سجاد عطازاده، مترجم: مایکل سینگ، مدیر اجرایی اندیشکده دست راستی «انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» که از تندروترین چهرههای علیه کشورمان در بین چهرههای اندیشکدهای ایالات متحده محسوب میشود، در مقاله «هدف واقعی توافقنامه امنیتی ایالات متحده و عربستان سعودی؛ توافق میتواند مداخله مستقیم آمریکا در خاورمیانه را کاهش دهد» که در وبسایت فارن افرز منتشر شده است، به بررسی عقد پیمان امنیتی احتمالی بین عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا پرداخته و آن را شرط عادیسازی روابط عربستان با رژیم صهیونیستی و همچنین آغازی برای واگذاری تأمین امنیت منطقه- بخوانید مقابله با جمهوری اسلامی ایران- به کشورهای منطقه- طبیعتاً با محوریت رژیم صهیونیستی- معرفی کرده است. طبیعی است که واژگان و افکار مورد استفاده در این نوشتار به هیچ وجه مورد تأیید «فرهیختگان» نیست؛ اما برای اطلاع از نقشههای آشفته دشمنان عیناً در یک روزنامه دانشگاهی منتشر میشود.
در اوایل سال جاری، ایالات متحده و عربستان سعودی در آستانه امضای یک معاهده دفاعی دوجانبه بودند. مفاد این توافق هم تا حد زیادی تعیین شده بود؛ اما امضای رسمی آن در بحبوحه درگیریهای جاری در خاورمیانه به تعویق افتاد. البته تحلیلگران اغلب این معامله را جزئی از یک پازل بزرگتر میدانند. با توجه به اینکه از زمان «حمله هولناک» حماس در 7 اکتبر، مناقشه سراسر خاورمیانه را درگیر خود کرده است، این معاهده بالقوه بهعنوان یکی از عناصر یک «توافق کلان» با هدف آرام کردن منطقه توصیف میشود که بر اساس آن آتشبس در غزه زمینه را برای سعودیها فراهم میکند تا روابط خود را با اسرائیل عادیسازی کنند و در مقابل از تضمین امنیتی ایالات متحده و تقویت تعهدات واشنگتن و تلآویو در قبال تشکیل کشور فلسطین برخوردار شوند.
اما این یک نگاه اشتباه به معاهده آمریکا و عربستان است. در واقع، انگیزه انعقاد چنین پیمانی به پیش از درگیری غزه مربوط میشود. در صورت امضای توافق، این قرارداد صرفاً معامله دیگری نخواهد بود که در آن ایالات متحده در ازای عادیسازی روابط با اسرائیل یک کشور عربی را تأمین میکند. زمینه راهبردی این پیمان جهانی و نه منطقهای است: در صورت موفقیت، معاهده ایالات متحده و عربستان، راه را برای همگرایی امنیتی بهتر شرکای ایالات متحده در خاورمیانه و مداخله مستقیم کمتر آمریکا در این منطقه هموار میکند. این توافق در درازمدت هم پای ایلات متحده را در خاورمیانه بند نخواهد کرد و به واشنگتن امکان خواهد داد تا با آزادی عمل بیشتری در سایر مناطق عمل کند. بهعلاوه، توانمندترین دوستان واشنگتن هم مشارکتی عمیقتر در تلاشهای واشنگتن برای مقابله با چالشهای جهانی، ازجمله مشکلات ناشی از خیزش چین، خواهند داشت.
بهترین حالت
بهجز تعداد انگشت شماری کسی این ایده را رد نمیکند که ایالات متحده باید تمرکز خود را بر منطقه هند-اقیانوسیه افزایش دهد و انجام این کار مستلزم کاهش تمرکز بر خاورمیانه است، منطقهای که همچنان به مکیدن منابع ایالات متحده ادامه میدهد. با این حال این معادله تنها در صورتی صادق است که خاورمیانه اهمیت متوسطی در رقابت ایالات متحده با چین داشته باشد یا راهبرد امنیت ملی ایالات متحده را شبیه به بازی حاصل جمع صفری بدانیم که در آن سیاستگذاران صرفاً مهرههای [شطرنج] خود را از یک منطقه به منطقه دیگر حرکت میدهند.
