علی ملکی، خبرنگار گروه نقد روز: در دنیای امروز، سلبریتیها دیگر فقط چهرههایی مشهور روی پرده سینما یا زمین ورزش نیستند، آنها به بخشی از زندگی روزمره جامعه ما تبدیل شدهاند؛ از پستهایشان در شبکههای اجتماعی گرفته تا تبلیغاتی که هر روز در معرض دید ماست، این افراد روی مرز باریک میان زندگی عمومی و خصوصی حرکت میکنند و البته در بسیاری از اوقات پایشان از این مرز بیرون میزند. پشت این مرزنوردی اما رابطهای پیچیده میان سلبریتیها و هوادارانشان جریان دارد؛ رابطهای که گاهی با ابراز علاقه و تشویق و وفاداری همراه است و گاه با توهین، قضاوت و نفرتافکنی.
فرهنگ هواداری از سلبریتیها پدیدهای پررنگ و گاهی متناقض است. چه چیزی مردم را بهسوی این چهرهها جذب میکند؟ چرا برخی از آنها به الگویی برای زندگی تبدیل و برخی دیگر سوژه نقدهای بیپایان میشوند؟ چرا بخشی از مردم نگاه مثبتی به مفهوم سلبریتی ندارند و عدهای دیگر تا مرز پرستش آنها میروند؟ دفتر مطالعات افکارسنجی ملت در مرکز پژوهشهای مجلس طی گزارشی به سنجش دیدگاه مردم درباره فرهنگ سلبریتی و هواداری در ایران پرداخته که در ادامه ضمن مرور بخشهایی از اعداد و ارقام ارائه شده در آن، با یکی از تهیهکنندگان این گزارش گفتوگو کردهایم تا ابعاد بیشتری از این پدیده فرهنگی و اجتماعی را جویا شویم.
سلبریتی؛ از قدیم تا جدید
سلبریتیها خیلیوقت است که هستند اما امروز بهواسطه توسعه شبکههای اجتماعی، انواع و شهرتشان بیشتر شده. دههها قبل آنها محدود میشدند به بازیگران سینما و بازیکنان فوتبالی که هواداران، پوسترهایشان را از دکهها و دستفروشها میخریدند و به دیوار اتاق میچسباندند و تصدقش میرفتند. گذشت و گذشت تا امروز که از هر پایگاه اجتماعی میتوان یک سلبریتی پیدا کرد. سلبرتی معانی مختلفی در ذهن مردم دارد. خیلیها سلبریتیشدن را یک هدف بلندمدت برای خودشان تدارک دیدهاند و از آنطرف هستند سلبریتیهایی که «سلبریتیبودن» را ننگ میدانند و میگویند ما جزء مشاهیریم؛ نه سلبریتی! بااینحال معمولاً سلبریتی را از مشهور بودنش بهواسطه یک مشخصه میدانیم. حالا ممکن است این مشخصه خوب یا بد باشد. بههرحال یک شخص به وسیله آن مشهور شده و حداقل برای جماعتی آشناست. حال ممکن است این شخص بهواسطه کاری بیهوده و بیمعنی در اینستاگرام مشهور شده باشد و تعداد کامنتهای محتواهایش بیشتر از لایکهایی که میگیرد باشد و ممکن است بهلطف یک توانایی منحصر به فرد شناخته شده باشد.
