حانیه قاسمیان، خبرنگار گروه جهانشهر: شهید سیدحسن نصرالله، حزبالله را اکنون به یک حزب سیاسی نظامی با سنتهای ریشهدار تبدیل کرده است. صفوف آن به دهها هزار عضو گسترده شده و دارای رهبران نظامی و سیاسی است که میتوانند مسیر مقاومت را ادامه دهند؛ حتی اگر تلفات و دشواریها شدید باشد. این همان چیزی است که در روزهای آینده اثبات خواهد شد.
مهم این است که با ورود به ماه اکتبر۲۰۲۴، جنگ وارد مرحلهای کاملا جدید شده است. این مرحله جدید با آنچه طوفان الاقصی به همراه داشت قابل مقایسه است و همانطور که تا به امروز دیده میشود، جنگ در نوار غزه همچنان در مسیر پیروزی و کنترل ابتکار عمل نظامی پیش میرود.
هرچند که در مرحله جدید جنگ در لبنان، ارتش رژیمصهیونیستی تلاش کرده ابتکار عمل را در دست گیرد و بهویژه در زمینه ترور، برتری خود را نشان داده است، اما ترور نمیتواند به تنهایی یک جنگ را پیروز کند و نشاندهنده پیروزی قطعی رژیم نیست. ترور تنها تاثیرات فردی و معنوی دارد، اما موازنه قدرت نظامی و سیاسی حاکم بر جنگ را تغییر نمیدهد.
حزبالله بدون شک با از دست دادن فرماندهان بزرگش آسیب دیده است، اما تواناییهای نظامی، حمایت مردمی و سیاسی، و حقانیت آرمانش همچنان پابرجاست. تجربههای قبلی نیز این امر را نشان دادهاند. طبعا، تایید این وضعیت، مستلزم گذشت روزها و هفتههای آینده است. حزبالله باید به ابتکار عمل بازگردد و از تواناییهای نظامی خود و حمایتهای مردمی و منطقهای که دارد بهرهبرداری کند.
نباید ترورها دیدگاه درست از موازنه قدرت جهانی، منطقهای، فلسطینی و عربی (محور مقاومت) را خدشهدار کنند. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی روزبهروز منزویتر و ضعیفتر میشود و تنها به خاطر اختیاراتش بهعنوان رئیس دولت، همچنان بر موضع خود پافشاری میکند.
شهادت
ساعت 6:30 در پایتخت لبنان است. ضاحیه جنوبی بیروت بزرگترین حمله رژیمصهیونیستی از زمان جنگ ۲۰۰۶ تاکنون را تجربه میکند. بمبها تمام بیروت را لرزاندند، تعداد کشتهشدگان هنوز مشخص نیست و صحبت از یک کشتار میشود. فاجعهای دیگر؟ شاید آغاز یک سناریوی فاجعهبار که ماههاست از آن پروا میکنند. شایعهای وحشتناک در حال گردش است؛ دبیرکل حزبالله شهید شده است.
چند ساعت بعد، این خبر تایید میشود. سیدحسن نصرالله شهید شده و ارتش رژیمصهیونیستی اندکی بعد از ساعت ۱۱ صبح این خبر را اعلام کرد. هیچکس نمیداند آینده چه خواهد شد. عروج ناگهانی این چهره افسانهای، لبنان و منطقه را به سوی ناشناختهها فرو میبرد. اما شنبه کتاب تاریخ ورق میخورد. او ۳۲ سال پیش بهعنوان رهبر حزب انتخاب شد و سپس تنها نیروی مسلحی در شام را هدایت کرد که توانایی مقابله با دشمن صهیونیستی را داشت. او به چهره نمادین مقاومت تبدیل شد. با آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ و سپس جنگ 33 روزه ۲۰۰۶، او یک افسانه در اطراف نام خود ساخته بود. هم فرماندهای نظامی، هم رهبری سیاسی و هم نمادی کاریزماتیک؛ در میان عربها او بهعنوان ناصر جدید توصیف میشد.
