حانیه قاسمیان، خبرنگار گروه جهانشهر: از ۷ اکتبر بسیاری از جنبههای رژیم و جامعه صهیونیستی ازجمله وابستگی بیرحمانهاش به نیروی نظامی، انسانیتزدایی از فلسطینیان و درخواست وفاداری بیقیدوشرط به قومیت بهشدت افزایش یافته است. فاجعه انسانی حال حاضر در غزه بیسابقه و غیرقابلمقایسه با هیچچیز دیگری است که پیش از این وجود داشته است. این وضعیت، یک جنایت جنگی مداوم است که افق پایان آن قابلتصور نیست؛ این یکی از بدترین فاجعههای ساخت بشر در قرن بیستویکم و مساله اخلاقی محوری دوران ما به شمار میرود. برخلاف آنچه رسانههای جریان اصلی غربی اغلب تکرار و تبلیغ میکنند، این فاجعه مقصرانی فراتر از نتانیاهو و کابینه جنگیاش دارد. یک جامعه کامل پشت این کشتار و پاکسازی قومی ایستاده است. کلیت جامعه رژیمصهیونیستی مسئولیت آنچه را بر غزه تحمیل کرده برعهده دارد.
تحولی اجتماعی که این جنایات را ممکن ساخت، از ۷ اکتبر آغاز نشد؛ حرکت تدریجی رژیمصهیونیستی به سمت راستافراطی طی حداقل 20 سال- اگرنه بیشتر- اتفاق افتاده است. ریشههای ایدئولوژیک آن به دورتر از اینها برمیگردد و سیاستهای پاکسازی قومی و گسترش یهودی از زمان آغاز سکونت سازمانیافته یهودیان در فلسطین در اوایل قرن بیستم از ویژگیهای پروژه صهیونیستی بوده است. بااینحال اگر این ویژگیهای رژیمصهیونیستی برای جهانیان امری آشکار نبودهاند، قابلتوجهترین نتیجه ۷ اکتبر، نمایش این اکثریت حامی جنگ روزافزون و تجاوز و غارت به جهانیان است.
لایه نازک لیبرال- دموکراسی که حس نرمال بودن شهرکنشینی و اشغال را به غرب القا میکرد و جنایتهای یک رژیم آپارتاید را میپوشاند، حالا پاره شده و درهای عمیق از نفرت را نمایان کرده است. به نظر میرسد ۷ اکتبر همه عناصر ساختاری نهفته در دولت آپارتاید صهیونیستی را بیدار کرده است.
7 اکتبر؛ برملاکننده خشونت جامعه اسرائیلی
رویدادهای ۷ اکتبر نقطهعطفی در زندگی شخصی هر صهیونیستی و همچنین یک شکست تروماتیک در آگاهی جمعی رژیمصهیونیستی بهشمار میرود. جنگ در غزه همچنین به شیوههای قابلتوجهی بر جامعه رژیمصهیونیستی تأثیر گذاشته که معمولا پشت ۷ اکتبر و هر آنچه از آن زمان اتفاق افتاده، پنهان مانده است.
فضای فیزیکی واقعی قابلدسترسی برای غیرنظامیان صهیونیستی از زمان آغاز جنگ بهطور چشمگیری کاهش یافته است. در روزهای اولیه جنگ، مقامات صهیونیستی از حدود 300 هزار شهروند صهیونیستی خواستند خانههای خود را ترک کنند. درحالیکه تخلیه مناطق جنوبی به دلیل حضور نیروهای مقاومت فلسطینی ضروری بود، تخلیه جبهه شمالی با لبنان اقدامی محتاطانه بود که رژیمصهیونیستی آن را برای حفظ جان شهرکنشینان شمال از ترس عملیاتهای حزبالله از یک سال قبل به کار بست.
