زهرا طیبی، خبرنگار گروه نقد روز: براندازها در دامی که فکر میکردند برای ایران پهن کردهاند، افتادند. دوسالی از آنچه در پاییز1401 اتفاق افتاده گذشته اما همچنان آنها روی شیب سقوط قرار دارند. قرار بود پروژه براندازان در پاییز 1401 ایران را به فروپاشی نزدیک و به قول خودشان «کار را یکسره کند» اما براندازها درست روی موضوعاتی دست گذاشتند که باعث شد افکارعمومی جامعه ایرانی آنها را پس بزند و حتی نسبت به آنها ابراز تنفر کند. اتفاقی که اگرچه آنها تلاش کردند عامل شکست خود را نفوذ جمهوری اسلامی و تلاش برای تخریب آنها معرفی کنند اما نکتهای که به نظر میرسد، اپوزیسیون خارجنشین به آن کمتر توجه کرده این است که بخش زیادی از شکست آنها در بدنه اجتماعی جامعه ناشی از تصویری است که در جریان ناآرامیها از خود بروز دادند. در ادامه اشاره کردهایم به بخشی از عواملی که منجر به شکست براندازها در 1401 شد.
دیکتاتورهای ممنوعکننده شادی
یکی از عجیبترین اتفاقاتی که شاید برای اولین بار جامعه ایرانی در جریان اتفاقات 1401 با آن مواجه شد، این بود که شادی، لبخند و حتی انتشار عکسی که نشان دهد، همهچیز حتی در زندگی معمولی عادی است با فحش، ناسزا و توهین همراه بود. در این میان سلبریتیها، بلاگرها و شخصیتهای معروف، سیبل توهین و تحقیر قرار گرفتند. فضایی که براندازها حداقل در دنیای مجازی به راه انداخته بودند این بود که «آنها عزادارند» و همه باید با آنها همراه شوند. در فراخوانهای اعتصاب شرکت کرده، دست از کار بکشند و در صفحات مجازیشان ابراز نارضایتی کنند. اگر در این میان فردی نظر دیگری داشت و اساسا نمیخواست اظهارنظری در این رابطه داشته باشد، با توهین، تحقیر و فحاشی براندازها روبهرو میشد. اگر هم سلبریتی بود، رسانههای فارسیزبان تصویر او را منتشر میکردند، آن هم با این خط که این بازیگر در میان اتفاقات پاییز1401 موضعگیری نکرده و سکوت کرده است. همه آنچه در فضای مجازی در جریان این اتفاقات رخ میداد، تلاش برای برساخت این تصویر بود که نظام حکمرانی در حال فروپاشی است، مردم خود را کشته و مردم هم در اعتراض به این فضا کسبوکار خود را تعطیل کردهاند و ناراحتند. اما در واقعیت ماجرا، براندازها با رفتار دیکتاتورمآبانه خود تلاش میکردند تا به اجبار این جو را در میان مردم و فضای مجازی به وجود بیاورند. تلاشی که اگرچه در ابتدای امر تا حدی کار کرد و حتی باعث شد برخی متاثر از جو ایجاد شده اظهاراتی را در صفحات مجازی مطرح کنند اما ادامه پیدا کردن این امر منجر شد افکار عمومی به فضای ایجاد شده از جانب رسانههای فارسیزبان واکنش نشان دهند و آن را پس بزنند. حتی در مواردی برخی از بلاگرها و سلبریتیهای مجازی نسبت به این رفتار براندازها واکنش منفی نشان دادند و به آن اعتراض کردند. رفتار دیکتاتورگونه اپوزیسیون خارجی در مواجهه با افکار عمومی، درست در نقطه مقابل ادعاها و اظهاراتی قرار داشت که آنها در سه دهه اخیر علیه نظام حکمرانی ایران راه انداخته بودند. درحالیکه تلاش میکردند القا کنند در ایران دیکتاتوری حاکم است اما دقیقا در روزهای ناآرامی همانند دیکتاتورها عمل کردند. امری که باعث شد فاصله ایجاد شده میان براندازها و بدنه اجتماعی ایرانی عمیقتر شود و این سوال را از خود بپرسد «حالا که قدرت در اختیار آنها نیست به این شکل رفتار میکنند، اگر روزی قدرت در اختیارشان باشد، چگونه رفتار خواهند کرد؟»
شعار ایراندوستی و حمایت از تجزیهطلبها
شاید اگر پیش از 1401 گفته میشد تصویر شادی کردن از باخت ایران در تورنمنتهای بینالمللی، امری عادی خواهد بود که رسانههای فارسیزبان صراحتا از آن دفاع میکنند و در نقطه مقابل نیز شادی کردن از برد تیم ملی تقبیح میشود، عجیب و غیرقابل باور به نظر میرسید، اما در واقعیت این اتفاق رخ داد. رسانههای فارسیزبان این خط خبری را به راه انداختند که «تیم ملی ایران» نه. این« تیم جمهوری اسلامی است»، پس خوشحالی کردن از برد آن به معنی تایید نظام حکمرانی است. این خط خبری اگرچه پیش از این از جانب رسانههای فارسیزبان و برخی چهرههای اپوزیسیون دنبال میشد اما در 1401 با جدیت و صراحت بیشتری دنبال شد. مشخص بود آنچه با عنوان حمله به جمهوری اسلامی از جانب براندازها دنبال میشد، ضربه مستقیم به امر ملی و هرچیزی بود که رنگوبوی یک ملت شدن مردم را داشته باشد. اگرچه در نقطه شروع این کمپین در مواردی خط رسانهای و پروژهای براندازها دنبال شد و حتی تا آنجا ادامه پیدا کرد که فشار روانی زیادی را روی تیم ملی ایران در جامجهانی قطر به وجود آورد اما خیلی زود شکست خورد. علت