زهرا رمضانی – پریا ناصری، گروه دانشگاه: امروزه بسیاری از کشورها تلاش میکنند تا بتوانند به فناوریهای راهبردی در حوزههای مختلف دست پیدا کنند. فناوریهایی که توانایی تولید آنها میتواند نشاندهنده برتری علمی کشور سازنده باشد. در این میان اما داشتن برنامهریزی مدون و تأمین مالی کافی از فعالیتهای فناورانه میتواند دستاوردهای قابل توجهی را به همراه داشته باشد. موضوعی که در نشست «سیاستهای توسعه فناوریهای راهبردی در ایران» توسط عماد احمدوند، دبیر ستاد فناوریهای نانو و میکرو ریاستجمهوری بهعنوان مدیر علمی و مالک نادری، عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و مدیر پژوهش بنیاد علم ایران مورد بررسی قرار گرفت که در ادامه مشروح این نشست را میخوانید.
امروز کسبوکارهای مبتنیبر فناوری در کشور شکل گرفتهاند
عماد احمدوند، دبیر ستاد فناوریهای نانو و میکرو ریاستجمهوری: نزدیک به دو دهه است که کشور به صورت جدی با ادبیات توسعه فناوری و نوآوری مواجه است. ما از مرحلهای که بحث و دعوا بر سر این بود که دانشگاه باید به علم بپردازد یا فناوری یا نقش نهادهای دیگر چگونه تعریف میشود، عبور کردهایم. یعنی بهتدریج موضوع علم و فناوری به یک قوام در طول سالهای گذشته رسیده و امروز به جایی رسیدهایم که کسبوکارهایی در کشور مبتنیبر فناوری شکل گرفته و در حال رشدند، بهطوریکه از دوره دکتر ستاری در معاونت علمی و فناوری، موضوع کسبوکارهای نوپا رشد قابل توجهی داشته و کشور به سطحی رسیده که به تصویب قانون جهش تولید دانشبنیان رسید. یعنی ادبیات از سطح کسبوکار امروز در حال وارد شدن به مباحث اقتصادی است. به همین دلیل انتظار عمده بازیگران این فضا، چه آنهایی که در لایه سیاستگذاری و چه آنهایی که در حوزه اجرایند، آن است که مفاهیم دانشی و فناورانه و نوآورانه، اثراتش را در حوزه اقتصاد بگذارد. طبیعتا در این مرحله دیگر زمین بازی و اثرگذاری فعالان عرصه فناوریها، تغییر کرده و تعامل آنها با صنایع کشور بیشتر میشود. امروز به این سطح رسیدهایم که باید اثرگذاری این فضا را در حوزه اقتصاد ببینیم. زمین اثرگذاری از داخل یک شرکت کوچک در حال فراتر رفتن است.
امروز میتوان از زوایای مختلف به این حوزه نگاه کرد اما میخواهم از دو زاویه کلی به این حوزه نگاه کنیم. اول از نظر نهادی باید به این حوزه نگریست. یعنی اینکه میگوییم توسعه فناوری راهبردی، یعنی باید توسط چه کسی و کدام ارگان این مسئله دنبال شود؟ زاویه دوم هم بحث منابع مالی است؛ چراکه اگر این حوزه را با خطکش سطح آمادگی فناوری نگاه کنیم، میتوانیم تا حدودی بخشی از مسیر را به فعالیتهایی نسبت داد که در دانشگاهها، پژوهشگاهها و... صورت میگیرد. البته بخشی هم به شرکتهای بزرگتر، نوآور و صنایع برمیگردد که در اینجا شاید بخش مهمی از مسئله بحث تأمین مالی مجموعههاست. یعنی اگر مجموعهای شکل گرفت و میخواهد در مقیاس ملی مسئلهای را حل کند، طبیعتا دیگر نمیتوان انتظار داشته باشیم که یک جمع 4 یا 6 نفره بتواند مسئلهای را در سطح کشور حل کند. در اینجا قطعا بحث اسکیل شدن پیش میآید که در آن بحث نظام تأمین مالی از اهمیت بالایی برخوردار میشود.