علاوهبر سلبریتی، به هوادارش هم توجه کنید
گسترش شبکههای اجتماعی منجر شده علاوهبر خود سلبریتی، طیف هوادارش هم مورد توجه واقع شود. به این صورت که اکنون تصور بخش بزرگی از مردم این است که مثلاً طرفداران فلان شخص یا فلان گروه خیلی زیادند و باید مورد توجه قرار گیرند. البته گزاره دوم درست است و در هر صورت باید به این افراد هم توجه شود، اما طبق بررسی دفتر مطالعات افکارسنجی ملت، تنها «7 درصد» از مردم ذیل عنوان «هوادار شدید» قرار میگیرند. اما چیزی که معمولا تصور و بیان شده خیلی بیشتر از این عدد بوده و درواقع بیانگر دو نکته است؛ اول، بزرگنمایی از سوی مردم و مسئولان درباره میزان وجودی آنها و دوم، ظهور و بروز پررنگ این افراد در شبکههای اجتماعی که به القای تصویر غیرواقعی از جمعیت آنها میانجامد. در ادامه ضمن ارائه چکیدهای از اعداد و ارقام مربوط به این جمعیت آماری، گفتوگوی «فرهیختگان» با محمدجواد بادینفکر، یکی از تهیهکنندگان این مطالعه آماری را از نظر میگذرانید.
57 درصد از مردم هیچسلبریتی محبوبی ندارند
این پژوهش به بررسی نگرش عمومی مردم ایران درباره فرهنگ شهرت و هواداری پرداخته است. طبق نتایج، حدود دوسوم افراد (65.3 درصد) با مفهوم «سلبریتی» آشنایند، درحالیکه یکسوم دیگر این واژه را نشنیدهاند. از میان کسانی که با این واژه آشنایند، 53.5 درصد نظر مثبت یا کاملاً مثبت دارند، درحالیکه 18.1 درصد احساس منفی یا کاملاً منفی دارند.
بررسیها نشان میدهد 46.6 درصد افراد تنها سلبریتیهای داخل ایران را دنبال میکنند و 20.1 درصد به یک اندازه هم سلبریتیهای داخلی و هم خارجی را پیگیری میکنند، اما 26.4 درصد اصلاً علاقهای بهدنبال کردن سلبریتیها ندارند. از نظر علاقه به سلبریتیها، 42.3 درصد حداقل یک سلبریتی محبوب دارند، درحالیکه 57 درصد چنین علاقهای نشان نمیدهند. شاخص شدت هواداری برای افرادی که سلبریتی محبوب دارند، به طور میانگین 3.9 از 10 بوده است.
در بخش اعتماد به سلبریتیها، 62.1 درصد افراد میگویند تبلیغات سلبریتیها تأثیری بر اعتمادشان به کالاها ندارد. تنها 20.5 درصد بهدلیل شهرت و 15.3 درصد بهدلیل محبوبیت سلبریتیها، به کالاهای تبلیغشده اعتماد میکنند. همچنین 40.5 درصد افراد در مواقع بحران مانند سیل و زلزله به اقدامات سلبریتیها اعتمادی ندارند. این درحالی است که 34.8 درصد در صورت شهرت و 22.8 درصد در صورت محبوبیت سلبریتی به اقدامات او اعتماد میکنند.
در نهایت، اعتماد به اخبار یا حمایتهای سیاسی سلبریتیها نیز پایین است. 62.1 درصد افراد به حمایتهای انتخاباتی و 59.7 درصد به اخبار منتشرشده توسط سلبریتیها بیاعتمادند. بااینحال، برخی افراد با شدت هواداری بیشتر، اعتماد بیشتری به سلبریتی محبوب خود نشان میدهند.