تولد یک افسانه
در ابتدا، جنگ داخلی لبنان بود. دوران کودکی و نوجوانی سید تحت تاثیر این درگیری بود. شهید سیدحسن تنها پانزده سال داشت که منازعات داخلی لبنان آغاز شد. خانواده نصرالله در نبا، محلهای در حومه شرقی بیروت، زندگی میکردند که حتی قبل از شروع رسمی درگیریها، مستعد خشونت بود. خانواده ابتدا در سال ۱۹۷۴ و سپس در سال ۱۹۷۵ مجبور به تغییر مکان زندگی شدند؛ زمانی که شبهنظامیان یک گروه مسیحی، ساکنان مسلمان را از منطقه سینالفیل که خانواده یک سال قبل در آنجا پناه گرفته بودند، اخراج کردند.
این بار آنها در جنوب، در روستای کوچک البازوریه، نزدیک صور سکونت گزیدند، جایی که پدرش، عبدالکریم، اصالتا اهل آنجا بود. سالهای ابتدایی جنگ عمدتا دوران بیداری سیاسی بود. از نوجوانی، سیدحسن نصرالله تحت تاثیر روحانیون شیعه نزدیک به انقلابیون ایرانی و مخالف نیروهای سکولار چپگرا، چه لبنانی و چه فلسطینی، قرار گرفت. در البازوریه، او در مصاحبهای با نداءالوطن در سال 1993 گفت: «این نیروهای سکولار بسیار قوی بودند... هیچ مومن پرشوری وجود نداشت... بنابراین، علاقه اصلی من حول تشکیل چنین گروهی از جوانان مذهبی بود.»
با این حال، این محیط به فرهنگ شیعهای آغشته بود که در آن احساس طرد و بیعدالتی وجود داشت. این جامعه شیعی که بهطور تاریخی به حاشیه رانده شده بود، شهید امام موسى صدر را بهعنوان سخنگوی خود در آن زمان داشت و حسن نصرالله بعدها اعتراف کرد که ساعتها در برابر پرتره امام که در ورودی مغازه پدرش آویزان بود، به تفکر پرداخته است.
تهاجم رژیمصهیونیستی در سال ۱۹۸۲ نقطه عطفی در زندگی جامعه شیعی لبنان و این مرد بود. در حالی که نبیه بری، رئیس حزب امل اسلامی از سال ۱۹۸۰، تصمیم به شرکت در کمیته نجات ملی گرفت که در کنار بشیر جمیل قرار داشت، شاخهای از ساختار این حزب به رهبری حسین الموسوی که دو سال بعد «حزبالله» را تاسیس کرد، شکل گرفت.
آن طور که آوریلی داهر، پژوهشگر و مدرس در دانشگاه پاریس-دوفین مینویسد از جولای همان سال، حسن نصرالله به «اولین گروه از جوانان شیعه که در اردوگاه جانتا در بقاع تحت نظارت پاسداران ایرانی آموزش میدیدند» پیوست. مقاومت اسلامی در لبنان متولد میشود. این گروه تبدیل به بازیگری تمامعیار در درگیریهای لبنانی شده و در عین حال یک پیوند ارگانیک -هم از نظر ایدئولوژیک، مذهبی، نظامی و مالی- با مهد خود، ایران، ایجاد و حفظ میکند. برای این جوان، که در آن زمان ۲۲ ساله بود، تعهد سیاسی اکنون بر همه تعهدات دیگر غلبه یافته بود. او در مصاحبه معروفش با نداءالوطن میگوید: «پس از سال ۱۹۸۲، جوانی، زندگی و زمان ما در حزبالله ادغام شد.» دهه آینده برای او به یکی از صعودهای شگفتانگیز در درون این حزب تبدیل خواهد شد.
در سال ۱۹۸۷، سیدحسن نصرالله در ۲۷سالگی بهعنوان رئیس شورای اجرایی در بالاترین مقام سازمان منصوب شد؛ شورای مشورتی (شورا). در طول درگیریهای لبنان، به نظر میرسید مشارکت او در مبارزات مسلحانه محدود بود. هرچند او از اواسط دهه ۱۹۸۰ یکی از کادرهای اصلی حزبالله به شمار میرفت، اما بیشتر بهعنوان یک مدیر توصیف میشد تا یک جنگجوی در میدان.
قاسم قاصر، تحلیلگر سیاسی نزدیک به حزبالله، توضیح میدهد: «او امور نظامی را تحت نظر دارد، اما وظیفهاش عمدتا سیاسی است و در معنای سنتی، یک جنگجو نیست.» با این حال، نقش او در سالهای درگیری بین امل و حزبالله (۱۹۸۸-۱۹۹۰) کمتر روشن است.