در شمال، درطول مرز لبنان، حدود 60 هزار آواره هنوز در مناطق دور از خانههای خود بهسر میبرند، درحالیکه شهرها و کیبوتصهای سابق آنها به شهرهای متروکهای تبدیل شده که تنها توسط سربازان صهیونیستی اشغال شدهاند و خانهها و زمینهای کشاورزی آنها بهطور سیستماتیک توسط آتش مستقیم حزبالله و آتشسوزیهای بعدی ویران میشوند. اسکان شهرکنشینان در هتلها و مراکز اقامتی، گروه بزرگی از صهیونیستهای بیخانمان را ایجاد کرده است. برخی کیبوتصها بهطور انبوه با دیگران در مناطق مرکزی ادغام شدهاند، اما دهها هزار نفر از اشغالگران هنوز در کیبوتصهای مختلف در اراضی اشغالی آواره بوده و به خانوادهها یا همکاران خود وابستهاند و درحال پرسیدن این سؤالند که آیا آوارگی آنها دائمی خواهد بود یا خیر؟ بدون امید به آنکه بعد از یک دوره یکساله جنگ فرسایشی که هنوز ادامه دارد آیا دوباره به شمال بازخواهند گشت؟
به گفته تایمز آف اسرائیل، این تصور که رژیمصهیونیستی شمال را از دست داده، از قویترین احساسات در مورد جنگ است و احتمالا بزرگترین شکست اعتمادبهنفس دولت رژیم پس از فاجعه ۷ اکتبر به شمار میآید. درحالیکه برخی این فقدان حاکمیت را بهعنوان بهای تهاجم مستمر به غزه میبینند، واقعیت آوارگی عمدتا بهعنوان ابزاری برای تبلیغات جنگطلبانه رژیم مورداستفاده قرار گرفته که به گسترش جبهه شمالی منجر شده، امری که ما در چند هفته گذشته شاهد آن بودهایم.
چهارنعل بهسمت دیکتاتوری
قبل از ۷ اکتبر، جامعه رژیمصهیونیستی در میانه نبردی شدید درباره طرح اصلاحات قضایی دولت نتانیاهو بود که تهدید میکرد قوه قضائیه را تضعیف کند و اختیارات بیسابقهای به قوه مجریه رژیم بدهد. این اصلاحات بخشی از مجموعه وسیعتری از سیاستها بود که هدف آن تسهیل الحاق و اشغال رسمی کرانه باختری بود. اعتراضات گستردهای علیه این اصلاحات از ژانویه درحال برگزاری بود، اما ۷ اکتبر تمام جامعه یهودی رژیمصهیونیستی را حول یکمحور متحد کرد و به دولت اجازه داد تحتپوشش جنگ، برنامه دیکتاتوری خود را با استفاده از ابزارهای دیگر دنبال کند.
در هفتههای اول پس از ۷ اکتبر، رژیمصهیونیستی موج وسیعی از تحقیقات، بازداشتها و اتهامات علیه شهروندان فلسطینی کرانه و نیز اعراب داخل اراضی اشغال به اتهام «تحریک به خشونت» و «حمایت از تروریسم» را آغاز کرد. بسیاری از آنها بهخاطر پستهای رسانههای اجتماعی، ازجمله ابراز همدردی و درد نسبت به رنج مردم غزه، دستگیر شدند. دادستان کل به پلیس اجازه گستردهای برای بازداشت مظنونان داد. شهروندان در بازداشتهای طولانیمدت رنج میبردند و گزارشهایی از خشونت فیزیکی و رفتار تحقیرآمیز دریافت میکردند. خبرنگاران فلسطینی شاغل در رسانههای بینالمللی نیز هدف سوءاستفاده، بازداشت، محدودیتهای خودسرانه و در بسیاری از موارد، ممنوعیتهای قانونی قرار گرفتند.
