سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل: رژیمصهیونیستی جنایت میکند اما همانند یک قورباغه در تنش کنونی منطقه به آرامی یا ناآرامی درحال پخته شدن است. اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیمصهیونیستی که این موضوع را دریافته اواسط هفته جاری خطاب به صهیونیستها تاکید کرد هدف محور مقاومت تضعیف روحیه شهرکنشینان است تا با وارد کردن ضربهای ویرانگر به اقتصاد مهاجرت معکوس تشدید شود. او در مهمترین بخش از اظهارات خود به توافق آتشبس هم اشاره کرد تا راهحلی برای پایان دادن به بحرانی کنونی صهیونیستها ارائه کرده باشد. او در این زمینه گفت: «زمان اتخاذ تصمیمات شجاعانه و اقدام جدی و بدون تأخیر برای بازگرداندن اسرا حتی از طریق یک توافق مسئولانه فرا رسیده است.» تقریبا همزمان با او یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون در جریان سخنرانی در پارلمان رژیم (کنست) ضمن برشمردن اقداماتی مانند ترور رهبران مقاومت که بنیامین نتانیاهو آن را جزء دستاوردهای خود در جنگ معرفی میکند به او گوشزد کرد: «باید مسئولیت کشته شدن فرزندان ما را نیز بر عهده بگیری.» اتفاق مهم دیگر در ارتباط با افزایش فشارها به نخستوزیر رژیم برای قبول آتشبس، افشای نامه یوآف گالانت وزیر دفاع او به مسئولان دولتی و روسای نهادهای مهم مانند ستاد ارتش، موساد و شاباک است. او در این نامه هشدار داده بود جنگ بدون اهداف بهروزرسانی شده یا به تعبیری «بدون قطبنما» به پیش میرود. این موضع به همراه اعلام آن از طریق ارسال نامه به نهادهای مختلف رژیم تلاشی برای اعمال فشار به نتانیاهو جهت پایان دادن به جنگ تلقی میشود. نتانیاهو نیز هرچند اقدام گالانت را تعجبآور خوانده اما برای خاموش کردن التهابات بهتازگی مدعی شده در آستانه توافق آتشبسی موقت برای تبادل اسراست. این ادعا درحالی صورت میگیرد که حماس اعلام کرده هرگز به یک توافق آتشبس کوتاهمدت در ازای آزادسازی اسرا تن نمیدهد. نخستوزیر رژیم از سویی دیگر مجبور شده تعدادی از اعضای تیم مذاکرهکننده رژیم در مذاکرات آتشبس را تغییر دهد. سازمان رادیو و تلویزیون رژیمصهیونیستی به نقل از منابع آگاه فاش کرد نتانیاهو به دلیل استعفای یکی از اعضای ارشد تیم مذاکرهکننده در روز دوشنبه ناچار از اعلام تغییراتی در این تیم شده است. براساس این گزارش فشارهایی برای برکناری نیتزان آلون مسئول پرونده مذاکرات و نماینده ارتش رژیمصهیونیستی، پس از استعفای اورن سیتر، معاون وی بدون توضیح دلایل آن وجود دارد. گفته میشود سیتر پس از بنبست در مذاکرات استعفا داده است؛ بنبستی که متهم اصلی آن نتانیاهوست و اگر وی مسئول آن نبود دلیلی نداشت تا یکی از اعضای تیم مذاکراتی رژیم استعفا دهد. افزایش فشارها به دولت تندرو رژیم برای پایان دادن به جنگ و امضای آتشبس طبق طرحهایی که هماکنون روی میز قرار دارد حکایت از بروز تغییری جدی در تلآویو است؛ این تغییر نمیتواند با عواقب سنگین جنگ علیه لبنان بینسبت باشد.
عوامل تشدید بحران سیاسی
تنش سیاسی در رژیم از اواخر سال 2018 افزایش یافت و خود را در قالب انتخاباتهای زودهنگام و تمدید موقت مأموریت دولتها نشان داد. در طول جنگ نیز این التهابات کم و بیش ادامه داشته اما امروزه وضعیت تا حدی تغییر کرده است. شاید به لحاظ اجرایی مخالفان نتانیاهو قادر به انجام اقدام عمدهای علیه او نشوند، اما حداقل به لحاظ فکری و برداشتها، احساس کردهاند یک تغییر فوری و بزرگ ضروری است. به نظر میرسد بروز این تحول جدید، ناشی از چند مسئله بوده که در ادامه به آنها پرداخته شده است.
1. نتایج معکوس در لبنان
جمعبندی بخش مهمی از طبقه سیاسی-نظامی در رژیمصهیونیستی آن است که با گذشت زمان، بر مخاطرات جنگ چندجبههای به شکل تصاعدی افزوده میشود. دلیل آن میتواند تفاوت نبرد در غزه با لبنان باشد. صهیونیستها پس از یک سال جنگ در غزه، تخریب این منطقه و به زعم خود تضعیف حماس، نقطه ثقل عملیات نظامی خود را به سمت شمال و لبنان چرخاندند. آنها با غرور از تکرار غزه در لبنان صحبت میکردند و ناظران بینالمللی نیز نسبت به «غزهسازی» از لبنان هشدار میدادند.
