمانی که کار توقیف شد، بسیاری از کسانی که مسئولیت امنیتی داشتند، کمک کردند و سریال دوباره منتشر شد. این اتفاق بسیار مهمی است. به دلیل هوش و ذکاوتی که داشتند، به این نتیجه رسیدند که حتی اگر فرض کنید این فیلم برای زنان و جنبششان تحریککننده است، اشکالی ندارد. با این دیدگاه اجازه دادند برخی از این صحنهها حذف نشود و کار به جایی نرسید که بگویند نام مرا به عنوان کارگردان از تیتراژ حذف کنند، که در آن صورت میگفتم این کار من نیست.
میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
نهادهای درجه یک امنیتی کشور دخالت کردند تا این مسئله حل شود، وگرنه این اختلاف حلشدنی نبود. نمیتوانم نام شخصی را بگویم. توقیف غلط بود و سانسور هم اشتباه است! این کارگردان میتواند قسمتهای سانسورشده را در فضای مجازی منتشر کند که آسیب بیشتری به نظام میزند. دیدگاهشان این بود و با همین نگرش، صحنههایی که درباره آزادی زن بود - که مهمترینش تولد دختری به نام آزاد بود - در سریال حفظ شد.
در میان فیلمسازان ایرانی و خارجی، چه کسانی را میپسندید؟
به لحاظ سبک فیلمسازی لارس فون تریه، فیلمساز دانمارکی، بسیار برایم جذاب است. او فیلمی دارد به نام خانه جک ساخت. شیوه روایت او در این فیلم بسیار شگفتانگیز است؛ چطور داستان را با کمدی الهی پیوند میزند و شخصیت را به جهنم میبرد. این ترکیب واقعگرایی و سوررئال، نیازمند نبوغی است که فون تریه دارد. علاقه من به او زمانی بیشتر شد که پشت صحنهای از کارش را دیدم. نویسندهاش دو سال روی قصه کار کرده بود. وقتی به فون تریه گفت که همه چیز آماده است، او پاسخ داد: «یک لحظه صبر کن، بیا برایت قهوه بریزم. آنها را فراموش کن. امروز به درک تازهای رسیدهام، بیا این را بسازیم.» این نشان میدهد چقدر آنها پیشرو هستند. در سال ۱۹۹۵، گروهی به نام دگما ۹۵ تشکیل دادند و اعلام کردند که سینما نباید موسیقی داشته باشد؛ صدای طبیعی پرنده و آب، بهترین موسیقی است. همه چیز باید واقعی باشد. اما خود فون تریه در سال ۲۰۰۳ فیلم داگویل را ساخت که هیچکدام از آن معیارها را نداشت و خودش را نقض کرد. به همین دلیل، او فیلمساز مورد علاقه من است، هرچند در ایران نمیتوانیم مانند او فیلم بسازیم. در میان فیلمسازان ایرانی، بیتردید اصغر فرهادی الگویی دستنیافتنی است. اخیراً فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی را دیدم که واقعاً جایگاه او را برایم تغییر داد.