بادینفکر: مسئله هواداری را برای اولینبار بهصورت کمّی بررسی کردیم
از اواسط دهه 90 شمسی مفهوم سلبریتی بهشدت در رسانههای ما مورداستفاده قرار گرفت و تا قبل از این مفاهیم «ستارهها» و «هنرپیشههای مشهور» و «استار» و «سوپراستار» را مطرح میکردند. محمدجواد بادینفکر با اشاره به شکلگیری یک تحول در این روند، گفت: «این مفهوم سلبریتی در دهه 90 بیشتر در جامعه و رسانهها و افکار عمومی مطرح شد و بیشتر به همین شخصیتهای هنری معروف اطلاق میشد و بعد با یک فاصلهای به ورزشکاران هم سرایت کرد. ما توقع داشتیم در این 10 سال شاهد مطالعات کمّی بیشتری باشیم. در حوزه مطالعات شهرت، کتابها و مقالات و رسالههای زیادی طی 10 سال انجام شده و خیلی هم مفصلند، اما عمده آن با رویکردهای کیفی انجام شده و در سطح ملی هم پیمایش جامعی ناظر به این موضوع انجام نشده بود. البته در این یکی، دوسال جنبشی راه افتاد که بیشتر روی این موضوع کار کنند که با محوریت وزارت ارشاد و پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات به موضوع سلبریتیها در پیمایشهای ملی پرداختند، اما نه آنقدر کامل که در این گزارش آمده، لذا این کار قابلدفاع است، از این جهت که حداقل علاوه بر بعد نگرشی به سلبریتیها مسئله هواداری را هم برای اولینبار بهصورت کمّی بررسی و در این مورد صحبت کرده است.»
سلبریتی کیست؟
یکی از سؤالاتی که در حوزه «سلبریتی» وجود دارد، این است که اساساً به چه کسانی سلبریتی میگوییم؟ بادینفکر با اشاره به اینکه خیلیها معتقدند «شهرت» رسانایی کاملی درباره مفهوم سلبریتی ندارد، توضیح داد: «بنابراین نمیتوانیم بگوییم سلبریتی الزاماً به معنی شهرت یا معروفیت است، از سوی دیگر ریشه آن از سلبریت یا جشن گرفته شده و در فرانسه اولینبار استفاده و بعد وارد زبان انگلیسی شده و رفتهرفته به شخصیتهای برجسته و مشهوری که برآمده از صنعت فرهنگ و سرگرمی بودند، سلبریتی گفته شد. اما در تعریف علمی و آکادمیک، سلبریتیها افرادیاند که شهرتی که بهدست آوردهاند، بهواسطه یک مدیا یا مدیوم یا واسطه رسانهای اتفاق میافتد. بنابراین ممکن است افراد معروف زیادی در جامعه وجود داشته باشند؛ اما منبع این شهرت کجاست و از کجا ساختهشده، در سلبریتی بودن آن موضوعیت دارد. ما در قدیم هم شهرت داشتهایم، مثلاً کریس روجک در همان کتاب سلبریتی مفصل توضیح میدهد در قدیم شهرت یا اکتسابی یا انتسابی و وراثتی بود، اما در دنیای مدرن و این شهرت رسانهای که ما دربارهاش حرف میزنیم، بهواسطه رسانهها اتفاق میافتد. حالا ممکن است شما این شهرت را برآمده از استعداد بدانید یا از بیاستعدادی، یعنی دیگر محتوا مهم نیست و ممکن است آدم بااستعدادی باشد که شهرت رسانهای هم داشته باشد، اما از آنطرف آدمهای دیگریاند که اصطلاحاً به آنها میکروسلبریتی یا سلبریتی لحظهای میگویند که هستند و مثلاً با کلیپی یکدقیقهای در شبکههای مجازی معروف و بعداً اینفلوئنسر میشوند. بعد از مدتی هم ممکن است که این را از دست بدهند.»
حس نیمی از جامعه به سلبریتی «مثبت» است
همانطور که در گزارش اشاره شد، نگاه بخش قابلتوجهی از جامعه به مفهوم سلبریتی مثبت و بخش دیگر منفی است و عدهای هم اصلاً این واژه را نشنیدهاند و طبیعتاً حسی نسبت به آن ندارند.