آوریلی داهر، پژوهشگر فرانسوی میگوید تقریبا مطمئن است که او در درگیریها شرکت نکرد و در آن زمان مسئولیتهای اداری در داخل حزب را برعهده داشت. اما یک منطقه روشننشده هنوز بر ابعاد دقیق مشارکت او سایه افکنده است. علی امین، روزنامهنگار و مخالف حزبالله، توضیح میدهد: «در زمان نبرد ضاحیه بهویژه، او یک رهبر نظامی بود. اگرچه یک مقام سیاسی داشت، اما ارتباط مستقیمی با مبارزات در میدان حفظ کرد.»
سالهای «صلح»
اگر سالهای درگیری نمایانگر نوعی غسل تعمید در سیاست بودند، دوره پس از جنگ بهعنوان سکوی پرتاب برای این رهبر جوان عمل کرد. ترور عباس الموسوی، دومین دبیرکل حزب، در حملهای صهیونیستی در فوریه ۱۹۹۲ او را به سرعت به بالاترین رده سیاسی رساند.
کادرهای حزبالله که نمیخواستند به دشمن احساس پیروزی بدهند، انتخابات یک جانشین را تسریع کردند؛ زمان محدودی بود، سیدحسن نصرالله بهعنوان (سومین) دبیرکل انتخاب شد و او باقی ماند و طی سالها موقعیت رهبری را ایجاد کرد که در منطقه نادر بود.
استراتژی سیاسی او که در طول دهه ۱۹۹۰ توسعه یافت، نخست به او اجازه داد تا یک گروه شبهنظامی کوچک را به حزبی تبدیل کند که به تدریج در نهادهای کشور ادغام شد. در این دوره پس از جنگ، دبیرکل جدید با کارت صلح و ادغام سیاسی بازی کرد. او خود را بهعنوان مرد عملگرایی و گشودگی درونجامعهای معرفی کرد. ادغام حزبالله در ساختار سیاسی لبنان در حال انجام بود و این حرکت در انتخابات ۱۹۹۲ دوازده نماینده و در سال ۱۹۹۶ نه نماینده کسب کرد.
در عین حال، سیدحسن رهبری یک خط نظامی جدید در برابر رژیمصهیونیستی را آغاز کرد. پایان درگیریهای درون شیعیان در سال ۱۹۹۰ به حزب اجازه داد تا فعالیت خود را به سمت «مقاومت» مجددا متمرکز کند. سیدحسن نصرالله به عمق این منطق رسید و نقشی کلیدی در این اتحاد داشت.
در تاریخ ۲۴ فوریه ۱۹۹۲، یک هفته پس از ترور عباس الموسوی، او در برابر جمعیتی که در مقابل یک مسجد در ضاحیه جنوبی جمع شده بودند، اعلام کرد که حرکت او آماده «انتقام» از شهادت رهبر سابق است. او از «مردم و احزاب سیاسی لبنانی، بهویژه مسیحیها، خواست که به مقاومت بپیوندند.» پیام واضح بود؛ اولین شلیک راکتها چند روز بعد انجام شد.
در سطح تاکتیکی با انتخاب سیدحسن نصرالله، یک انقلاب کوچک در درون حزب رخ داد. حزب پیش از سید ترجیح میداد از تکنیکهای جنگ پیشرفتهتر به جای حملات شهادتطلبانه دهه ۱۹۸۰ استفاده کند. دکترین نظامی حزبالله با رهبری سید تغییر کرد. دکترینی که توسط سید ارائه شد، هدفش ترکیب دو رویکرد بود؛ «این سیاست براساس مشاهده مقاومتهای فلسطینی و ویتنامی و بر مفاهیم معاصرتر بنا شده است: ترکیبی از تکنیکهای چریکی و جنگ مدرن.»
تحت رهبری او، نیروها حرفهایتر شدند، واحدها تخصصی شدند، تواناییهای اطلاعاتی بهبود یافت و میزان عملیات افزایش یافت. این استراتژی جدید احترام و تحسین نصرالله را به دنبال داشت. او بهطور مداوم بهعنوان رئیس حزب انتخاب شد و قوانین بهروزرسانی شد تا به او اجازه دهد برای بیش از دو دوره متوالی دوباره انتخاب شود.