اما حقیقت آن است که خاورمیانه برای منافع ایالات متحده و چین بسیار مهم است. آشفتگیهای سال گذشته نشان داد که توجه ایالات متحده به این منطقه بیهوده نبوده است؛ بهعلاوه، ایالات متحده هرقدر هم که مایل باشد نمیتواند این منطقه را نادیده بگیرد و برای تأمین منافع خود در خاورمیانه هم به یک راهبرد جدید و پایدارتر نیاز دارد. البته یک معاهده دفاعی دوجانبه با عربستان سعودی ممکن است ظاهراً واکنشی غیرعادی به این شرایط باشد؛ زیرا شاید اینگونه به نظر برسد که فقط سبب مداخله عمیقتر آمریکا در خاورمیانه خواهد شد؛ اما اگر این توافق موفقیتآمیز از آب دربیاید، در واقع بار بیشتری از رسیدگی به مشکلات منطقه را به دوش شرکای آمریکا منتقل خواهد کرد، نفوذ چین را محدود خواهد ساخت و حتی شرکای واشنگتن را در تلاشهای انجام شده به رهبری آمریکا برای رسیدگی به چالشهای جهانی و تثبیت هنجارهای ترجیحی واشنگتن به هم نزدیکتر میسازد.
چنین معاهدهای سه مزیت راهبردی بالقوه با خود به همراه خواهد داشت. اولاً، عربستان سعودی و ایالات متحده را با یکدیگر بیشتر پیوند خواهد داد و یکی از مهمترین شراکتهای واشنگتن در خاورمیانه را تحکیم خواهد کرد. ضمانت دفاعی متقابل محور هر معاهده ایالات متحده و عربستان خواهد بود، اما چنین معاهدهای همکاری بین دو کشور را در زمینههای حساس و دارای فناوری پیشرفته مانند هوش مصنوعی و زنجیرههای تأمین مرتبط با آن و همچنین دسترسی عربستان به فناوری دفاعی ایالات متحده را تسهیل کرده و بهعلاوه همکاریهای عربستان با چین در این زمینهها را محدود خواهد کرد. این پیمان همچنین مناقشاتی را که اغلب در مذاکرات معاملاتی و موضوع به موضوع که معمولاً مشخصه مشارکتهای ایالات متحده در منطقه است، دور میزند. همکاریهای متداولتر و معمولتر در حوزه فناوری همچنین میتواند به تثبیت هنجارها و شیوههای ترجیحی واشنگتن در زمینههای مربوط به حفظ حریم خصوصی دادهها و تنظیم و انتقال فناوری کمک کند و با توجه به وزن اقتصادی و مالی عربستان سعودی در این منطقه، به طور بالقوه گسترش آنها را در سراسر خاورمیانه ممکن سازد.
ثانیاً، این معاهده به عربستان سعودی - و درنتیجه کل منطقه - در مدیریت و حل بحرانها بدون دخالت گسترده ایالات متحده کمک میکند. عربستان سعودی در حال حاضر یکی از بزرگترین خریداران تسلیحات آمریکایی و غربی در جهان است؛ اما این اتکا بیشتر به یک مسئولیت راهبردی [وبال گردن] برای واشنگتن تبدیل شده است. با وجود شرکای نیازمند در اروپا و آسیا، توجیه قرار دادن عربستان سعودی در صف اول فروش تسلیحات ایالات متحده، حتی اگر ریاض پیشاپیش و بدون دریافت کمک، هزینه این تسلیحات را پرداخت کند هم دشوار است، مگر اینکه عربستان قصد استفاده از این سامانهها را برای پیشبرد منافع مشترک خود با ایالات متحده داشته باشد تا فروش یک گلوله توپ یا یک جت بیشتر به تایوان یا اوکراین بسیار بیشتر از اعطای آنها به شریکی که تمایل یا توانایی استفاده از آنها را ندارد، به تحقق منافع ایالات متحده کمک میکند. در دنیایی که درگیری بین قدرتهای بزرگ دوباره شعلهور شده است، این محاسبات ریاضیاتی راهبردی بهاندازه معادلات مالی فروش تسلیحات مهم است- شاید هم مهمتر باشد.