سرکوب پلیس با آزار و اذیت و خشونت وسیع سازماندهیشده توسط غیرنظامیان و گروههای راستگرای افراطی همراه بود که درمقابل، تقریبا با هیچ پاسخی از طرف پلیس مواجه نمیشوند. فلسطینیها در محلهای کار، مدارس و مکانهای عمومی تهدید میشدند که این امر فضایی از ترس و سکوت را ایجاد میکرد. آزار و اذیت بهویژه در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی رایج بود، درحالیکه مقامات معمولا هیچگونه حفاظت یا حمایتی ارائه نمیدادند. این سرکوب علیه فلسطینیها بخشی از روند سیاسیسازی بسیار خطرناک پلیس و حرکت جامعه رژیمصهیونیستی به سمت پلیسی شدن بود؛ اتفاقی که با انتصاب ایتامار بنگویر بهعنوان وزیر امنیت ملی آغاز شد. بنگویر پس از دریافت مسئولیت شروع به انتصابات سیاسی در سمتهای ارشد پلیس کرد، بهویژه کسانی که تمایل به خشونت و آمادگی برای سرکوب خشونتآمیز اعتراضات را نشان میدادند. ۷ اکتبر هم روند تبدیل پلیس رژیمصهیونیستی به سلاح کشتار و هم تأسیس دیگر نیروهای شبهنظامی راستگرا را تسریع کرد.
بنگویر همچنین حدود 900 «واحد پاسخ اضطراری» را تأسیس کرد که متشکل از داوطلبان شهرکنشین مسلح به تفنگهای تهاجمیاند. این واحدها که بهطور سریع و بدون آموزش، انضباط یا نظارت مناسب ایجاد شدهاند، اکنون در شهرها و روستاهای سراسر رژیم (ازجمله قدس شرقی و شهرهای مختلط یهودی- فلسطینی درون خط سبز) فعالیت میکنند و به کشتار و ارعاب غیرقانونی ساکنان کرانه باختری و مناطق فلسطینی میپردازند.
گسترش سلطه شهرکنشینان
درحالیکه بنگویر بر آتشافروزی در داخل رژیمصهیونیستی تمرکز کرده بود، شریک او، بزلل اسموتریچ، نماینده شهرکنشینان یهودی افراطی در دولت، به حمایت از حوزه انتخابی خود در کرانه باختری تحتاشغال پرداخت. براساس توافق ائتلاف، علاوهبر سمت خود بهعنوان وزیر دارایی، اسموتریچ مسئول اداره مدنی و هماهنگکننده فعالیتهای دولتی در سرزمینها (COGAT) نیز شده است؛ دو نهاد حاکم بر تمام جنبههای زندگی مدنی در منطقه C کرانه باختری. او همچنین مجاز به تأسیس نهاد مدنی جدیدی به نام «اداره شهرکنشین» شده که مسئول تمام جنبههای زندگی در مستعمرات است که قبلا تحت فرماندهی نظامی قرار داشتند. این بازسازی اداری بهآرامی زمینهساز الحاق de facto شهرکنشینها شد.
از ۷ اکتبر، اسموتریچ از مسئولیتهایی که به او واگذار شده، بهطور کامل استفاده کرده تا به ترویج پاکسازی قومی و گسترش شهرکنشینها در کرانه باختری بپردازد. همچنین این سال رکوردی در تأیید برنامههای جدید ساخت و تلاشها برای قانونیسازی مجدد نقاط و خانههای غیرقانونی، برخی روی زمینهای خصوصی فلسطینیان، بود. از آغاز جنگ، 24 نقطه جدید تأسیس و دهها جاده جدید آسفالت شدهاند.
خشونت شهرکنشینان علیه فلسطینیان پیش از ۷ اکتبر به بالاترین حد خود رسیده بود و از آن زمان نیز بدتر شده است؛ خشونتی که اغلب با مشارکت فعال پلیس و ارتش و با حمایت بهاصطلاح غیرنظامیان صهیونیست انجام میشود. نزدیک به هزار حمله خشونتآمیز در سال جاری ثبت شدهاند. فعالان حقوق بشر گزارش میدهند به دلیل جذب بسیاری از مستعمرهنشینان بهعنوان نیروی ذخیره، تشخیص بین شهرکنشینان و نظامیان غیرممکن شده و حملهکنندگان تقریبا از هرگونه مجازات مصونند.