سیاست توسعه به همراه مدیریت دقیق امور نظامی به او اجازه داد که به موازات آن، یک شخصیت متناسب را شکل دهد. مهارتهای سخنرانی او در دایرههای حزبی مورد توجه قرار گرفت و نام او به تدریج از نام حزب جدا نمیشد. اسطوره سیدحسن نصرالله در این دوران با هوشمندی و کاریزمای بیمثالش ظهور کرد.
چندین نقطه عطف کلیدی به برقراری برند جدید «نصرالله» در میان عموم لبنانی کمک کرد. در حالی که دهه ۱۹۹۰ با یک سری درگیریهای مسلحانه در جنوب مشخص میشود، حملات آوریل ۱۹۹۶، که در آن ارتش رژیمصهیونیستی صدها غیرنظامی را به گلوله بست، دبیرکل حزبالله را بهعنوان قهرمان دفاع ملی به همه مردم لبنان معرفی کرد.
در 16 روز درگیری، نیروهای سید ۶۳۹ موشک به سمت رژیمصهیونیستی شلیک میکنند. او در شبکه المنار اعلام میکند: «روزهایی که مردم ما را میکشتند بدون اینکه ما انتقام بگیریم، به پایان رسیده است.» مدتی بعد، در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۷، شهادت پسرش هادی بعد جدیدی از شخصیت او را نمایان میکند که افکار عمومی بیشتر با آن احساس قرابت کردند. این رویداد همچنین تصویر یک رهبر نظامی-دفاعی محکم را اعتباربخشی میکند که آماده فداکاری شخصی برای آرمان بزرگتر است. او در سخنرانی روز بعد از شهادت پسر بزرگش میگوید: «ما، رهبری حزبالله، فرزندان خود را با حسادت نگه نمیداریم.»
سرانجام، آزادی جنوب در ۲۵ مه ۲۰۰۰، امکان اثبات اینکه استراتژی نظامی او کارساز است را فراهم میکند. پس از 18 سال اشغال، دشمن عقبنشینی میکند. ناگهان چند هفته پیش از تاریخ اعلامشده، در حین اینکه در این پروسه صهیونیستها متحدان مزدور خود تحت عنوان ارتش جنوب لبنان را رها میکنند، حزبالله به آنچه که ارتشهای عربی از رسیدن به آن عاجز بودند، میرسد.
رسانههای حزب این تسلسل را صحنهسازی میکنند و تصاویر صحنههای جشن را پخش میکنند. در خیابانهای جنوب آزادشده، فریاد «خدای بزرگ، نصرالله را حفظ کن!» به گوش میرسد. با این موفقیت بزرگ، نام سیدحسن نصرالله در سراسر منطقه طنینانداز میشود. در راس یک حزب شبهنظامی غیردولتی که اکنون در دیدگان لبنانیها جا افتاده است و روی زمین تواناییها و شایستگیهای نظامی-دفاعی خود را ثابت کرده، رهبر حزبالله به دهه جدیدی با سرمایه اجتماعی قابل توجه وارد میشود.
اسطوره سید با جنگ تموز ۲۰۰۶ شکستناپذیر میشود
در طول 33 روز عملیات، ۷۰۰۰ بمب به سمت سرزمینهای لبنان پرتاب میشود و در مقابل، حدود ۴۰۰۰ راکت توسط حزبالله به سمت رژیمصهیونیستی شلیک میگردد. با ۱۱۲۵ شهید، بیش از ۴۰۰۰ زخمی و یک میلیون آواره، تلفات بسیار سنگین است. با این حال، هزینههای انسانی و مادی تاثیری بر تعبیر جامعه از این رویداد ندارد. سیدحسن نصرالله بهعنوان آخرین دژ در برابر ماشین جنگی رژیم صهیونیستی شناخته میشود.
او به یک قهرمان ملی تبدیل میشود و میگوید این «پیروزی حتی بزرگتر از سال ۲۰۰۰» است. او توضیح میدهد که «مدل جدید» براساس رویکرد تهاجمی به «مقاومت» بنا شده است و دیگر به موضع دفاعی محدود نمیشود. این سلسله رویدادها تحول شیوهها و ظهور فرآیندهای جدید برای بسیج نیروها و ترساندن دشمن را نشان میدهد.
