سجاد نوروزی، مدیر سینما آزادی: دوره مدیریت احسان محمدحسنی در سازمان هنری رسانهای اوج، چند وجه مهم دارد که میتوان درباره آن سخن گفت و من درخصوص چند وجه آن انتقادهایی دارم که جای پرداختن به آن در اینجا نیست. اگر بخواهیم به ماهیت فعالیت این سازمان برگردیم، ایجاد یک ساختار مانند اوج، یک نیاز مدنی در حیطه هنر دینی و انقلابی بود. از این حیث به نظر من فعالیت این سازمان به دو دوره تقسیم میشود. دوره اول با آزمون و خطاهایی همراه بود و ممکن است حتی ترک فعلهای خاصی در آن دیده شود که برخی از آنها طبعاً به علت نوظهور بودن اوج تا حد زیادی شاید قابل اغماض و قابل فهم باشد.
اگر ما به ذات و ماهیت محیط هویتی خود نظر کنیم و از خود بپرسیم اساساً چرا باید اوج وجود میداشت و دارد؟ پاسخ این است که نیاز مدنی ما بود. برای این نامش را نیاز مدنی میگذارم که ما بعد از انقلاب انبوهی از ساختارها را ایجاد کردیم برای اینکه چیزی به نام هنر دینی را معنا دهیم. البته من هنر دینی را پیشنیاز و خمیرمایه هنر انقلابی میدانم و دلیلش هم این است که اگر چیزی به نام هنر انقلابی بخواهد شکل بگیرد اول باید هنر دینی محقق شود. درواقع تا هنر دینی محقق نشود ما چیزی به نام هنر انقلابی نخواهیم داشت. بنابراین نیاز مدنی داشتیم که نهادی باشد تا بتواند جوششهای طبیعی و مردمی که میل به تعین بخشیدن به هنر دینی دارند را پوشش بدهد. اوج در همان دوره اولیه خودش هم یکجاهایی در این زمینه موفق بود و آنجایی هم که موفق نبود دلیلش غلبه نگاه بروکراتیک و سیاسی در دوره اول بود. ولی به طور مشخص از نیمه دوم فعالیت اوج پختگی، بلوغ و یک وزانتی از خودش نشان داد. بحث این نیست که دوره دوم تمام و کمال و بدون هیچ اشتباهی بود ولی به نظر من اوج به آن نگاهی که اول بحث داشتم نزدیک شد و بهنوعی تبلور مدنیت دینی و سازنده هنر معرفتی و دینی بود. این موضوع را در آثار سینمایی یا در آثار حوزههای دیگر این سازمان میتوان مشاهده کرد.
احسان محمدحسنی در دوره دوم اوج به یک پختگی مدیریتی و فهم نشأتگرفته از مدنیت دینی و تجربه حکمت عملی رسید. یعنی دوره اولیه اوج که همراه با خطاهایی بود بهمثابه یک کلاس درس برای او عمل کرد که به عنوان یک نهاد «ملی» عمل کند، ملی بیندیشد و به جای کار تبلیغی صرف به مفهومسازی و انتقال معنا روی بیاورد و به ذات و سرچشمههای هنر و به اساطیر و میراث ما چه در حوزه هویت ملی و چه هویت دینی توجه کند. محمد حسنی در این مدت به این درک رسید که بین هویت ملی و هویت دینی در ایران انفکاکی نیست و نهایتاً این نگرش باعث میشود سراغ رستم و سهراب برود و بفهمد انجام هر کار ملی، یعنی کنش دینی و هر کنش دینی یعنی کنش ملی. امروز واقعاً باید برای امتداد پیدا نکردن این تجربه تأسف خورد. تجربه محمدحسنی که به بلوغ و تکامل رسید آزمون و خطا کرد و به خودآگاهی و به فهم معرفتی رسید که باید چه کاری را در حوزه هنر انجام دهد و متأسفم که این تجربه ناقص ماند.
در مسئولیتهای فرهنگی هنری اینکه کسی چند سال یک جایی بوده مطلقا محلی از اعراب ندارد. یعنی اگر شخصی کارش را خوب انجام میدهد باید ۲۰ سال هم سر جایش بماند و اگر کسی در دو سه سال اول ناکارآمدی نشان داد عوض شود. به نظر من کار احسان محمدحسنی تازه شروع شده بود. یعنی اگر به عنوان کسی که ۲۰ سال در حوزه رسانه و فرهنگ و هنر سابقه دارم بخواهم قضاوتی داشته باشم به نظر من تازه کار محمدحسنی شروع شده بود و باید همه همراهی میکردند که این مسیر ادامه پیدا بکند.
مشکل ما در نظام جمهوری اسلامی این است به این درک نرسیدیم که سیاست از دالان فرهنگ و هنر رد و تبدیل به کنش سیاسی میشود و اگر ما در این دالان حضور فعال نداشته باشیم نتایج سیاسی خاصی خواهیم دید. این درک هنوز در جمهوری اسلامی به وجود نیامده و متأسفانه چشماندازی هم نمیبینم که به وجود بیاید. امیدوارم این بلوغی و تجربه مضاعفی که در احسان محمدحسنی شکل گرفت منقطع نشود و از این ظرفیت استفاده شود. قطعاً خودش هم اگر بخواهد به کارنامه خودش نگاه کند ممکن است به خودش یکجا نمره کم دهد و جای دیگر نمره بالا. این نقطه واقعگرایانهای است که انسان در پایان مسئولیتش به قضاوت خود مینشیند و آن قضاوتی که خود آدم راجعبه خودش دارد اگر واقعگرایانه و منطبق با امر واقع باشد گوهر گرانبهایی است و به نظرم محمدحسنی به این گوهر رسیده است و امیدوارم که از این معرفت و توان استفاده شود.
شماره ۴۲۸۳ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
ملی شدن «اوج» و نیاز به استمرار این تجربه