انسانیتزدایی و تأیید جنایت
بیانهای انسانیتزدایانه نسبت به فلسطینیان که امروزه در جامعه رژیمصهیونیستی شاهد آنیم، بیسابقه است. رژیمصهیونیستی در حال آمادهسازی برای یک وضعیت جنگ دائمی است. این انسانیتزدایی عمیق، به هیچ وجه در روز 7 اکتبر متولد نشد. این انسانیتزدایی با تقویت رسانههای رژیمصهیونیستی تشدید میشود که بهطور داوطلبانه مواضع نظامی اتخاذ میکنند. رسانههای خبری صهیونیستی بهطور سیستماتیک گزارشهای مربوط به تلفات و رنجهای غیرنظامیان در غزه را سرکوب کردهاند و بیشتر آنها به جز منابع نظامی رژیمصهیونیستی، منابع دیگری را ذکر نمیکنند. به جز چند گزارشهای گاهبهگاه در هاآرتص، صهیونیستها با تصاویر و گزارشهای دلخراش که تمام جهان در حال تماشای آن است، مواجه نمیشوند.
ساختن یک پادگان یهودی
در طول سال گذشته ما شاهد نظامیسازی بیشتر یک جامعه بهطور خاص نظامیشده بودیم. یهودیان صهیونیست از همه اقشار جامعه بهطور فعال به دیدگاهی که راستگرایان مذهبی برای رژیمصهیونیستی ترویج میدهند، میپیوندند. دیدگاهی که رژیمصهیونیستی را بهعنوان یک اسپارتای یهودی در مدیترانه شرقی تجسم میکند، رژیمی جنگجو و جنگطلب تحت راهنمایی خدا که جنگی مقدس و ابدی علیه عربها به راه میاندازد. روایت نظامی غالب درمورد ۷ اکتبر این بود که رژیمصهیونیستی بیش از حد به مفهوم «یک ارتش کوچک و هوشمند» متکی است که براساس فناوری، اطلاعات بسیار مؤثر و نیروی هوایی قوی استوار است. فروپاشی دفاعهای ارتش رژیمصهیونیستی در غزه، توافقی میان کارشناسان نظامی صهیونیستی ایجاد کرد که ارتش به مردان و تانکهای بیشتری برای دفاع از مرزها و مدیریت اشغال نیاز دارد. با این حال، گسترش دائمی نیروهای مسلح در یک رژیم نسبتا کوچک مانند رژیمصهیونیستی، پیامدهای اجتماعی وسیعتری خواهد داشت. بسیاری در اراضی اشغالی بر این باورند که این نظامیسازی مفرط از جمله اشغال مجدد غزه و شاید ایجاد یک «نوار امنیتی» در جنوب لبنان نیاز به افزایش مدت خدمت نظامی برای مردان دارد. ارقامی که در رسانههای صهیونیستی ذکر شده، شامل افزایش خدمت اجباری از سه به چهار سال و الزامات خدمت ذخیرهای تا یکصد روز در سال است. الزام سربازی برای جامعه فوقارتدکس که قبلا موضوعی پرچالش بوده است اکنون به یک سوال نظامی فوری تبدیل شده است. به عبارت دیگر، رژیمصهیونیستی برای یک وضعیت جنگ دائمی آماده میشود. این دیدگاه برای آینده نیز پیامدهای اقتصادی وخیمی دارد. جنگ دائمی به معنای یک اقتصاد جنگ دائمی است. سرمایهگذاری افزایشیافته در ارتش —درسیستمهای تسلیحاتی، آموزش، پرسنل و... —به هزینه خدمات اجتماعی تمام خواهد شد. علاوه بر این، بار افزایش خدمت نظامی بهطورمستقیم بر بهرهوری رژیمصهیونیستی تأثیر میگذارد، زیرا سربازان ارزش اقتصادی تولید نمیکنند.