بادینفکر درباره این بخش تصریح کرد: «یکی از دادههای این گزارش که خیلی تعجببرانگیز بود، این است که ما حدود یکدهه است که مفهوم سلبریتی را در رسانههای رسمی و غیررسمی و شبکههای اجتماعی و مجلات و پایگاههای خبری میشنویم؛ اما با این حساب هنوز 34 درصد از افراد این واژه به گوششان نخورده و از بین کسانی که این واژه به گوششان نخورده افرادی که تحصیلات کمتری دارند و سالمندان و روستاییان بیشتر در این دسته دیده میشوند. درواقع یک طبقه اجتماعی، سنی و موقعیتی را میشود حول نشنیدن این واژه دید. میشود گفت یک واژه شهری و رسانهای و مرکزگراست. بعد از اینکه این سؤال را پرسیدیم به شخص توضیح دادیم همانطور که میدانید منظور از سلبریتی شخصیت مشهوری مثل برخی ورزشکاران، بازیگران، خوانندگان، سیاستمداران، روحانیون و مداحان است، یعنی سعی کردیم همه طبقات را در این دسته جای دهیم و به آن فرد بگوییم با شخصیتهای مشهوری که در این حیطهها کار میکنند، سروکار داریم. وقتی این تعریف ساده را برای آنها ارائه کردیم پرسیدیم وقتی این واژه را میشنوید چه احساسی پیدا میکنید. اینجا 53 درصد از جامعه ما میگوید من نسبت به اینها حس مثبت یا کاملاً مثبت دارم و 18 درصد گفتهاند از این واژه حس منفی یا کاملاً منفی دریافت میکنم و 26 درصد هم گفتهاند که هیچحسی نسبت به این مفهوم ندارند. تقریباً میشود گفت نیمی از جامعه درنهایت احساس مثبتی نسبت به سلبریتیها دارند و این موضوع برایشان یک حس مثبت تلقی شده و آنگونه که ما فکر میکنیم جامعه با همه ابعاد فرهنگ شهرت دچار مشکلشده، نیست. این گزارش در ادامه اثبات میکند که در برخی موضوعات نگاه مردم به سلبریتیها خیلی منفی است.»
من سلبریتی نیستم!
درکنار نیمی از جامعه که حس مثبتی به سلبریتیها دارند، 18 درصد از جامعه آماری این گزارش میگویند حسشان نسبت به مفهوم سلبریتی منفی است؛ اگرچه این میزان، درصد برتر پژوهش را تشکیل نمیدهد؛ اما درصد بسیار قابلتوجهی است. بنابراین سؤالی که بهوجود میآید، این است که چرا این میزان از مردم نگاه خوبی به سلبریتی ندارند؟ بادینفکر چهارعامل را در این زمینه مؤثر شمرد و توضیح داد: «یکم، اساساً خود چهرهها بهواسطه فعالیت در زمینههای مختلفی که در این یکدهه داشتهاند، چه در حوزه سیاسی و چه در حوزه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، ورودهایی داشتند که موفقیتآمیز نبوده، یعنی شهرت برایشان تهدیدهایی هم داشته، مثلاً داستان کوروشکمپانی را درنظر بگیرید. بالاخره این ماجرا به حیثیت کلی بدنه سلبریتیها لطمه میزند. یکعده بهواسطه آنها کالایی خریدند و به آن تبلیغات اعتماد کردند. شاید تعداد آدمهایی که آن دعوت را اجابت کردند کم باشد؛ اما بازنمایی رسانهای که از این ماجرا شده برای بقیه منفی بوده است. درواقع مردم از یک جزء اراده کلی کردهاند، یعنی خودشان مؤثرند و در وجهه خودشان نقش دارند. برای همین در دنیای غرب که صنعت سلبریتی و هواداری جدی است، آنجا روزانه شهرت و سرمایه اجتماعی چهرهها را میسنجندند. ما در ایران چنین چیزی نداریم که بخواهد محبوبیت شهاب حسینی را اندازهگیری کند.