احتمالاً یک معاهده دفاعی بین ایالات متحده و عربستان سعودی، تبادلات و تمرینهای نظامی مکرر را با خود به همراه خواهد داشت که ایالات متحده را قادر خواهد ساخت تا اصلاحات مهمی را که هدف آنها تبدیل ارتش عربستان به یک نیروی جنگی مدرن است، شکل دهد. این قابلیتهای بهبود یافته البته باید با تمایل به اقدام همراه باشد. عربستان سعودی در زمان ولیعهدی محمد بن سلمان اراده بیشتری نسبت به گذشته برای قدرت و نفوذ افکنی از خود نشان داده است- - مثلاً در عملیات نظامی خود در یمن- اما تواناییها و برنامهریزی راهبردی این کشور با جاهطلبیهای آن مطابقت ندارد. درنتیجه، برخی در غرب از عربستان سعودی فاصله گرفتهاند. یک رویکرد مؤثرتر، مشارکت کاری نزدیکتری را ایجاد میکند که میتواند جاهطلبیهای عربستان را به سمت اهداف مشترک دو کشور هدایت کند.
ایالات متحده بدون شک امیدوار است که یک مشارکت رسمی دفاعی با سعودیها بهعنوان پایه و اساس هماهنگی چندجانبه عمیقتر روابط دفاعی این کشور در خاورمیانه عمل کند- در مقایسه با پیمانهایی که تاکنون با شرکای منطقهای کوچکتر خود امضا کرده است و البته آن پیمانها نیز هنوز حیاتی هستند. این روند با توافق ابراهیم آغاز شده است و پیشتر هم منجر به همکاریهایی شده است که ازجمله آنها میتوان به رزمایشهای نظامی تحت پشتیبانی سنتکام که در آن افسران اسرائیلی و عرب گرد هم آمدهاند، اشاره کرد. این همکاریها همچنین منجر به تلاش چشمگیر ایالات متحده، اسرائیل و مجموعهای از شرکای منطقهای در اواسط آوریل برای رهگیری تقریباً 300 موشک و پهپادی شد که ایران به سمت اسرائیل پرتاب کرد؛ اما در حالی که این اقدام پتانسیل همکاری دفاعی منطقهای را نشان میدهد؛ اما حاکی از وابستگی مستمر منطقه به ایالات متحده نیز است. واشنگتن مایل است به تقویت همکاری دفاعی ادامه داده اما در عین حال وابستگی منطقه به خود را کاهش دهد. شاید برخلاف آنچه تصور میشود، این امر نه با دور شدن از منطقه، بلکه با آموزش بیشتر نیروهای منطقهای از طریق سازوکارهایی که احتمالاً یک معاهده دوجانبه ایجاد میکند، به بهترین وجه انجام شود. با تقویت شرکای ایالات متحده، چنین معاهدهای نیروهای آمریکایی را آزادکرده و به واشنگتن اجازه میدهد بدون صرفنظر از منافع خود در خاورمیانه، به اولویتهای موجود در منطقه هند-آرام و سایر مناطق توجه کند. این توافق همچنین بر مزیت رقابتی ایالات متحده در مقایسه با چین صحه میگذارد: ایالات متحده میتواند هم بهعنوان یکپارچهکننده امنیتی عمل کند که کشورها را در سراسر منطقه گرد هم میآورد و هم بهعنوان یک ضامن امنیتی فعالیت کند که به ارائه فناوری نظامی جدید میپردازد؛ این در حالی است که چین از هر دو این اقدامات عاجز است.
نهایتاً باید به این نکته هم اشاره کرد که معاهده دفاعی ایالات متحده و عربستان سعودی میتواند سعودیها و شاید سایر کشورهای منطقه را در تلاش برای مقابله با چالشهای جهانی بیشتر درگیر کند. ریاض پیشتر علاقهمندی به اعمالنفوذ جهانی فراتر از تعدیل عرضه نفت به بازارهای جهانی را از خود نشان داده است. در اوت 2023، عربستان سعودی میزبان یک نشست بینالمللی درباره جنگ اوکراین بود. این کشور همچنین به دنبال ایفای نقش برجستهتری در نشستهای گروههای چندجانبه مانند گروه 20 است. واشنگتن به نوبه خود، به طور فزایندهای پتانسیل عربستان سعودی و همچنین امارات متحده عربی و سایر کشورهای ثروتمند خلیجفارس را برای استفاده از ثروت و نفوذ دیپلماتیک آنها در راستای حل مسائل فراملیتی مانند تغییرات آب و هوایی و فرآوری مواد معدنی حیاتی را به رسمیت شناخته است. پس از دههها تلقی کشورهای خاورمیانه بهعنوان اهداف سیاست خارجی ایالات متحده، واشنگتن اکنون به طور فزایندهای آنها را بهعنوان شرکای سیاست خارجی خود میبیند. معاهده دفاعی ایالات متحده و عربستان میتواند با افزایش پیوندهای طبیعی و مشترکات این کشورها با سایر متحدان ایالات متحده در آسیا، اروپا و جاهای دیگر به بیرون کشیدن آنها از حباب منطقهای خود کمک کند.