آن هم این بود که اگرچه در ابتدای امر در فضایی برساخته، افکارعمومی در تله رسانهای اپوزیسیون افتاد اما در ادامه ماجرا خیلی زود این تصویر آشکار شد که براندازان نهفقط حکمرانی، بلکه ایران را هدف قرار دادهاند و همین باعث شد نسبت به تلاشهای بعدی آنها بیتوجهی نشان دهند. نقطه اوج تلاش رسانههای فارسیزبان برای ضربه به ایران و فاصلهگرفتن افکار عمومی ایران از آنها را میتوان در حمایت علنی آنها از گروهکهای تجزیهطلب جستوجو کرد. تریبون پیدا کردن گروهکهای تجزیهطلب در رسانههای فارسیزبان که ساکنان کردستان هنوز از اقدامات تروریستی آنها خاطرههای زیادی به یاد دارند، یک بخش ماجرا بود. بخش مهمتر القای این گزاره بود که مردم مناطق کردستان با این گروهها همراه و خواهان جداییاند. حمایت از تجزیهطلبها و تلاش برای تضعیف هرچیزی که رنگوبوی ملی بدهد، اگرچه در ابتدای روزهای ناآرامی وضوح و شفافیت پیدا کرد اما بهمرور زمان بدنه اجتماعی جامعه ایرانی را به این نتیجه رساند که اپوزیسیون خارجنشین فاصله زیادی با خواست، توقع و انتظارات جامعه ایرانی دارد و با این استاندارد حتی در کنار دشمنان ایران قرار دارد. پروژههای ضدملی براندازان یکی از عوامل مهمی بود که باعث شد جامعه ایرانی، دیگر اپوزیسیون خارجنشین و پس از آن چهرههای برانداز را نادیده بگیرد.
ما حتی نمیتوانیم خودمان را تحمل کنیم
اختلاف براندازها، جزء جدانشدنی اتفاقاتی بود که در پاییز 1401 رخ داد. براندازها حتی نمیتوانستند در راهپیماییهایی که در لندن، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی برگزار میکنند، چند دقیقهای کنار یکدیگر قرار بگیرند. همین موضوع این سوال را به وجود میآورد، براندازهایی که حتی نمیتوانند در راهپیمایی کنار یکدیگر قرار گیرند، چطور میخواهند در فردای براندازی کنار هم قرار بگیرند. به همین خاطر هم منشور همبستگی با حضور افرادی مثل حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد، نازنین بنیادی، رضا پهلوی، عبدالله مهتدی و چهرههایی مثل شیرین عبادی تشکیل شد. البته تشکیل همین منشور با این چهرهها نیز باب انتقادهای تازهای در میان براندازها را باز کرد اما همین چهرهها نیز نتوانستند برای مدت زیادی کنار یکدیگر قرار گیرند و اعضا یکییکی از این منشور خارج شدند. پیامی که این رفتار براندازها به جامعه ایرانی منتقل میکرد این بود که این چهرهها قرار نیست اساسا مفهومی تحت عنوان هدایت مردم ایران را پوشش دهند. اختلافات بیش از اندازه آنها با یکدیگر، فحش و ناسزا و توهین علیه یکدیگر و البته بیتوجهی افکارعمومی داخل ایران به آنها به مرور این موضوع را روشن کرد که براندازها اساسا در محل توجه بدنه اجتماعی ایران نیستند. امری که گذر از روزهای اول آشوب آن را روشن کرد.
گل به خودی براندازها در 1401
نکته مهمتری که میتوان در مورد شکست براندازها مورد توجه قرار داد و مولفههای بالا نیز به آن اشاره دارد اینکه اپوزیسیون خارجنشین پیش از اینکه در میدان مقابله با نظام حکمرانی ایران ضربه بخورد و بازنده شود، به حماقتها و اشتباههایی که در جریان 1401 انجام داد، باخت. پررنگکردن چهرههایی مثل علی کریمی، نازنین بنیادی و افرادی که حتی سابقه قابل ذکری در مخالفت با نظام حکمرانی ندارند، حتی صدای براندازهای خارجنشین را هم درآورد. نکته جالب توجه این است که رفتار براندازها حتی در مخالفت و مبارزه با نظام حکمرانی در سطح مبتذلی قرار داشت؛ فضای فحاشی، توهین و عقدهگشایی طیفهای مختلف براندازان و تکیه به برساخت رسانهای از آنچه در خیابانهای ایران گذشت و بزرگنمایی آن باعث شد نهتنها مردم ایران، بلکه کارفرمایان آنها را نیز به این نتیجه برساند که نمیتوانند برای ضربه زدن به ایران روی آنها حساب چندانی باز کنند. یکی از مهمترین مولفههایی که شکست براندازان را از ابتدا روشن میکرد این بود که آنها تنها تلاش کردند با سوار شدن بر موج آنچه که در فوت مهسا امینی اتفاق افتاد، ناآرامیها را در ایران تشدید کنند. اما با گذشت یکی دوماه از اتفاقات 1401 و فروکش کردن آنچه بهزعم برخی کارشناسان شورش بود، نتوانستند به این سوال پاسخ دهند حالا ایده و آلترناتیو آنها برای فردای براندازی چیست؟ اساسا جوابی وجود نداشت که بدهند، تنها کارویژه اصلی آنها براندازی بود، اما از یک جایی به بعد آنها حتی برای اینکه به گفته خود خیابانها را شلوغ کرده و خوراک رسانهای برای خود فراهم کنند هم هیچ ایدهای نداشتند. بهمحض اینکه بدنه اجتماعی جامعه آنها را پس زد و کمی از موج ناآرامیها کم شد، موج فضاسازی براندازها نیز افول کرد.