دوم، بخشی که خیلی مؤثر است رسانههای رسمی ما هستند که به نظر میآید کمتأثیر نبودهاند. بهخصوص با محوریت صداوسیما و برخی خبرگزاریها در ساختن یک چهره منفی از سلبریتیها مؤثر بودهاند. سلبریتیها در برههای با صداوسیما درگیر شدند و صداوسیما هم شروع به تخریب آنها کرد و واژه سلبریتی یک برچسب مذمومی در جامعه ما شد، مثلاً یکسال پیش یک برنامه با موضوع نقد سلبریتی برگزار شد و یکی از هنرمندان عصبی شد و گفت من سلبریتی نیستم و بهنوعی از خودش سلب هویت کرد، یعنی برخی از خودشان هم میگویند ما سلبریتی نیستیم.
سوم، ورود جدّی سلبریتیها در سال 96 که نقطه عطف کنشگری سیاسی آنها بود. البته سال 88 هم مهم است؛ اما در سال 96 حضور سنگینتری در عرصه سیاست دارند و یک جبهه سیاسی علیه اینها شکل گرفت. بنابراین آنها تلاش کردند از همان سال 96 تا الان چهره سلبریتیها را تخریب کنند و بگویند شما از این رئیسجمهور حمایت کردید و اوضاع بدتر شد. همزمان همان سال 96 خود سلبریتیها هم از خودشان سلب مشروعیت کردند. جنبش من پشیمانم درنهایت برای وجهه خودشان خیلی منفی بود، چون خودشان با زبان خودشان گفتند ما اشتباه کردیم. جامعه هم پای آنها نوشت و گفت این اولین اشتباهتان بود و آخرینش نخواهد بود. پس گروههای سیاسی در تخریب این واژه و مفهوم کمتأثیر نبودند.
مسئله چهارم هم نظام دانشگاهی ماست. برخی کتابها و استادان و خروجیهایی که از دانشگاه و برای تخریب سلبریتیها بیرون آمد هم تأثیر داشت، یعنی به لحاظ علمی اثبات کردند سلبریتیها افراد بیاستعداد بهدردنخوری هستند و سلبریتی به هر نوعش مذموم است، یعنی میگفتند سلبریتی برآمده از دنیای غرب و ایدئولوژی نئولیبرالیسم غربی است. به نظرم این چهار موضوع در ذهنیتسازی برای مردم مؤثر بوده است.»
حکمرانی در زمینه سلبریتیها هست اما نظاممند نیست
این پژوهشگر با بیان اینکه فرهنگ شهرت به خودی خود نمیتواند علت هویت ملی باشد، افزود: «یعنی مثل خیلی از کسانی که میتوانند در تقویت روحیه ملی ما مؤثر باشند، سلبریتیها هم مؤثرند. وقتی میگوییم سلبریتیها، به این صورت نیست که بگوییم مثلاً یک گروه صدنفره در کشور سلبریتی است. ما از هر نوع شهرت رسانهایشده صحبت میکنیم. یعنی هرکسی که به معنای اینفلوئنسر است و در شبکههای رسانهای خود میتواند مؤثر باشد. خود مفهوم اینفلوئنسر در ریشهشناسی به power نزدیک میشود؛ یعنی قدرت. کسی که در شبکه قدرتمند است و میتواند تأثیرگذاری داشته باشد، اعتماد افراد را به خود جلب کند و اعتبار دارد. با این حساب، همه ما میتوانیم یک سلبریتی باشیم و از سوی دیگر میتوانیم آنتی سلبریتی هم باشیم و همچنین میتوانیم مثل خیلی از مردم هیچکدام نباشیم و برایمان مهم نباشد.