دنیای علم به سمت غافلگیری فناورانه حرکت میکند
مالک نادری، عضو هیئتعلمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر و مدیر پژوهش بنیاد علم ایران: صحبتهایم را با طرح چند سؤال شروع میکنم. سوال اصلی من این است که آیا میتوانیم با مدلهای توسعه فناوری متداولی که شکل گرفته و معمولا هم استاتیکند، به جایگاه مناسبی در جهان برسیم؟ همچنین سؤال دیگر آن است که سرعت دانش و فناوری در دنیا با این مدلهای استاتیک قابل دستیابی است یا خیر؟
یکی از کارگروهها در بنیاد علم، کارگروه پزشکی است. یکی از همکاران ما که در حوزه توسعه علم و فناوری و پزشکی فعالیت میکند، سه هفته گذشته با رفرنس میگفت میزان تولید مستندات علمی حوزه پزشکی هر72 ساعت، دوبرابر میشود. آماری که در ۱۰ سال گذشته داشتیم، نشان میداد تولیدات در حوزه مهندسی هر 3 سال، دوبرابر و در حوزه پزشکی پنجبرابر میشد، ولی الان میگویند هر 72 ساعت در حوزه پزشکی تولیدات دوبرابر میشود. طبیعتا این زمان در حوزه فنی و مهندسی کمتر است. درواقع ما با چنین فضایی در دنیا فعالیت میکنیم. حالا با مدلهای خطی که در تربیت نیرو و سرمایهگذاری داریم، میتوانیم به جایگاه مناسبی برسیم؟
نکته بعدی این است که چه کسانی میتوانند در این مدلها نقش بازی کنند؟ آیا همه دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی و همه افراد این حوزهها باید نقش داشته باشند؟ نکته دیگر این است که علاوهبر موضوع شتاب فناوریهایی که با آن روبهروییم، مقوله غافلگیری فناوری را هم شاهدیم. ما یکسری فناوریهایی به نام فناوریهای برافکن داریم که زمین بازی را عوض میکنند. یعنی فرض کنید خودتان را چند سال برای حضور در مسابقهای آماده میکنید اما به محض اینکه میخواهید در مسابقه شرکت کنید، قواعد آن به صورت کلی تغییر میکند و باید از ابتدا شروع کنید. اتفاق دیگری که در حال رخ دادن است، اینکه ما در مدل استاتیکی، بحث تربیت نیرو و هزینهکرد برای آنها را در راستای فعالیت در یک حوزهای شروع میکنیم اما به محض اینکه این افراد به بلوغ اولیه میرسند، یکباره زمین بازی تغییر میکند و ما هم زمین بازی برای حضور آنها نداریم و مجبورند در زمین بازی دیگری قرار بگیرند. یعنی عملا ما در این زمین بازی بهعنوان یک بازیگر درجه آخر، نقش تأمینکننده بلوکهای داینامیک دنیا را بازی میکنیم. از نگاه بنده بهعنوان یک عضو هیئتعلمی که اطلاعات حداقلی دارد، ما کشور پولداری نیستیم. شاید منابع و ذخایری داشته باشیم ولی پولدار نیستیم. حالا سوال این است که سیستم پخش پول ما در حوزه علم و فناوری درست است؟ یعنی فضای توزیع پولی که در حوزه علم و فناوری داریم، ما را به اهداف مدنظر میرساند؟
میخواهم چند مثال در این حوزه بزنم. برای نمونه دموکراتها در آمریکا معمولا به حامیان فناوری معروفاند، برعکس جمهوریخواهان که روی سرمایهگذاریها، نفت و منابع کشاورزی تأکید دارند. زمانی کلینتون اعلام کرد بحث ستاد نانو و بایو باید بهعنوان محور توسعه و حرکت آمریکا در دنیا باشد. آن زمان نگاهی هم در کشور ما شکل گرفت و امروز جایگاه چندان نامناسبی در بازیگریهای دنیا در این حوزه نداریم. سال 2011 اوباما طی سخنرانی یک سند ملی را روی بحث ژنوم مواد منتشر و اعلام میکند برای تأمین امنیت آمریکا و رسیدن به محورهای توسعهای و اقتدار در دنیا باید بحث ژنوم مواد را دنبال کنیم چون با مدلهای قبلی نمیتوان دیگر این عرصه را دنبال کرد. در همین راستا نیز از سال 2009 تا 2018 پروژههایی با دانشگاههای مختلف تعریف میکند و کار به جایی میرسد که در سال 2023 اولین آزمایشگاه A-Lab (آزمایشگاههای خودگردان) افتتاح میشود و دنیا را متحیر میکند. یعنی ما در یک غافلگیری فناورانه قرار گرفتهایم، بهطوریکه قبلا اگر میگفتیم نیازمند یک ماده جدید برای رسیدن به یک فناوری هستیم، شاید یک بازه 10ساله برای کشف و کاربرد این ماده نیاز داشتیم اما اکنون با این آزمایشگاه 54 مادهای را که پیشتر وجود خارجی نداشته را با هوش مصنوعی بررسی کرده و در 17 روز، 41 نوع از این ماده را سنتز کردند. در این شرایط ما در کجای دنیا قرار داریم؟ جالب است که چینیها در این زمینه حتی پررنگتر از آمریکاییهایند اما اطلاعاتی از آن وجود ندارد. درواقع فضا به سمت غافلگیری فناورانه حرکت میکند. ما داریم کلی محقق تربیت میکنیم که اینگونه ماده را انتخاب و سنتز کنند، در حالی که زمین بازی عوض شده است. روزی که اوباما سخنرانی میکند و میگوید که ما میخواهیم دو برابر سریعتر و با هزینه کمتر به مواد جدید برسیم.
