امیرمحمد بهامیر، خبرنگار: انیمیشن «همچون هوش مصنوعی» یکی از ابزارهای ساخت فیلم است. ابزاری که به واسطه تصویرسازی خیال همیشه مورد توجه فیلمسازانی بوده که میخواستند خیال را به تصویر بکشند. استفاده از تکنیک خلق خیال آن هم در آثار کوتاهی که پیامی بزرگسالانه ارائه میکنند نیز کاری متداول است. پس با این توضیحات باید بدانیم که هر اثری که از تکنیک انیمیشن استفاده میکند برای مخاطب کودک و نوجوان نیست.
توضیحات بالا را دادم که بدانید از چهلویکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران قرار نیست آبی برای سینمای کودک و نوجوان گرم شود؛ چراکه یکی از مهمترین شاخصهای سینمای کودک و نوجوان، توان بالای فیلمساز برای رساندن پیامش به سادهترین و قابل فهمترین حالت ممکن است. اتفاقی که در فیلمهای بخش اول پویانمایی بههیچوجه نیفتاده است. فیلمساز باید از تکنیکهای انیمیشنی استفاده کند تا پیام خود را به مخاطب برساند. اگر این پیام به هر دلیلی توسط مخاطب درک نشود یا مخاطب در دوگانگی یا چندگانگی دریافت پیام قرار گیرد، مشخص میشود که فیلمساز نتوانسته حرفش را به خوبی منتقل کند. علاوهبر این درک پیام، باید توجه داشت منطق حاکی بر پیام اثر نیز باید لحاظ شود. منطقی که باعث میشود رابطه علت و معلولی آثار در جهت درک بهتر پیام توسط مخاطب استفاده شود.
بخش اول پویانمایی جشنواره از هفت انیمیشن، یعنی آثار «خسوف»، «مرد و پنجره»، «ناجوردشت»، «راه»، «پر»، «پسران فریدون» و «شُکوه» تشکیل شده است. به جز مرد و پنجره، خسوف و ناجوردشت باقی آثار در ارائه پیامی واضح که مخاطب بفهمد هدف فیلمساز از ساخت اثرش چه بوده، ناموفق بودند. البته باید گفت آوردن نمادها و استعارههای تصویری باعث نمیشود بگوییم فیلمساز حرفش را زده است. اگر بخواهیم قدری بیشتر روی هرکدام از آثار عمیقتر شویم، متوجه آن خواهیم شد که دومین مشکل جدی که تمامی آثار به جز یکی از آنها درگیرش هستند، بیهویتی است. بیهویتی یعنی آنکه فیلمساز ایرانی اثری بسازد که در هر کجای دنیا مخاطبی آن را دید، نداند که این اثر از فرهنگ و هویت ایرانی نشأت گرفته است.
متأسفانه به این دلیل که جشنواره فیلمکوتاه تهران یکی از دروازههای ورود به جشنواره اسکار است، آثار ساختهشده فاقد المانهای فرهنگی و هنری ایرانیاند. منظور آن نیست که پرچم ایران را بگنجانیم در اثر، بلکه منظور استفاده از روایت ایرانی به همراه جلوهها و نمادهای بصری ایرانی است. به جز اثر پسران فریدون ساخته حسین مرادیزاده که اقتباسی از داستان شاهنامه است و البته چند فریم کوتاه از معماری ایرانی در اثر شُکوه ساخته مهدی برقزدگان، باقی آثار انگار نه انگار که توسط فیلمسازان ایرانی ساخته شدهاند. در هر صورت باید بدانیم از کوزه همان برون تراود که در اوست. و اینجاست که مشکل سوم فیلمهای جشنواره مشخص میشود؛ اینکه چرا بسیاری از آثار نمیتوانند پیام خود را به مخاطب برسانند. زیرا مسئله و دغدغهای که دارند جایی در دایره مسائل و دغدغههای مخاطبان ایرانی ندارد یا اگر هم داشته باشد دغدغهای جهانی و بینالمللی است.
القصه که بخش اول آثار پویانمایی جشنواره فیلم کوتاه تهران چنگی به دل نمیزند اما چند اثر هستند که میتوان درباره آنها به نکاتی اشاره کرد. شاید قابل فهمترین اثر از میان این هفت انیمیشن، خسوف باشد. اثری از الهه فلاحیان که مسئله سقط جنین را سوژه داستان و روایتش قرار داده است. هرچند این اثر نیز المانهای هویتی ایرانی را ندارد اما سعی کرده است به مسئلهای بینالمللی بپردازد که مخاطبش زنان و مادرانیاند که فرزندان خود را خودخواسته از بین بردهاند. اثر بعدی که میتواند مورد توجه قرار گیرد، مرد و پنجره ساخته فاطمه احمدی است. اثری که پیامش پیرامون تنهایی انسانها در جهان مدرن و عدم تشکیل خانواده است. البته باید گفت از اثر فاطمه احمدی میتوان چند پیام استخراج کرد. پیامهایی که شاید همسو باشند اما هرکدام موضوع جداگانهای هستند. اتفاقی که باعث شده این اثر هم نتواند از میان چند پیام ارائهشده، به مخاطب بگوید دقیقا چه میخواهد بگوید. توصیهام در پایان به مخاطبان جشنواره این است که اگر شما هم مثل ما نتوانستید بفهمید فیلمسازان چه میخواهند بگویند، شاید باید تک به تک سراغ سازندگان بروید تا آنها برایتان تعریف کنند چه میخواستند بگویند.
شماره ۴۲۵۷ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
وقتی نمیفهمی چه میگویند!