فرهنگسازی یعنی حکمرانی. یعنی آیا در نظامهای رسمی ما مثل آموزش و پرورش و ادبیات سیاسی به این موضوع پرداخته میشود یا خیر. یعنی میخواهم همه اینها را جمع کنم در یک عبارت دیگر، آیا سیاستگذاری یا حکمرانی موضوع شهرت در ایران مطرح است یا خیر. از اواسط دهه نود که مسأله سلبریتیها مطرح شده، نهادهای حکمرانی به این موضوع حساس شدهاند. یعنی نهتنها وزارت ارشاد بلکه برخی نهادهای دیگر هم مداخله دارند. الان در برخی از قوانین مجلس ما اسم اینها به عنوان شخصیتهای جدی در قوانین گنجانده میشود، نه به عنوان سلبریتی بلکه به عنوان یک فرد مشهور یا هنرمند. مثلاً در حوزه حجاب برخوردهایی که شد، اینها گروههای خاص در نظر گرفته شدند. یا مثلاً در زمینه اعتراضات یا اغتشاشات با اینها به گونهای دیگر برخورد میشود. در زمینه مالی و مالیاتی هم مواردی مطرح شد و در همین گزارش هم مبرهن است که مردم میگویند سلبریتیها هم باید مالیات بدهند. کسی مخالف مالیات گرفتن از آنها نیست. ما الان در کشور مسئله حکمرانی در زمینه سلبریتیها را داریم اما نظاممند نیست و مبنا ندارد. آیا برخورد کردن با یک سلبریتی میشود سیاست؟ آیا نوع حکمرانی ما آن برخوردهایی است که با سلبریتیها میکنیم؟»
میزان هواداری شدید در ایران فقط ۷ درصد است
بادینفکر در پاسخ به اینکه فرهنگ شهرت در فرهنگ مردمی ما چه اثراتی دارد، تصریح کرد: «امروزه مطرح میکنند که تتلو یا بیتیاس تعداد بسیار زیادی هوادار دارند و... این گزارش یک مبنایی گذاشته و میزان هواداری در کشور را به عدد ۴۲ درصد رسانده است. یعنی ۴۲ درصد میگویند من یک سلبریتی محبوب دارم. بعد در آنها شدت هواداری را بررسی کردهاند و از آن ۴۲ درصد فقط ۱۸ درصد مشخص شده که شدت هواداریشان زیاد است. یعنی ۷ درصد از کل جامعه ایران میزان هواداری شدیدی دارند. پس با یک جامعه ۷ درصدی مواجهیم و به اندازه ۷۰ درصد اینها را بزرگنمایی کرده و به آنها توان میدهیم. عدد شدت هواداری در کل ۳.۹ از ۱۰ است. این عدد قطعاً در کشورهایی که صنعت هواداری و سلبریتی مطرح است خیلی بالاتر از این حرفهاست. ما فرهنگ شهرتی به آن معنا نداریم که در آمریکا و انگلیس و استرالیا و جاهای دیگر دارند، اما مواجهه ما به این موضوع به همان شدت است! یعنی اگر ادبیاتی انتقادی که در خصوص سلبریتی و هواداری در دنیای غرب تولید شده، ناظر به هالیوود و صنایع بزرگ جهانی تولید شده، آیا ما این صنایع را در ایران داریم که همان ادبیات را روی آن سوار کنیم؟ این سؤال مهمی است. این گزارش سعی کرده است اذهان را در مواجهه با این موضوع روی زمین بیاورد.»