آمریکا بعد از پروژه ژنوم مواد که به صورت هوش مصنوعی ایجاد میشود، پروژهای را تعریف کرده و میگوید مگنتهای دائمی برای فعالیتهای استراتژیکی آمریکا و در هوافضا، ماهوارهها، صنایع پزشکی و صنایع دفاعی مهم است. از سوی دیگر ۹۷ درصد منابع و تولید نئودیم و دیسپرزیوم که مواد مورد نیاز قطعی ساخت مگنتها هستند، توسط چین تأمین میشود. یعنی آمریکا تکنولوژی تولید مگنت را دارد ولی ماده آن توسط چین تهیه میشود. به همین دلیل آمریکا پروژهای را ذیل ژنوم مواد تعریف میکند و میگوید که دانشگاهها باید مگنتی را با همان خواص و بدون نیاز به دو ماده نام بردهشده، تولید کنند و آنها هم ظرف یک سال چنین مگنتی را تولید میکنند و این کار عملا غافلگیری محسوب میشود؛ چراکه زمین بازی تغییر کرده است.
در حال حاضر هایپرسونیک جزء اولویتهای فناوری همه کشورها و از جمله کشور ماست و بسیاری از موشکها به این مسئله وابستهاند؛ چراکه تجهیزات این حوزه تا سرعت 5 ماخ را میتواند تحمل کند، اما آمریکاییها هدف را روی سرعت 15 ماخ و بالاتر گذاشتهاند. طبیعتا این نیازمند مواد جدید است که ذیل ژنوم مواد پروژه تعریف میکنند که برای این کار ماده جدید تولید کنند و با هوش مصنوعی نیز این ماده پیشنهاد و سنتز و تولید میشود. آمریکا در زمینه هوش مصنوعی برجستگی خاصی دارد و در حوزههای خاص نیز دانشگاههایی را شاخص قرار میدهد. معتقدم ما در برخی موارد بهاصطلاح هول شدهایم. مثلا وقتی هوش مصنوعی مطرح میشود، میبینیم ستاد هوش مصنوعی و وزارت علوم تصمیم میگیرند همه دانشگاههای کشور باید 2 واحد هوش مصنوعی تدریس کنند و فکر میکنند این مدل مناسبی است. آیا همه دانشگاهها کشش چنین ظرفیتی را دارند؟ اصلا این کار برای همه رشتهها نیاز است؟ این کار به ما کمکی نمیکند، بلکه ما را تبدیل خواهد کرد به تربیتکنندگان نیروهای لازم برای تولید فناوریهای برجسته دنیا که امروز هم شاهد آن هستیم. ما باید از غافلگیری فناوران جلوگیری کنیم.
امروز انجام پژوهشهای نیازمحور به یک چالش برای کشور تبدیل شده است
امروز این مسئله که پژوهش باید برای نیازهای کشور کار کند، در حال تبدیل شدن به یک چالش است؛ چراکه ما را از افقها و نگاههای دور بازمیدارد. ما امروز یکسری نیازها داریم. بحث رفع نیازهای موجود در کشور باعث میشود شأن افرادی که به افقهای دور نگاه دارند پایین بیاید. ما باید تقسیم کار کنیم. یکسری از افراد باید افقهای دور را ببینند و در مقابل برخی نیز نیازهای روز را پاسخ دهند. متأسفانه امروز به سمتی رفتهایم که تمام نیروهای فعال و خوشفکری که میتوانستند افقهای دور را کشف کنند تا دچار غافلگیری نشویم را هم به رفع نیازهای روز معطوف کردهایم؛ درحالیکه باید تقسیم کار ملی کرده و بدانیم که در چه حوزههایی باید کارکنیم. تعداد مراکز نوآوری و پارکهای علم و فناوری و مراکز رشد کشور به صورت اسرافی شکل گرفته است. واقعا پول زیادی در این زمینه هزینه کردیم، درحالیکه مگر ما چه زمانی پول داریم؟ من در یک جلسه به رؤسای دانشگاهها گفتم شما دارید در دامی به نام مراکز نوآوری میافتید و بودجهتان را به این مرکز میبرید، اما وقتی بچهها در این مراکز کار میکنند بعد از مدتی که مهارت پیدا کردند به اکوسیستم شریف و امیرکبیر میروند. یعنی شما نیروی نوآور تربیت میکنید اما نیروی کار تربیت نمیکنید و برای تأمین این بخش باز مشکل داریم. ما نباید دچار غافلگیری فناورانه شویم.
