فاطمه ترکاشوند، خبرنگار: آیا کسی درباره «ضرورت تداوم» در کنار «اهمیت تحول» تذکر داده بود؟ شاید دستاورد گرانقیمت و پرهزینه مدیریت فرهنگی در کشور در آغاز قرن جدید فقط همین تجربه تاریخی باشد که «تحول» بدون «تداوم» تا چه اندازه ممکن است در تصویر مخاطبان تلویزیون از جهان آن، انقطاع ایجاد کند، به اعتمادشان آسیب بزند و آنان را از توجه به سرمایههای خود براند.
شبکه نسیم بهترین نمونه برای مطالعه مساله «تداوم» و «انقطاع» در مدیریت فرهنگی است که احتمالا با کمترین انقلت، میتواند مبنای مشترک و مورد توافقی برای بررسی اشتباهات مدیریتی در اختیار منتقدان و مدافعان بگذارد. شبکهای که خود در ادامه تحولات تدریجی اجتماعی و تغییر رویکرد نسبت به مساله «سرگرمی» در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پایهگذاری شده بود، از سال 1392 تا 1400 دو دوره مدیریتی را به خود دید و تجربه کرد اما دچار انقطاع نشد. آغاز پیشتولید برنامه «خندوانه» که در طول قریب به 7 سال آرام آرام تبدیل به مهمترین برند شبکه نسیم شد، به سال 1392 بازمیگردد؛ وقتی که حسین کرمی مدیریت این شبکه را برعهده داشت، اما چهار سال بعد که محمد احسانی سکان نسیم را از او تحویل گرفت، هنوز چهار فصل دیگر از این برنامه باقی مانده بود تا با وجود تمام فرازونشیبهای سهمگین سیاسی و اجتماعی از شهادت سردار سلیمانی تا ماجرای هواپیمای اکراینی و کرونا، روی آنتن برود و ببالد و تبدیل به نقطه امیدبخشی از جامعه ایرانی شود. برنامههای دیگری چون «دورهمی»، «کودکشو»، «هزار داستان»، «شهروند و مافیا»، «شوتبال» و «چهلتکه» هر کدام توانستند مخاطبان متفاوت یا موضوعات و حالوهوای متنوعی را هدف بگیرند و در آن به موفقیت دست یابند و دستکم نامشان در میان مخاطبان تلویزیون شنیده شود.
آیا این موفقیت نسبی، زاییده و مصداق «تحول» در شبکه نسیم بود؟ بگذارید آن را نهتنها در زمینه برندسازی و شکل دادن به هویت شبکه بلکه مشخصا درباره برنامهسازی با نمونه موردی ارزشمند جهت مطالعه «خندوانه»، بیشتر محصول «تداوم» و اجتناب از ایجاد انقطاع بدانیم تا «تحول».
شاهد این تحلیل تنها استفاده از چهرههای مهم دوره مدیریتی قبل در دوره جدید نیست بلکه هویتهای فکری و فرهنگی چه در سطح برنامهسازی و چه در سطح برندسازی است که ادامه پیدا میکنند، میبالند و به شکوفایی میرسند. شاهد انقطاع در دوره مدیریتی جدید هم صرفا قطع برنامهای چون خندوانه یا حذف چهرههای آنها نیست بلکه رویکرد تحلیلی نسبت به جامعه که برای برنامهسازی مهمترین پیشنیاز است، شکل برنامهسازی، نوع تعامل با چهرههای تازهکار در معرض شهرت و برند شدن، هدف برنامهها، مسیر حرفهای برنامهها و نهایتا انقطاع در هویت فرهنگی شبکه هم نشان میدهند که مدیریت جدید صداوسیما تا اندازهای به امر «تحول»، نگاه زیرورو کردن و از پی کندن و دوباره بنا کردن داشته که به زحمت میتوان نشانی از تداوم و پذیرش وجود عناصر ارزشمند در حرکت پیشینیان در آن یافت.