هیچجای دنیا وزیر فرهنگ و سلبریتی با هم چای نمیخورند
نوع مواجهه نظامهای سیاسی و فرهنگی با این مسئله از نظامی به نظام دیگر متفاوت است. بادینفکر با اشاره به اینکه این موضوع کاملا بستگی به نظام سیاسی آنها دارد، توضیح داد: «کشورهایی که فرهنگ یا نظام سیاسی لیبرال دارند، کمتر به قانونی برخورد میکنیم که مختص سلبریتیها باشد. مثلا شما در آمریکا تمام تلاش خود را هم بکنید قانونی پیدا نمیکنید که بگوید با سلبریتیها باید اینگونه برخورد شود. چنین چیزی نیست. این قوانین بستگی به نظامهای سیاسی و حقوقی دارد که تا چه حد در عرصه فرهنگ مداخله میکنند. مثلا در کشوری مثل کره که یک فرهنگ نئولیبرال است و آزادی در آن معنا دارد، دولت مداخله عمودی و مستقیم در امر فرهنگ میکند. به عنوان مثال در حوزه سلبریتی و آیدلها، حاکمیت هیچوقت به صورت مستقیم با یک سلبریتی وارد مذاکره نمیشود. یعنی وزیر فرهنگ و ورزش و گردشگری هیچوقت با یک سلبریتی چایی نمیخورند. بلکه سلبریتیها با آژانسهای سرگرمی که آنجا مستقرند، قرارداد بستهاند. دولت اگر بخواهد مداخلهای هم بکند با آن شرکتها و آژانسها وارد مذاکره میشود. این با کشور ما فرق میکند که حتی ممکن است خود وزیر هم با سلبریتی دیدار کند. یعنی سلبریتی خیلی بیواسطه با امر حکمرانی در ایران درگیر شده است. انگار بعد از یک مدت هم باورش میشود که نیروی کاتالیزور جامعه است و بین حاکمیت و مردم قرار گرفته است. آنها به اشتباه چنین چیزی را برای خودشان تعریف کردهاند و از همین جهت هم ضربه میخورند و سرمایه اجتماعی از دست میدهند. چون یک عده معتقدند که در فلان موضوع باید علیه حکومت موضع بگیری و عدهای میگویند تو نباید علیه حکومت موضع میگرفتی! بنابراین سلبریتی در ایران بهلحاظ بدنه اجتماعی وجههاش تخریب میشود. درحالیکه آنجا چنین چیزی نیست و آیدل حق ندارد هر حرفی را بزند. حداقل در کره اینگونه است. هرکشوری بر اساس نظام سیاسی و حقوقی خودش قانون دارد. در آمریکا سلبریتی هرچه بخواهد به رئیسجمهور میگوید و کسی کاری به کارش ندارد. علتش این است که نظام حقوقی و سیاسی آنجا بر این امر دایر است. در چین اما حکمرانی و حقوق و خط قرمزی وجود دارد. ما هم باید بر اساس فرهنگ و نظام سیاسی و حقوقی و اثراتی که این گروه روی جامعه دارند، تصمیم بگیریم. مثل این است که من هر قانونی که در دنیا در مورد سارق است را در ایران اجرا میکنم در حالیکه سارقی که در آن فرهنگ است با سارق فرهنگ تو متفاوت است. سارقی که در فرهنگ اسلامی است مجازات خاصی دارد و این مجازات برای یک کشور خارجی نیست. برخی معتقدند در حوزه سلبریتی اصلاً نباید قانونگذاری شود. یعنی دیدگاه افراطی از هر دو طرف وجود دارد. برخی میگویند شما اشتباه میکنید و اینها هم مثل بقیه شهروندند و باید بگذاریم هرکاری میخواهند بکنند. بعد میبینیم ماجرای کوروش کمپانی رخ میدهد و مردم ضرر میکنند. حالا چه کسی باید جلوی اینها را بگیرد و ورود کرده و نظارت کند؟ من فکر میکنم باید متناسب با شرایط فرهنگی، اقتصادی و به خصوص حقوقی و اسلامی کارکردن روی این موضوع را شروع کنیم و این گزارش شاید نقطه شروعی برای این موضوع باشد.»
پینوشت
50.5 درصد از پاسخگویان مرد و 49.5 درصد زن هستند.
36.7 درصد در بازه سنی 15 تا 35 سال (جوان)، 51.9 درصد در بازه سنی 36 تا 60 سال (میانسال) و 9.8 درصد در بازه سنی بیش از 60 سال(سالمند) قرار دارند.
36.3 درصد دارای تحصیلات دانشگاهی، 58.8 درصد دارای تحصیلات غیردانشگاهی و 4.3 درصد نیز بیسوادند.
70 درصد از پاسخگویان متأهل، 25.5 درصد مجرد و 4.3 درصد مطلقه یا همسر فوتشده هستند.