درک خطرات
معاهده دفاعی ایالات متحده و عربستان سعودی بدون خطر نخواهد بود؛ اما این خطرات اغلب بهاشتباه تعیین شدهاند. دلیل کمی وجود دارد که تصور کنیم معاهدهای اینچنین شانس جنگ بین ایالات متحده و ایران را افزایش میدهد. اگرچه ایالات متحده از دادن پاسخ نظامی به حمله ایران به تأسیسات نفتی عربستان سعودی در سال 2019 خودداری کرد، اما هر رئیسجمهور آتی ایالات متحده، چه با معاهده و چه بدون آن احتمالاً از انگیزه لازم برای دفاع از عربستان سعودی، شرکای دیگر عرب یا مسیرهای راهبردی کشتیرانی در صورت حمله بزرگ ایران برخوردار خواهد بود. با رسمیت بخشیدن به آنچه در حال حاضر نزدیک به یک تعهد واقعی است، ایالات متحده بهتر میتواند با از بین بردن هرگونه شک و تردیدی که حمله به عربستان سعودی منجر به واکنش شدید واشنگتن خواهد شد، ایران را از این کار بازدارد. بهعلاوه، چنین معاهدهای ضرورتاً نیروهای ایالات متحده را در این منطقه بیش از وضعیت فعلی گرفتار نمیکند. شواهد موجود از خاورمیانه و مناطق دیگر حاکی از آن است که دخالت نیروهای آمریکایی در یک منطقه خاص به سطوح تهدید و عوامل دیگر و نه وجود یک معاهده، مرتبط است. مثلاً نیروهای آمریکایی اخیراً در پاسخ به تهدیدات ایران به منطقه هجوم آوردهاند؛ آن هم در حالی که ایالات متحده هیچ متحد رسمی در این منطقه ندارد.
خطرات واقعی دو دسته هستند. اولین مورد انتظارات نادرست است. سیاستگذاران در واشنگتن احتمالاً انتظار دارند که با امضای یک معاهده دفاعی دوجانبه، عربستان سعودی متعهد شود از هرگونه اقدامی که امنیت ایالات متحده را به خطر اندازد خودداری کند و به طور سازندهتر به ثبات در خاورمیانه کمک کند. به طور فزایندهای، سیاستگذاران آمریکایی از متحدان خود انتظار دارند که از همکاری با دشمنان ایالات متحده نهتنها در مسائل نظامی و دفاعی سنتی اجتناب ورزند، بلکه از اقدامات غیرمستقیمی هم که مجتمعهای صنعتی-نظامی گسترده رقبای ایالات متحده را تقویت میکند، خودداری کنند. چنین اقداماتی میتواند شامل فراهم آوردن دسترسی دشمنان آمریکا به فناوریهای خاص یا حتی، بهویژه در مورد روسیه، همکاری برای محافظت از درآمدهای آنها از طریق سازوکارهایی مانند اوپک پلاس باشد که متشکل از 22 صادرکننده بزرگ نفت در جهان است. واشنگتن به دنبال این است که عربستان سعودی نهتنها در حاشیه نشان دهد که ایالات متحده را ترجیح میدهد، بلکه به نظام ائتلافی تحت رهبری ایالات متحده که پس از امضای معاهده به آن ملحق خواهد شد، متعهد باشد. عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل برای تضمین تصویب این توافق از سوی سنای ایالات متحده و برای تحقق کامل منافع همکاری امنیتی چندجانبه در منطقه حیاتی است. این عادیسازی همچنین یک سیگنال قوی از سوی ریاض خواهد بود که عربستان سعودی در حال ایجاد یک تغییر راهبردی و نه صرفاً تاکتیکی در سیاست خارجی خود است.