با این وجود جنگ همانند منطق صهیونیستها پیش نرفت. در غزه هرچند صهیونیستها به اهداف نهایی خود مانند آزادسازی اسرا، نابودی توان نظامی حماس و برکناری این گروه از حکومت غزه نرسیدند، اما در این مسیر تا نقاطی پیش رفتند؛ تعدادی از اسرا بر اثر توافق موقت و سپس عملیاتهای نظامی آزاد شدند، توان نظامی حماس آسیب دید و همچنین به دلیل حضور اشغالگران از میزان تحرک آنها به ویژه برای پرتاب راکت کاسته شد و حکومت حماس بر غزه نیز به دشواری و به دلیل عدم وجود جایگزین ادامه یافت.
به عبارتی دیگر اشغالگران در غزه موفق نشدند اهداف خود را نهایی کنند، اما به نتایجی رسیدند. در خصوص لبنان اما وضعیت متفاوت شد، به گونهای که اهداف صهیونیستها معکوس شد.
هدف از آغاز جنگ با لبنان بازگرداندن ۶۰ هزار شهرکنشین به شمال فلسطین اشغالی بود اما با شروع جنگ، حملات مقاومت لبنان تشدید شد، به گونهای که نهتنها حتی یک نفر از 60 هزار آواره به منزل خود در شمال بازنگشت، بلکه 300 هزار نفر دیگر به شکل فوری در معرض آوارگی قرار گرفته و محل زندگی 3 میلیون نفر شاهد پرتاب راکت، موشک و پهپادهای انتحاری به شکل روزانه شد.
تلآویو در ابتدای جنگ با ترور رهبران سیاسی و نظامی مقاومت لبنان، نابودی ذخایر سلاح، ترور مستشاران ایرانی، اعمال محاصره و رقم زدن وقایعی مانند انفجار پیجرها تلاش کرد اراده خود را بر مقاومت تحمیل کند اما لبنانیها با وجود تمام سختیها بر شدت حملات خود علیه رژیم افزودند و از سوی دیگر به دلیل اتمام بانک اهداف، ماشین ترور صهیونیستها نیز متوقف شد. در این لحظات بود که جامعه صهیونیستی متوجه شد با واقعیتی نامیرا و به شدت قدرتمند در مرزهای خود روبهروست که ترور دسته بزرگی از رهبران، شهادت و زخمی شدن هزاران عضو آن، نابودی انبارهای سلاحش، محاصره شدنش و قطع ارتباطش با مهمترین متحدانش از شدت ضربات آن نمیکاهد بلکه آن را افزایش میدهد. این فهم برای جامعه رژیم بسیار دردناک بود. آنها دریافتند که بزرگترین اقداماتشان علیه مقاومت لبنان نمیتواند آنها را نجات دهد بلکه گرفتارترشان میکند.
به غیر از نتایج معکوسی که صهیونیستها از جنگ با لبنان برداشت کردند، این جنگ تفاوتهای دیگری نیز با غزه داشت. در لبنان دیگر تانکها به دلیل برخورد راکتهای ضدتانک هدایتناپذیر آسیب نمیدیدند، بلکه توسط بهترین موشکهای هدایتشونده ضدزره نابود میشدند. اگر جنگ در غزه به شکل غیرمستقیم به دلیل فراخوان سربازان ذخیره به کمبود کارکنان و کارگران منجر شده بود، لبنانیها مستقیما مزارع و کارخانههای شهرکنشینان را با حملات راکتی و پهپادی به آتش میکشیدند.
آنچه اما کمر تلآویو را در لبنان شکسته است، همان بروز نتایج معکوس در جنگ با لبنان است. صهیونیستها از همان ابتدا میدانستند در صورت ورود به لبنان تانکهایشان شکار میشود، اما احتمال بسیار کمی در خصوص معکوس شدن نتایج میدادند.
یکی از مهمترین نتایج معکوس بروزکرده در جنگ لبنان، افزایش نفوذ پشتیبانان مقاومت در این کشور است. پس از آغاز جنگ، آیتالله سیدعلی سیستانی، مرجع عالی شیعیان عراق از مردم این کشور خواست به کمک مردم لبنان بشتابند. بسیاری این درخواست را با فتوای مشهور آیتالله سیستانی در سال 2014 مقایسه کردند که بر اساس آن مردم عراق برای جهاد علیه داعش تجمع کرده و با هجوم 3 میلیون نفری به مراکز آموزش نظامی، صدها هزار رزمنده عازم میدانهای نبرد شده و از دل آن ضمن نابودی تکفیریها، حشدالشعبی شکل گرفت. از سوی دیگر، این اتفاق باعث شد تا بسیاری از مستشاران اضلاع محور مقاومت در حوزههای مختلف سیاسی، نظامی، رسانهای و بهداشتی عازم لبنان شوند. هدف رژیم از حمله به لبنان دور کردن دشمنانش مانند ایران از مرزهای خود بود اما با این کار نهتنها ایران، بلکه دیگر اضلاع محور مقاومت را نیز به سمت مرزهای فلسطین اشغالی کشاند.