بلاغت او، هنر سخنرانیاش و تسلطش بر تصاویر به او این امکان را میدهد که پیامها را منتقل کند و بر روحیه عمومی تاثیر بگذارد. اگرچه او نماد مقاومت علیه متجاوز است، سیدحسن نصرالله طراح اصلی عملیات نیست و این عملیات تحت هدایت دو مقام نظامی بزرگ آن زمان -شهید عماد مغنیه، مقام ارشد نظامی حزبالله، و شهید قاسم سلیمانی، رئیس سابق نیروی قدس سپاه پاسداران ایران- قرار دارد.
آوریلی داهر، نویسنده و پژوهشگر فرانسوی در این رابطه میگوید: استراتژی «بهطور جمعی طراحی شده است» و «ارتباطات او با اتاق عملیات دائما برقرار بوده است، حتی زمانی که او در آنجا حضور نداشته.»
از یک گروه نظامی به یک حزب سیاسی
سید پس از پیروزی در جنگ 33روزه متوجه میشود که مردم جنوب نیاز به ترمیم پس از جنگ دارند؛ بنابراین از سال ۲۰۰۶ به بعد، جبهه جنوبی تثبیت میشود و حزبالله واکنش به تعرضات روزانه رژیمصهیونیستی را در سطح نظامی، غیر گسترده نگاه میدارد. سخنرانیهای سید هنوز هم بار بلاغی خود را حفظ میکنند، اما در قوانین درگیری در مرز رژیم صهیونیستی و لبنان بهطور کامل تجدید نظر میشود و «مقاومت» به یک عمل تبدیل میشود. جنبش شیعیان جنوب لبنان دوباره در صحنه سیاست داخلی سرمایهگذاری میکند، بهویژه پس از خروج نیروهای سوریه در ۲۶ آوریل ۲۰۰۵، سید به اهمیت سرمایهگذاری سیاسی داخلی بیشتر و بیشتر پی میبرد.
نفوذ حسن نصرالله فراتر از دستاوردهای نظامی اوست؛ او نقش مهمی در شکلگیری هویت سیاسی حزبالله در لبنان ایفا کرده است. نصرالله با درک اهمیت مشارکت سیاسی، توانست حزبالله را به یک حزب سیاسی برجسته تبدیل کند.
پس از پایان جنگ داخلی، نصرالله بر لزوم درگیر شدن حزبالله در سیاست تاکید کرد و این امر منجر به مشارکت این سازمان در انتخابات پارلمانی شد. این تصمیم استراتژیک به حزبالله این امکان را داد تا مشروعیت کسب کند و خود را بهعنوان یک بازیگر کلیدی در حکمرانی لبنان تثبیت سازد.
یکی از دستاوردهای مهم نصرالله، توانایی او در ایجاد اتحادها در میان فراکسیونهای سیاسی مختلف بود. با ارتباط با گروههای سیاسی متنوع، از جمله گروههای مسیحی و سنی، او به ایجاد همکاری و گفتوگو کمک کرده و حزبالله را بهعنوان یک بازیگر مرکزی در صحنه سیاسی لبنان معرفی کرد. این رویکرد فراگیر به تقویت حس وحدت ملی و تلاش جمعی برای حل چالشهای لبنان کمک کرد.
سبک رهبری نصرالله که با ارتباط قوی و جذابیت همراه بود، این امکان را در اختیار او قرار داد تا با مردم ارتباط برقرار کند. سخنرانیهای او معمولا بر موضوعات کرامت، مقاومت و مسئولیت جمعی تاکید میکردند و از این طریق حمایت بخشهای مختلف جامعه را جلب میساخت. تعهد او به رفع نیازهای مردم لبنان اعتبار حزبالله را بهعنوان یک نیروی سیاسی که واقعا نماینده منافع خود است، تقویت کرده.
در حالی که چالشها در صحنه سیاسی وجود دارد، از جمله انتقادها از نقش نظامی حزبالله، تعهد نصرالله به فرآیند سیاسی مشهود بود. توانایی او در ناوبری در پیچیدگیهای لبنان و دفاع از حقوق جامعه شیعه به تثبیت موقعیت او بهعنوان یک رهبر محترم کمک کرد.