دومین خطر تلوّن سیاست خارجی ایالات متحده است که عربستان سعودی و سایر کشورهای خلیجفارس به طور نامتناسبی در معرض آن قرار دارند. بیش از بیست سال تلاشهای ملتسازی دونکیشوتوار و غیرواقعبینانه باید به سیاستگذاران ایالات متحده آموخته باشد که واشنگتن میتواند ارزشهای خود را بدون تحمیل آنها به دیگران محکم نگه دارد. واشنگتن میتواند نگرانیهای قوی و معتبری در مورد حقوق بشر یا اقدامات سیاسی شرکای خود مانند سعودیها داشته باشد؛ اما درعینحال بر روی ترویج اصلاحات- یا بهتر است بگوییم برنامه اصلاحات خود شرکا مانند چشمانداز 2030 عربستان سعودی- کار کند؛ نه اینکه پس از هر افشاگری ناخوشایند جدید روابط خود را قطع کند. ریاض روند تأیید معاهده را که نیازمند تصویب اکثریت دوسوم سنای ایالات متحده است، راهی برای اطمینان از پایبندی واشنگتن به تعهدات خود میداند؛ درست همانطور که ایالات متحده عادیسازی عربستان با اسرائیل را بهعنوان سیگنالی از تعهد طولانیمدت ریاض تلقی میکند.
خاورمیانه جهانی میشود
هیچ تغییر قریبالوقوعی در حوزه قدرتهای بزرگ در خاورمیانه وجود ندارد. با این حال، رقابت بین ایالات متحده و چین در آنجا نیز، مانند مناطق دیگر، در واقع در حال افزایش است و شرکای آمریکا نیز آن را بهعنوان یک خطر جدی میدانند. بسیاری از این کشورها به این وضعیت با انتخاب «تعهد همهجانبه» یعنی مشارکت توأمان در نهادهای چندجانبه تحت رهبری ایالات متحده و جایگزینهای جدیدتر تحت رهبری چین، برای به حداقل رساندن خطرات و به حداکثر رساندن منافعی که میتوانند از اختلاف بین دو قدرت به دست آورند، پاسخ دادهاند. حتی کشورهایی که محدودیتهای شراکت با چین را درک میکنند، نگران هستند که ایالات متحده به طور فزایندهای غیرقابلپیشبینی و معاملهگر شده باشد، زیرا توجه این کشور بین بحرانهای کوتاهمدت در مناطق مانند خاورمیانه و اولویتهای بلندمدت، بهویژه در منطقه هند-آرام، در نوسان است.
با این حال معاهده دفاعی آمریکا و عربستان میتواند به بهبود این پویایی در خاورمیانه کمک کند؛ هم از طریق محکمتر کردن پیوندها بین واشنگتن و یکی از مهمترین شرکای آن در منطقه و هم با قرار دادن این شرکا در موقعیت بهتری برای حل بحرانها به تنهایی. برخی ممکن است نگران باشند که این معاهده آمریکا را در خاورمیانه به دام بیندازد؛ اما حقیقت آن است که یک مشارکت دوجانبه نزدیکتر در زمینه دفاعی میتواند در طول زمان تهاجم چین به منطقه را محدود کند، ظرفیت ریاض و سایر شرکا را برای دست زدن به اقدام بدون مداخله ایالات متحده تقویت کند و حتی عربستان سعودی را به طور عمیقتر به تلاشهای مشترک برای مقابله با چالشهای جهانی بکشاند. گسترش این تلاشها، در کنار افزایش فعالیتهای کشورهایی مانند هند و ژاپن، میتواند به توقف سقوط نظم جهانی به بنبستی بین دو قدرت بزرگ کمک کند. به جای نگرانی در مورد ظهور یک جنگ سرد جدید، واشنگتن باید برای ایجاد یک کنسرت جدید دیپلماتیک-امنیتی جهانی تلاش کند؛ کنسرتی که معاهده دفاعی ایالات متحده و عربستان میتواند گام مهمی برای رسیدن به آن باشد.











