کسرا قنبری، خبرنگار: از قدیمالایام دوراهی تاریخی تجربه زیسته یا علم و آگاهی، اول پیش روی فلاسفه و بعد هنرمندان بوده است. وقتی ساموئل خاچیکیان و سیفالله داد سعی کردند عقابها و کانی مانگا را براساس مولفههای سینمای جنگ هالیوود بسازند، کمتر کسی فکر میکرد که این سینمای نوپا، توسط فیلمسازان جوانی که جنگ را ندیدهاند، سرپا بماند.
دهه ۶۰، دهه حماسهسرایی و قهرمانمحوری و سینمای پارتیزانی دفاع مقدس بود. خاچیکیان، قهرمانهایش را از بیموویهای هندی گرفته بود و جمشید حیدری با فیلم «مرز» -بهعنوان اولین فیلم سینمای دفاع مقدس- قهرمان را از مردم جدا کرده بود. اما سینمای دفاع مقدس به مرور بالنده شد. حاتمیکیا که سینمایش را با ساخت مستند در جبهه آغاز کرده بود، با «مهاجر» و «دیدهبان» در اواخر دهه ۶۰، اتمسفر واقعی جنگ را با آن آدمهای ساده و صمیمیاش، به مخاطب نمایاند و ملاقلیپور که خود فرزند جنگ بود، با آوردن فضاهای سورئالیستی و زوایای سوبژکتیو، بعد جدیدی از جنگ را پیش روی ما نهاد. دهه ۷۰ دهه پرداختن به مایههای عاطفی، روایی و ملودراماتیک دوران پساجنگ بود. فیلمسازان دهه ۸۰، دوربین خود را در زاویه دیگری از جنگ کاشتند. دهنمکی، سهگانه پرفروش «اخراجیها» را با توسل به کمدی عامهپسند ساخت. کاری که قبلتر، کمال تبریزی با فیلم خوب «لیلی با من است»، انجام داده بود. احمدرضا درویش هم با ساخت فیلم گران «دوئل»، بنیان ساخت فیلم جنگی تکنیکال و تکنولوژیکال را در این ژانر بنا کرد. فیلمهای این دهه یا از آن طرف بام میافتادند یا از این طرف. اوج حضیض سینمای دفاع مقدس را میتوان در این دوره دید.
اما دهه ۹۰ متفاوتتر بود. در این دهه فیلمسازان جوان در ابتدا با علم به اینکه احتمالا نمیتوانند فضایی را که ندیدهاند بازسازی کنند، به پشت جبهه رفتند و با توسل به موضوعاتی که لمسشان کرده بودند، آثار قابل احترامی ساختند. منیر قیدی با «ویلاییها» و نرگس آبیار با «شیار ۱۴۳»، به زنانگی مغفول مدفون در جنگ پرداختند. اصولا جوانهای تازهنفس این دهه برای پرداختن به مقوله دفاع، چهار راه را برگزیدند. اول؛ مثل دهه ۶۰ قهرمانپروری کردند با این تفاوت که بهجای تیپسازی، سعی کردند شخصیت بسازند. دوم؛ به سیر تحول کاراکتر اهمیت دادند نه روایت جنگ و با این کار بحث دفاع و جنگیدن را رقیق کردند. سوم؛ سینمای ضدجنگ را پیش گرفتند و به تاثیرات مخرب جنگ در بازماندگان و جان سالم بهدربردگان، پرداختند و چهارم؛ جنگ را در میدان مین و توپ و تانک خلاصه کردند.
مصداق مورد اول، فیلمهای بیخاصیتی مثل «منصور»، «آسمان غرب» و «تکتیرانداز» است. صاحبان این آثار، شخصیتپردازی را تنها در اعتراض کاراکتر اصلی به مافوقهایش میبینند. اینکه قهرمان آرمانخواه و ایدهآلیست ما، دائم معترض باشد و با مواضع چپش، بخواهد جلوی ناکارآمدی سیستم را بگیرد. همین. فیلمهایی مثل «رنجوسرمستی» و «عاشقها ایستاده میمیرند» که راه دوم را درپیش گرفتند، اغلب نتوانستند مثل ملاقلیپور، ذهنیات و سرگشتگیهای یک رزمنده را بنمایانند. آنها دغدغههای انسان مدرن را که برایشان ملموس است، جایگزین دغدغههای یک رزمنده دهه ۶۰ کردند، غافل از اینکه مخاطب نمیتواند چنین ترکیب ناموزونی را باور کند.
