الهام کوهی، خبرنگار: اگر بخواهیم یک ویژگی برای مستندهای محمدحسین مهدویان ذکر کنیم، انتخابهای درستش است. انتخاب درست سوژه و ساخت متفاوت آن به راحتی میتواند یک فیلمساز را سر زبانها بیندازد و اعتماد مخاطب و اصحاب رسانه را نسبت به او جلب کند و محمدحسین مهدویان با زیرکی این کار را انجام داده است؛ بهویژه در آخرین روزهای زمستان. مستندهای زندگینامهای از این دست فراوان ساخته شدهاند، اما مهدویان در دام مستندهای تکراری نمیافتد و با استفاده از تکنیکهایی ساده، روایت متفاوتی میسازد. استفاده از دوربین 16میلیمتری، نریشنهایی با صدای محمد آوینی -برادر مرتضی آوینی- و تداعی روایت فتح در ذهن تماشاگر، اصلاح رنگ و نزدیک کردن حالوهوای تصاویر به فیلمهای موجود از آن دوره و استفاده از صداهای ضبط شده از شهید باقری، تمهیداتی است که مهدویان استفاده کرده است تا مستندی بهیادماندنی بسازد.
برخلاف چیزی که در ظاهر دیده میشود، مهدویان برای ساخت آخرین روزهای زمستان کار چندان سختی نداشته است. او فقط ذهنی خلاق داشته و کاری متفاوت انجام داده و همین مورد باعث دیده شدن مستند آخرین روزهای زمستان شده است. روایت قصهگو و لحن جذاب محمد آوینی، استفاده از بازیگری (مهدی زمینپرداز) که به لحاظ ظاهری شباهت زیادی به شهید باقری دارد و طراحی چهره و طراحی صحنه نزدیک به واقعیت که مخاطب را به آن دوران میبرد، به قدری بولد و جذاب شده است که جزئیات دیگر و ایرادهای کار چندان به چشم نمیآید. همچنین به این خاطر که در مستند به جای دیالوگ از نریشن استفاده شده و فیلمها صامت هستند، از خیلی از ایرادهای ممکن جلوگیری شده است. بازیگران هم کار چندان سختی نداشتهاند و فقط میبایست اکتهای خود را به درستی انجام میدادند. علاوهبر اینها در غیاب دیالوگ و با هدف نزدیکتر شدن به واقعیت، از نابازیگر و بازیگر آماتور استفاده شده و این کار اهداف مهدویان را نیز برآورده کرده و مهدویان را به هدفش که نزدیک شدن هرچه بیشتر به واقعیت است، رسانده است.
مهدویان در آخرین روزهای زمستان گام اول خود را محکم برداشت و این مستند سریالی توانست مجوزی برای ورود او به سینما باشد. البته مهدویان در سینما هم ترجیح داد ریسک نکند و همان راه آزمودهشده را ادامه دهد و برای همین سراغ ایدههایی مشابه رفت. «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز» و «ماجرای نیمروز؛ رد خون» تجربههایی بودند که مهدویان را در این مسیر پختهتر کردند.
بعد از تجربههای موفق فیلمهایی از شهدای جنگ و ترور، مستند «ترور سرچشمه» که به واکاوی ماجرای هفت تیر و شهادت دکتر بهشتی میپردازد، در شکلی متفاوت و با ایدهای نو، تلاشی دیگر برای برگشتن به روزهای اوج مهدویان با «آخرین روزهای زمستان» بود. مهدویان در این مستند با نشاندن شاهدان عینی حادثه بمبگذاری دفتر ساختمان حزب جمهوری اسلامی مقابل دوربین خود در اتاقی پر از اسناد و مدارک، میکوشد به واقعیت ترور و همچنین به شخصیت شهید بهشتی نزدیک شود. پرداختن به ابعادی از شخصیت شهید بهشتی که کمتر به آن پرداخته شده و استفاده از روایتهای متضاد و متفاوت از یک اتفاق مهم تاریخی و همچنین حضور کارگردان بهعنوان بازجو و پرسشگر، لحن معمایی خاصی به مستند گزارشی مهدویان داده و تعلیق و کشش کافی برای همراه کردن مخاطب با خود را ایجاد کرده است.