نفوذ سیدحسن نصرالله در سیاست لبنان نشاندهنده تعهد او به ایجاد یک جامعه همبسته بوده است، در حالی که ماموریت حزبالله را پیش میبرد؛ دستاوردهای رهبری او همچنان نقش حیاتی در شکلدهی به آینده لبنان و منطقه ایفا خواهد کرد.
سید و تقویت اتحادهای منطقهای
رهبری سیدحسن نصرالله در حزبالله تاثیر قابلتوجهی بر ژئوپلیتیک منطقه داشته است؛ بهویژه از طریق اتحادهای این سازمان با ایران و سوریه. این محور سهگانه، حزبالله را به یک بازیگر کلیدی در چشمانداز خاورمیانه تبدیل ساخته و نقش آن را بهعنوان مدافع منافع ملی و حاکمیت تقویت کرده است.
از ۲۰۱۱ تا امروز، تحولات منطقهای ناشی از قیامهای بیداری اسلامی، اولویتها را برای تهران و رهبر حزبالله تغییر میدهد. بهطور رسمی در نام مبارزه با «تکفیریها»، نیروها از سال ۲۰۱۳ بر زمین سوریه متمرکز میشوند.
در عراق و یمن، نیرویی برای مشاوره و نظارت بر متحدان محلی «محور مقاومت» تشکیل میشود. قدرتمندترین سازمان شبهنظامی غیردولتی جهان به متحد اصلی ایران در منطقه تبدیل میشود. حنین غدار، پژوهشگر موسسه واشنگتن در اینباره مینویسد: «از یک گروه کوچک مقاومت لبنانی، حزبالله به یک جزء اساسی از محور مقاومت تبدیل شده است.»
از زمان شکلگیری، حزبالله رابطهای قوی با ایران برقرار کرده که حمایتهای اساسی در زمینه آموزش نظامی و منابع به آن ارائه داده است. این اتحاد به حزبالله این امکان را داده است که دینامیکهای پیچیده منطقهای را مدیریت کرده و بهعنوان صدای مقاومت در برابر تجاوزات خارجی عمل کند. تحت رهبری نصرالله، حزبالله موقعیت خود را بهعنوان یک بازیگر کلیدی در دفاع از منافع شیعه در سراسر جهان عرب تثبیت کرده است.
سوریه نیز در این اتحاد نقش حیاتی ایفا کرده است؛ بهویژه با نزدیک شدن حزبالله به دولت اسد در خلال جنگ داخلی سوریه. حمایت نصرالله از سوریه نهتنها به تقویت دولت اسد کمک کرد بلکه به حزبالله این امکان را داد که قابلیتهای نظامی و نفوذ منطقهای خود را حفظ کند. این همکاری، مفهوم امنیت جمعی را در میان کشورهای همپیمان تقویت کرده و حزبالله را بهعنوان یک نیروی تثبیتکننده در یک منطقه آشفته معرفی کرده است.
تاکید نصرالله بر مبارزات مشترک علیه دشمنان مشترک، در جهان عرب نفوذ کرده و احساس همبستگی را میان کسانی که بهدنبال تاکید بر حقوق و مقاومت در برابر مداخلات خارجیاند، ارتقا داده است. با قرار دادن حزبالله در دل یک جنبش بزرگتر محور مقاومت، او به ایجاد هویتی پایدار برای حزبالله کمک کرده است که به آن اعتبار میبخشد.
این وابستگیهای استراتژیک به نصرالله و به تبع آن به حزبالله این امکان را میدهد که در صحنه جهانی و منطقهای تاثیرگذار باقی بمانند. نصرالله بهعنوان یک رهبر که بهشدت به اصول خود پایبند است، به برقراری روابط محکم با همپیمانان و همفکران کمک کرده که میتواند به حل چالشهای آینده در خاورمیانه کمک کند.
درنهایت، رهبری نصرالله نهتنها بر حزبالله بلکه بر کل منطقه تاثیرگذار بوده و موقعیت آن را بهعنوان نیرویی مقاوم و تاثیرگذار تثبیت کرده است. این میراث بهطور قطع ادامه خواهد یافت و تاثیرات آن در تحولات آتی خاورمیانه به وضوح محسوس خواهد بود.