وقوع این نتایج معکوس هیچگاه در خصوص غزه امکانپذیر نبود. جنگ غزه هرچند باعث فعال شدن مقاومت لبنان در مرزهای رژیم و همچنین دیگر گروههای مقاومتی از راه دور شد، اما تغییری به لحاظ توازن قوا و جابهجایی نیروها ایجاد نکرد. جنگ لبنان اما باعث جابهجایی گسترده نیروها حتی فراتر از حوزه نظامی شده است.
2. فعالتر شدن غزه
صهیونیستها با این گمان به سمت لبنان رفتند که کار غزه تقریبا تمام شده است. آنها میدانستند حماس همچنان در غزه حضور نظامی دارد، اما پیشبینی نمیکردند حملات زهردارش به لحاظ زمانی و شدت، متراکم شوند. تلآویو در اوج جنگ بین 20 تا 30 هزار سرباز در داخل غزه داشت که حداکثر معادل 6 تیپ یا 2 لشکر بودند، اما با انتقال تیپها و لشکرها به شمال، تنها لشکر 162 با 15 هزار نیرو به همراه عناصر معدودی از یگانهای دیگر در غزه باقی ماندند.
میشد حدس زد با کاهش فشار نظامی بر حماس، این گروه بازسازی خود را تسریع کرده و بر حملاتش میافزاید اما قابل پیشبینی نبود این حملات به لحاظ تلفات حتی از جنگ در لبنان نیز پیشی بگیرند.
به عنوان نمونه روز گذشته، ارتش رژیم اعلام کرد در درگیریهای اخیر سه نفر از نظامیانش کشته شدهاند که دو نفر از آنها در غزه بودهاند. تلآویو میدانست اندکی بر تحرکات مقاومت غزه افزوده خواهد شد اما نمیدانست احتمال دارد در حین جنگی سنگین با لبنان، ضربات مقاومت در این منطقه حتی بیشتر از ضربات لبنانیها خواهد شود.
3. ضربه مستقیم به مراکز ثروت
لبنانیها مسیری را که از ابتدای جنگ در پیش گرفته بودند، توسعه دادهاند. آنها در طول یک سال زد و خورد مرزی، در محدوده بین 3 تا 5 کیلومتری مرز، مراکز اقتصادی رژیم از جمله کارخانهها را نیز علاوه بر پایگاههای نظامی هدف قرار میدادند. با شروع جنگ، مقاومت مراکز عمده اقتصادی رژیم در عمق، به ویژه کارخانههای نظامی را وارد بانک اهداف خود کرده است.
صنعت نظامی برای صهیونیستها اهمیت بالایی دارد؛ زیرا ضمن تأمین نیازهای داخلی، یک منبع بزرگ کسب درآمد صادراتی و افزایش نفوذ خارجی است. تلآویو با تولید محصولات داخلی، هزینه کمتری برای خرید سلاح میپردازد درحالیکه دریافت آن از کشورهای دیگر با هزینههای چندبرابری میسر است.
از سوی دیگر صهیونیستها با فروش سلاح، میلیاردها دلار به جیب میزنند. آنها در سال گذشته میلادی 13.1 میلیارد دلار درآمد ارزی از صادرات تسلیحات داشتند. در خصوص صادرات سلاح باید به نکات دیگری هم توجه داشت. نخست آنکه سود خالص صادرات سلاح، چند برابر دیگر حوزهها مانند صادرات خودرو، فولاد، لوازم الکترونیکی و زیرساختی است. دوم آنکه فروش سلاح به یک خریدار زمانی نهایی میشود که سفارشدهنده، امتیازات دیگری را نیز در اختیار طرف فروشنده قرار داده باشد.
سوم آنکه فروش تسلیحات باعث ارتباط پایدار با طبقه سیاسی-نظامی حاکم بر کشور خریدار میشود که شامل منافع بلندمدتی است.
مقاومت لبنان برای آغاز دور جدید حملات خود علیه منافع اقتصادی رژیم، از همان ابتدا کار را با حمله به کارخانههای اسلحهسازی شرکت رافائل در حیفا شروع کرد. مقاومت لبنان سه روز قبل در روز یکشنبه (6 آبان، 27 اکتبر) نیز با اسکادرانی از پهپادهای انتحاری شرکت صنایع نظامی «یودیفات» رژیمصهیونیستی در جنوب شرق عکا را مورد حمله قرار داد. این حملات علاوه بر ایجاد هراس در طبقه حاکم رژیم، ترس ثروتمندان، صاحبان صنایع و سرمایهگذاران خارجی را هم برانگیخته است. شهید سیدحسن نصرالله اندکی قبل از شهادت خود طی یک سخنرانی تهدید کرده بود در صورت حمله به لبنان، کارخانههای حساس رژیم که دهها میلیارد دلار قیمت دارند و در طول چند دهه ایجاد شدهاند، در زمانی کوتاه نابود خواهند شد. مالکان این کارخانهها میدانند حملات مقاومت به کارخانههای تسلیحاتی مقدمهسازی است و در صورت ادامه جنگ، شعلههای آتش به تأسیسات آنها هم خواهد رسید.