الهه آخرتی، نویسنده: این افتخارآمیزترین تصویر زندگی ابوابراهیم بود. تصویری که منتشر کردید تا بگویید سنوار را کشتید و به خیال خودتان تحقیرش کنید. یک سال تمام در گوش مردمش خواندید طراح طوفان الاقصی و باعث وضعی فعلی شما، زندگیتان را به بازی گرفته و خود در تونلهای زیرزمینی مخفی شده. تمام تلاشتان را کردید تا ابوابراهیم را از چشم مردم بیندازید و درنهایت، جایی با نیروهای مقاومت درگیر شدید که فکرش را هم نمیکردید ابوابراهیم در آن ساختمان باشد. اگر احتمالش را هم میدادید، زمین و زمان را به هم میدوختید تا ابوابراهیم را زنده بگیرید، ولی در مغزتان نمیگنجید سنوار بزرگ روی زمین و در چند قدمیتان باشد. دست خودتان نیست. شما به دیدن امثال بیبی عادت کردهاید که تا مدتها بعد از وعده صادق دوم ایرانی کسی او را خارج از پناهگاه نمیدید و هرچه بود، فیلمهای ویدئویی بود.
ساختمان را که زدید، تازه جرئت کردید به آن نزدیک شوید و چشمهایتان گرد شد از دیدن اینکه یکی از شهدا ابوابراهیم است. کجا؟ تلالسلطان در رفح؛ خطرناکترین نقطه درگیری معرکه خونین غزه و جایی که حتی از خط مقدم، جلوتر محسوب میشود. دوشادوش سربازانش، با لباس نظامی و چفیه بر گردن. تصویرش را خودتان منتشر کردید. به خیالتان میخواستید ابوابراهیم را کوچک کنید و خدا به دست خودتان تحقیرتان کرد وقتی چنین تصویری از کسی منتشر کردید تا نهتنها ساکنان غزه و مردم فلسطین، بلکه یک جهان خوب تماشا کند کسی را که ادعا میکردید در تونلهای زیرزمینی مخفی شده و با لباس زنانه رفتوآمد میکند.
حماقتتان با رسانهای کردن فیلم آخرین دقایق نبرد ابوابراهیم تکمیل شد. بهراستی که فیلمبردار شیطان بود و میزانسن را خدا با دست قدرت خود چیده بود. سنوار برای جلوگیری از خونریزی دست راست از کار افتادهاش، بازویش را با سیم بسته بود و درحالیکه به یک مبل خاکگرفته تکیه داشت، با آخرین رمق سلاح را در دست چپش نگه داشته بود. زخمی، تنها اما مصمم و سرشار از شجاعت. کوادکوپتر که نزدیک شد، در آخرین لحظات زندگی دنیاییاش -که بارها آشکار اعلام کرده بود آرزو دارد با شهادت ختم شود- سرش که در نماد مقاومت، چفیه فلسطینی پیچیده شده بود را بالا گرفت و با آخرین توان، شیطان را رمی کرد.
ابوابراهیم تصویری اسطورهای از خود بر جای گذاشت که شما ثبتکننده و منتشرکننده آن بودید. چنین تصویری را حتی در فیلمهای هالیوودی باور نمیکردیم و حوالهشان میدادیم به خیال، اما ابوابراهیم این صحنه تماشایی را با آخرین نفسهایی که به سختی از سینه مجروحش خارج میشد برایمان ساخت تا ما میخکوب بمانیم و سردرگم از اینکه باید اشک بریزیم یا روی پا بایستیم و برایش یک کف مرتب بزنیم. لبریز از غرور، افتخار، عزت و عزم تکمیل راه ابوابراهیم.
ابوابراهیم پیش از این هم غافلگیرتان کرده بود. چه آن زمان که از دل زندانهایتان یکی از بزرگترین عملیاتهای مبادله اسرای فلسطینی را رهبری کرد و تازه بعد از اتمام آن و آزادی اسرا و خودش بعد از 23 سال اسارت، فهمیدید از چه کسی رودست خوردهاید و چه آن روز که طوفانی بر پا کرد که گفت یا جهان را برای تشکیل یک دولت فلسطینی در سرزمینهای اشغالی متحد میکند یا رژیمصهیونیستی و اشغالگران را در جهان منزوی.
با این حال فکرش را هم نمیکردید یحیی سنوار با پایانبندی باشکوه عمرش ضربهای اساسیتر از تمام ضربات قبلی بر پیکر رژیم پوشالیتان وارد کند. خدا میداند چه 7 اکتبرهایی خواهد آفرید پایان باشکوه ابوابراهیم! مردی که محتویات جیبهایش را روی زمین قطار کردید و کلت کمری، تفنگ، چند خشاب اضافه، دستمال کاغذی، چند کتاب ذکر و ادعیه، تسبیح، آدامس و چسب برقی به چشم مردم دنیا آمد که با آن در مقابل پیشرفتهترین سلاحهای پیشکشی آمریکا به شما، خشابهای اضافی را به هم میبست. همین شد که جوان آمریکایی معطل نماند و برای ابوابراهیم نوشت: «باورکردنی نیست تصویری که از تو میبینم. مثل یک قهرمان ایستادن و مثل یک چریک مردن. چه باشکوه بود مرگ تو و چه باشکوه است کشوری که تو برای آزادیاش جنگیدی و چه باشکوهتر خدایی که تو میپرستی.»
ابوابراهیم که سالها از مرگ در بستر یا با بیماری و تصادف میترسید چیزی را از دست نداد. همانطور که هیچوقت از پایان زندگیاش نمیترسید و میگفت: «مرگ در راه خدا بزرگترین آرزوی ماست و من کلام امام علی که خدا از او خشنود باشد و بر مقاماتش بیفزاید را حفظ کردهام که در کدام یک از این دو روز از مرگ فرار کنم؛ روزی که مرگ تقدیرم است یا روزی که مرگ برایم مقدر نشده؟ میدانم که زندگی دست خداوند بلندمرتبه است و تهدیدها، اراده و هواپیماهای آنها حتی یک روز از عمرم کم نمیکند.» 17 اکتبر روز یحیی بود؛ روزی که مزد سالها مجاهدت و مبارزه بیامان و رودررو با اشقیای دورانش را بگیرد و در حالی به آرزویش برسد که در خط مقدم از مردمش دفاع میکند. او که به حق، نامش یحیی بود فلسطین زخمی از سالها نجوای تسلیم و سازش را زنده میکند، خون رهبری که هرگز حاضر به ترک غزه و رهبری مقاومت از حاشیه نشد و تا آخرین نفس، مردانه با شما جنگید. مردی که میگفت دوست دارد رخ به رخ با شماره مبارزه کند و معتقد بود مذاکرهای در کار نیست، یا پیروز میشوند یا کربلا تکرار میشود. خون یحیی فلسطین را زنده میکند و یحیی در کالبد تکتک زنان و مردان سرزمینش تکثیر میشود.
شماره ۴۲۵۶ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
خون یحیی