سؤال این است که کدام دانشگاهها میتوانند محوریت هوش مصنوعی ما را به عهده بگیرند؟ رسیدن به این مرحله نیازمند شجاعت مدیریتی است. مثلا یک زمانی گفتند 5 دانشگاه را انتخاب کنیم و به آنها بودجهای بدهیم تا جزء رنکنیگهای برتر دنیا شوند، اما این مسئله به حدی لوث شد که این تعداد به 13 مرکز رسید و درنهایت به هر کدام بودجه اندکی رسید. مگر با چنین پولهایی میتوان حرکتی را رقم زد؟
مسئله دیگر بحث فرهنگ و نوع نگاه جامعه است. متأسفانه ما در بسیاری از موارد ادبیات توسعه فناوری را به اشتباه تعریف میکنیم و به همین دلیل در یک بازی اشتباه هم قرار میگیریم که هیچ مدیری هم جرئت تغییر آن را ندارد. زمانی که نخبه را تعریف میکنیم، آن را به گونهای تعریف میکنیم که کندن مفهوم نخبه از جامعه کار سختی میشود. اگر نتوانیم این مفاهیم را به درستی تعریف کنیم، کار به جایی نمیبریم.
اکوسیستم دانشبنیانی کشور فقیر شده است
امروز بحث ما این است که بتوانیم از حوزه توسعه فناوری به کسب درآمد برسیم. معاونت علمیفناوری در دو دوره قبل در فضای استارتاپها و شرکت دانشبنیان وارد شد؛ اما با یک گاو شیرده بسیار پروار با عنوان دانشگاهها روبهرو بود، یعنی در دانشگاهها با نیروهای انسانی تربیتشده مواجه بودیم که در صنعت بدون استفاده اما در حوزه نوآوری خودشان دارای صدها ایده بودند. این باعث شد تا بحث دانشبنیان را به این سمت ببریم، اما هر چه گفتیم این کار باعث میشود تا این گاو لاغر شود، کسی گوش نداد. امروز به جایی رسیدهایم که استارتاپهای ما فقیر شدهاند، بهطوریکه دیگر کسی را در دانشگاهها نمیبینیم و اگر جلسه هم بگذاریم، 5 نفری میآیند که ایدههای تکراری میدهند؛ چراکه ما کمکی به این گاو فربه نکردیم. نکته دیگر اینکه امروز آزمایشگاههای ما آزمایشگاه جهان چهارمند! افرادی با ضریب هوشی بالا داریم ولی بستر فعالیت آنها وجود ندارد، بعد میگوییم چرا به خارج از کشور میروند. درحقیقت آنها در این اکوسیستم بهاصطلاح تلف میشوند. البته این را هم بگویم که من با شرکتهای دانشبنیان و کسب درآمد مخالف نیستم، اما میگویم این حوزه یک زنجیره است. یعنی نباید وزارت علوم را لاغر کنیم و آن را به مرکزی برای پول پخش کردن به دو هزار دانشگاه تبدیل کنیم.
از دیدگاه من ما 30 تا 40 دانشگاه بیشتر نداریم. بقیه دانشگاهها در حوزه تربیت-آموزش فعالیت میکنند. نگاه کنید بالای 70 تا 80 درصد تولید علم کشور توسط 15 دانشگاه تأمین میشود، اما زمان تقسیم پول دوباره به همه دانشگاهها پول میدهیم.
امروز دنیا به سمت دانشگاه تمدنساز حرکت کرده است. یعنی دانشگاهی میگوید من تمدن ایجاد کرده و بقیه را بازی میدهم. امروز گوگل و مایکروسافت میدانند من شام چه چیزی میخورم، وضعیت تراکنش مالیام چگونه است و به صورت کلی شخصیت بنده را میدانند. امروز هر کس داده دارد و آن را میتواند مدیریت کند، حاکم جهان است. نباید از این مسئله غفلت کنیم. متأسفانه ما از اثرگذاریهایی که دنیا را متحول میکند، غافل شدهایم. اگر برنامهای نوشته میشود باید به کل المانهای مرتبط در دنیای امروز توجه شود. ما امروز میگوییم 10 هزار شرکت دانشبنیان داریم، هرچند کار خوبی است، اما واقعا در دنیا دانشبنیانی اینگونه تعریف میشود؟ باید کمی شجاعانه در تصمیمگیریها ورود کنیم؛ چراکه دیگر وقتی نداریم و زمین بازی امروز به صورت روزانه تغییر میکند. باید به گونهای حرکت کنیم که سرافکنده نسلهای آینده نباشیم.