مهدویان در ترور سرچشمه با پرهیز از شعارزدگی و فاصله گرفتن از اثرهای سفارشی مشابه، به واقعیت وفادار مانده و سعی کرده است مستندی امانتدار نسبت به تاریخ تولید کند. بهرهگیری از فضای شبهبازجویی و کاوش در جزئیات حادثه و استفاده از ویدئوها و عکسهای قبل و بعد از ترور نیز مستند را از حالت یکنواخت درآورده است.
انتخاب درست بازیگر و چیدن تیم بازیگری قوی بدون در نظر گرفتن چهره، یکی دیگر از ویژگیهای مثبت ترور سرچشمه است. مهدویان، مهدی زمینپرداز را برای نقش شهید حسن باقری به درستی انتخاب کرده و زمینپرداز بار اصلی مستند را بر دوش کشیده است. همانطور که در ایستاده در غبار مهدویان به درستی از هادی حجازیفر در نقش احمد متوسلیان بهره برده است. تیمی که مهدویان در مستندهایش و ایستاده در غبار به کار میگیرد، در ماجرای نیمروز، رد خون و لاتاری کلید موفقیتش میشود و به راحتی با انتخاب یک سوژه درست و چند بازیگر مناسب، طی دو سال سه فیلم مهم و پرمخاطب میسازد. البته او باهوشتر از این بوده است که در همه فیلمهایش از این ترکیب برنده استفاده کند. برای همین در زخم کاری سراغ مهرههای دیگری میرود.
مهدویان هم وقتی فیلم سفارشی میسازد ذائقه و استراتژی سفارشدهندگان را به خوبی میشناسد و هم وقتی برای فروش فیلم میسازد با ذائقه عامه مردم مخاطب فیلم و سریال در ایران آشناست و همین موضوع باعث شده است که او در همان قدم اول نصف راه موفقیت را طی کند.
مهدویان بعد از تجربههای موفقی که در زمینه فیلمها و مستندهای تاریخی داشت، سراغ اقتباس رفت و هرچند در این راه مثل آثار گذشته خود موفق نبود، اما بهموقع از مسیری که به سمت تکرار و درجا زدن میرفت خارج شد و توانست با انتخابهای درستش جای خود را در بین کارگردانان پرمخاطب ایران محکم کند. فصل اول زخم کاری با اقتباسی از کتاب بیست زخم کاری نوشته محمود حسینیزاد -خود رمان هم برگرفته از مکبث شکسپیر است- توانست مخاطبان را راضی نگه دارد. هرچند در بخشهایی که مهدویان از فضای داستانی کتاب فاصله گرفته، نقصهای زیادی به وجود آمده است، اما در کل زخم کاری 1 برای مخاطب، سریال متفاوت و مورد قبولی بود و همین مساله باعث شد مهدویان برای فصلهای بعدی نیز سراغ آثار دیگر شکسپیر برود. اما این بار تقلیدهای ناشیانه و بیتوجهی به تفاوتهای فضای نمایشنامههای شکسپیر با فضای داستانی زخم کاری، باعث شد زخم کاری دو و سه بهشدت ضعیف و با داستانی پیشپا افتاده و بدون شخصیتپردازی از آب دربیاید و مسیر مهدویان را از سیر صعودی خارج کند. با این حال هرچند به نظر میرسد مسیر موفقیت مهدویان با زخم کاری دو و سه به بنبست رسیده باشد، اما منصفانه نیست اگر کارنامه مهدویان قبل از دو فصل آخر زخمکاری را نادیده بگیریم.
شماره ۴۲۲۷ |
صفحه ۱۳ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
انتخابهای درست