اما مشکل انقطاع چیست؟ انقطاع، عملا امتیاز تحول را از آن میگیرد و آن را تبدیل به مجموعه اقداماتی بیجهت و بیمبنا میکند. هماکنون مهمترین برنامههای تولیدی شبکه نسیم، «بگوبخند»، «خوشنمک» و «مهمونی» هستند. گذشته از «مهمونی» که ایده و اجرای آن به سالها پیش بازمیگردد و داستان بازگشت آن به تلویزیون، آنقدر مشهور است که نیاز به بازگویی نداشته باشد، برنامه «بگوبخند» با ایده استعدادیابی طنز و برنامه «خوشنمک» با ایده مسابقه طنز در حال تهیه و تولید هستند و شاید تنها نقطهای که شبکه نسیم فعلی را به میراث گذشتهاش متصل میکند، همین «استعدادیابی طنز» البته در قالبی کاملا متفاوت با خندانندهشو باشد.
مشکل اینجاست که انقطاع هرگز نمیتواند دستاورد درخشانی برای مدیریت فرهنگی داشته باشد چون قرار نیست در برنامهسازی معجزهای اتفاق بیفتد و کسی ناگهان به ایدهای هرگزدیدهنشده و آزمایشنشده دست یابد و احساس کند که با آن میتواند تاریخ تلویزیون و تصویر مخاطبانش را از آن به کلی زیرورو کند. کار فرهنگی، اساسا محصول تدریج و تداوم است و نه سقف شکافتن و طرح نو درانداختن.
برنامههای زیادی در تلویزیون ساخته میشوند اما تعداد اندکی از آنها به فصل هشتم و دهم و دوازدهم میرسند و تعداد انگشتشماری سالها روی آنتن پایدار میمانند. چهرههای بسیاری بر صفحه تلویزیون نقش میبندند اما تعداد اندکی از ایشان، آن هم طی زمانی نسبتا طولانی تبدیل به شمایلی از یک مفهوم، یک دوره اجتماعی، یک سبک رویارویی و قضاوت یا یک شیوه از تعامل و گفتوگو میشوند.
شاید خواننده این متن، اشکال بگیرد که مساله «تداوم» در اصل در بطن «تحول» وجود دارد و هیچ تحولی نمیتواند بدون تمسک به گذشته و وام گرفتن چیزهایی از آن، رخ بدهد. در سطح تئوریک این حرف درست است اما در عمل، آنچه که به دستان یک مدیر فرهنگی روی واژه «تحول» شکل میگیرد و ساخته میشود، یا تداوم است یا انقطاع؛ و منظور مدیرانی که به کلی منتقد و معترض میراث پیشینیان باشند از «تحول»، نمیتواند بیشتر به سمت «تداوم» میل کند. آنها منتقد رویکرد مدیران به «سرگرمی» و شکل ایجاد آن در برنامههایی چون «خندوانه» و «دورهمی» هستند؛ پس دقیقا باید در همانها انقطاع ایجاد کنند. همین هم منطقی است.
بنابراین بدون آنکه بخواهم معایب این برنامهها و مدیریت آنها را در دوره خودشان نادیده بگیرم باید صراحتا ادعا کنم خدماتی که «خندوانه» به منافع ملی، وحدت اجتماعی و همبستگی سیاسی، خصوصا در برهههای خاص بحران کرده یا تمرکزی که «کودکشو» روی مخاطب کودک و یادآوری اهمیت آن در مقطع بیچیزی سازمانها و نهادهای فرهنگی برای این جامعه ایجاد کرده، چنان بلافصل و بیحرفونقل مینماید که بهوجودآورندگان انقطاع به نام تحول، باید پاسخگوی از دست رفتن تمام آن فرصتها باشند.
شماره ۴۲۲۸ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
در باب معنی لغزان «تحول» میان تداوم و انقطاع
چگونه فرصتهای تلویزیون در جلب منافع ملی و ایجاد وحدت اجتماعی از دست رفت