اما راه سوم به جاهای خطرناکی رفت، جایی که مرز بین ضدجنگ بودن و دفاع، باریک شد. «قصه عشق پدرم» از محمدرضا ورزی و «دلتنگیهای عاشقانه» از رضا اعظمیان که فقط ۷ نفر آن را در سینما دیدند، جزء این دستهاند. بله جنگ چیز خوبی نیست اما دفاع کردن و میهنپرستی چه؟ در این بین دیدگاه هرکس نترسد شهید میشود ما، جای خود را به هرکس بترسد کشته میشود داد.
مورد چهارم هم واقعا گریبانگیر این روزهای ژانر دفاع مقدس شده است. فیلمسازهای عزیز ما انگار میخواهند تمام کمبودهای سینماتیک و غیرسینماتیک خود را با توپ و بمب و خمپاره، روی سر تماشاگر بیچاره بریزند و با این داعیه که جنگ، بچهبازی نیست و همهاش گلوله و موشکباران است، ضعفهای فیلمنامهشان را پنهان کنند. «اتاقک گلی» و «آسمان غرب» از این دستهاند. برای هر پلان درون بالگرد آسمان غرب، میلیاردها تومان هزینه شده، درحالیکه جز سردرد و سرگیجه برای مخاطب، چیزی ندارد. «دسته دختران» منیر قیدی هم همینطور. روابط علی و معلولی در این فیلمنامهها روی هوا است، شخصیتها باسمهای و تختند و جز یک پوسته ظاهری خوشساخت، نشانی از دفاع مقدس ندارند. در میان نسل جوان، مهدویان با «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار»، خوب شروع کرد. هرچند این سبک بصری، به دلیل غریبه بودنش با تماشاگر ما، در ابتدا جذاب جلوه میکرد اما با گذشت زمان، اغراق آن در مستندنمایی، توی ذوق مخاطب زد.
تجربه زیسته و ذوق غریزی و شهودی آدمهایی مثل حاتمیکیا، ملاقلیپور و باشهآهنگر(«ملکه»، «سرو زیر آب»)، هدایتگر آنان در ساخت فیلم دفاع مقدسی بوده اما در مقابل نداشتن چنین تجاربی در سینماگران جوانتر، از غنای فیلمهای دفاع مقدس کاسته است. البته هستند کسانی مثل پیمان معادی(بمب؛ یک عاشقانه) و مهدی جعفری(۲۳ نفر) که جنگ را یا ندیدهاند یا در خلال آن نبودهاند، اما با درک درستشان از ساختار فیلمنامه و تبحرشان در روابط بین آدمها، آثار قابل توجهی ساختهاند و هستند فیلمسازان تازهای مثل هادی حجازیفر(موقعیت مهدی، عاشورا) که با عبور از سبک بصری مهدویان، در همان فیلم اول، مهر خود را پای اثرشان کوبیدهاند.
جنگندیدهبودن سینماگران جوان ما قطعا یک معضل در سینمای دفاع مقدس است. اما میتوان از این بحران با مطالعه و آموختن از آثار فیلمهای برجسته دفاع مقدس عبور کرد. نمونهاش مهدی شاهمحمدی که با فیلم «مجنون» نشان داد برای دفاع مقدسی بودن، لازم نیست حتما در خاکریز باشی. میتوان در عین جوانی، با مطالعه ادبیات دفاع مقدس، ساخت مستند، نشستن پای روایتهای شفاهی و سینهبهسینه، تماشای دقیق آثار قبلی و آسیبشناسی آنها، اندکی خوشسلیقگی و بلوغ و نبوغ فکری، دوربین خاموش این سینما را برای نسل زد، روشن کرد.
شماره ۴۲۳۷ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
انتخابهای فیلمسازان جوان دفاع مقدس
جنگندیدهها!











